جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامیوسف ع در زندان نیز پیامبری فرستاده شده بود که دعوت به سوی خداوند را ترک نکرد؛ پس باید در درون زندان نیز تأثیری بر زندانیان وجود داشته باشد. درست مانند هر جامعهی انسانی در مواجهه با رسالتهای آسمانی، لاجَرَم جامعه به دو بخش تقسیم میشود: بخشی مؤمن و بخشی کافر؛ جامعههایی که فرستادگان در آنها مبعوث شدند، به همین صورت تقسیم میشدند. «(و بر قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم که خدای يکتا را بپرستيد، ناگهان دو گروه شدند و با يکديگر به خصومت برخاستند)».
«(دو جوان نيز با او به زندان افتادند)». وضعیت دو جوانی که با او وارد زندان شدند، به این صورت بود که یکی از آنان نزدیک به ایمان به رسالت یوسف، و دومی تکذیب کننده بود و تفاوت این دو در این رسالت در تصدیق و تکذیبشان بود. یکی از آن دو که رؤیایی دیده بود به یوسف ع رو کرد و گفت: «(گفت: در خواب، خود را ديدم که انگور میفشارم)» و دومی که تکذیبکنندهی رسالت یوسف ع بود، گفت: «(ديگری گفت: خود را ديدم که نان بر سر نهاده، میبرم و پرندگان از آن میخورند)» و میخواست که یوسف ع دروغش را تأویل نماید تا به این ترتیب، به رسالت یوسف ع طعنهای بزند. این دو به سوی یوسف آمدند تا اختلافشان را در مورد رسالت یوسف ع را حل کنند: «(ما را از تعبير آن آگاه کن، که از نيکو کارانت میبينيم)». به همین دلیل یوسف در انتهای سخنش با آن دو فرمود: «(آنچه دربارهاش نظر میخواستيد به پايان آمده و قطعی است)». حاصل شدن آنچه یوسف ع به آن دو خبر داده بود ثابت میکند که رؤیا، حقّی از سوی خداوند است و فقط گروه کافران انکارش میکنند و به دنبال آن، پیامبر بودن یوسف ع ثابت میشود؛ نبوّتی که حول رؤیا میچرخد و از همین رو « (ای دو همزندانی)» منتظر این باشید که «(يکی از شما برای مولای خويش شراب ريزد، اما ديگری را بر دار کنند و پرندگان از سرِ او بخورند)». و به این ترتیب نزاع پایان داده شد. «(آنچه دربارهاش نظر میخواستيد به پايان آمده و قطعی است)».
عاقبت ایمان، خیر دنیا و آخرت و عاقبت کفر، خُسران دنیا و آخرت میباشد؛ و این، همان چیزی بود که برای آن دو به دست آمد؛ در حالی که با دو دیدگاه متفاوت دربارهی رسالت یوسف ع آمده بودند.
یوسف در همان ابتدای سخنش رؤیا را تأویل نکرد؛ بلکه رسالتش را برای آنان بیان نمود و اینکه تأیید شده با ملکوت آسمانها میباشد. «(گفت: طعام روزانهی شما را هنوز نياورده باشند که پيش از آن، شما را از تعبير آنها چنان که پروردگارم به من آموخته است، خبر میدهم. من کیش و آیین مردمی را که به خدای يکتا ايمان ندارند و به روز قيامت کافرند، ترک کردهام)» ؛ او به سوی توحید خداوند و به دور افکندن پرستش بندگان توسط بندگان دعوت میکند. «(ای دو همزندانی، آيا خدايان متعدد بهتر است يا الله، آن خداوند واحدِ قهّار؟ * شما غیر از خداوند يکتا چیزی جز نامهایی را که خود و پدرانتان آنها را اینگونه خواندهايد و خداوند حجتی بر اثبات آنها نازل نکرده است، نمیپرستید. هیچ حکمی جز حکم خدا نيست. فرمان داده است که جز او را نپرستيد. اين است دين راست و استوار ولی بيشتر مردم نمیدانند)».
