جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
روایت سَمُری یکی از دستاویزهای مخالفان خلیفهی الهی و یمانی موعود سید احمد الحسن(علیه السلام) و بهانهای برای ردّ دعوت مبارک یمانی است و حال آن که اینها خودشان قبل از دیگران میدانند که استدلال به این روایت، اعتبار و ارزشی ندارد. همهی کسانی را که میخواهند به تفصیل از این موضوع آگاهی یابند، دعوت میکنم که کتاب شیخ ناصح جناب ناظم العُقَیلی به نام «الرد القاصم علی منکری رؤیت القائم» و کتاب استاد فرهیخته جناب ضیاء الزیدی به نام «قرائت جدید فی روایت السمری» از انتشارات انصار امام مهدی(علیه السلام) را مطالعه نمایند.
من از جزئیات نوشتههای این دو برادر ـکه خداوند توفیقشان دهدـ مطلع نیستم و این کوتاهی قطعاً از سوی من است ولی از آنجا که این روایت به وفور بر زبان معترضین جاری میشود، در این خصوص از احمد الحسن(علیه السلام) سؤال کردم.
ایشان(علیه السلام) پاسخ مرا این گونه فرمودند: «بحثهای زیادی دربارهی این روایت وجود دارد که (برای پاسخ) کفایت میکنند و لذا آنها دیرزمانی است که روایت را رها کرده و از آن اعراض نمودهاند زیرا خود میدانند که احتجاج به آن، فاقد ارزش و اعتبار است. سند روایت برای آنها «مطعون» (ضعیف) است و اگر از دید آنها صحیح هم میبود بدون پشتیبانی دلیلی که صدور آن را به یقین برساند، نمیتوان بر اساس آن، اعتقادی بنا کرد.
علاوه بر این، متن روایت متشابه است و عدهای از آنها روایت را به گونههای مختلفی درک و فهم کردهاند. ضمناً این روایت «مسوّره» نیست و به عقیدهی آنها چنین چیزی باعث میشود «کلّی بودن» روایت، تضعیف گردد؛ یا شاید هم قواعدی که آنها دارند، بازیچهای است در دستشان که هرگاه بخواهند به آن عمل میکنند و هرگاه دوست نداشته باشند، عمل به آن را متوقف مینمایند؟!
علاوه بر این، چندین روایت و رویداد، روایت سمری را نقض میکند و باطل میسازد:
از جمله، روایت یمانی و آنچه در خصوص نامهها برای شیخ مفید پیش آمده است.
به هر حال احتجاج به این روایت، قابل قبول نیست.
وانگهی سمری به هنگام وفاتش ـوقتی دربارهی شخص بعد از او سؤال شدـ گفت: «(خدا را امری است که خود انجام دهندهی آن است)» و این به روشنی دلالت بر آن دارد که سمری نه خود وصیت میکند و نه آن را انکار مینماید، بلکه تاکید میورزد که این امر، دوباره باز خواهد گشت.
افزون بر این (اصولاً) علت وجود رسولان و حجتها بین مردم و اتصال با آنها چیست؟ اگر هدف، هدایت به سوی حق است، آیا اکنون مردم از هدایتگر بینیازند؟ توسط چه کسی؟
کسی که امروز آمده آیا نشان نمیدهد که آنها در گمراهی وانحراف به سر میبرند؟! پس نگاه کنند که او با چه چیزی آمده است؟ پیش از آن نیز در طریق حق و حقیقت چند دسته شده بودند؛ در ایشان، إخباری و اصولی و شیخی و احسائی و سایر گروهها وجود دارد. حتی خود اصولیّون نیز دچار اختلاف هستند، پس حق کجا است؟
بنابراین، نیاز به «هادی» وجود دارد. با این توصیف به نظر آنها چه چیزی مانع فرستادن او است در حالی که حکمت، اقتضا کنندهی فرستادنش میباشد، خصوصاً با وجود آینده؟! آیا با توجه به این که همه امروزه از انتخابات دم میزنند، دعوتکنندهای به دین خدا باقی میماند؟ آیا کسی که بر راه و روش حسین(علیه السلام) حرکت کند باقی میماند؟ مسلماً خیر، یعنی کسی که بگوید «الملک لله» (سلطنت مخصوص خدا است) باقی نمیماند؛ کسی که خدا را عبادت و اطاعت کند و حتی کسی که کلمهی «الله» را بر زبان براند نیز دیگر بر جای نمیماند. همه از انتخابات سخن میگویند و حال آن که انتخابات، در جهت عکس آنچه خداوند سبحان اراده نموده قرار دارد. اگر خدای متعال بخواهد در زمینش عبادت شود، حکمت اقتضا میکند که یک هادی و راهنما برای حفظ دین بفرستد، آیا این گونه نیست؟!
