جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
پیش از آن که عبد صالح (علیه السلام) به سؤال دوم و باقی ماندهی قبلی که در مورد رفع و معنای آن بود پاسخ دهد، از ایشان (علیه السلام) دربارهی موضوعی که به وصیت مقدس حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلّم) ارتباط داشت سؤالی پرسیدم و گفتم: در خصوص وصیت، ما در معرض سؤال قرار میگیریم چرا که در وصیت آمده است: «(هرگاه وفاتش فرا رسید)» در حالی که هنوز وفات حادث نگشته است. چگونه پاسخ دهیم؟
ایشان (علیه السلام) فرمودند: «وفات، همیشه به معنای مرگ نیست بلکه فقط اشارهای به مرگ دارد، به این اعتبار که وفات، استیفاء (تمام و کمال گرفتن) از جانب خدای سبحان است. «(آن گاه خداوند فرمود: ای عیسی من تو را وفات میدهم)» . آیا عیسی مرده است؟!
لذا رفع نیز مانند مرگ، وفات نامیده میشود به این اعتبار که هر دوی آنها مصداق «استیفاء» (تمام و کمال گرفتن) هستند. برای روشن نمودن سخنان باطل کسانی که با شما مجادله میکنند، کافی است به مثالهای سابق اشاره نمایید».
من گفتم: آیا آن رفعی که در آن تسلیم کردن به وصیّ امام (علیه السلام) است، با رفعی که امام (علیه السلام) از زمان ولادتش آن را داشت متفاوت است؟ این چیزی است که تقاضای توضیحش را دارم.
ایشان (علیه السلام) فرمود: «حال، شما بازگردید و کلامی که در انتهای وصیت آمده (و او اولین ایمان آورندگان است) را برای آنها توضیح دهید که برای اتمام حجت بر آنها کفایت میکند. منظور این است که تسلیم، در زمان غیبت کبری اتفاق میافتد؛ وفات او یعنی غیبت او، ولی آنها این موضوع را درک نمیکنند و آنچه شما از دلیل و برهان در اختیار دارید، شما را کفایت میکند.
آنها علم و دانش را فقط منحصر به آنچه خود میگویند، میدانند و حتی از پذیرفتن متون روشن قرآن یا روایات ائمه نیز سر باز میزنند. پس چگونه توقع داری که از شما قبول کنند که اصطلاح «وفات» در روایت برای بیان بیش از از یک معنا کاربرد دارد که یکی از آنها «رفع» میباشد؟! با «اول المؤمنین» بر آنها احتجاج کنید که این خود کافی است و مقصود را میرساند. بعثت و تسلیم و رسالت در غیبت کبری قبل از ظهور امام برای همهی مردم صورت خواهد گرفت».
* * *
- شیخ ناظم العقیلی میگوید: یعنی اگر آنها قول به رفع را انتخاب کنند، ه این معنا که حضرت مهدیع در غیبت کبری همچون حضرت عیسیع بالا برده شده است؛ رفع در اینجا یعنی «توفی» همان طور که در مورد حضرت عیسیع چنین (آمده) میباشد. خداوند دربارهی او فرموده که وی را توفی نموده، اگر چه آن حضرت همچون دیگر انسانها نمرده است. خدای متعال می فرماید: «(آن گاه خدا گفت: ای عیسی من تو را متوفی میکنم و به سوی خود برمیآورم و از کافران دور میسازم)» (آل عمران: 55)؛ در حالی که وایات صراحت دارد بر این که عیسیع نه مُرده است و نه کشته شده است بنابراین «توفی» همیشه به معنای «مرگ» متعارف نیست.