پس از آن یوسف سراغ تأویل رؤیای صادقه، و رمز و رازهایی که فرد دروغگو پشت سر هم چیده است، میرود. فرد راستگو با راست گفتنش نجات یافت و فرد دروغگو با دروغ و تکذیبش نسبت به خداوند و رسالت یوسف ع به هلاکت رسید.
«(به يکی از آن دو که یقین داشت رها می شود، گفت:....)» ؛ کلمهی «ظنّ» در اینجا به معنای «یقین داشتن» میباشد. خداوند متعال میفرماید: «...(آنانی که یقین داشتند با خدا ديدار خواهند کرد، گفتند: به خواست خدا، چه بسا گروهی اندک که بر گروهی بسيار غلبه کند، که خدا با کسانی است که صبر پیشه میکنند)» ؛ یعنی کسانی که به دیدار خداوند یقین داشتند. «(و ذوالنون را، آنگاه که خشمناک بِرَفت و میدانست که هرگز بر او تنگ نمیگيريم، در تاريکی ندا داد: هيچ خدايی جز تو نيست، تو منزّهی و من، از ستمکاران بودم)» ؛ یعنی یقین داشت که خداوند روزیاش را تنگ نمیگرداند.
خداوند به یوسف ع وحی فرمود که این زندانی نجات خواهد یافت و به پادشاه نزدیک خواهد شد (به واسطهی رؤیای زندانی). خداوند به یوسف ع وحی نمود که پادشاه او را از زندان بیرون میآورد و این زندانی، باعث خارج شدن او از زندان خواهد شد؛ به همین دلیل یوسف ع به او فرمود: «(مرا نزد اربابت یاد کن)»؛ با این سخن، خواست برای این زندانی روشن کند که از غیب به او خبر داده شده است؛ آن هنگام که در آینده مجبور خواهد شد که او را نزد پادشاه یاد کند، همان طور که میخواست نظر زندانی را به وضعیتش جلب کند و اینکه او در آینده در پیشگاه پادشاه هنگامی که رؤیایی که سبب و وسیلهای برای خارج شدن یوسف ع از زندان میشود، او را به یاد بیاورد.
اینجا بود که یوسف ع به اسباب و علتها متمایل شد، با اینکه از مُسبّبِ اسباب غافل نشده بود؛ نه آن گونه که برخی از آنان متوهّم شدند که او از زندانی و پادشاه طلب یاری نمود و از خداوند سبحان غافل شد؛ ولی با این حال، یوسف ع آن هنگام که برای اسباب و وسیلهها ارزش و مقداری در میزانش قائل شد، شِرک ورزید در حالی که او(ع) کسی بود که نشانهها و معجزات خداوند را که در ادوار پیشین زندگیاش باعث نجاتش شده بودند، لمس کرده بود. این همان شرک پنهان است که در انتهای سوره یوسف ذکر شده است: «(و بيشترشان به خدا ايمان نياورند مگر با شرک)».
شعیب بن عقرقوفی از امام صادق ع روایت میکند که فرمود: «جبرئیل نزد یوسف آمد و به او عرض کرد: ای یوسف! پروردگار جهانیان به تو سلام میرساند و به تو میفرماید: چه کسی تو را در نیکوترین شکل بیافرید؟ فرمود: صیحهای زد و گونهاش را روی زمین قرار داد و سپس عرض کرد: تو ای پروردگار! و به تو میفرماید: چه کسی تو را حبیب و دلبند پدرت نمود، و نه برادرانت را؟ فرمود: صیحهای زد و گونهاش را روی زمین قرار داد و سپس عرض کرد: تو ای پروردگار! و به تو میفرماید: چه کسی پس از افتادنت در چاه و یقین حاصل شدن به هلاکت تو، تو را از آن بیرون آورد؟ فرمود: صیحهای زد و گونهاش را روی زمین قرار داد و سپس عرض کرد: تو ای پروردگار! عرض کرد: پروردگارت به جهت کمک خواستن از غیر خودش، عقوبتی برایت مقرر فرموده است. ایشان چند سال در زندان بماند. فرمود: زمانی که مدت به پایان رسید و خداوند به ایشان اجازهی دعای فَرج را داد، گونهاش را بر زمین قرار داد و فرمود: بارالها! اگر گناهانم در پیشگاه تو صورتم را دربرگرفته است، با صورت پدران صالحم، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و یعقوب روی به سوی تو میآورم؛ و خداوند او را رهایی داد».
