هر مسیحیای را که از بدیِ فرجام خود در هراس است نصیحت میکنم، به آنچه هماکنون کلیساهایشان مطرح میکنند با دقت بنگرند؛ اینکه عیسی ع لاهوت مطلق است! بسیاری از مسیحیان پیشتر با این مسئله مخالفت کرده بودند؛ از جمله آریوس، که از بزرگان علمای مسیحی بود، [۳۵]
و از دیرباز و همواره بسیاری از مسیحیان ـمانند شاهدان یهوهـ به این عقیدۀ باطل و سفیهانه ـکه انجیل و عقل آن را رد میکندـ اعتقاد نداشته و ندارند؛ و باطلبودن آن را در کتاب توحید و با متن انجیلی که هیچ تأویل و پوشیدگی در آن راه ندارد [۳۶]٬ و با دلیل عقلی روشن و واضح، بیان نمودهام. [۳۷]
مسیحیان باید به این نکته توجه داشته باشند؛ اینکه عیسی ع خواستار بهصلیبرفتن باشد باطل است؛ و باطلبودن آن را با استفاده از انجیل و سخنان عیسی ع در آن بیان نمودم، و نیز درخواست ایشان ع از خداوند برای بهصلیبنرفتن و برگرداندن رنج و آزار صلیب از او را ([۳۸]) بیان کردهام.
پس یا خدا دعای عیسی ع را اجابت فرمود، او را بالا برد و شبیه او را فرو فرستاد ـکه این، عقیدۀ صحیح استـ یا خداوند دعای عیسی ع را اجابت نفرمود؛ که در این صورت معنای سخن آنان چنین است: خداوند به دعای عیسی ع اهمیتی نمیدهد! بهعلاوه آنها عیسی ع را به سِفاهت، ضعف ادراک و کمیِ بصیرت متهم میکنند؛
در غیر این صورت، اینکه عیسی ع درخواست میکند خداوند بهصلیبرفتن را از او بردارد، چه معنایی دارد؛ وقتی عیسی این توانایی را دارد که بر آزار و شکنجۀ بهصلیبرفتن، آنهم بدون اینکه هیچ شکایتی داشته باشد صبر کند؟!
و این در حالی است که ایشان ع خود میداند مسئلۀ بهصلیبرفتن در روند پیشرفت دین الهی مسئلهای مهم است.[۳۹]
——————********———————
[35]- للفائدة انقل هنا كلام للإمام أحمد الحسن (ع) في هامش لأحد كتبه، وهو كتاب التوحيد حول مجمع نيقية:
[۳۵]- گفتاری را از امام احمدالحسن ع از پاورقی کتاب توحید نقل میکنم که دربارۀ شورای نیقیّه و مفید فایده است:
[حضر افتتاح المجمع الإمبراطور قسطنطين الأول وبدأ مجمع نيقية جلساته في 20 مايو 325،
عقد المجمع بناء على تعليمات من الإمبراطور قسطنطين الأول لدراسة الخلافات بين آريوس وأتباعه من جهة وبين كنيسة الإسكندرية ممثلة بالكسندروس الأول (بابا الإسكندرية) وأتباعه من جهة أخرى،
حول طبيعة يسوع هل هي نفس طبيعة الرب أم طبيعة البشر.
أنكر آريوس ألوهية يسوع فاعتقد بأنه كان هناك وقت لم يكن يسوع موجوداً فيه،
واعتبره رفيعاً بين مخلوقات الله ومِنْ صُنْعِهِ،
كما اعتبر أن الروح القدس من صُنْعِ الله أيضاً.
