شاید این که به امام خودت و به حجت خدا بر خلقش بگویی «سرورم و مولای من» کمترین حق از حقوق اقتدا به ایشان ـارواح ما فدایشانـ باشد. این که انسان به هنگام سخن گفتن با امامش مراقب خود باشد، موضوعی است به غایت مهم. شاید این فهم کوتاه همیشگی من باشد ولی قطعاً چنین چیزی باید از دل و روح انسان منبعث شود نه این که در ظاهر به آن عادت کند در حالی که که موافق باطن او ـکه جز خدا و حجتهای او از آن آگاهی ندارندـ نباشد. خداوندا به حق حضرت فاطمه(علیها السلام) مارا ببخش!
وقتی یک نفر به صورت تکلّفآمیز با عبد صالح(علیه السلام) سخن میگفت، ایشان(علیه السلام) به او فرمود: «شایستهی آن نیستم که کسی مرا بستاید، و راضی نیستم که کسی مرا مدح و ستایش کند. من نیامدم تا چیزی برای ستمگران بنا کنم. تقاضا دارم که با من همانند یکی از خودتان صحبت کنی. حتی من خود را کمترین شما به شمار میآورم. مرا دوست خود در نظر بگیر و این افتخاری است برای من که انصار مرا به عنوان دوست خود قبول کنند».
پس از آن نصیحتی از ایشان خواستار شدم. وی(علیه السلام) فرمود: «راه و رسم اسلام صحیح را به مردم بشناسانید. هیچ وسیلهای که با آن بتوانید کاری از پیش ببرید را از دست ندهید، چرا که فرج شما در آن است. ابلیس لعنت الله وقتی دانست که پایان کارش در روز معلوم است و وقتی فهمید که روز معلوم دارای بنایی است که حتماً باید کامل شود تا این روز فرا برسد، از همان روز اولی که در آن از دایرهی بندگی الهی خروج کرد، دست به کار شد تا این بنا، سامان نیابد.
آیا سخن خداوند را نشنیدهای که فرمود: «(آن گاه از پیش و از پس و از چپ و از راست بر آنها میتازم و بیشترینشان را ناسپاس خواهی یافت)». این دشمن شما از هیچ تلاشی برای گمراه ساختن مردم فروگذار نمیکند؛ پس چگونه ما برای هدایت آنها کوتاهی ورزیم؟! آیا نشنیدهای این سخن ابلیس لعنت الله را که میگوید برای به بیراهه کشاندن مردم، از همه سو میآید؟ اگر از روبهرو بیاید و کاری از پیش نبرد، عقبنشینی نمیکند و به شکست در میدان جنگ تن نمیدهد بلکه بار دیگر از پشت سر حمله میکند؛ و اگر باز هم نتوانست گمراه کند، عقب نمینشیند و معرکه را ترک نمیکند بلکه از سمت راست پیش میآید. دشمن شما نیز همین سان است. هر چند او بر باطل است و سنگ باطل را به سینه میزند ولی با خشونت و تندخویی نبرد میکند تا مردم را گمراه نماید و آنها را از سیر به سوی خدا باز دارد؛ زیرا میداند این کار باعث جلوگیری از تکمیل بنا شده و روز معلوم که در آن کارش یکسره میشود را عقب میاندازد».
عرض کردم: آیا وضعیت شما و کسانی که با شما هستند نیکو است؟ فرمود: «الحمد لله علی کل حال (شکر خدا در همه حال). تمامی خیر همراه من است که همان خدای سبحان و متعال میباشد. از او مسئلت دارم که همراهش باشم همان طور که او همراه من است، تا احسانش را با شکرگزاری پاسخ گویم و از زیانکاران نباشم».
گفتم: ای نور دیدهام، با این که وقت شما را میگیرم، آیا میتوانم دربارهی وضعیت خودم سؤال کنم؟
فرمود: «من خدمتگزارم ولی دوست دارم بگویم: امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) کسی که بندهی صالح(علیه السلام) او را با این گفته مورد خطاب قرار داده: «بسیار جلو زدهای و سبقت گرفتهای و کسی که بعد از شما میآید را به زحمت انداختهای»؛ اگر علی ـکه جانم فدایش بادـ از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) در مورد عاقبت کارش و این که آیا بر سلامت دینش است یا خیر، میپرسد، پس ما، که هستیم و حال و روز ما چگونه است؟!
من کسی هستم که به دلیل کوتاهی در جوار خدا و به دلیل خسارتش که نسبت به آن یقین دارم، انگشت ندامت میگزم. من میگویم شایسته است که فرزند آدم همیشه و به طور دایم انگشت ندامت بگزد، آن گاه که علم پیدا میکند به این که در روز قیامت کسی نمیتواند سجده کند تا این که حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) سجده گزارد و خدا را حمد و ستایش کند. اگر ما مقصر و گناهکار و خطاکار نیستیم و به نفس خود نگاه نکردهایم، پس چرا از سجود منع شدهایم، مگر پس از آن که حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) سجده کند و حمد الهی به جای آورد؟ آیا خداوند حبیب سبحانه و تعالی این گناه را از ما میزداید؟! آیا سزاوار است که ما احسان و بخشش او را با روی گرداندن از او و عدم شناخت او و نظر به نفس خود جواب دهیم؟!».
* * *