عرض کردم: فدایت گردم، آیا ما هم به همین شکل، دعا کنیم؟ فرمود به همانند آن: «(بارالها! اگر گناهانم در پیشگاه تو صورتم را دربرگرفته است، با صورت پیامبرت، پیامبر رحمت، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه (علیهم السلام) روی به سوی تو میآورم)».
یوسف ع به زندانی فرمود: «(مرا نزد اربابت یاد کن)» و عامل توجه یوسف به اسباب و وسایل، شیطان بود. «(و شيطان از خاطرش زدود که پيش اربابش از او ياد کند)» نتیجه این شد که «(و چند سال در زندان بماند)». این شیطان (یا شرّ و بدی) همان ظُلمتی است که هیچ آفریدهای از آن خالی نمیباشد، و نوری که هیچ ظلمتی در آن راه ندارد، فقط خداوند سبحان است. با اینکه این ظلمت در سرشت پیامبران نورانیِ مقدّس، اندک است، ولی وجود دارد، و بر حرکت ایشان (علیهم السلام) تاثیرگزار است، و از همین رو آنها به عصمت از سوی خداند نیازمند میباشند. «(مگر بر آن فرستادهای که از او خوشنود باشد که برای نگهبانی از او پيش روی و از پشت سرش نگهبانی میگمارد * تا بداند که آنها پيامهای پروردگارشان را رسانيدهاند و خدا به آنچه نزد آنها است احاطه دارد و همه چيز را به عدد، شماره کرده است)».
اگر این ظلمت نبود، به عصمت نیازی نداشتند و اگر کسی غیر از این، اعتقادی داشته باشد، آنان را در جایگاه خداوند قرار داده است؛ خداوند از شِرکی که به او روا میدارند، منزّه است. این اغراق در مُنزّه دانستن ایشان (علیهم السلام) به حدی رسیده است که برخی افرادی که نادان به حقیقت هستند، آنان را به مرتبهی نور بدون ظلمت رسانیدهاند؛ این شرکی است که معتقد به آن، به خطا رفته است؛ همان طور که کسی که عصمت آنان و حق و مرتبهی آنان را کوچک شمارد، در حق آنان کفر ورزیده و به خطا رفته است. خداوند سبحان در قرآن، تأثیر این ظلمت را در موارد متعددی در مسیر پیامبران آورده است. خداوند متعال میفرماید: «(گفت: آيا به ياد داری آن گاه را که در کنار آن صخره مکان گرفته بوديم؟ من ماهی را فراموش کردهام و اين شيطان بود که سبب شد فراموشش کنم و ماهی به شيوهای شگفتانگيز به دريا رفت)». کسی که فراموش کرد و شیطان او را به فراموشی انداخت، جوانمرد موسی ع بود؛ یوشع بن نون، پیامبری از پیامبران بنیاسرائیل و وصی موسی ع که سرزمین مقدس را فتح کرد. با این حال باید دقت کنیم که خداوند سبحان و متعال، پیامبرانش را منزلگاه نظر و نگاهش قرار داده است؛ تا آنجا که حتی آنچه بر اثر این ظلمت به دست میآید، سبب و وسیلهای برای رسانیدنشان میشود: «(و ماهی به شيوهای شگفتانگيز به دريا رفت)» ؛ فراموش کردن ماهی، عاملی شد که آنها را به عالِم ع راهنمایی کند: «(گفت: آنجا همان جايی است که در طلبش بودهايم؛ و به نشان قدمهای خود جستوجوکنان بازگشتند)» ، یا علم آنان را زیاد کند: «(داوود گفت: او که ميش تو را از تو میخواهد تا به ميشهای خويش بيفزايد، بر تو ستم روا داشته است و بسياری از شريکان بر یکدیگر ستم میکنند؛ مگر کسانی که ايمان آوردهاند و کارهای شايسته کردهاند و اينان نيز اندک هستند. داوود فهمید که او را آزمودهايم؛ پس، از پروردگارش آمرزش خواست و به رکوع درافتاد و توبه کرد)». پس از اینکه داوود ع از این رویداد فهمید که هیچ حکمی صادر نکند مگر پس از شنیدن از دو طرف دعوا، خداوند متعال او را خطاب قرار میدهد: «(ای داوود، ما تو را خليفهای روی زمين گردانيديم. در ميان مردم به حق داوری کن و از پِی هوای نفس مرو که تو را از راه خدا منحرف سازد. آنان که از راه خدا منحرف شوند، به آن سبب که روز حساب را از ياد بردهاند، به عذابی شديد گرفتار میشوند)».