«توفی» حتی بر خواب نیز صدق می کند: « (و او است که شما را شب هنگام میمیراند و هر چه در روز کردهاید میداند، آن گاه بامدادان شما را زنده میسازد تا آن هنگام که مدت معین عمرتان به پایان رسد سپس بازگشتتان به نزد او است و شما را از آنچه کردهاید آگاه میکند) » (انعام: 60). بنابراین مرگ حتی به «خواب» نیز اطلاق میشود ولی قطعاً این به معنای مرگ کامل یعنی مرگ متعارف نیست؛ به این مفهوم که به هنگام خواب، بین روح و بدن ارتباطی باقی میماند و به طور کامل از هم جدا نمیگردند. در روایات از مرگ به خواب تعبیر شده است، از جمله در این روایات:
بوعبدالله(علیه السلام) میفرماید: «رسول خدا ص هنگامی که به بستر خواب می رفت میفرمود: بارپروردگارا! به نام تو زنده میشوم و به نام تو میمیرم. و هنگامی که از خواب برمیخاست میفرمود: سپاس خدایی را که پس از میراندم، مرا زنده ساخت و رستاخیز به سوی او است». (کافی: جلد 2 صفحه 539).
بوعبدالله(علیه السلام) میفرماید: «هرگاه یکی از شما به بستر خواب میرود، بگوید: خداوندا! نَفْسم را نزد تو حبس نمودم، پس آن را در محل رضوان و مغفرت خود حبس بنما، و هرگاه آن را (به بدنم) بازگرداندی، آن را مؤمن و عارف به حق اولیاء خودت بازگردان تا این که آن را بر همین (عقیده) قبض نمایی» (کافی: جلد 2 صفحه 536).
مام باقرع میفرماید: «هر گاه شب از خوابگاهت برخاستی بگو: سپاس خدایی که روحم را به من بازگردانید تا او را شکر گویم و عبادت نمایم ....» (کافی: جلد 2 صفحه 538).
و از جمله چیزهایی که حضرت به هنگام بیدار شدن میفرمود این بود: «سپاس خدایی که بعد از مرگم مرا زنده ساخت، خدای من آمرزنده و شکرپذیر است» (مکارم الاخلاق طبرسی: صفحه 39).
به هر تقدیر، توفی همیشه به معنی مرگ حقیقی یا مرگ کامل نیست بلکه حتی گاهی از مرگ هم به معنایی غیر از مرگ کامل استفاده میگردد. بر این اساس، رفع به مفهوم مرگ نیست بلکه به معنای توفی میباشد؛ مان طور که وضعیت حضرت عیسیع چنین است. به این ترتیب عبارت «حضرته الوفات» بر امام مهدی به هنگام رفع صدق میکند و وصیت میگوید: «اذا حضرته الوفات فلیسلمها الی ابنه» (هنگام وفاتش آن را به فرزندش تسلیم نماید).
اگر گفته شود: اگر رفع حضرت مهدی(علیه السلام) در غیبت کبری باشد، قطعاً با وجود وصیش (احمد)، خود او مقدمتراست؛ بنابراین حضرت، (وصیت را) به چه کسی تسلیم مینماید؟!
پاسخ میدهم: زمان تسلیم، تمام دوران غیبت کبری را شامل میشود تا هنگامی که گیرندهای وجود داشته باشد که شایستهی این دریافت باشد؛ زیرا وفات در رفع، مترادف با وفات به هنگام مرگ نیست تا بگوییم باید تسلیم (وصیت) در آغاز زمان وفات باشد، چرا که مرفوع نمرده و دست او به طور کلی مانند یک مرده، از زندگی دنیوی کوتاه نگشته است بلکه ممکن است وی به زمین فرود آید و به کارهایی چند بپردازد یا مدت زمانی برای نیل به هدفی معین زندگانی کند .... و سایر موارد. لذا حضرت میتواند در تمام مراحل دوران غیبت کبری، آنچه را در پی واگذاری آن است، تسلیم کند؛ پس در خصوص حضرت مهدی(علیه السلام)، توفی بر تمام دوران غیبت کبری صدق میکند؛ اگر از رفع سخن گفته شود. آری، ابتدای توفی، در اول زمان رفع میباشد ولی پس از این رفع و پس از این توفی، حضرت میتواند در هر مرحله از مراحل غیبت کبری آنچه را که اراده فرموده، به وصی خود تسلیم نماید، زیرا وی همچون شخص مردهای نیست که دستش از زندگی دنیوی کوتاه شده باشد و باید قبل از خروج روحش، (وصیت را) تسلیم نماید.