کسی که در خصوص این مطلب اخیر اندیشه کند، هیچ راهی برای مردود کردن آن نمییابد. لذا اعتراض به روایت سمری، هیچ معنایی ندارد و حتی اعتقاد به این که هرگز هدایت کننده و راهنما وجود نخواهد داشت نیز بیمعنا خواهد بود. هر آنچه اینجا هست میتوان دربارهاش پژوهش نمود وآن را از بین پرچمهای بر افراشته تشخیص داد. شکر خدا کسی غیر از او سخن از حاکمیت خدا نمیگوید. آیا این امتحان را سخت میبینی؟
درک این موضوع به بحث، پژوهش، روایات یا هیچ چیز دیگری نیاز ندارد؛ فقط کافی است که مردم بدانند دین خدا همان حاکمیت خدا است، و این موضوعی ثابت شده در مذهب اهل بیت(علیهم السلام) میباشد.
از آنجا که در زمان فعلی، این امر به یک شخص، محدود و منحصر است، لذا انسان به چیز دیگری برای شناخت حق نیاز ندارد و به همین دلیل است که ائمه(علیهم السلام) فرمودهاند: «(امر ما روشنتر از روز است)»؛ زیرا که منحصر به یک نفر خاص است و در کس دیگری غیر از او یافت نمیشود؛ و حال آن که بقیه، دعوتکننده به حاکمیت مردماند.
در قرن گذشته، علمای شیعه، مشارکت در انتخابات را گمراهی و انحراف میدانستند؛ حال چه تغییری ایجاد شده است؟! آیا اکنون این کار، هدایت میباشد؟! خیر! ولی این که خداوند، امر را منحصر و مشخص نموده، رحمتی از جانب او بر مردم است.
به خدا سوگند، من از این مردم در شگفتم که چگونه منحرف میشوند؛ آیا هدایت را در جای دیگری میبینند که امر بر آنها مشتبه شده است؟! و آیا دیگران که همگی و بدون استثنا با فریاد و هیاهو از حاکمیت مردم دم میزنند، بر باطل نیستند؟! حتی کسانی که مدعیاند مردم را به امام مهدی(علیه السلام) دعوت میکنند را نیز، جملگی، جزو تاییدکنندگان و شرکتکنندگان در انتخابات مییابیم!
در همه حال خدا را شکر! سپاس خدایی که دنیا را روزگاری چند قرار داد که سپری میشود و ما از این کسانی که سخنی را در نمییابند، جدا میشویم (و نفارق الذين هؤلاء الذين لا يقفهون قولاً)!».
بنابراین بیش از ده نکته از ایشان نقل شد که دربرگیرندهی علّت هدایت، حکمت، تفسیر و یادآوری دین الهی و جوابی به استدلال آنها به روایت سمری (رحمت الله) است. ایشان(علیه السلام) ـکه جانم فدیشان بادـ با عباراتی مختصر و سخنانی واضح، بر ایشان نمایان ساخت که اینها قواعدی تاسیس میکنند و به آن ایمان میآورند و سپس خودشان در منهدم کردن آن شتاب میورزند:
ـ برای پذیرفتن حدیث، قواعدی چند قرار دادهاند و با حدیثی که طبق قواعد خودشان آن را قبول ندارند، به تکذیب حق فتوا دادهاند؟!
ـ میگویند: «تقلید در عقاید جایز نیست» در حالی که به پیروان خود تکذیب حق را فتوا دادند و فریب خوردگان هم گردن کج کردند؟!
ـ میگویند خبر واحد (خبری که صرفاً از یک منبع نقل شده است) موجب علم و یقین نیست و در امور عقایدی داشتن علم ضروری است؛ با این حال با تکیه بر خبر واحد که به گفتهی خودشان، ظنّی است، به تکذیب حق روی آورده اند؟!
ـ آنها به قواعد علم منطق که در اصل یونانی هستند، ایمان آوردند و بر اساس آنها بیان نمودند که «قضایای غیر مسوّره» در «موارد جزئیّه» صادق است؛ سپس بر اساس آن، «قضیهی کلّی» را با اینکه بر طبق قواعدشان «مهمله» است، فتوا به تکذیب حق دادند؟!
به خدا سوگند اینها مصداق آشکار این سخن خدایند که میفرماید: «(مَثَل کسانی که تورات بر آنها تحمیل گشته و به آن عمل نمیکنند، مَثَل آن خر است که کتابهایی را حمل میکند. بد داستانی است داستان مردمی که آیات خدا را دروغ میشمردهاند و خدا ستمکاران را هدایت نمیکند)» ؛ بلکه ایشان «(همانند آن زن که رشتهای را که محکم تافته بود از هم گشود)» ، میریسند و میبافند سپس از هم باز میکنند و تکه تکه مینمایند. هلاکت و نابودی بر آنها باد! پیش از فرا رسیدن قیامت کبری درست پشت سرشان در قیامت صغری، باید حساب پس بدهند. پس منتظر باشید که ما هم از منتظرانیم.
جواب و پاسخ آنها حتی برای یکی از مواردی که وی برایشان در مدت چند سال روشن ساخت، کجا است؟ هرگز جوابی وجود نداشته است!؛ فقط استهزا و تهمت زنی و لودگی وصف ناشدنی از آنها برمیآید. غم و اندوه مؤمن فقط با گفتن «حسبنا الله و نعم الوکیل» (خداوند ما را کافی است و چه نیکو یاوری است) پایان مییابد. جای شگفتی نیست!؛ چرا که آنها همان طور که پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلّم) بیان فرموده است، فرزند فتنه و محصول درو بیحاصلاند.
* * *