جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامایـســـــــــــتـگاه دوم:
در باب عقاید و آنچه به آن ملحق میشود
تقسیم صفات الهی
کسانی که کتب عقاید مسلمانان را مطالعه میکنند، درمییابند که مسلمین صفات الهی را به صورتهای مختلفی دستهبندی میکنند؛ از جمله صفات ذاتی، صفات فعلی و نظایر آن.
روزی در این خصوص از ایشان (عليه السلام) سؤال کردم. پاسخ دادند:
«معمولاً تقسیمبندیها منوط به دیدگاه و درک کسی است که این تقسیمبندیها را صورت میدهد. حتی اگر این بخشبندیها درست باشد، به آن معنا نیست که فایدهای داشته باشد؛ چه بسا گاهی اوقات بخشکردنها به لغو (باطل) نزدیکتر باشد.
همچنین در کتب آنها موارد غیرقابل قبولی وجود دارد، لیکن شما میدانی که من دوست ندارم متعرض اسامی آنها شوم، جز در مواقع ضرورت!
به عنوان مثال مسالهی صفات سلبی که به مفهوم نفی نقص از ساحت خدا است، فاقد اشکال و چنین چیزی روایت شده همان طور که در دعای جوشن کبیر و قرآن نیز آمده است. صفات کمالیه نیز که به معنای توصیف خدا به کمال مطلق است، فاقد اشکال و در قرآن و ادعیه نیز وارد شده است. اگر شما «کتاب توحید» را بخوانی موضوعی در این خصوص مییابی و این که توحید در چه جایگاهی قرار دارد؛ این موضوع به طور کامل ناقض عقیدهی آنها در رجوع صفات سلبیه به کمالیه است. مثلاً با عنوان توحید در تسبیح روبهرو میشوی و همچنین تبیین کیفیت این موضوع که معرفت ما به صفات خدا، همان معرفت به ناتوانی ما از شناخت صفات او است و نهایت آنچه ما میتوانیم از او بشناسیم، معرفت صفات اولین فرستادهی خدا و فرستادگان پس از او میباشد.
این موضوعات در «کتاب توحید» تشریح و تبیین شده که به طور کامل ناقض عقیدهی ایشان در مورد صفات است.
علاوه بر این، اسم «الله» خودش یک صفت است و به معنای کمال مطلقی میباشد که خلق به عبادت او میپردازند و او فقط به وسیلهی آن برای رفع نیاز و فقر خلق بر آنها ظاهر و متجلی میشود.
به علاوه آیا در صورت عدم وجود «مقدور» (قدرت داده شده)، شما میتوانی موجودی را به عنوان «قادر» وصف کنی؟ در این صورت، آیا اصلاً هیچ موضوعیتی برای این وصف وجود دارد؟ در صورت عدم وجود «مقدور» موضوع «وصف» موجودیتی ندارد. آیا منظورم را درک میکنی؟
بسیار خب! البته ایشان ـیا لااقل برخی از آنهاـ قائل به چنین گفتاری هستند. حال آیا میتوان از وجود «اله» دم زد در حالی که کسی نباشد که او را عبادت کند؟ آیا در صورت عدم وجود «کسی که پرورش یافته» (مربوب)، میتوان موجودی را «پرورش دهنده» (رب) توصیف کرد؟
اکنون خدای سبحان با کمال مطلق (الله) تجلی یافته است تا پرستندگان رو به سوی او آورند. اگر پرستندهای وجود نمیداشت، خدا نیز برای آنها به اولوهیت ظهور نمییافت چرا که الوهیت متعلق به پرستنده (مألوه) است؛ (همان طور که) ربوبیت متعلق به «پرورش یافته» (مربوب) است. امیدوارم مطلب واضح باشد.
بنگر، هر موجودی گمان میکند «کمال» همان چیزی است که خودش آن را درک کرده و شناخته است. مورچهی ساکن بر سنگ خارا تصور میکند که «الله» دو گوشواره دارد زیرا از دید او، نهایت کمال همین است. انسان، غایت کمال را قدرت کامل، علم کامل و مانند آن میبیند به این دلیل که او به مقداری از قدرت و علم دست یافته و لذا میپندارد «عالم» و «توانا»یی که در مخیلهی او میگنجد، نهایت چیزی است که میتواند خدا را به آن توصیف کند!
لازم است انسان به سمت معرفت و شناخت حرکت کند تا بداند که از دستیابی به معرفت ناتوان است، و کمالی که خدای سبحان را به آن متصف میبیند، صرفا چیزی است که خداوند از این طریق خواسته او را به واقعیت یعنی همان معرفت حقیقی برساند. او با کمال مطلق با ما روبهرو میشود تا ما را به این حقیقت برساند که ما از درک معرفت (به کنه او) عاجزیم؛ تا از این رهگذر خود و حقیقتی که ما را پدید آورده است را بشناسیم. ما هنگامی نسبت به او معرفت مییابیم که به عجز کامل خود در شناخت او پی ببریم. درک این عجز، همان شناخت حقیقت است. «(کسی که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است)».