به عبارت دیگر، تسلیم - به هنگام رفع - بر دو نکته متوقف میشود: اول: حضور وفات و دوم: وجود تحویل گیرنده و شایستگی او برای تحویل گرفتن. اگر رفع با وجود تحویل گیرنده و شایستگی او قرین شد، واگذاری صورت میگیرد؛ همان طور که این مورد برای عیسی نبی الله(علیه السلام) و وصی او شمعون حاصل شده است. اندکی قبل روایتی که این موضوع را شرح میدهد نقل نمودم.
اگر رفع و توفی حادث گشت ولی تحویل گیرنده وجود نداشت، واگذاری هنگامی به طور صحیح تحقق مییابد که «وصیت شده» یافت شود و وی از شایستگی دریافت وصیت برخوردار باشد.
برای توضیح بیشتر مطلب، مثالی میزنم: فرض کنید به شما گفته شده: وقتی خورشید طلوع کرد این امانت را به شخصی معین بسپارید. اگر خورشید طلوع کرد و آن شخص معین موجود نبود یا به دلیل وجود مانعی خاص، از شایستگی دریافت امانت برخوردار نبود، شما منتظر میمانی تا زید حاضر گردد یا بتواند امانت را تحویل بگیرد. در این حالت شما مقصر نیستی و خلافی از شما سر نزده و کسی بابت تاخیر در تسلیم امانت در اول طلوع خورشید، به شما خرده نمیگیرد، چرا که یا تحویل گیرنده وجود نداشته و یا او از شایستگی دریافت امانت بیبهره بوده است و بر شما صدق میکند که امانت را طبق شرط یعنی بعد از طلوع خورشید تسلیم نمودهای زیرا تا هنگامی که خورشید نمایان است و غروب نکرده، این وضعیت صدق میکند.
اگر گفته شود: طبق این سخن شما، آیا حضرت مهدی(علیه السلام) امامت را به وصیاش سپرده و از کار فارغ گشته است؟
******
Sheikh Nadhim Aloqaili الشيخ ناظم العقيلي:
📌- شیخ ناظم العقیلی میگوید: یعنی اگر آنها قول به رفع را انتخاب کنند، به این معنا که حضرت مهدی ع در غیبت کبری همچون حضرت عیسی ع بالا برده شده است؛ رفع در اینجا یعنی «توفی» همان طور که در مورد حضرت عیسی ع چنین (آمده) میباشد. خداوند دربارهی او فرموده که وی را توفی نموده، اگر چه آن حضرت همچون دیگر انسانها نمرده است. خدای متعال می فرماید: «(آن گاه خدا گفت: ای عیسی من تو را متوفی میکنم و به سوی خود برمیآورم و از کافران دور میسازم)» (آل عمران: 55)؛ در حالی که وایات صراحت دارد بر این که عیسیع نه مُرده است و نه کشته شده است بنابراین «توفی» همیشه به معنای «مرگ» متعارف نیست.
