جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
سید احمد الحسن(علیه السلام) میفرماید: «در مورد مناظرهها یا گفت و گوهایی که با مخالفین دارید، توصیه و خواهش میکنم که آنها را رد نکنید؛ زیرا ما از این طریق میتوانیم دعوت خود را به گوش افراد بیشتری برسانیم. از شما تقاضا دارم که با مردم و با میهمانانتان با خُلق نیکو رفتار کنید، به ویژه با کسانی که به سراغ شما میآیند و با خُلق و خوی خوش با شما سخن میگویند، حتی اگر وهابی باشند. شما نمیدانید «شاید خداوند پس از آن امری تازه پدید آورد» ؛ شما آگاه نیستید بر این که خداوند بر چه کسی هدایت نوشته و بر چه کسی گمراهی!
همچنین از شما خواهش میکنم مناظرهها را نظم و ترتیب دهید (به صورت سازمانیافته) و از قبل خود را برای آن آماده نمایید. موضوعات مورد بحث را مشخص و معین کنید؛ سپس برای پرداختن به آنها، به طور کامل آماده شوید. منابعتان و احادیثی که به آنها احتیاج پیدا خواهید کرد را به همراه مصادر آنها آماده سازید».
دربارهی اولین مناظرههایی که بین انصار امام مهدی(علیه السلام) و وهابیها صورت گرفت پرسیدم. ایشان(علیه السلام) فرمود: «بهتر آن است که نخستین مناظرهها دربارهی جانشینی خدا بر زمین باشد و به این شیوه، قانون شناخت حجت را پیش بکشید. در این خصوص، دو دلیل وجود دارد:
دلیل اول که عقلی است میگوید: خداوند سبحان، حکیم مطلق است و کاری مخالف حکمت انجام نمیدهد؛ لذا او باید اعلم را مشخص نموده و به تبعیت از او راهنمایی نماید. برای توضیح بیشتر، مثال کشتی یا کارگاه را بیاورید.
دلیل دیگر، آیات مرتبط با خلیفهی اول است.
قبل از شروع مناظره باید وقتی در اختیار شما بگذارند تا دعوت را ولو به طور اختصار تشریح کنید. باید بر وصیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) متمرکز شوید با این دلیل که وصی حتماً باید مستند به قرآن باشد... (با) آیه (به آن استناد کنید)؛ زیرا اینها سنّیاند نه شیعه و روایات مندرج در کتابهای شیعه را نمیپذیرند. ولی اگر وصیت، روایت واحدهای باشد که ثابت میکند حضرت محمد رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) با محکمات قرآن مخالفت نکرده است، قبول روایت الزامی میگردد زیرا انکار آن به این مفهوم است که حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلّم) با قرآن سر ناسازگاری و مخالفت داشته است؛ که هرگز چنین نیست!
در ادامه به شما چنین میگویند: آن عده در حالی از نزد حضرت بیرون آمدند که پیامبر ص آنها را به اموری چند وصیت کرده بود؛ مثلاً: مشرکین را بیرون رانید. از کتب اهل سنت، متن را استخراج کنید و خواهید دید که حضرت قبل از بیرون آمدنشان، آنها را به سه مورد وصیت کرده بود، و حال آن که آنها فقط دو مورد را برمیشمارند. راوی در مورد سومی میگوید: آن را فراموش کردهام؛ و آن، ولایت علی (علیه السلام) و جانشینی او پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) است. آن عده وقتی از نوشتهای که دربرگیرندهی هدایت آنها تا روز قیامت باشد سر باز زدند، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) آنها را به طور شفاهی به چیزی که پس از او، هدایتشان را بیواسطه دربرمیگرفت، وصیت فرمود.