به طور کلی این حقایق به وسیلهی کلام، درک و شناخته نمیشود بلکه هنگامی که خود انسان در آنها غور کند و در آن واقع گردد، قابل درک است».
* * *
اقسام توحید
دربارهی تقسیمات توحید از ایشان پرسیدم و گفتم:
علمای عقاید توحید را به بخشهایی چند تقسیم میکنند؛ از قبیل توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید در عبادت. برخی نیز این بخشبندی را به هفت دسته رساندهاند و به سه تای قبلی اضافه کردهاند: توحید افعالی، توحید در حاکمیت و تشریع (یا قانون گذاری)، توحید در استعانت و توحید در حب.
از سوی دیگر میبینیم که وهابیها توحید را به دو دستهی توحید ربوبی و توحید عبادی تقسیم میکنند. آیا این دستهبندیها صحیح است؟
ایشان (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
«معمولاً تقسیمبندیها بستگی به مبنایی دارد که اساس کار تقسیم بر آن بنا شده است. این تقسیمبندیها گاهی اوقات مفید و گاهی اوقات بیهوده و فاقد کارایی میباشند. به عنوان مثال، تقسیم توحید به توحید ذاتی و توحید صفاتی به این معنا که او خدای واحد احد است یعنی او واحدی است که شریکی ندارد و ذات او یکتا و صفات او عین ذات او است، بیاشکال و مطلب درست و سودمندی میباشد. انسان باید به خدای یگانهی بیشریک معتقد باشد و این که خدا یکتا و صفات او عین ذاتش است. همچنین اگر گفته شود: باید توحید در عبادت رعایت شود به این معنا که عبادت که همان طاعت و فرمانبرداری است، در اصل از آنِ خدای یگانه است و فرمانپذیری از غیر او مانند اطاعت از پیامبران و فرستادگان الهی، فرعی از طاعت خداوند سبحان محسوب میشود.
دیگر مطالبی که بیان کردی – خداوند شما را توفیق دهد – نهایتش این سخن است که همه چیز قائم به خدای سبحان است و هر حرکت و سکونی در خارج، به او ـسبحان و تعالیـ بازمیگردد، زیرا اگر چه حرکت و سکون به طور مستقیم از خدا صادر نگشته و از بندهای از بندگان او است ولی این کار با حول و قوهی الهی که خدا آن را به آن بنده اعطا نموده صورت پذیرفته است».
* * *
ذات، کنه و حقیقت
در «کتاب توحید» از ذات مقدس (الهی) به قبله، حجاب، دروازهی کنه و حقیقت تعبیر شده است و این که خدای سبحان به دلیل نیاز خلق، به وسیلهی آن تجلی یافت و اگر خلق نبود دیگر چیزی به اسم «ذات» وجود نمیداشت؛ ولی آیا این درست است که ما بگوییم ، «ذات، عین کنه و حقیقت است» یا «ذات ظهور آن است» یا «آن همان است ولی همان نیست» یا «ذات چیز دیگری است غیر از کنه و حقیقت» به این اعتبار که قبله یک چیز است و چیزی که قبله به آن اشاره میکند، چیزی دیگر؟
من با وجود فهم و درک اندکم، در این مورد از ایشان سؤال کردم.
وی (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
«ذات همان کنه و حقیقت است ولی تفاوت (بین آنها) ناشی از خود ما است و تفاوتی حقیقی به شمار نمیرود. در واقع این تفاوت، معرفتی است».
* * *
اسم «الله» صفت است، چرا؟
واضح است که نام «الله» صفت است و همچنین روشن است که هر صفتی به موصوف نیاز دارد. حال این سؤال پیش میآید که: آیا موصوف، همان «کنه و حقیقت» است و حال آن که او غیب مطلق و سرّ مکنون میباشد؟
ایشان (عليه السلام) در پاسخ به این سؤال فرمود:
«آری، برای ما صفت است تا ما از این طریق او را بشناسیم. او با ذات (با الله) با ما روبهرو شده و این به خاطر حاجت خود ما است که با پرستش او، نقص خویش را برطرف سازیم و در نهایت به معرفت برسیم».
* * *
واقعاً بین اصول پنجگانه چه رابطهی شرعی برقرار است؟!
برخی از علمای متاخر شیعه که مشرب اعتقادی دارند معتقدند اصول دین پنج تا است. اینها خود معترفند به این که دلیل شرعی (آیه یا روایت) بر این مطلب وجود ندارد؛ دلیل آنها بر این اصول پنجگانه (صرفاً) عقل است.
