جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
اما رفع و بیان معنای آن، دومین موضوعی بود که من در سؤال پیشین از عبد صالح (علیه السلام) پرسیده بودم و گفتم: ما در شرح موضوع رفع، موفق نیستیم و یا حداقل این قضیه برای برخی از ما کاملاً روشن نیست.
ایشان (علیه السلام) پاسخ دادند: «در خصوص رفع، مثالی برایتان میزنم، آیا با حساب دیفرانسیل و انتگرال در ریاضیات آشنایی و از آن سر در میآوری؟ این مثال به نوعی با این موضوع، ارتباط دارد».
گفتم: چیزی در این خصوص نمیدانم.
فرمودند: «الحمدلله. آیا میدانی مفهوم «خط» و «نامتناهی» در ریاضیات به چه معناست؟
به هر حال من سعی میکنم این موضوع را به سادهترین صورت ممکن بیان نمایم. فرض میکنم شما عصایی داری. این عصا را به صورت عمودی قرار بده بالاترین جای عصا، نفس یک انسان یا بالاترین مقام او است و پایینترین جای آن نیز معادل جسم است. البته امیدوارم دقت داشته باشی که این، یک مثال است و واقعیت چیزی غیر از آن است.
اکنون در ذهنت این عصا را به بخشهایی تقسیم کن ولی برای این که وضعیت به بهترین وجه ممکن باشد، باید این بخشها تا جایی که امکان دارد، کوچک باشد.
حال ببین چه تعداد از این بخشهای کوچک وجود دارد؟ برای دانستن این مطلب باید طول عصا را بر طول هر بخش تقسیم کنی؛ مثلاً اگر طول عصا را ۱ و طول هر قسمت را کوچکترین مقدار ممکن در نظر بگیریم، آیا می توانی کوچکترین عدد ممکن را تصور کنی؟ کوچکترین عدد بیانگر «موجودیت» است. این عدد صفر نیست ولی نزدیکترین عدد به صفر میباشد. از آنجا که اعداد، نامتناهیاند (محدود نیست)، لذا نمیتوان آنها را شمرد ولی تصور نمودن آنها، شدنی است. این عدد (مورد بحث ما) یک دهم نیست زیرا یک صدم از آن کوچکتر است؛ یک هزارم از آن هم کوچکتر است. به این ترتیب میتوانی تا بینهایت صفر اضافه کنی چرا که اعداد نامتناهیاند. بنابراین تصور ما از نتیجهای که به دست میآید برابر است با نتیجه تقسیم عدد یک بر صفر.
بر این اساس تقسیم طول عصا بر صفر برابر است با بینهایت و نامتناهی، و از آنجا که این عدد صفر نیست بلکه مقداری نزدیک به آن است، نتیجه همان است که خدای متعال فرموده: «(و اگر بخواهید که نعمتهای خدا را شمارش کنید، نمیتوانید)» ؛ یعنی قابل شمارش است؛ به دیگر سخن از لحاظ امکان پذیری، قابل شمارش است ولی در واقع آیا میتوان آن را به شماره آورد؟ خیر! «(و اگر بخواهید که نعمتهای خدا را شمارش کنید، نمیتوانید)».
اکنون معنای این آیه نیز برای شما روشن شد. شاید قبلاً از خودت میپرسیدی: چه طور ممکن است نعمتهای خدا بر من قابل شمارش نباشد و من نتوانم آنها را به شماره آورم؟ در حالی که به حسب ظاهر، این نعمتها معدودند. آیا این طور نیست؟ تعداد نعمتها چه قدر است؟ هر تعداد که باشد به هر حال قابل شمارش است ولی اکنون برای شما واضح شد که چرا آنها غیرقابل شمارش میباشند یا در واقع شمارش آنها ناممکن است. زیرا در حقیقت نعمتهای الهی بر تمام وجود انسان و همهی تجلیات او افاضه شده است. آیا اگر بخواهی، میتوانی تجلیات انسان را به شماره آوری؟ در مثال، برایت توضیح دادم که این کار ناشدنی است. آیا اکنون موضوع روشن شد؟»
گفتم: بله.
ایشان (علیه السلام) فرمود: «اگر چیزی مبهم است، نگو بله!».