یوسف ع در حالی که در مسیر تکاملی به سوی خداوند بود، از این حادثه، پیش و پس از بیرون آمدن از زندان استفاده میکند: «(و پدر و مادر را بر تخت فرا برد و همه در برابر او به سجده درآمدند. گفت: ای پدر، اين است تعبير آن خواب پیشینِ من، که اينک پروردگارم آن را تحقق بخشيده است و چقدر به من نيکی کرده است آنگاه که مرا از زندان برهانيد و پس از آنکه شيطان ميان من و برادرانم فساد کرده بود، شما را از باديه به اينجا آورد. پروردگار من به هر چه اراده کند دقيق است، که او دانا و حکيم است)».
یوسف ع میگوید: «(ای پدر، اين است تعبير آن خواب پیشینِ من، که اينک پروردگارم آن را تحقق بخشيده است و چقدر به من نيکی کرده است آنگاه که مرا از زندان برهانيد و شما را از باديه به اينجا آورد)» ؛ بنابراین کسی که او را از زندان رهانید، خداوند بود و نه کس دیگر، کسی که خانوادهاش را به مصر آورد، فقط خداوند بود و نه کس دیگر. چشم یوسف به روی اسباب و علتها بسته شد و دیگر چیزی جز مسببِ اسباب را ندید. از «(مرا نزد اربابت یاد کن)» تا فقط خداوند همان کسی است که «(به من نیکی کرد، مرا رهانید، و شما را آورد)» ؛ یوسف دیگر چیزی نمیدهد جز خداوند را. آن پادشاهی که سبب و وسیلهای در خارج شدنش از زندان بود، اکنون دیگر یوسف او را نمیدید. او همان کسی بود که خانوادهاش را از بیابان آورد و با این وجود، خودش را نمیدید. یوسف ع به مرتبهای بالاتر منتقل شد و در ملکوت آسمانها ارتقا یافت. یوسف ع به گونهای شد که به روشنیِ کامل میدید که به هیچ خیری نمیرسد، مگر از سوی خداوند، و هیچ کسی، شرّ و بدی را از او دفع نمیکند، مگر خداوند.
بنابراین اکنون یوسف حقیقت را شناخته است و کسی که حقیقت را بشناسد، مانند کبوتر نامهبری است که تمام سعی و تلاشش در جهت بازگشت به خانهای که از آن آزاد شده است، میباشد. به این ترتیب در نهایت، دعای یوسف ع پس از اینکه خداوند به او فرمانروایی و علم عطا فرمود، جز این نبود که (....مرا بمیران....): «(ای پروردگار من، مرا فرمانروايی دادی و مرا علم تعبير خواب آموختی. ای آفرينندهی آسمانها و زمين، تو در دنيا و آخرت ولیّ من هستی. مرا مسلمان بميران و به شايستگان ملحق فرما!)». از آنجا که که یوسف حقیقت را شناخته است، میخواهد به حقیقتی که آن را شناخته و از آن خارج شده است، بازگردد. امام حسین ع نیز در روز عرفه (روز شناخت خداوند) اینچنین دعا میفرماید: «(خدايا! مرا به رجوع به آثار فرمان دادى، پس مرا به پوششى از انوار و هدايتى بصيرتجو به سوى خود بازگردان، تا از آنها به سويت بازگردم، همان طور كه از آنها به بارگاهت راه يافتم، با بازداشتنِ نهادم از نگاه کردن به آنها و برگرفتن همّتم از اعتماد بر آنها، همانا تو بر هر چيز توانايى)».
«(پس به سوی خداوند بگريزيد که من شما را از جانب او بيمدهندهای آشکارم)».