جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
1. المصدر (لندلي - مبدأ الريبة): ص234 ـ 236.
«در سال ۱۹۳۵ اینشتین با همکاری دو دستیار جوانش از کالج پرینستون یعنی بوریس پودولسکی(*) و ناتان روزِن(**)، آخرین و معروفترین حملهاش علیه تئوری کوانتومی را طی مقالهای با چنین تیتری منتشر نمود:
(*)- بوریس پودولسکی (Boris Podolsky) (۱۸۹۶ تا ۱۹۶۶) فیزیکدان آمریکایی روستبار و دستیار اینشتین بـود. وی بـه خاطر پارادوکس EPR شناخته میشود. (مترجم)
(**)- ناتـان روزن (Nathan Rosen) (۱۹۰۹ تـا ۱۹۹۵) فیزیکـدان آمریکـایی - اسـراییلی و دسـتیار اینشـتین بـود. وی بـا مطالعاتش بر روی اتم هیدروژن و پارادوکس EPR شناخته میشود. (مترجم)
Can Quantum-mechanical Description of physical Reality Be considered complete?
«آیا توصیف مکانیک کوانتومی از واقعیتهای فیزیکی میتواند کامل در نظر گرفته شود؟»
این سؤال، در واقع یک پرسش تاکیدی بود. از نظر اینشتین، پودولسکی و روزن (EPR) پاسخ واضح بود؛ نه!
مقالهء EPR پیرو دلخوریهای اینشتین از پنجمین کنفرانس سالوی در سال ۱۹۲۷ بود. در آنجا او با بور در اینکه تابع موج کوانتومی فقط میتواند احتمال حضور داشتن یک ذره در یک مکان یا مکانی دیگر را توصیف کند، مخالفت نمود. اینشتین میگفت که این خیلی خوب است اما جایی، احتمال باید به قطعیت تبدیل شود. در مثالی که او انتخاب کرده بود، الکترونی که به یک صفحه برخورد میکند، باید در یک نقطهء مشخص در صفحهء مقابل فرود آید؛ و وقتی که فرود آمد، آیا نباید موج کوانتومی که آن را توصیف میکرد، در آنِ واحد به گونهای تغییر کند که کل صفحه را بپوشاند؟
آنموقع به نظر نمیرسید کسی بفهمد وی دنبال چه چیزی است. در واقع، این استدلال مبهم و متافیزیکی بود. اما اینشتین، پودولسکی و روزن، حالا ادعا میکردند که اعتراض خودشان را در قالب یک مسئلهء مشخص و قابل اثبات ارائه کردهاند. آنها روی این موضوع که چگونه مکانیک کوانتومی از اصول بدیهی (Common Sense) ما فاصله میگیرند، متمرکز شدند.
ابتدا در چهارچوب قدیمی و صحیح اینشتین، آنها باید به طور واضح بیان میکردند که اصول بدیهی شامل چه چیزهایی میشوند. آنها توضیح دادند که هر تئوری قابل قبولی باید در چهارچوبی که آنها “اجزای فیزیک واقعی” نام نهادند، مطرح شود. منظور آنها این بود که چیزهایی مثل موقعیت یا اندازه حرکت، انواعی از کمیتهای سنتی هستند که فیزیکدانها آنها را بهعنوان قطعههای اطلاعات غیر قابل مناقشه از جهان فیزیکی پذیرفتهاند.
بسیار عالی، اما در واقع چه چیزی واقعیت فیزیکی یک عنصر را شکل میدهد؟ این چیزی نبود که دانشمندان خیلی دربارهء آن نگران باشند. بنابراین اینشتین و همکارانش یک تعریف رسمی ارائه نمودند، چیزی که با توجه به زاویهء دید شخص، میتوانست معروف یا بدنام شود. آنها گفتند: “بدون اینکه نیاز باشد سیستم را مختل نماییم، میتوانیم قطعیت را پیشبینی کنیم.” .... بنابراین برای مقدار یک کمیت فیزیکی، یک عنصر فیزیکی وجود دارد که مسؤول این کمیت فیزیکی میباشد.
به عنوان مثال موقعیت یا اندازه حرکت یک الکترون را درنظر بگیرید. اگر راهی داشته باشیم که بتوانیم هر یک از این دو را بدون اینکه مسیر یا رفتار بعدی الکترون را مختل نماییم، اندازه بگیریم، میتوانیم ادعا کنیم که موقعیت الکترون یا اندازه حرکت آن، یک واقعیت تعریف شده است، یک دادهء غیر قابل انکار. به عبارت دیگر، عنصری از واقعیت فیزیکی.
