جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام«(گفت: ای پسران من، از يک دروازه داخل مشويد، از دروازههای مختلف داخل شويد؛ و من قضای خدا را از شما دفع نتوانم کرد و هيچ فرمانی جز فرمان خداوند نيست. بر او توکل کردم و توکلکنندگان بر او توکل کنند)».
یعقوب ع از سوی خداوند میدانست، همان طور که یوسف ع از دست رفته بود، بنیامین نیز از دست خواهد رفت؛ بنابراین پیمانی از آنان میگیرد تا بنیامین را برگردانند و مگر «(مگر آنکه همه گرفتار شويد)» و همچنین میدانست که آنها گرفتار خواهند شد و حتی در این آیه «(از يک دروازه داخل مشويد، از دروازههای مختلف داخل شويد؛ و من قضای خدا را از شما دفع نتوانم کرد و هيچ فرمانی جز فرمان خداوند نيست. بر او توکل کردم و توکلکنندگان بر او توکل کنند)» میخواهد آنها را از یکدیگر جدا کند، شاید بنیامین نجات یابد و به او بازگردد؛ چرا که به همراه برادرانش شناخته میشد و تعداد آنها نظرها را به سویشان جلب میکرد.
با این حال یعقوب میداند که این عملکرد چندان سودی به حالشان نخواهد داشت؛ چرا که خواست و مشیت خداوند انجام شدنی است و آنچه یعقوب به فرزندانش تعلیم داد «(تنها نيازی در ضمير يعقوب بود که آن را آشکار ساخت)» ؛ ولی برحذر داشتن یعقوب در برابر تقدیر و قضای خداوند سبحان و متعال چه سودی دارد؟! «(اين کار در برابر ارادهی خدا سودشان نبخشيد، تنها نيازی در ضمير يعقوب بود که آن را آشکار ساخت)».
همچنین یعقوب ع آگاه بود که «(و من قضای خدا را از شما دفع نتوانم کرد)» ؛ ولی میخواست هر کاری که برای حفظ کردن بنیامین انجام شدنی بود را مُهمَل نگذارد و نتیجه، آنچه اراده و مشیت خداوند است، انجام شدنی است. «(هيچ فرمانی جز فرمان خداوند نيست. بر او توکل کردم و توکلکنندگان بر او توکل کنند)».
پس از همهی اینها، باید توجه داشت که یعقوب صاحب علم و معرفتی از سوی خداوند سبحان و متعال بود و به اندازهی علم و شناختش عمل نمود. «(زيرا او را علمی بود که خود به او آموخته بوديم، ولی بيشتر مردم نمیدانند)».
ولی بالاتر از یعقوب صاحب علم، یوسف ع دانا بود. نتیجه این شد که «برادرانش به او پناه بردند» و تدبیر یعقوب ع برای بازگردانیدن بنیامین به سویش، فایدهای دربرنداشت: «(اینچنین حيلهای به يوسف آموختيم. در آيين آن پادشاه نگه داشتن برادر، حق او نبود؛ مگر اینکه خواست خداوند باشد. هر کس را بخواهيم به درجاتی بالا میبريم و فرازِ هر دانايی، داناتری است)».