به هر حال وصیت و همچنین نوشتن و گواه گرفتن بر آن لازم است تا مبادا حقوق ضایع گردد. وقتی برخی از آنها نوشتن وصیت را رد کردند، قطعاً رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) آن را برای دیگرانی که آن را میپذیرفتند به نگارش درآورد. اهل بیت (علیهم السلام) این وصیت را از علی بن ابیطالب (علیه السلام) تا امام صادق (علیه السلام) نقل کردهاند و این مطلب در کتب شیعه، با سند درج شده است.
به هر تقدیر از شما میخواهم که خودتان را بسیار به زحمت بیاندازید. اگر دستتان از ادلّه خالی است، به سراغ آنها نروید. بر همه چیز اطلاع یابید و روایات و منابع آنها را آماده داشته باشید. بر روایات اهل سنت اطلاع پیدا کنید. خصوصاً با توجه به این که چه بسا شما عمر گذشتهتان را در مباحثی که سودی به دنبال نداشته (لا تغنی و لا تسمن) تباه کردهاید. اکنون با مراجعه به روایات و ادلّه موجود در کتابهای سنّی و شیعه، جبران مافات کنید.
تقاضا دارم که هر شرکت کننده در مناظره با اهل سنّت، آگاهی لازم را داشته باشد و از کتابهایشان و محتوای آنها مطلع باشد. همیشه در مناظرهها توجه داشته باشید که رقیب سعی میکند اگر در یک موضوع گیر افتاد ، فرار کند؛ پس شما در هر نکتهای درنگ کنید تا این که آن را کاملاً روشن نمایید ، و اگر خواست که به مطلب دیگری برود، در مقابل همه به او به صراحت بیان کنید که این نکته به نفع ما و حجت بر وی تمام شده است؛ فرار او و انتقال به بحث دیگر، او را از پذیرفتن آنچه ما ملزمش کردیم و بر آن احتجاج نمودیم، آزاد نمیکند.
در مناظره، نباید هدفتان فقط پیروزی باشد؛ بلکه باید به دنبال بیان نمودن حق برای مردم باشید. بر این اساس به بهترین روش، ساز و کاری برای تبیین حق و حقیقت به مردم پیدا کنید. وضعیت کسانی که موضوعات را برای آنها مطرح مینمایید، مراعات کنید. اگر از اهل سنّت باشند، طرح مسایل، به گونهای دیگر خواهد بود زیرا به عنوان مثال آنها به آنچه در کتب شیعه آمده ملزم نمیباشند. هر سؤالی هم داشته باشید من در خدمتتان هستم.
افزون بر این، در مناظرهها با آنها مرتب بر ارائهی مثال در نقض اشکال بر دلیل مطرح شده، متمرکز شوید؛ یعنی مثلاً به آنها میگویی این دلیلی از کتابهای خودتان است که نشان میدهد عمر، به خانهی زهرا (علیها السلام) حمله برده و درِ خانهاش را آتش زده است. به شما میگویند: چه طور ممکن است که چنین چیزی رخ بدهد و شجاعت علی بن ابی طالب کجاست؟! چه طور علی راضی شد که زهرا مضروب شود و پهلویش بشکند؟
شما در اینجا درنگ و تامل کن. حال آنها چه کردند؟
اولاً آنها دلیل شما را به وسیلهی دلیلی دیگر نقض ننمودند. بنابراین دلیل شما ثابت شد و آنها، خود در آغاز کار به آن اقرار نمودهاند زیرا به سراغ اشکال گرفتن رفتند نه این که بخواهند آن را با یک دلیل مخالف نقض کنند؛ یعنی اگر آنها دلیل نقض میداشتند آن را ارائه مینمودند و از آنجا که دلیلی بر نقض گفتهی شما بیان نکردهاند، لذا ملزم به دلیل شده و به آن اقرار نمودهاند. اکنون آنها در مرحلهی رفع شبهات از دلیل به وسیلهی طرح اشکالات قرار دارند.
در اینجا تامل کن! با این کار شما آنها را به شدت در تنگا قرار میدهی؛ زیرا طرح اشکال از جانب آنها به معنای اقرار به دلیل میباشد و حکایت از آن دارد که ایشان دلیلی برای نقض و رد آن ندارند. همچنین گویای آن است که آنها در مرحلهی واضحسازی دلیل و رفع شبهات از آن به سر میبرند.
