جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
وأيضاً يحاول ذلك البعض التشكيك في دين الله بالقول: إذا كان هناك خلفاء لله سبحانه في أرضه نصبهم الله وجعلهم، فلماذا لم يحكم منهم سوى قلة ؟
عدهای میکوشند با سخن زیر، در دین خدا ایجاد شبهه نمایند: اگر خداوند سبحان جانشینانی بر زمین دارد که خود خدا آنها را منصوب نموده است، پس چرا فقط عدهی کمی از آنها حکومت کردهاند؟
در این مورد از عبد صالح (علیه السلام) سؤال کردم و گفتم: آنها میگویند: چگونه است که فقط تعداد اندکی از کسانی که شما به خلافت آنها اعتقاد دارید، حکومت یافتهاند؟ چه طور ممکن است آنها بدون دستیابی به حکومت و فرمانروایی، خلیفه باشند؟
وی (علیه السلام) در پاسخ فرمود: «خلافت فقط به معنای حاکمیت و حکومتداری نیست؛ بلکه حکومت، پایینترین چیز در آن است. «جانشینیِ فلان کس، واقعی است» یعنی چه؟ خلیفه در اینجا به معنی خلیفهی واقعی است. پاسخ ملائکه را با دقت بخوان؛ زیرا آنها میدانستند منظور خداوند از خلیفه و جانشین چیست».
گفتم: آری مولای من. به فضل خدا از شما یاد میگیرم.
فرمود: «در اینجا مراد از خلیفه، کسی است که در مقام شخصی که به وی خلافت بخشیده، قرار گرفته است (مقام قائم مقامی)؛ لذا فرشتگان را میبینی که با تسبیح و حمد و تقدیس سخن گفتند (نسبّحک و نحمدک و نقدّسک). تسبیح یعنی تنزیه، حمد یعنی مدح و ستایش، تقدیس هم همان پاک شمردن است. کسی که خدا را تسبیح میگوید، طالب آن است که خودش تسبیح شود؛ کسی که خدا را حمد میگوید، طالب آن است که خودش حمد و ستایش شود و کسی که خدا را تقدیس مینماید، خواهان آن است که خودش پاکیزه شمرده گردد. ملائکه گفتند چرا ما را جانشینان خودت قرار نمیدهی، خصوصاً آن که اینک ما همانند خودت، تسبیح شونده (مسبّح)، ستایش شونده (محمود) و به پاکی یاد شده (مقدّس) هستیم؛ زیرا ما تو را تسبیح کردیم و ستودیم و مقدس شمردیم.
بنابراین خلیفه، صرفاً شخصی که خداوند از روی بیهودگی او را انتخاب کرده، نیست! – حاشا لله – بلکه وی حتماً باید از یک ویژگی و قابلیت اصلی برخوردار باشد که همان «صورت خدا در خلق» است. وی اگر صورت خدا نباشد، خلیفه نخواهد بود. او حتماً باید در پایینتر حدش، تسبیح شده، حمد شده و پاک شده (مسبَّح، محمود و مقدَّس) باشد. یا به عبارت دیگر باید واجد نازلترین حد این صفات باشد. لذا فرشتگان گفتند: این کسی که میخواهی او را خلیفه کنی: «(در آنجا فساد کند و خونها بریزد)» ؛ بنابراین او مثل تو نیست، نه تسبیح شده (مسبَّح) است، نه محمود و نه مقدَّس؛ لذا بر چه اساسی او را خلیفه میگردانی؟
آنها از شناختی که نسبت به قانون الهی داشتند استفاده کردند و با همان شناخت، به مخالفت با قانون خدا برخاستند؛ ولی فرشتگان در چیزی دچار اشتباه شدند که همان، تشخیص مصداق بود. آنها گمان میکردند هر روحی که به جسمی از عالم جسمانی وارد شود و دارای امیال دنیوی باشد، در آن به ورطهی سقوط میافتد و منحط میشود، ولی خداوند آنها را آگاه ساخت که «(من چیزی میدانم که شما نمیدانید)».
آن چیست که خداوند سبحان میدانست و فرشتگان نسبت به آن بیاطلاع بودهاند و باعث نقض شدن شناخت ملائکه گردید؟ و شناخت ملائکه این بود که: الزاماً هر روح آفریده شدهای که متصل به جسم مادی و دارای امیال دنیوی باشد، به آنها مشغول میگردد و (در نتیجه) تسبیح شده، حمد شده و تقدیس شده (مسبّح و محمود و مقدّس) نخواهد بود. چیزی که خدای سبحان میداند: «(گفت: آنچه من میدانم شما نمیدانید!)» ، در آیات دیگر بیان شده است: «(و همهی اسمها را به آدم آموخت)». همهی اسمها را و نه برخی از آنها را؛ تا مبادا از ناحیهی جهلی که نسبت به برخی از آنها دارد، سقوط کند؛ این بار تمام آنها را آموخت! این مخلوق استعداد شناخت همهی اسماء را دارد؛ این مخلوق استعداد آن را دارد که «الله در خلق» (تجلی خداوند در خلق) شود.