«مجمع امپراتور کنستانتین اول افتتاح شد و شورای نیقیّه جلسات خود را از ۲۰می ۳۲۵ آغاز کرد. این مجمع جلسات خود را بر پایۀ فرمان امپراتور کنستانتین اول جهت بررسی اختلاف بین آریوس و پیروانش از یک سو و کلیسای اسکندریه با نمایندگی الکساندریوس اول (پاپا اسکندریه) و پیروانش از سوی دیگر، حول مسئلۀ ماهیت یسوع (عیسی) که آیا او همان خداوند است یا طبیعتی بشرگونه دارد، برگزار نمود. آریوس الوهّیت یسوع را منکر میشد و اعتقاد داشت زمانی بوده که طی آن یسوع موجود نبوده است، و برای او جایگاهی رفیع بین مخلوقات خداوند و آفریدههایش معتقد بود؛همانطور که اعتقاد داشت روحالقدس نیز صُنع و آفریدۀ خداوند است.
بينما أكد الكسندروس الأول (بابا الإسكندرية) على أن طبيعة المسيح هي من نفس طبيعة الله وتغلب رأي الكسندروس الأول (بابا الإسكندرية) بالاقتراع الذي كان تحت سلطة الإمبراطور قسطنطين المؤيد لبابا الإسكندرية،
ورفض آريوس واثنين من القساوسة بإصرار التوقيع، من ثم تم نفيهم إلى اليرا (حالياً البلقان) وحرقت كتب آريوس وسمي مذهبه ببدعة آريوس ووصم أتباعه إلى اليوم بلقب أعداء المسيحية.
در حالی که الکساندریوس اول (پاپا اسکندریه) تأکید میکرد بر اینکه ذات مسیح از خود ذات خداوند است. نظر الکساندریوس اول (پاپا اسکندریه) با رأیگیری که تحت فرمان امپراتور کنستانتین انجام شد ـکه پاپا اسکندریه را تأیید و آریوس را رد مینمودـ غالب شد.
دو اسقف از امضای بیانیۀ نیقیه خودداری کردند که به همراه آریوس به الیرا (بالکان امروزی) تبعید شدند و کتابهای آریوس سوزانده شدند و مذهب آریوس و عقاید او، بدعت نامیده شد و به پیروان او تا امروز لقب دشمنان مسیحیت دادند.
ونتج عن مجمع نيقية أول إشكال قانون الاعتقاد بألوهية المسيح ألوهية مطلقة،
وبدأت علاقة الكنيسة بالسلطة بالتشكل بعد أن كانت كياناً دينياً.
نتیجۀ شورای اول نیقیه شکلگیری قانون اعتقاد به اولوهیت مطلق برای مسیح،
و شروع ارتباط کلیسا با حاکمیت ـپس از موجودیت پیدا کردن کلیسا بهعنوان نهادی دینی- بود.
وبعد ثلاثة قرون من تطور الفكر الكنيسي واختلاطة بالأفكار والأديان المحيطة في كل الاتجاهات ومنها الوثنية الرومانية الديانة السابقة لقسطنطين أصبحت الكنيسة المدعومة من الإمبراطور الروماني هي المرجع و السلطة في تحديد من يدخل في نطاق الإيمان من عدمه).
هذا الكلام تقريباً مطابق لكل ما ورد عن الكنيسة وتاريخياً عن هذا المجمع بتصرف طبعاً،
فلا أعتقد أن باحثاً منصفاً سيغفل عن إسناد قسطنطين لإلكسندروس وتثبيت عقيدته الوثنية في المسيحية،
فبعد أن كان نصف القساوسة المسيحيين يؤيدون آريوس جعلهم الخوف من بطش قسطنطين يتراجعون،
ومن لا يعلم من هو قسطنطين وكيف كان جباراً ويبطش بمن خالفه،
ولو كان أقرب الناس منه فليراجع تاريخ هذا الطاغية الذي نشر المسيحية المحرفة في أوربا،
والذي لم يتوانَ عن قتل أرحامه وأقرب الناس منه أن خالفوه.
پس از گذشت سه قرن از تغییر تفکر کلیسا و اختلاط با افکار و ادیان موجود در محیط پیرامون آن از جمله ثنویّت، ـدین سابق کنستانتین رومیـ کلیسا بهعنوان مرجعی از طرف امپراتور روم شناخته شد و به ابزاری تبدیل شد، تا محدودساختن و از بینبردن هر کسی را که در چهارچوب ایمان وارد میشود بر عهده بگیرد.»