مطلب دوم همان چیزی است که پیشتر شما را به آن آگاه نمودم و آن رد اشکال به وسیلهی مثال است؛ زیرا اکثر مردم مثال را میفهمند و مثال به درک آنها نزدیکتر است؛ چرا که مقایسه، کار را بر آنان آسان مینماید. این اشکال به وسیلهی این مثال رد میشود: سمیه مادر عمار است؛ اگر این اشکال بر علی (علیه السلام) وارد باشد، بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نیز وارد است. همان طور که معلوم و معروف است سمیه کشته شد و این که او از اهل بهشت است نیز روشن و شناخته شده است و پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) بهشت را برای او شهادت داده است. در نظر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) بین همسرش، دخترش و هر زن مسلمان دیگری تفاوتی وجود ندارد؛ زیرا وی پدر امت است و همگی برای او مساوی و برابرند.
پاسخ به اشکال وارد شده بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) و حضرت علی (علیه السلام) به این صورت است که این افراد، بندگانی هستند که به امر خدا عمل میکنند و همچون مردمان عادی نیستند که بخواهند برای خودشان انتقام بگیرند.
مثال دیگر: آسیه، همسر فرعون، آیا جزو بهترین زنان بهشت نیست؟ چرا موسی (علیه السلام)، فرعون و لشکریانش را رها کرد تا آسیه را شکنجه کنند و .... تا انتها.
مهم این است که به صورت عمومی مسئله بیان شده است، و همیشه کسی که حجت بر او ثابت میشود و جوابی ندارد تلاش میکند که با اشکال بر دلیل، توقف کند و راه فرار بیابد.
دیدم یکی از آنها مثالی میآورد و میگفت: اگر خورشید محمد است، پس ابراهیم چگونه میگوید فروشوندگان را دوست ندارد؟! یعنی آیا وی محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) را دوست ندارد؟!
این زشتترین چیزی است که تا کنون شنیدهام. این فرد خورشید را به همین خورشید ظاهری تفسیر میکند. اگر همین سؤال را از خودش بپرسند و بگویند با توجه به این تفسیری که شما ارائه میکنی، چگونه ابراهیم (علیه السلام) میگوید خورشید را دوست ندارد؟ گناه خورشید چیست و خورشید چه بدی دارد که ابراهیم (علیه السلام) از آن بیزار است؟ اگر سؤال را از خودش میپرسید، به خود پاسخ میداد که وی خورشید را به اعتبار این که ربّ مطلق و اله مطلق باشد، دوست ندارد. در واقع ابراهیم (علیه السلام) قبل از این که به دوست ندارم سخنبگوید، میگوید: «(این پروردگار من است)» ؛ بنابراین چیزی که ابراهیم (علیه السلام) دوست ندارد آنچه که به آن اشاره شده نیست بلکه منظور (خورشیدی است که) رب مطلق در نظر گرفته شده است.
ولی حسد آنها را کور کرده است تا حدی که دیگر تعقل نمیکنند و به مواردی اشکال میگیرند که اگر همان را از خودشان بپرسند، پاسخ روشن خواهد بود.
در ضمن در مناظرات هدفتان فقط معطوف به سنّیها نباشد بلکه به شیعیان نیز توجه نمایید؛ زیرا بسیاری از شیعیان، مناظره را گوش فرا خواهند داد. از شما تقاضا دارم که با حداکثر آمادگی در مناظره حاضر شوید. ابتدا قانون و قاعدهی شناخت حجت را ثابت کنید و آنها را به آن ملزم نمایید. سپس به سراغ وصیت بروید و بیان کنید که وصیت به حکم قرآن، لازم و ضروری است و چیزی غیر از این وجود ندارد و این وصیت را اهل بیت (علیهم السلام) از پدرشان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) نقل نمودهاند».
* * *