پس از اینکه این بحث را براساس خواستههای خودشان بنا نمودند، اینشتین و همکارانش سعی کردند نشان بدهند که چگونه مکانیک کوانتومی دچار مشکل میشود.
آنها دو ذره را که با سرعتهای یکسان از یک مبدأ یکسان و در دو جهت مخالف شروع به حرکت کردند، تصور نمودند؛ بنابراین هر زمانی که شما موقعیت و اندازه حرکت یک ذره را بدانید، موقعیت و اندازه حرکت ذرهء دیگر را هم دانستهاید.
آنها این طور بیان نمودند: ناظری که اندازهگیری را روی یکی از ذرات انجام میدهد، اصل عدم قطعیت را با مشکل مواجه میکند؛ اصلی که طبق گفتهء هایزنبرگ، اگر اندازه حرکت سنجیده شود، اطلاعات مکان از بین میرود و بر عکس. اما حالا اینشتین، پودولسکی و روزن، برگ برندهشان را رو کردند. بهطور خلاصه چیزی که آنها بیان نمودند، به این صورت بود که هر مشاهدهای روی یکی از ذرات، اطلاعاتی دربارهء ذرهء دیگر به شما میدهد و این، همان نقطهای است که در آن چیزهای عجیب و غریب شروع به رخدادن مینمایند.
موقعیت ذرهء اول را اندازه بگیرید، بلافاصله موقعیت ذرهء دوم را خواهید دانست، حتی اگر به طور مستقیم به آن نگاه نکرده باشید. یا اندازه حرکت ذره اول را اندازه بگیرید، دوباره، بدون هیچ نگاهی به ذرهء دوم، اندازه حرکت آن ذره را خواهید داشت. به این صورت، نویسندگان با خوشحالی نتیجه گرفتند که هم موقعیت و هم اندازه حرکت ذرهء دوم باید “عناصری از واقعیت فیزیکی باشند” زیرا این خاصیتها بدون اختلال در وضعیت ذره قابل اندازهگیری هستند، بنابراین باید مقادیری تعریف شده و از قبل موجود، داشته باشند. آنها ادعا کردند نمیتواند به این صورت باشد که اندازهگیری روی ذرهء اول، باعث واقعیشدن خصوصیات ذرهء دوم در فضای مهآلود کوانتومی شود؛ زیرا در واقع هیچ اتفاقی روی ذرهء دوم بهوقوع نپیوسته است.
منظور بزرگتری که آنها بیان نمودند، این بود که اصل عدم قطعیت که هایزنبرگ توضیح داده به این صورت که “اساساً خصوصیات فیزیکی تا زمانی که اندازهگیری نشده باشند، تعریف نشدهاند”، بیمعنی است. در عوض، ذرات خصوصیتهای تعریف شدهای دارند و عدم قطعیت دیدگاهی است که بر اساس آن مکانیک کوانتومی قادر نیست به طور کامل این خصوصیات را توصیف کند. بنابراین، اینشتین و دستیاران جوانش نتیجه گرفتند مکانیک کوانتومی چیزی نیست که بتواند تمام واقعیت را بیان کند، همان طور که اینشتین پیشتر بیان نموده بود. مکانیک کوانتومی یک تئوری جزئی است، تصویری ناقص از دنیای واقعی فیزیکی »(1).
1. مصدر : لندلی، عدم قطعیت، ص ۲۳۴ تا ۲۳۶.
1. المصدر (لندلي - مبدأ الريبة): ص266.
«این چیزی بود که اینشتین را وادار کرده بود روی آزمایشهایی از نوع EPR به عنوان نکتهء عمیقی که مکانیک کوانتوم نمیتواند درست عمل کند، تمرکز نماید؛ زیرا در چنین موقعیتهایی اثری غیرقابل دسترس اما همزمان رفتار دو ذره را به یکدیگر مرتبط میکند؛ بدون توجه به اینکه چقدر این ذرات از هم دور باشند. این نوع ارتباط راه دور، مانند بسیاری انواع دیگر که دربارهء تئوری کوانتومی عجیب مینماید، از طبیعت عدم قطعیت ناشی میشود. از آنجا که تبعات اندازهگیری روی یک ذره کاملاً قابل پیشبینی نیست، ذرهء دوم به گونهای باید با ذرهء اول مرتبط باقی بماند، به طوری که نتایج اندازهگیریهای روی آن باید همسو با مشاهدات روی ذرهء اول باشد »(1).
1. مصدر : لندلی، عدم قطعیت، ص ۲۶۶.