📌«توفی» حتی بر خواب نیز صدق می کند: « (و او است که شما را شب هنگام میمیراند و هر چه در روز کردهاید میداند، آن گاه بامدادان شما را زنده میسازد تا آن هنگام که مدت معین عمرتان به پایان رسد سپس بازگشتتان به نزد او است و شما را از آنچه کردهاید آگاه میکند) » (انعام: 60). بنابراین مرگ حتی به «خواب» نیز اطلاق میشود ولی قطعاً این به معنای مرگ کامل یعنی مرگ متعارف نیست؛ به این مفهوم که به هنگام خواب، بین روح و بدن ارتباطی باقی میماند و به طور کامل از هم جدا نمیگردند. در روایات از مرگ به خواب تعبیر شده است، از جمله در این روایات:
📌ابوعبدالله(علیه السلام) میفرماید: «رسول خدا ص هنگامی که به بستر خواب می رفت میفرمود: بارپروردگارا! به نام تو زنده میشوم و به نام تو میمیرم. و هنگامی که از خواب برمیخاست میفرمود: سپاس خدایی را که پس از میراندم، مرا زنده ساخت و رستاخیز به سوی او است». (کافی: جلد 2 صفحه 539).
📌ابوعبدالله(علیه السلام) میفرماید: «هرگاه یکی از شما به بستر خواب میرود، بگوید: خداوندا! نَفْسم را نزد تو حبس نمودم، پس آن را در محل رضوان و مغفرت خود حبس بنما، و هرگاه آن را (به بدنم) بازگرداندی، آن را مؤمن و عارف به حق اولیاء خودت بازگردان تا این که آن را بر همین (عقیده) قبض نمایی» (کافی: جلد 2 صفحه 536).
📌امام باقرع میفرماید: «هر گاه شب از خوابگاهت برخاستی بگو: سپاس خدایی که روحم را به من بازگردانید تا او را شکر گویم و عبادت نمایم ....» (کافی: جلد 2 صفحه 538).
📌و از جمله چیزهایی که حضرت به هنگام بیدار شدن میفرمود این بود: «سپاس خدایی که بعد از مرگم مرا زنده ساخت، خدای من آمرزنده و شکرپذیر است» (مکارم الاخلاق طبرسی: صفحه 39).
📌به هر تقدیر، توفی همیشه به معنی مرگ حقیقی یا مرگ کامل نیست بلکه حتی گاهی از مرگ هم به معنایی غیر از مرگ کامل استفاده میگردد. بر این اساس، رفع به مفهوم مرگ نیست بلکه به معنای توفی میباشد؛ مان طور که وضعیت حضرت عیسی ع چنین است. به این ترتیب عبارت «حضرته الوفات» بر امام مهدی به هنگام رفع صدق میکند و وصیت میگوید: «اذا حضرته الوفات فلیسلمها الی ابنه» (هنگام وفاتش آن را به فرزندش تسلیم نماید).
📌اگر گفته شود: اگر رفع حضرت مهدی(علیه السلام) در غیبت کبری باشد، قطعاً با وجود وصیش (احمد)، خود او مقدمتراست؛ بنابراین حضرت، (وصیت را) به چه کسی تسلیم مینماید؟!
📌پاسخ میدهم: زمان تسلیم، تمام دوران غیبت کبری را شامل میشود تا هنگامی که گیرندهای وجود داشته باشد که شایستهی این دریافت باشد؛ زیرا وفات در رفع، مترادف با وفات به هنگام مرگ نیست تا بگوییم باید تسلیم (وصیت) در آغاز زمان وفات باشد، چرا که مرفوع نمرده و دست او به طور کلی مانند یک مرده، از زندگی دنیوی کوتاه نگشته است بلکه ممکن است وی به زمین فرود آید و به کارهایی چند بپردازد یا مدت زمانی برای نیل به هدفی معین زندگانی کند .... و سایر موارد. لذا حضرت میتواند در تمام مراحل دوران غیبت کبری، آنچه را در پی واگذاری آن است، تسلیم کند؛ پس در خصوص حضرت مهدی(علیه السلام)، توفی بر تمام دوران غیبت کبری صدق میکند؛ اگر از رفع سخن گفته شود. آری، ابتدای توفی، در اول زمان رفع میباشد ولی پس از این رفع و پس از این توفی، حضرت میتواند در هر مرحله از مراحل غیبت کبری آنچه را که اراده فرموده، به وصی خود تسلیم نماید، زیرا وی همچون شخص مردهای نیست که دستش از زندگی دنیوی کوتاه شده باشد و باید قبل از خروج روحش، (وصیت را) تسلیم نماید.