یکی از مدعیان فلسفه که میخواست به ناروا بین این اصول پنجگانه رابطهای شرعی برقرار نماید، یکی از دعاهای اهل بیت (عليهم السلام) را نقل کرد و از خودش شرحی بر این دعا درآورد و به خیال خود مدعی شد که با استناد به این دعا، بین این اصول پنجگانه رابطهی شرعی وجود دارد!!
به علاوه، این شخص بخش اعظمی از بحث خودش را برای طعنه زدن و عیبجویی از ادلهی دعوت حق یمانی اختصاص داده بود؛ لذا مصمم شدم که بر افتراهایی که زده پاسخی بنویسم.
در این خصوص از سید احمد الحسن (عليه السلام) سؤال کردم. ایشان فرمود:
«خداوند به شما توفیق دهد! اگر میخواهی دربارهی اصول پنجگانه بحث و گفت و گو کنی، بدان که این مقوله، موضوعی است بزرگ و وسیع و گمان نمیکنم مناقشه در باب اصول پنجگانه ـکه از روی بدعت گفته میشود این اصول به همین صورت، اصول دین است ـ نفع زیادی به شما برساند. اگر بر مناقشه بر چیزی که در رد ادلهی دعوت گفته متمرکز شوی، بهتر است.
یعنی، ببین اصول پنجگانه چیست و چرا علّامه آنها را به وجود آورده است؟ علامه در این باب چه گفته؟ خلاصهی کلام وی این است که این اصول با عقل ثابت میشود و در مجموع آنها اصول عقلی هستند و لذا آنها را اصول دین نام نهاده زیرا دلیل بر آنها عقل است. چه معنایی دارد که او بیاید و بین آنها رابطه و ملازمت نقلی و .... برقرار سازد؟ گفت و گو در باب اصولِ عقلی است و در هر صورت در اینجا موضع نقل، جایگاه ثانوی دارد؛ به این معنی که شما در اینجا حتی اگر «نقل» را هم بیاوری، ارزشی ندارد زیرا در اینجا مخلص کلام در امور عقلی و بحث آنها هم عقلانی است.
به خواست خدا در باب اصول دین و اعتقادات، کتابی منتشر خواهد شد و به حول و قوهی الهی در آن، حق را از باطل متمایز خواهیم ساخت».
* * *
هدف از ارسال پیامبران؟
برخی از کسانی که از منبرها بالا میروند، اموری را مطرح میکنند که بسیار بسیار از واقعیت و از دین الهی به دور است؛ و با کمال تاسف، مردم نیز عقاید خود را بی چون و چرا از آنها اخذ میکنند.
روزی یکی از آنها دربارهی علت ارسال فرستادگان اظهار نظر میکرد و میگفت:
«هدف از بعثت پیامبر یا نصب وصی، رسیدن به نظام و تشکیلات است و تا زمانی که مردم جامعه به این فرد ایمان نیاورند، این هدف محقق نمیشود».
طبیعتاً غرض وی از این سخن، زیر سؤال بردن حقانیت دعوت یمانی آل محمد (عليهم السلام) بود، با این استدلال که چون اغلب مردم به دعوت وی ایمان نیاوردهاند و رسیدن به نظام محقق نشده، لذا هدف از بعثت او جامهی واقعیت به تن نکرده است!!
من نمیدانم اگر این فرد بیمار در زمان حضرت نوح (عليه السلام) بود که ۹۵۰ سال شب و روز قومش را دعوت کرد و مطابق با نص قرآن، دعوت او جز به فرار و عناد آنها نیفزود چه سخنی بر زبان میراند؟ و حال آن که نتیجهی تلاش های حضرت نوح (عليه السلام)، چند نفر اندک شماری بودند که به او ایمان آوردند و همراهش سوار کشتی شدند و از طوفان نجات یافتند. سؤال این است: نظر این مدعی علم در قبال حضرت نوح (عليه السلام) که نتوانست به نظام و سازماندهی جامعه دست یابد و بالطبع غرض از ارسالش ـطبق تصور این مدعی فلسفهـ محقق نگشت، چه خواهد بود؟!
به هر تقدیر، از احمد الحسن (عليه السلام) دربارهی چنین گفتههایی سؤال کردم. ایشان (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
«او از نقض هدف ارسال به دلایل .... سخن میگوید در حالی که کلامش به طور کامل متناقض است. سؤال این است: هدف صحیح از فرستادن پیامبران چه بوده است؟ آیا او این هدف را به طور درست، تعیین و مشخص کرده است؟
یعنی ما میتوانیم بگوییم: هدف، فقط اقامهی حجت است.
و میتوانیم بگوییم: هدف، رساندن (پیام الهی) به خلق است.