سخن فوق تقریبا با تمام تاریخهایی که از کلیسا دربارۀ این شورا روایت میشود ـو طبیعتاً با کمی اختلافـ تطابق دارد.
به نظر من، هیچ محقق منصفی، از اسناد حمایت کنستانتین از الکساندریوس و تثبیت عقیدۀ تثلیث در مسیحیت غفلت نمیکند؛ آن هم پس از آنکه نیمی از اسقفهای مسیحی که آریوس را تأیید میکردند، بر اثر ترس از درندهخویی کنستانتین تغییر عقیده دادند؛ و چهکسی است که نداند کنستانتین تا چه حد زورگو بود و با چه درندهخوییای با مخالفانش برخورد میکرد؛ حتی اگر نزدیکترین افراد به او بودند.
بينما تجد قساوسة اليوم يغضون النظر عن تاريخ قسطنطين الدموي ويصورون قسطنطين بأنه حمل وديع عقد المجمع وأعطى الحرية للجميع من وافقه ومن خالفه،
ورغم أن نفي واضطهاد آريوس وتحريم اعتقاده بعد المجمع كاف للتعرف على الغاية والهدف من عقد هذا المجمع وهما القضاء على آريوس والاعتقاد بأن المسيح مجرد مخلوق ونشر الاعتقاد الوثني بالمسيح وإنه هو الله.
به تاریخ این طاغوتی که مسیحیت منحرف را در اروپا منتشر ساخت مراجعه نمایید؛ او کسی بود که حتی از قتل نزدیکان و بستگانش که با او مخالفت مینمودند نیز فروگذار نکرد. اسقفهای امروزی از تاریخ کنستانتین خونآشام چشم میپوشند و تصور میکنند کنستانتین تابع نتیجۀ شورا بود و برای همه ـچه موافقان و چه مخالفانشـ آزادی به ارمغان آورد؛ با این وجود، تبعید و آزار و ستم آریوس و حرامدانستن اعتقاد او پس از بیانیۀ شورا، کافی خواهد بود تا هدف و غایت تشکیل این شورا را بشناسیم، که همان محکومکردن آریوس و اعتقاد او به مخلوقبودن مسیح بود، و در نهایت هدف این شورا، نشر اعتقادات کفرآمیز برای مسیح بود تا اینکه مسیح را خدا معرفی کند.
وهذا هو ما أقر في مجمع نيقية:
(ترجمة النص اليوناني:
نؤمن بإلهٍ واحد، آبٍ قادر على كل شيء، صانع كل الأشياء المرئيّة واللامرئيّة، وبربٍ واحدٍ يسوع المسيح، ابن الله، مولود الآب الوحيد، أي من جوهر الآب، إله من إله، نور من نور، إلهٌ حق من إلهٍ حق، مولود غير مخلوق، مساوٍ للآب في الجوهر، الذي من أجلنا نحن البشر ومن أجل خلاصنا نزلَ وتجسَّد، تأنَّس، تألَّم وقام في اليوم الثالث الذي بواسطتهِ كل الأشياء وُجِدَت، تلك التي في السماء وتلك التي في الأرض [و] صعدَ إلى السماوات، آتٍ ليدين الأحياء والأموات وبالروح القدس، أما أولئكَ الذين يقولون: "كان هناك وقتٌ فيهِ (الكلمة) لم يكن"، و: "قبل أن يكون مولوداً لم يكن" وبأنّهُ وُجِدَ ممّا هو غير موجود أو يقولون عن كيان ابن الله أنهُ من شخص أو جوهرٍ آخر أو (أنه "مخلوق" ! (أو أنهُ متحولٌ أو متغَيِّرٌ، أولئكَ) الكنيسة الجامعة تحرمهم.