در مثال فوق دو ذره با هم مرتبط و متصل هستند؛ زیرا منبع آنها یکی و مجموع اندازه حرکت آنها نیز مشخص است. بنابراین اگر مقدار اندازه حرکت اولی اندازهگیری شود، در همان لحظه مقدار اندازه حرکت دومی نیز مشخص میگردد و اگر موقعیت اولی اندازهگیری شود، بلافاصله در همان لحظه موقعیت دومی (صرف نظر از فاصلهء بین این دو ذره) دانسته میشود. ولی بر اساس اصل عدم قطعیت، اگر ما بکوشیم ویژگی یکی از آنها (مانند اندازه حرکت) را اندازه بگیریم، در موقعیت ذرهای که اندازهگیری کردهایم، تغییر حاصل میشود و از آنجا که مجموع این دو مشخص است بنابراین ذرهیء دوم نیز حتماً باید دستخوش تغییر گردد (صرف نظر از فاصلهء موجود بین این دو) تا این مجموع حفظ شود.
از این مقوله چندین برداشت بهدست میآید، از جمله:
در تشخیص ویژگیهای ذرهء دوم، ناظر یا فرآیند اندازهگیری مهم نیستند؛ زیرا ما توانستیم ویژگیهای آن را بدون اینکه به سراغ ذره برویم و به طور مستقیم آن را مورد اندازهگیری و سنجش قرار دهیم، به دست آوریم.
همچنین: ویژگی ذرهء دوم که ما بدون اندازهگیری مستقیم به آن پی بردهایم، عنصری از عناصر فیزیکی است؛ یعنی ذرات دارای ویژگیهای مشخصی هستند، برخلاف آنچه اصل عدم قطعیت هایزنبرگ فرض میگیرد، «اساساً ویژگیهای فیزیکی تا زمانی که مورد سنجش و اندازهگیری قرار نگیرند، نامشخص هستند».
همچنین گردآوردن انسجام کوانتومی و اصل عدم قطعیت در این مثال، حاکی از آن است که اطلاعات با سرعتی بیشتر از سرعت نور جابهجا میشود. به عنوان مثال هنگامی که ما یکی از ویژگیهای ذرهء اول را میسنجیم، نیاز به زمانی برای شناسایی ویژگی ذرهء دوم نداریم، بلکه آن را در همان لحظه درمییابیم و میفهمیم. این به آن معنا است که فرآیند اندازهگیری، اگر بر ذرهء اول تأثیرگذار باشد، باید ذرهء دوم نیز فوراً اثر بپذیرد، تا مجموع حفظ گردد. این به آن مفهوم است که مکانیک کوانتوم، قانون نسبیت خاص را که معتقد است هیچچیز نمیتواند فراتر از سرعت نور حرکت کند، نقض نموده است و بیتردید این خود نقصی آشکار در فهم واقعیت کیهان بهشمار میرود.
در حقیقت، حتی با اثبات این مطلب که انسجام کوانتومی یک واقعیت فیزیکی است که با آزمایش عملی ثابت شده، باز هم مشکل به صورت لاینحل باقی میماند، زیرا بین دو مطلب در نوسان است:
* نظریهء نسبیت خاص اینشتین دارای اشکالی است؛ اینکه از حرکت در داخل این کیهان با سرعتی بیش از سرعت نور ممانعت به عمل میآورد.
* یا مکانیک کوانتوم همان طور که اینشتین خواسته بگوید «قصه را به طور کامل بیان نمیکند ... و چیزی جز یک نظریهء جزئی نیست و تصویری ناقص از حقیقت فیزیکی زیرینش میباشد».
به نظر من برای حل این مشکل میتوانیم چنین فرض بگیریم که اطلاعاتی که بین دو جسم رد و بدل میشود، در کیهان دیگری بین این دو انتقال مییابد که در آن، این دو ذره دارای یک وجود شبحگونه هستند و اشیا در آن کیهان میتوانند با سرعتی بیش از سرعت نور حرکت کنند.
ایرادی که اینشتین مطرح کرده را ، میتوان بهصورتی دیگر ابراز داشت: دو جسم به همراه فرآیند اندازهگیری، یک سامانهء واحد را تشکیل میدهند و از همین رو تعیین مکان ذرهء دوم توسط ما، به مجرد درک مکان ذرهء اول به این معنا است که «اساساً ویژگیهای فیزیکی تا زمانی که مورد سنجش و اندازهگیری قرار نگیرند، نامشخص میباشند»؛ همانطور که اصل عدم قطعیت در مکانیک کوانتوم بر این ایده صحّه میگذارد. بنابراین ما با رصد ذرهء اول باعث شدیم تابع موج سامانه - به عنوان یک واحد کلی - فوراً تغییر یابد، به گونهای که باعث شد ذرهء دوم دارای مکان یا سرعت مشخصی گردد؛ یا همانطور که اینشتین استدلال نمود: «آیا نباید موج کوانتومی که آن را توصیف میکرد، در آنِ واحد به گونهای تغییر کند که کل صفحه را بپوشاند؟».