و میتوانیم بگوییم: هدف عبارت است از هدایت مردم به حق.
و میتوانیم بگوییم: هدف وارد کردن مردم به بهشت است.
و میتوانیم بگوییم: هدف، شناخت خدا است.
و میتوانیم بگوییم و بگوییم و بگوییم ....
کدام یک هدف است؟ و چرا؟
او به سراغ مسئلهای آمده که خودشان در آن دست و پا میزنند و راه به جایی نمیبرند. آیا او و علمایش میدانند هدف صحیح از ارسال فرستادگان چه بوده است؟
موضوع این نیست که فقط بگوید هدف، فلان چیز است بلکه باید ما را مجاب کند به این که هدف، فلان چیز است و فلان چیز نیست. هر سخنی که وی به میان آورد، ما با قرآن و حکمت و عقل بر او اشکال خواهیم کرد.
اصولاً اینها سخن باطلی بر زبان میرانند، چرا که میگویند نبوت یا رسالت، از آنجا که لطف است واجب میباشد؛ لطف بر خداوند سبحان واجب و ضروری است و ترک آن قبیح و... دیگر حرفهایی که میزنند.
خداوند شما را توفیق دهد! ما در اینجا درصدد بحث و بررسی عقاید آنها نیستم چرا که قضیه به درازا میکشد.
اساساً نظریات عقلی آنها مردود و نادرست است و عقاید آنها که بر این نظریات عقلی بنا شدهاند، مردود و غیرصحیح میباشد. خداوند یک چیز میگوید و اینها چیزی دیگر. خدا میفرماید: «(پیامبرانی مژده دهنده و بیم دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتی نباشد، و خدا پیروزمند و حکیم است)» (نساء: ۱۶۵). خداوند در اینجا میفرماید: هدف از ارسال پیامبران، اتمام حجت و قطع عذر است حتی اگر این عذر، به دروغ و از جانب فرد دروغگو باشد؛ حال آن که اینها میگویند: علت ارسال پیامبران لطف میباشد و این لطف بر خداوند واجب و نیز ارسال در همه حال بر او واجب است و .... نظایر آن.
بسیار خب، آیا در خصوص کسانی که خدا برای آنها فرستادهای نفرستاده، میتوان گفت که خدا با عدم ارسال، در انجام وظیفهی خود کوتاهی کرده است؟
سرخپوستها، صدها یا هزاران سال در آمریکا زندگی کردهاند و فرستادهای به سراغ آنها نیامده است. آنها چوب و سنگ و بت و پرنده میپرستیدند. در جنگلهای آفریقا نیز قبایل بت پرستی وجود دارد که هزاران سال پیامبری برای آنها مبعوث نشده است. آیا این خلاف لطف واجب نیست!؟
به این ترتیب میبینی که سخنان آنها پراکندهگویی است ولی خودشان آن را عقلی و علمی میدانند. مصیبت اینجا است که حرفهایشان با قرآن ناسازگار است».
* * *
آیا برای مخلوق، وجودی قبل از عالم ذر، موجود بوده است؟
گاهی اوقات از خودم میپرسیدم:
آیا عالم ذر، اولین عالم نزول و نخستین عالم از عوالم امتحان بوده است؟ به عبارت دیگر: آیا قبل از عالم ذر در قوس نزول، برای مخلوق، وجودی موجود بوده است؟
اگر چه من دو بار شکل سؤال را آماده کردم ولی باز هم آشفتگی و پریشانی، سؤال و حتی مرا زیر سایهی خود گرفته است. ایشان (عليه السلام) بزرگوارانه در پاسخ من فرمود:
«از زمانی که عقل و جهل آفریده شدند و بین آنها مراتب درجهبندی شد، تمام مخلوقات دارای موجودیت مقامی بودند؛ هر مخلوقی به تناسب حال خودش. سپس خداوند آدم (عليه السلام) و ذریهی او را در عالم ذر آفرید. هر یک از آنها طبق حالش یعنی بر اساس سرعت پاسخگوییاش، بر اساس التفات او به خودش و غفلت از پروردگارش یا بر اساس توجه و التفات او به پروردگارش، مقامی را به دست آورد. آری در سؤال شما ابهام و آشفتگی هست ولی این پاسخ مربوط به وضعیت خلق قبل از ذر تا وارد شدن به عالم ذر میباشد».
* * *
کتاب متشابهی که آیاتش محکم شده است!
پرسشگرانه گفتم:
آیهای در کتاب خدا هست که میگوید همهی قرآن متشابه است. آیهی دیگری هم هست که میگوید همهی آیات آن محکم است. آیهی سوم هم میگوید، در قرآن هم محکم وجود دارد هم متشابه. فصل الخطاب در این باب چیست؟
ایشان (عليه السلام) فرمود:
«این آیات کجا هستند؟ آیا سؤال شما این است که چه طور میشود قرآن، هم «محکم» و هم «متشابه» و هم در عین حال «محکم و متشابه» باشد؟
کتاب، برای امام، محکم و برای مردم متشابه و برای شیعهی امام، متشابه و محکم است زیرا آنها آنچه را که امام حکم کند میشناسند و میپذیرند.
