جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاموهم الإلحاد ، الفصل الثالث ، التطور سنة إلهية (ص ١٤٩-١٥٠) / توهم بيخدايي ، فصل سوم: تکامل، سنتی الهی (ص١٥٨-١٥٩ )
رفع: برگشت به سمت مبدأ یا منبع چیزی به اندازهء یک گام یا بیشتر. به این معنا که اگر فرض کنیم انسان ـ همانندِ دیگر مخلوقات ـ تجلی لاهوت در عدمی که پذیرندهء وجود است، باشد، در این صورت از مرتبه و درجهء معینی برخوردار خواهد بود که به لحاظ معرفتی هر چه از منبع تجلی دورتر شویم، این مرتبهء معین (به میزان عدمی که در آن نفوذ کرده است) کمنورتر و ظلمانیتر خواهد بود.
فرض کنیم عالم مادی که جسمهای ما در آن قرار دارد، از ١٠ درصد نور و ٩٠ درصد ظلمت (عدم) تشکیل شده است و هر گامی که نور به سمت ظلمت مطلق (نیستی مطلق، فقدان معرفت و ادراک) میپیماید، با یک عدد صحیح نشان داده شود. در این صورت، رفع شدن یک گام برای یک جسم مادی مانند گل آدم (عليه السلام) عبارت است از منتقل شدن وی به یک عالم موازی که نسبت نور در آن ١١ درصد و نسبت ظلمت (عدم) آن ٨٩ درصد است؛ یعنی عالمی که مقدّم بر عالم اوّل میباشد.
عوالم را باید از نظر "مثالی" دسته بندی نمود؛ از آنجا که پدیدآورندهء عوالم، خود، یک مطلق است، باید تا جایی که ممکن است به "مطلق" نزدیک باشد؛ چرا که پدید آورندهء عوالم نشاندهندهء اولین موجودی است که از آن، صادر شده است (محمد = همهء عوالم). برای نزدیک شدن به معنی از منظر ریاضیات کمک میگیریم. یک اِلِمان یا قطعهء دیفرانسیل، از هر آنچه بتوان تصور کرد، کوچکتر است، یعنی میتوان آن را نزدیکترین عدد به صفر بهشمار آورد، ولی نمیتوان آن را به صورت یک عدد دهدهی (یا دسیمال) مشخص کرد. مثلاً اگر کسی بگوید این عدد ٠.٠٠٠١ است، در واقع ٠.٠٠٠٠١ از آن کوچکتر است و این موضوع تا جایی ادامه پیدا میکند که دیگر مطمئن شویم چنین عددی وجود دارد و میتوانیم برخی ویژگیهای آن را بشناسیم ولی از شناخت خود آن مطلقاً عاجزیم. اگر این عدد بهجای مقسومعلیه، در هر تقسیمی قرار گیرد، نتیجهء تقسیم نزدیک به بینهایت خواهد شد زیرا مقسومعلیه، نزدیکترین عدد به صفر است. مفهوم این سخن آن است که اگر مقدّر شود ما شخصی را ببینیم که جلوی دیدگان ما به بالا برده میشود (مرفوع میشود)، میتوانیم مشاهده کنیم که وی بهتدریج ناپیدا میشود؛ یعنی ابتدا جسمش را میبینیم، سپس شبحی از آن را و در انتها پنهان میگردد. در واقع أصلاً پنهان نشده، بلکه همهء ماجرا این است که او به عالم دیگری که با عالم ما موازی است و در جهت نور از عالم ما برتر است، منتقل شده است. یا میتوانیم بگوییم او بر اساس وضعیتِ بالا رفتن آن جسم مادی، یک یا چند گام به سمت مبدأ یا منبع بازگشته است و در هر حال در خارج از منبع نور یا وجود، مجموع نور و ظلمت ، یا مجموع وجود و عدم وجود (نیستی) ، برابر با صفر میباشد؛ به دیگر سخن، در خارج از منبع، هیچ چیزِ حقیقی وجود ندارد.
مثال: منبع نوری را تصور کنید که نور از آن در جهت معینی بهحرکت درمیآید. هر گامی که نور به جلو برمیدارد قسمتهایی از آن متراکم میشوند و یک غشای مادی پدید میآورند و از این غشاها پرتوهایی از نور منتشر میگردد. به این ترتیب در مقابل منبع نور، غشاهایی ساخته میشود که خودِ نور ، آنها را بوجود آورده است و از آنها مقداری از نور منتشر میگردد. تعداد این غشاها نزدیکترین عدد ممکن به بینهایت میباشد (یعنی قابل شمارش نیست). بین این غشاهای نور، فضایی است که با ضد ذرات (پادماده) پُر شده که (مقدار آن) برابر است با مجموع مادهء غشاها و انرژی نور؛ یعنی مجموع ماده و انرژی در خارج از منبع نور، برابر با صفر است؛ و به عبارت دیگر میتوانیم بگوییم: هیچ چیز حقیقی در
خارج از منبع نور وجود ندارد. در خصوص این مسأله با تفصیل بیشتر صحبت خواهیم کرد.#
(#)- در فصل ششم به این موضوع پرداخته میشود. (مترجم)
*******