این موضوع بحث را به سوی واقعی بودن تابع موج میکشاند. قضیهء تغییرات تابع موج به صورت آنی در فضا یعنی بینیازی از هر زمانی و به آن معنا است که این انتقال میتواند با سرعت نامتناهی صورت پذیرد و حال آنکه چنین چیزی در کیهان ما شدنی نیست. بر اساس نظریهء نسبیت خاص اینشتین، نمیتوان از سرعت نور تجاوز کرد، چه برسد به سرعت نامتناهی. سرعت عبارت است از مسافت تقسیم بر زمان. در این حالت مورد نظر ما، مسافت هر چه که باشد، سرعت، نامتناهی است و اگر اطلاعات به طور فوری و آنی انتقال یابد، یعنی زمان برابر با صفر میباشد. به عبارت دیگر میتوانیم بگوییم در جهانی که اطلاعاتِ تابع موج در آن منتقل میشود، بعد زمان پنهان و محو شده، میباشد. این به آن معنا است که اگر نسبیت خاص درست باشد، بهطور قطع این اطلاعات در جهان دیگری که قوانین آن اجازهء انجام این امور غیرممکن در جهان ما را میدهد، انتقال مییابد. جهان مزبور حتماً باید بر جهان ما تأثیرگذار و به آن متصل باشد. چیزهای موجود در جهان ما، در آن جهان، وجودی شبحگونه دارند، به صورتی که میتوانند با آنها ارتباط و اتصال داشته و اطلاعات بین این دو با سرعت نامتناهی رد و بدل شود. یا شاید ما و سایر موجوداتی که در این جهان هستند، اشباحی باشیم برای واقعیتهایی لطیفتر که در جهانی لطیفتر از ما جای گرفتهاند.
مکانیک کوانتوم بابی را ، در علم کیهانشناسی با مقولهء چندجهانی یا جهانهایی که ممکن است هر یک بر دیگری تأثیرگذار باشد، گشوده است.
اگر این بحث برای اثبات وجود نفْس یا روح انسانی کفایت نکند، با این حال قطعاً هر انسان عاقلی را به طرح پرسش از میزان واقعیت این مطلب وامیدارد که آیا وجود ما فقط به این کیهان منحصر و محصور است و ما صرفاً بدنهایی هستیم که از مادهء این کیهان خلق شدهایم؟ آیا این احتمال متصور نیست که این جهانهای چندگانه، لطیفتر از کیهان ما باشند و ذرات آن نیز ریزتر از ذرات مادی و انرژی موجود در جهان ما باشد، به گونهای که اجازهء انتقال با سرعت بیشتر از نور را که ذرات انرژی یا فوتونها با آن سرعت در این دنیا حرکت میکنند، میدهد؟ آیا ممکن نیست که این جهان ما و وضعیت فعلی، تجریدی از وجود شبحگونهای از جهانی لطیفتر باشد؟
انسجام کوانتومی یا ناگسسته بودن آن، ابعاد بسیار بزرگتری از وضعیت دو ذره یا دو فوتون را که از یک منبع منتشر شده اند، را شامل میشود؛ زیرا کیهان جملگی یک رویداد کوانتومی است و به هنگام انفجار بزرگ به یک اصل و منشأ بازمیگردد. در گذشته برخی ذرات به یکدیگر نزدیک و چسبیده بودهاند. ذرهای که در گوشهای از هستی یا در جسم یک جاندار دیگر قرار دارد، چه بسا روزگاری و در لحظهای به ذرهای که الآن در جسم ما است، چسبیده بوده و چه بسا با تحت تاثیر قرار گرفتن آن ما نیز تحت تأثیر قرار بگیریم؛ همانطور که شاید ما نیز به نحوی از انحا و از طریق انسجام کوانتومی بر اشیا اثرگذار بوده باشیم.
(آیا گمان میکنی تو جسم کوچکی هستی؟ و حال آنکه جهان بزرگی در وجود تو نهفته است).(*)
(*)- برگرفته از شعری منسوب به امیرالمؤمنین ع: اَتَحْسَبُ اَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ / وَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الْاَکْبَرُ.
*****