مطالب مفصلی دربارهی قرآن و این که چگونه و چرا (آیات آن) محکم و متشابه است را میتوانی در «کتاب متشابهات» بیابی، آن را بخوان! اگر آن را درک کنی گمان نکنم به پرسیدن سؤالات بسیار در این خصوص نیاز داشته باشی. لکن چندی پیش که یکی از برادرانتان دربارهی شرح این مطلب سخن میگفت، شنیدم که برخی مطالب را به گونهای نادرست شرح میداد یعنی وی احتمالاً در «متشابهات»، مطالب مربوط به محکم و متشابه را به خوبی درک نکرده بود».
در این میان اشاره به نکاتی چند مناسب است:
اول: این که پرسش کردن آدابی دارد که من در سؤالم آن را مراعات نکرده بودم. در اینجا برای روشنتر شدن، مطلبی را بیان میدارم:
این آیات عبارتند از:
«(خدا بهترین سخن را نازل کرده است، کتابی متشابه و شبیه یکدیگر است)».
«(الف، لام، را. کتابی است با آیاتی استوار و روشن از جانب حکیمی آگاه)».
«(اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد بعضی از آیهها محکماتند. این آیهها ام الکتابند و بعضی آیهها متشابهاتند)».
اگر چه من در طرح سؤال بیذوقی کردم ولی به لطف حُسن اجابت و یاددهی ایشان، به خواستهام رسیدم و جهلی که داشتم برطرف شد. چه نیکو پدر مهربانی است ایشان!
دوم: شایسته بود که من قبل از طرح سؤال، آنچه را که ایشان در کتاب متشابهات مطرح نموده بود، به خوبی مطالعه میکردم. در این قضیه درسی است برای پویندگان راه خدا که از طرح سؤالاتی که قبلاً به آنها جواب داده شده بپرهیزند، تا حداقل بتوانیم اندکی از رنج و زحمتی که بر دوش امام مان هست را بکاهیم.
سوم: ما باید مراد سید احمد الحسن (عليه السلام) را که در کتابها و سخنان ایشان آمده است به نیکی دریابیم تا مبادا برخی موارد را به صورت اشتباه تشریح کنیم؛ همان طور که این قضیه برای یکی از برادران انصار که ایشان در سخنش به وی اشاره فرمودند، رخ داده است.
* * *
حاکمیت خدا و انتخابات در منشور (فرمان) الهی
سید احمد الحسن (عليه السلام) یک بار به وسیلهی برخی از مؤمنین، مطلبی را به گروهی از انصار که در جایی حضور داشتند گوشزد کردند که مفاد آن این بود: کسی که میخواهد ادارهی عملی را بر عهده بگیرد، باید خود را نامزد کند. این نامزدی میتواند از طرف خود شخص صورت بگیرد و یا برادرانش او را نامزد کنند.
برخی به سرعت این مطلب را که چنین سخنی از سوی ایشان (عليه السلام) صادر شده منکر شدند و آن را به کار ابوبکر در سقیفهی بنی ساعده تشبیه نمودند. دستهای نیز نظر دیگری داشتند.
پس از این که این موضوع به سمع ایشان (عليه السلام) رسید، جوابی دادند که متن آن چنین است:
«خداوند به شما برکت دهد و اعمالتان را قبول فرماید! در خصوص موضوع انتخابات، من بر این عقیدهام که از سخنان ما و قرآن به وضوح روشن میشود که انتخابات به عنوان روشی برای تشخیص حاکم عام یا کسی که امور مردم را مدیریت کند، باطل است؛ ولی هنگامی که حاکمِ منصوب از سوی خدا، رای و نظر مردم را در خصوص کسی که بر آنها حکم کند یا قوانین عمومی را تشریع نماید خواستار شود، این یک امر شرعی است و در قرآن هم به آن اشاره شده است:
«(به سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین نرمخوی و مهربان هستی اگر تندخو و سخت دل میبودی از گرد تو پراکنده میشدند، پس بر آنها ببخشای و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با ایشان مشورت کن و چون قصد کاری کنی بر خدای توکل کن که خدا توکل کنندگان را دوست دارد)» (آل عمران: ۱۵۹).
یعنی جانشین الهی میتواند در آنچه مناسب میبیند، با مردم مشورت کند ولی رای و نظر نهایی از آنِ او است و او میتواند مشورت مردم را بپذیرد یا رد کند.