متن زیر، بیانیۀ شوراست (ترجمه از متن یونانی (به عربی و از عربی به فارسی)):
«ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر قادرِ مطلق و خالق همۀ چیزهای مرئی و نامرئی، و به خداوندِ واحد، عیسی مسیح پسر خدا، مولود از پدر یگانه، مولودی که از ذات و جوهر پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حق از خدای حق، که مولود است نه مخلوق، برابر در ذات با پدر، کسی که برای ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسّم شد و انسان گردید و زحمت کشید و روز سوم برخاست. کسی که بهوسیلۀ او همهچیز وجود یافت، آنچه در آسمان است و آنچه بر زمین است؛ و به آسمانها صعود کرد و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نماید و (ایمان داریم) به روحالقدس و لعنت باد بر کسانی که میگویند "زمانی بود که او (کلمه) وجود نداشت"، یا آنکه "پیش از آنکه وجود یابد (مولود شود) نبود"، یا آنکه از نیستی بهوجود آمد و بر کسانی که اقرار میکنند وی از ذات یا جنس دیگری است، یا آنکه پس از خدا خلق شده یا قابل تغییر و تبدیل است. اینان کسانی هستند که کلیسای جامع، تکفیرشان نموده است.
وقام جميع الأساقفة الحاضرين بالتوقيع على قانون الإيمان هذا فيما عدا اثنين منهم - وربما أكثر - بالإضافة طبعا إلى آريوس وجماعته).
و تمام اسقفهای حاضر برای ادای ایمان به این سوگندنامه قیام نمودند که در این بین دو نفر ـو چه بسا بیشترـ بودند که با نظر آریوس و همفکران او موافق بودند.»
ويقول بابا الأرثوذكس في مصر شنودة الثالث في كتابه طبيعة المسيح:
(كان آريوس ينكر لاهوت المسيح، ويرى أنه أقل من الآب في الجوهر، وأنه مخلوق. ومازالت جذور الأريوسية قائمة حتى الآن. حتى بعد أن شجبها مجمع نيقيةالمسكونى سنة 325 م، ظل أريوس والأريوسيون من بعده سبب تعب وشقاق وشك للكنيسة المقدسة).
پدر ارتودکس در مصر میگوید: «شنودۀ سوم» در کتاب خود «طبیعت مسیح» میگوید:
«آریوس، لاهوتبودن مسیح را انکار میکرد و او را در ذات، پایینتر از پدر میدید و او را مخلوق میدانست. ریشههای تفکر آریوسی تا حال حاضر نیز باقی مانده است. حتی پس از حکم به ارتداد و دیوانگی او توسط شورای نیقیّه در سال ۳۲۵، آریوس و طرفدارانش بهسبب آزار و اذیت و سوءظن کلیسای مقدس خاموشی گزیدند.»
وطبعاً شنودة الثالث هنا يعرض بشهود يهوه المذهب المسيحي الذي أخذ بالانتشار بشكل كبير في العالم المسيحي وخصوصاً في الغرب وشهود يهوه لا يقرون بكثير من ضلالات الكنيسة من أمثال الثالوث وأن الكلمة هي الله وغيرها من البدع، ومما يدل على أن القول بلاهوت المسيح هو بدعة ثبتت في مجمع نيقية هو أن نصف الحاضرين في مجمع نيقية كانوا يؤيدون آريوس أو محايدين وإن الاعتقاد بأن عيسى(ع)(يسوع) مجرد مخلوق كانت هي المنتشرة والسائدة في عهد آريوس وهذا أمر يعترف به القساوسة في كتبهم وإلى اليوم:
طبیعتاً در اینجا شنودۀ سوم به معتقدین به یهوه مذهب مسیحی که در عالم مسیحیت و بهخصوص در مغربزمین بهشکل وسیعی انتشار یافته است اشاره مینماید؛ معترفین به یهوه (لفظ خداوند در تورات) بسیاری از انحرافات کلیسا را قبول ندارند مانند تثلیث یا اینکه کلمه، همان خداوند است و سایر موارد از این دست. اینکه نیمی از حاضرین در شورا نظر آریوس را تأیید میکردند یا قبول داشتند خود دلیلی است بر این موضوع که اعتقاد به اینکه «مسیح، لاهوت است» بدعتی بوده که در شورای نیقیّه تثبیت شده است؛ و اعتقاد به اینکه مسیح ع (یسوع ع) فقط مخلوقی است، در زمان آریوس رایج بود و طرفدارانی داشت؛ این سخنی است که کشیشان نیز تا به امروز در کتابهایشان به آن اعتراف میکنند:
جاء في أبحاث في المجامع المسكونية المسيحية - للمطران بيشوي:
(...... 4- مجمع نيقية : 1 ظروف انعقاده .......