البته یک موضوع مبهم و غیرواضح وجود داشت که من آن را در سؤالم بیان کردم و گفتم: آیا منظور از تجلّیات انسان، حالات مختلف او از قبیل ایستادن، نشستن و غیره است؟
ایشان (علیه السلام) فرمود: «خیر! برای شما مثال دیگری میزنم: فرض کنیم که انسان عبارت است از یک نور که من میخواهم این نور به جایی برسد. شما منبع نور را در یک جایی روشن کردهای. انتقال نور از منبع و جایگاه خودش، به مکانی دیگر چگونه انجام میشود؟ از طریق تجلّی و تابش گام به گام نور به سمت هدف. این گامها (گامهای حرکت) همان تجلیات انسان است. در حقیقت این تجلیات مانند گامها، همیشه هستند و دائماً در حال تجدید و نو شدن میباشند، زیرا منبع، همواره در حال انتشار است. اگر این انتشار قطع شود، انسان به فنا رفته و به عدم بازمیگردد.
اکنون اگر شما را چند گام به عقب برگردانم، چیزی در شما تغییر نمیکند، فقط شما در عالم جسمانی، نامرئی میشوی و از بدنی نورانی تر که با تاریکی، سنگین نشده است، برخوردار خواهی شد. این همان «رفع و درجات آن» است. اگر از شما بخواهم که چند گام به جلو بروی، مرئی خواهی شد و به آنچه اهل این عالم جسمانی برای بقا نیاز دارند، شما هم نیاز پیدا خواهی کرد. «رفع شده» بین مردم است ولی در آنها نیست.
از آنجا که انسان عبارت است از وجودِ تجلیات او که تعداد آن نزدیک به نامتناهی است و از آنجا که نعمتهای الهی که بر انسان داده شده، غیر قابل شمارش است، لذا انسان (فطرت انسان) نزدیک به نامتناهی که همان خدای سبحان و صورت لاهوت میباشد، است. از همین روست که علی (علیه السلام) در توصیف وضعیت انسان فرموده: «آیا گمان میکنی تو جرمی خرد و کوچکی؟ و حال آن که جهانی بزرگتر در وجود تو نهفته است». شاید شما را خسته یا اذیت کردم، مرا ببخش».
شایسته است مؤمنی که این توضیحات را میخواند، سکوت پیشه کند و خاموشی گزیند؛ توضیحاتی که به تنهایی میتواند دلیل بر صدق دعوت الهی یمانی آل محمد سید احمد الحسن (علیه السلام) باشد. سالها است که مدعیان علم، سخن خداوند را که فرموده: «(آن گاه خدا گفت: ای عیسی من تو را وفات میدهم و به سوی خود برمیآورم و از کافران دور میسازم)» میخوانند ولی معنای آن را نمیدانند. چه طور ممکن است عیسی (علیه السلام) متوفی و مرفوع باشد، و حال آن که در همان وقت وی زنده است و نمرده، و آن را به عنوان شاهدی بر طول عمر امام مهدی (علیه السلام) مثال میزنند؟ پس رفع به چه معنا است و چگونه ممکن است که وفات و عدم مرگ با یکدیگر جمع شوند؟ اینها سؤالهایی است که یا پاسخی برای آن ندارند یا برای پاسخ دادن به آن، همچون مفسرین، به یاوهگویی روی آورند.
توضیح عبد صالح بر آیهی «(و اگر بخواهید که نعمتهای خدا را شمارش کنید، نمیتوانید)» به تنهایی بر حقانیت ایشان کفایت میکند؛ زیرا همه میدانند که معدود، قابل شمارش است ولی طبق این آیه، نعمتهای الهی معدود و در عین حال غیرقابل شمارش است و این موضوعی است که به شرح و بسط نیاز دارد. پس چرا مدعیان علم آن را توضیح نمیدهند؟ البته این موضوع، چیز غریبی نیست؛ زیرا قرآن را، اهلی است؛ حال باید پرسید که چرا (علمای بی عمل) به جای این که با گام برداشتن در مسیر ابلیس و لشکرش، بر حجج الهی تکبر ورزیده و بدون دلیل به آنها اتهام زده، و آنها را مسخره کرده، و تکذیب نموده و با آنها رو به پیکار آورند، به سخن دعوتکننده به سوی خدا، نمینگرند؟!!
* * *