جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
بعضیها در تلاشاند از طریق ایجاد شک در امامت مهدیین صلوات الله علیهم اجمعین، حجیت آنها و وجوب اطاعت از ایشان را مشکوک جلوه دهند، با این استدلال که امام صادق (عليه السلام) امامت آنها را نفی نموده است!!
متن روایت: «ابوبصیر میگوید به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: ای پسر رسول خدا من از پدرت (عليه السلام) شنیدم که فرمود: پس از قائم، دوازده امام میباشد. امام صادق (عليه السلام) فرمود: (پدرم) گفته: دوازده مهدی و نگفته دوازده امام، و لیکن آنها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به موالات و دوستی ما و شناخت حق ما دعوت میکنند».
این در حالی است که بسیاری از کتابهای دعوت مبارک یمانی به این شبهه پرداخته و کاملاً واضح به آن پاسخ دادهاند مبنی بر این که امام صادق (عليه السلام) در این روایت درصدد نفی امامت مهدیین (عليهم السلام) نیست بلکه آن حضرت میخواهد کلام پدرش امام باقر (عليه السلام) را برای ابوبصیر که ناقل خبر است تصحیح نماید. این که آیا مهدیین (عليهم السلام) دارای مقام امامت هستند یا خیر، موضوعی است که روایات بسیاری به آن پرداخته و بیان داشتهاند که آنها نیز ائمهاند.
همان طور که مقام امامتی که حضرت ابراهیم (عليه السلام) به آن نائل شد – طبق نص قرآن کریم – او را از متصف شدن به تشیعِ بهترین خلق پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) – به نص روایات شریفه – مانع نگشت.
به هر تقدیر، پاسخهای متعدد و روشن در کتابهای دعوت مبارک یمانی منتشر شده است؛ با این حال نگاهی داریم به پاسخ سید احمد الحسن (عليه السلام) برای این افراد، از منظری دیگر. ایشان (عليه السلام) میفرماید:
«موضوع نقض امامت مهدیین، ناقض حجیت آنها (یعنی این که آنها حجتهای الهی میباشند) نیست؛ یعنی ضرورتی ندارد که حجت، امام هم باشد. این که آنها بخواهند امامت را از مهدیین نفی کنند مانع از التزام بندگان از اطاعت آنها نیست زیرا آنها حجتهای الهی هستند. حضرت یونس (عليه السلام) حجت خدا بود ولی امام نبود؛ حال آیا فرمانبرداری از او واجب نیست؟ همچنین زکریا و یحیی (عليهما السلام) نیز حجج الله هستند ولی امام نمیباشند؛ آیا اطاعت از آنها لازم نیست؟ امامت یک مقام است.
اگر چه ادلهی زیادی وجود دارد که امامت مهدیین را ثابت میکند ولی من میخواهم چیزی را برای شما آشکار سازم؛ اینها ناداناند زیرا معتقدند نفی امامت یک نفر، به منزلهی نفی حجت الله بودن او است، در حالی که چنین چیزی صحیح نیست. میتوان ثابت کرد که یک نفر حجت الله و خلیفهی الله و اطاعت از او واجب باشد و لکن امام نباشد، مانند آدم، یونس، یحیی و زکریا (عليهم السلام).
این افراد جاهل چیزی نمیدانند؛ آنها بر این باورند که حجت معصوم، حتماً باید امام باشد و بر همین اساس میکوشند امامت را از مهدیین نفی کنند در غیر این صورت اگر میدانستند و متوجه بودند که «اگر انسانی حجت الله و خلیفهی الله باشد، لازم نیست که حتماً امام باشد»، درصدد نفی امامت مهدیین برنمیآمدند؛ زیرا در آن صورت خواهند دانست که نفی امامت مهدیین، ایشان را در نفی حجت بودن آنها سودی نمیرساند؛ حجیتی که روایاتی آن را ثابت نموده و صراحت دارند بر این که مهدیین پس از ائمه حجج الهی و اوصیای پیامبر پس از ائمه میباشند. پس اگر ایشان قادر به درک چیزی بودند، متعرض این مورد نمیشدند (و سراغ چنین موضوعی نمیآمدند).
همان طور که واضح است آن مقدار که نیاز است، اثبات حجت الهی بودن آنها است و اگر حجت الهی بودن آنها ثابت شود، مسأله خاتمه یافته و بحث روی این که آیا آنها ائمه هستند یا این که مقام امامت را دارند یا نه، زاید و از مطلوب به دور است.»
* * *