نظام حکومت الهی نه مانند نظام دیکتاتوری است و نه همچون نظام دموکراسی، بلکه نوعی تشکیلات خاص است که دارای جزئیات مربوط به خود میباشد. خداوند توفیقتان دهد!
وقتی که ما ابراز میداریم که انتخابات و شوری باطل است، منظورمان روشن است: اینها اگر به عنوان یک ابزار کافی و مستقل برای تشخیص حاکم یا کسی که امور مردم را اداره میکند در نظر گرفته شود، حراماند؛ این موضوع روشنی است.
دولت یا دولتهایی که جانشین خدا آنها را مدیریت میکند، تحت حاکمیت قانون الهی که در قرآن، تورات و کتابها و سیرهی انبیاء (عليه السلام) آمده است، اداره میشود.
به نظرم شما شناخت کاملی نسبت به این قانون ندارید. باید با آن آشنا شوید و آن را بدانید.
باید ابتدا این قانون قرآنی را بشناسید و سپس بگویید آیا درست است یا نه و آیا شرعی است یا غیرشرعی!
به طور کلی قاعدهی عمومی چنین است: معصوم این حق را دارد که بدون مشورت مردم (فردی را برای انجام مسئولیتی) بگمارد و این حق را هم دارد که در تعیین چنین فردی با مردم مشورت کند و این حق را دارد که مشورت آنها را بپذیرد یا آن را رد کند و یا برخی از مشورتهایشان را پذیرفته و برخی دیگر را وانهد. معصوم این حق را دارد که در چهارچوب شریعت، قوانین عمومی را تشریع نماید؛ این حق را دارد که با مردم در خصوص تشریع قانونی که در چهارچوب شریعت قرار دارد به مشورت بنشیند و این حق را دارد که مشورت آنها را پذیرا باشد و یا مشورتشان را نپذیرد و یا قسمتی از آن را بپذیرد.
در قانون الهی، مجالس مشورتی دیده شده که اعضای برخی از آنها توسط عامهی مردم انتخاب میشوند و عدهای از آنها بر اساس نظر اعیان و بزرگانشان مثل اساتید دانشگاهها، شیوخ عشایر و غیره برگزیده میشوند.
خداوند شما را توفیق دهد! قانون الهی موضوع گسترده و عمیقی است و من گمان میکنم شما چیز زیادی از آن نمیدانید؛ پس قبل از این که به سراغ این موضوع بروید و یا نظر نادرستی ابراز دارید، اندکی تامل کنید.
کسی که گمان میکند در صورتی که خداوند به ما نصرت بدهد، احمد الحسن حتماً باید بر جامعهای حکومت کند، در اشتباه است. خلیفهی الهی میتواند بر دولت و حکومت اشراف داشته باشد و فقط به آنچه باید تحت ارادهاش باشد مانند تصمیمات جنگ و صلح، اکتفا کند و اما این که آیا وی بر همهی جزئیات، مدیریت و نظارت داشته باشد، چیزی است که در اختیار خود وی است. او به آنچه خدا به آن فرمان داده عمل میکند؛ چه خداوند دخالت مستقیم در امور با تمام تفاصیل را به وی امر کند، و چه خداوند به او دستور دهد که کسی را برای مدیریت امور مردم بگمارد، وی همان را انجام میدهد.
از خدا مسئلت مینمایم که شما را توفیق دهد و گامهایتان را استوار سازد».
* * *
قرآن برای حجت آوردن و دشمنی کردن کافی است!
هنگامی که سرور خلق (صلی الله علیه وآله وسلّم) قصد داشت نوشتهای بنویسد که امتش را از گمراهی در امان نگه دارد، ورق و قلمی خواست. برخی وهابیها به قصد توجیه گفتار رفیقشان در این هنگام مبنی بر این که «کتاب خدا برای ما کافی است» (حسبنا کتاب الله)، سخن مزبور را با کلام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (عليه السلام) در یکی از خطبههای آن حضرت مقایسه میکنند که فرمود: «.... و خدا برای انتقام گرفتن از ستمگران کفایت میکند، و قرآن برای حجت آوردن و دشمنی کردن، کافی است ....».
احمد الحسن (عليه السلام) در بیان تفاوت بین این دو گفتار و نیز در پاسخ به احتجاج این جاهلان فرمود:
«عمر در مقابل سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) این گفتار را بر زبان آورد یعنی وی در مقام رد سنت حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) و فرمودهی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) گفت «حسبنا کتاب الله»، ولی سخن امام علی (عليه السلام) این گونه نیست بلکه این کلام از باب مدح قرآن و بزرگشماری شأن آن در مقابل غیرش بود و نه برای مردود شمردن غیر آن، آن گونه که عمر انجام داد».
* * *
عیبجویی مسیحیان از کتاب خدا!