لذا فقط این مخلوق – و نه غیر از او – تنها کسی است که میتواند شهوات را سرکوب و منکوب کند ـحتی اگر در وی قرار گرفته باشندـ زیرا او همان روح خداست: «(و از روح خود در آن دمیدم)» . این مخلوق شایستگی آن را دارد که لاهوتی در میان خلق باشد.
پس میبینی که خدای سبحان آنچه را که در مورد آن به خطا رفتند، برایشان تبیین مینماید و آنها را با هویت این مخلوق آشنا میسازد تا بدانند که در تشخیص مصداق به اشتباه افتادهاند. سبب اشتباه فرشتگان این بود که آنها نمیدانستند مخلوقی وجود دارد که تمام اسماء را میداند؛ و چنین مخلوقی را نمیشناختند. «(و همهی اسمها را به آدم آموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه نمود و گفت: اگر راست میگویید مرا به این اسمها خبر دهید)».
اینجا فرشتگان شکست خوردند و دانستند که در تشخیص مصداق خارجی آن، به بیراهه رفتهاند. همان طور که اهل بیت (علیهم السلام) فرمودهاند، آنها به گل آدم نگاه کردند و به روحش نگاه ننمودند؛ یعنی آنها به وارد شدن روح به جسم مادی نگریستند و پنداشتند که وضعیت این روح همانند وضعیت هر روح وارد شده به بدن مادّی، خواهد بود و شهوات او را از تسبیح و حمد و تقدیس بازمیدارد؛ پس چگونه میتواند خلیفه باشد در حالی که او نه تسبیح شده (مسبَّح) است، نه حمد شده (محمود) و نه مقدَّس؟! و به همین دلیل اعتراض کردند. اما وقتی فهمیدند در تشخیص مصداق به خطا رفتهاند و این روح مانند بقیه نیست، ندامت آنها را فرا گرفت و سرافکنده شدند: «(گفتند: منزهی تو! ما را جز آنچه خود به ما آموختهای دانشی نیست، تویی دانای حکیم)».
به همین دلیل است که به شما میگویم: چه قدر شایسته است که انسان در موضعگیری مثبت یا منفی نسبت به هر چیزی، تا زمانی که حقیقت موضوع، به روشنی برایش آشکار نشده باشد، با احتیاط و طمأنینه حرکت کند. انسان باید به خدا پناه ببرد (و از او درخواست کند) تا او را نسبت به آنچه به آن شناختی ندارد، باخبر سازد و در نتیجه، موضعگیری او مورد رضای خداوند باشد. تا حالا چند بار شده که در مورد موضوعی قضاوت کردهاید ولی پس از مدتی نه چندان طولانی اشتباه شما در داوری نمایان شده است؟! «(گفتند: منزهی تو ما را جز آنچه خود به ما آموختهای دانشی نیست، تویی دانای حکیم)» ».
* * *
. وكونه من أديم الارض، وبالتالي يكون حاله حال من كان فيها ممن سبقه، عن أبي جعفر (علیه السلام)، أنه قال في قول الله عز وجل: (وإذ قال ربك للملائكة إني جاعل في الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء ونحن نسبح بحمدك ونقدس لك قال إني أعلم ما لا تعلمون)، قال: (كان في قولهم هذا منة على الله لعبادتهم، وإنما قال ذلك بعض الملائكة لما عرفوا من حال من كان في الأرض من الجن قبل آدم، فأعرض الله عز وجل عنهم، وخلق آدم ع وعلمه الأسماء ..) مستدرك الوسائل: ج9 ص324.
- و این که از ادیم (خاک روی) زمین آفریده شده و لذا حال و روز او همچون کسانی است که پیش از او بودهاند. از امام ابوجعفر محمد باقر ع دربارهی این سخن خدا که: « وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ » فرمود: «در این سخن آنها، منّتی بر خدا به خاطر عبادتهایشان (مستتر) بود، و برخی ملائکه هنگامی که وضعیت کسانی از جن قبل از آدم که بر زمین هستند را دریافتند، این سخن را گفتند؛ (ولی) خداوند از آنها اعراض نمود و آدم را بیافرید و اسماء را به او آموخت ....». مستدرک الوسایل: جلد 9 صفحه 324.