ب- أما السبب المباشر لعقد المجمع فقد كان بدعة أريوس،
لأن الإمبراطوريـة كادت تنقسم بسبب تلك البدعة ..........
انعقد المجمع المسكوني بأمر الملك قسطنطين خوفاً من الانقسام الحاد الحادث في الإمبراطورية بسبب بدعة أريوس. وكان انعقاده سنة 325 م في نيقية بعدد 318 أسقفاً،
كما ذكر القديس أثناسيوس الذي كان شاهد عيان وأحد أعضاء المجمع في خطاب له في البداية كان 16 أسقفاً مؤيدين لأريوس، و22 أسقفاً مؤيدين للبابا ألكسندروس، والباقي لم يكن موقفهم قد تحدد بعد.
در کتاب تحقیقی دربارۀ شوراهای جهانی مسیحی، مطران بیشوی آمده است:
«....4- شورای نیقیّه: ۱- دلایل انعقادش.....
ب- اما علت اصلی تشکیل شورا، بدعت آریوس بود؛
چرا که بهسبب این بدعت، امپراتوری در حال چندپارهشدن بود....
بهسبب بدعت آریوس، شورای جهانی با فرمان امپراتور کنستانتین برای جلوگیری از پارهپارهشدن امپراتوری و با ۳۱۸ اسقف در سال ۳۲۵ میلادی تشکیل شد.
آنگونه که اسقف اتناسیوس که خود از شاهدان و یکی از اعضای مجمع بود یادآوری میکند، در ابتدا، ۱۶ اسقف مؤیّد آریوس و ۲۲ اسقف تأییدکنندۀ پدر الکساندریوس بودند و بقیه موضع مشخصی نداشتند که بعداً مشخص شد.
أما بنهاية المجمع فقد ظل أسقفين فقط مؤيدين لأريوس وهما سيكوندوسوثيئوناس اللذين رفضا التوقيع على إيمان المجمع مع الكهنة الملتصقين بهما،
وفى أيام القديس إبيفانيوس كانت توقيعات الـ 318 الحاضرين في نيقية لازالت موجودة.
اما در نهایتِ کارِ شورا، دو اسقف به نامهای سیکوندوس و تیئوناس که بهتنهایی آریوس را تأیید میکردند، طرد شدند و این دو از نوشتن تأییدیه بر سوگندنامۀ مجمع، که کاهنان به آن پیوست کرده بودند خودداری میورزیدند، و در ایام قدیس ابیفانیوس، نوشتههای ۳۱۸ فرد حاضر در شورا موجود بوده است.
هذا كان بفضل شرح القديس أثناسيوس للإيمان ورده على افتراءات أريوس، وفى هذا نرى مدى عظمة الدفاع السكندرى في المجمع. ولم يكن الوصول لقرار المجمع بالأمر الهين بل استدعى الأمر مجهوداً رهيباً ...
5- مجمع نيقية: 2) آريوس وهرطقته ........
مر وقت كاد فيه العالم كله تقريباً أن يصير أريوسياً لولا أثناسيوس.
این به برکت شرح قدیس اتناسیوس بر افتراءهای آریوس بر سوگندنامه بود و در این، بزرگی و عظمت دفاع الکساندریوس در شورا را میبینیم. رسیدن به سوگندنامۀ شورا آسان نبود بلکه تلاشی آکنده از ترس و وحشت را میطلبید... .