📌به عبارت دیگر، تسلیم - به هنگام رفع - بر دو نکته متوقف میشود: اول: حضور وفات و دوم: وجود تحویل گیرنده و شایستگی او برای تحویل گرفتن. اگر رفع با وجود تحویل گیرنده و شایستگی او قرین شد، واگذاری صورت میگیرد؛ همان طور که این مورد برای عیسی نبی الله(علیه السلام) و وصی او شمعون حاصل شده است. اندکی قبل روایتی که این موضوع را شرح میدهد نقل نمودم.
📌اگر رفع و توفی حادث گشت ولی تحویل گیرنده وجود نداشت، واگذاری هنگامی به طور صحیح تحقق مییابد که «وصیت شده» یافت شود و وی از شایستگی دریافت وصیت برخوردار باشد.
📌برای توضیح بیشتر مطلب، مثالی میزنم: فرض کنید به شما گفته شده: وقتی خورشید طلوع کرد این امانت را به شخصی معین بسپارید. اگر خورشید طلوع کرد و آن شخص معین موجود نبود یا به دلیل وجود مانعی خاص، از شایستگی دریافت امانت برخوردار نبود، شما منتظر میمانی تا زید حاضر گردد یا بتواند امانت را تحویل بگیرد. در این حالت شما مقصر نیستی و خلافی از شما سر نزده و کسی بابت تاخیر در تسلیم امانت در اول طلوع خورشید، به شما خرده نمیگیرد، چرا که یا تحویل گیرنده وجود نداشته و یا او از شایستگی دریافت امانت بیبهره بوده است و بر شما صدق میکند که امانت را طبق شرط یعنی بعد از طلوع خورشید تسلیم نمودهای زیرا تا هنگامی که خورشید نمایان است و غروب نکرده، این وضعیت صدق میکند.
📌اگر گفته شود: طبق این سخن شما، آیا حضرت مهدی(علیه السلام) امامت را به وصیاش سپرده و از کار فارغ گشته است؟
📌میگویم: خیر، تحویل دادن در این جا، به مثابه تحویل دادنی که به هنگام وفات (مرگ) ئمه سابق(علیه السلام) برای آنها حاصل شده نیست، بلکه این، سپردن رهبری و سپردن آن چیزی است که وصی برای اثبات حجت بودنش بر مردم و انجام وظایف و اعمالش بدان نیاز دارد از میراثها مانند علم و مشابه آن است و بدیهی است که رهبری و پیشوایی، فرع امامت است و نه کل آن. پس حضرت مهدی(علیه السلام) امام و حجت باقی میماند و وصی، حجت حضرت مهدی ع بر مردم است. این نوع سپردن، منافی سپردن به هنگام وفات (مرگ) حضرت مهدی ع نیست؛ در آن زمان، امامت و میراث پیامبران و ائمه ع به صورت کامل واگذار گردد، مگر آن چیزی که ویژهی مقام ائمهی دوازدهگانه باشد که در این صورت با مرگ حضرت مهدی ع آن نیز میمیرد و برده میشود.
📌همهی آنچه که در بالا ذکر شد، هنگامی موضوعیت دارد که مخالفین بگویند حضرت مهدی ع در غیبت کبری مرفوع است؛ اگر آنها قائل باشند به این که آن حضرت مرفوع نیست، در پاسخ به آنها میگوییم: بنابراین تا زمانی که حضرت در غیبت به سر میبرد، وصی او نایب آن حضرت و حجت ایشان بر مردم است؛ همان طور که این قضیه برای امیرالمؤمنین ع و پیامبر خدا هارون ع رخ داد. به هر حال آنها هر یک از این دو گزینه را که انتخاب کنند، ما جواب محکم و قانع کنندهای برای آن داریم.