افراد مسیحی به قرآن کریم طعنههای زیادی میزنند. ایشان (عليه السلام) در این خصوص فرمود:
«مسیحیان به حکمت قرآن و قانون عادلانهی موجود در آن، و این که قرآن به خیر و معروف امر کرده است نگاه نمیکنند؛ اینها قطعاً دلالت بر این دارد که قرآن از جانب خدا است نه از سوی شیطان. این در حالی است که جدال اینها بر سر این مطلب است که قرآن از لحاظ قواعد لغوی ایراد دارد! اشکالتراشیها پایانی ندارد و بیان میدارد که مطرح کنندهی آنها دنبال رسیدن به هدف مشخصی نیست؛ کسی که شیطان راهنمایش باشد، گفتارش بیارزش میشود.
امیرالمؤمنین (عليه السلام) میفرماید: «رسول را با رسالتش بشناسید»، رسالت بر مرسَل (فرستاده شده) دلالت دارد و این که او از کجا آمده است. کلام حکمت آمیز، نظام دقیق، امر به معروف و نهی از منکر از سوی خدا است و کلام سفیهانه، بیهودگی، امر به منکر و نهی از معروف از جانب شیطان میباشد».
* * *
تشریع به وسیلهی قرآن و معضلی به نام تأویل!
بعضاً گفته میشود: در حال حاضر، تشریع به وسیلهی قرآن برای مسلمانان با مشکل تأویل و تعدد وجوه روبهرو است. علاوه بر این، اختلاف در زمان هم عاملی برای اختلاف در احکام است. راه حل چیست؟
کاملاً واضح است که چنین سؤال کنندهای، به طور کامل از معادل دیگر قرآن غافل شده است؛ همان عِدلی (معادلی) که به نص حدیث ثقلین که بین تمام مسلمانان معروف است، از قرآن جدا نمیگردد.
لذا ایشان (عليه السلام) در پاسخ به این سؤال فرمود:
«تشریع و قانونگذاری به وسیلهی قرآن و نیز به وسیلهی سنت معصوم فعلی صورت میگیرد. معصوم در هر زمانی قانونگذار است. ضرورتی ندارد که معصوم فعلی احکام سابق را برای این زمان نسخ کند زیرا وی قانونگذار است و ممکن است و میتواند احکام گذشتهی خود را منسوخ سازد (ولی ضرورتی بر این کار نیست)».
* * *
آیا قوانین وضعی با فطرت انسان سازگار است؟
حال و روز برخی افراد گریزان از دین حیرت آور است. من این گونه به نظرم رسیده که گاهی اوقات این وضعیت از رجال دینی نشات میگیرد؛ یعنی وضعیت آنها به جایی میرسد که قوانین وضعی را مقدس میشمارند و مدعی میشوند که این قوانین، صلاحیت کامل برای راهبری جوامع انسانی در حوزههای مختلف را برخوردارند؛ بر خلاف قوانین دینی!
احمد الحسن (عليه السلام) در مورد چنین افرادی میفرماید:
«آیا در قوانین وضعی، حقوق جامعه محفوظ است یا خیر؟ چگونه بین قوانین وضعی و حقوق فرد توازن ایجاد شده است؟ آیا (در این بین) حقوق خدا لحاظ شده است؟ آیا حقوق محیط زیست لحاظ شده است؟ حقوق حیوانات و گیاهان چه طور؟ و نظایر آن ....
وانگهی در قوانین وضعی، نحوهی ایجاد تعادل بین حقوق به چه صورت است؟ و آیا آنها این نوع تعادل را ایدهآل و عادلانه میدانند؟ چگونه حکم میرانند و مبنای آنها در حکم کردن چیست؟
در حال حاضر قوانین وضعی بزرگترین جنایت تاریخ در حق کل افراد بشر را مرتکب شده و این همان پیامدی است که زمین به آن رسیده ؛ یعنی اثر گلخانهای که تهدیدی برای نابودی نوع بشر محسوب میشود!».
* * *
آیا تئوری انفجار کیهانی (انفجار بزرگ) وجود خالق را رد میکند؟
ایشان (عليه السلام) در خصوص نظریهی انفجار کیهانی و این که این انفجار باعث پیدایش خلق شده است، فرمود:
«انفجار بزرگ، نظریهای است که ثابت میکند عالم جسمانی محدَث بوده (به وجود آمده) و از تراکم انرژی پدیدار شده است؛ لذا بر وجود خالق ازلی دلالت دارد».
همگان را دعوت میکنم که منتظر انتشار کتاب احمد الحسن (عليه السلام) به نام «وهم الحاد» باشند. ایشان در این کتاب پرسشهایی در رابطه با خالق و هستی مطرح نموده و از علمای دینی پاسخگویی به آنها را خواستار شده است. احمد الحسن (عليه السلام) دربارهی این کتاب میفرماید:
«.... من به سهم خودم این سؤالات و بسیار بیشتر از آن را در کتاب «وهم الحاد» پاسخ گفتهام و ان شاء الله به زودی آن را منتشر میکنم. این کتاب همچنین حاوی یک به اصطلاح مناظرهی علمی است با پروفسور ریچارد داوکینز که یکی از بزرگترین دانشمندان زیستشناسی تکاملی در عصر حاضر و همچنین با پروفسور استیون هاوکینگ، یکی از برجستهترین دانشمندان فیزیک نظری و ریاضیات کاربردی و متخصص در حوزهی کیهانشناسی و صاحب نظریهی ثابت شدهی پرتوزایی سیاهچالهها، به شمار میرود».
* * *
آیا اقانیم از هم متمایزند؟
مسیحیها به اقانیم سهگانه معتقدند و این مفهوم برای آنها معروف و مشهور است.
سید احمد الحسن (عليه السلام) دربارهی تمایز یا عدم تمایز اقانیم از هم میفرماید:
«آنها میگویند این اقانیم از هم جدا هستند لذا هر یک، دیگری را ارسال کرده است؛ پدر، پسر را فرستاده، پدر روح القدس را فرستاده و پسر، روح القدس را. آنها قائل به تمایز هستند به این دلیل که یکی از اقانیم، آن دیگری را گسیل داشته است. همین موضوع، دلیل اعتقاد آنها به تمایز اقانیم را برای شما روشن میسازد».
در مورد رابطهی اعتقاد به تمایز اقانیم و تجسّد که آن هم مورد اعتقاد مسیحیان است، ایشان (عليه السلام) فرمود:
«سخن دربارهی اقانیم، ارتباطی با تجسّد ندارد. از نظر آنها، تجسّد موضوع دیگری است. از نظر مسیحیان تمایز اقانیم، قبل از تجسّد، در اثنای تجسّد و پس از پایان گرفتن تجسّد برقرار بوده است».
* * *
انجیل برنابا
برخی مسلمین با استناد به متون انجیل برنابا احتجاج میکنند. ایشان (عليه السلام) دربارهی این انجیل فرمود:
«خداوند شما را توفیق دهد! انجیل برنابای متداول، صد در صد انجیلی جعلی است و فرد مسلمان نمیتواند با آن بر مسیحیان احتجاج کند زیرا به اختصار برای این انجیل هیچ طریق یا سند تاریخی معتبری وجود ندارد. نسخهی انجیل قدیمی که این انجیل از روی آن چاپ شده کجا است؟ تاریخ آن چه موقع است؟ کجا یافت شده و آیا مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است؟ چه کسی آن را بررسی کرده و در این خصوص چه گفته است؟ کسی که میخواهد به وسیلهی این کتاب احتجاج کند باید به این پرسشها پاسخ گوید و البته بعد از آن درمییابد که دستش از هر دلیل و مدرکی که بتواند به پشتوانهی آن با این کتاب بر مسیحیان احتجاج کند خالی است».
ایشان (عليه السلام) دربارهی کسی که انجیل برنابا را با انجیل یهودا مقایسه میکند فرمود:
«آنچه که انجیل برنابا نامیده میشود، صرفاً بازیچهای است که مسلماننماها خودشان را با آن فریب میدهند، و گرنه این انجیل نه ارزش تاریخی دارد و نه هیچ فرد عاقلی میتواند با آن بر مسیحیان احتجاج نماید. چگونه ممکن است بتوان با کتابی که اصالتی ندارد محاجه نمود؟!
اما انجیل یهودا، انجیلی کهن است و اصل و ریشهی تاریخی برای آن یافت شده و با تحقیقات دقیق علمی مورد بررسی قرار گرفته است.»
* * *
در باب عقاید و آنچه به آن ملحق میشود
• تقسیم صفات الهی
• اقسام توحید
• ذات، کنه و حقیقت
• اسم «الله» صفت است، چرا؟
• واقعاً بین اصول پنجگانه چه رابطهی شرعی برقرار است؟!
• هدف از ارسال پیامبران؟
• آیا برای مخلوق، وجودی قبل از عالم ذر، موجود بوده است؟
• کتاب متشابهی که آیاتش محکم شده است!
• حاکمیت خدا و انتخابات در منشور (فرمان) الهی
• قرآن برای حجت آوردن و دشمنی کردن کافی است!
• عیبجویی مسیحیان از کتاب خدا!
• تشریع به وسیلهی قرآن و معضلی به نام تأویل!
• آیا قوانین وضعی با فطرت انسان سازگار است؟
• آیا تئوری انفجار کیهانی (انفجار بزرگ) وجود خالق را رد میکند؟
• آیا اقانیم از هم متمایزند؟
• انجیل برنابا