۵- شورای نیقیه: ۲: آریوس و بدعتگذاری....
زمانی که در آن تقریبا همۀ عالم خط فکری آریوسی داشتند و نه اتناسیوسی، سپری شد.
ففي وقت من الأوقات عزل الإمبراطور البابا الروماني وعين آخر مكانه ليوقع على قانون الإيمان الأريوسي،
ولما عاد البابا من سجنه إلى كرسيه وقّع على قانون الإيمان الأريوسي الذي كان قد رفض التوقيع عليه من قبل. هذه هي المرحلة التي لم يبقَ فيها سوى أثناسيوس وأساقفته في مصر وحدهم هم المتمسكون بالإيمان الصحيح.
در برههای از آن زمان، امپراتور، پاپ روم را عزل کرد و او، آخرین نقطۀ تکیهگاه ایمان به اعتقاد آریوسی بود.
هنگامی که پاپ از زندان به مسندش بازگشت به ایمان آریوسی که پیش از آن رد شده بود، معتقد بود. این مرحلهای بود که کسی جز اتناسیوس و اسقفهای مصر که بر ایمان صحیح بودند، بر آن باقی نماندند.
لذلك ليس غريباً أن يقول اشعياء النبي: "مبارك شعبى مصر" (أش19: 25). لكن في أوقات أخرى كثيرة ساند كرسى روما البابا السكندري، مثل الباباوات معاصري البابا أثناسيوس الذين ساندوه.
انهارت المسيحية في العالم كله وخضعت أمام الطغيان الأريوسي ولم يبقَ سوى كرسي الإسكندرية ممثلاً في البابا السكندري المنفى وأساقفته المصريين. ونحن علينا أن نقتفي آثار خطوات آبائنا ..........)
المجامع المسكونية المسيحية - المجامع المسكونية والهرطقات - المطران بيشوي]
من كتاب التوحيد للإمام أحمد الحسن (ع).
از اینرو جای تعجب ندارد که اشعیای نبی میفرماید: «مبارک است قوم من، مصر.» (اشعیا: 19: 25). ولی بعدها افراد بسیاری، کرسی روم، پدر الکساندری را یاری نمودند، مانند پدران همعصر پدر اتناسیوس که او را یاری کردند.
مسیحیت بهطور کامل در جهان ویران و در مقابل طغیان آریوسی ذلیل شد و نمایندهای از کرسی اسکندریه باقی نماند جز پدر الکساندری تبعیدشده و اسقفهای مصری؛ و بر ماست که از آثار باقیمانده از گامهای پدرانمان پیروی کنیم.» (شوراهای جهانی مسیحی، شوراهای جهانی و بدعتگذاریها، مطران بیشوی)
[٣٦]- قال الإمام أحمد الحسن (ع) في كتاب التوحيد:
[(عيسى سلام الله عليه يجهل الساعة:
- عيسى يقول عن نفسه إنه يجهل الساعة التي تكون فيها القيامة الصغرى:
(وأما ذلك اليوم وتلك الساعة فلا يعلم بهما أحد ولا الملائكة الذين في السماء ولا الابن إلا الآب) (مرقس: 13)،
والجهل نقص بينما اللاهوت المطلق كامل مطلق لا يعتريه نقص أو جهل؛
لأنه نور لا ظلمة فيه فالجهل يعتري المخلوق لوجود الظلمة في صفحة وجوده.
[۳۶]- امام احمدالحسن ع در کتاب توحید میفرماید:
عیسی ع دربارۀ خودش میگوید از ساعت ـکه در آن، قیامت صغری برپا میشودـ بیاطلاع است:
«و اما از آن روز و ساعت هیچکس خبر ندارد، نه فرشتگان آسمان و نه پسر؛ فقط پدر از آن آ گاه است.» (مرقس: ۱۳).
جهل، نقص است، حال آنکه لاهوت مطلق، کامل مطلق است و نقص یا جهل در آن راه ندارد؛ زیرا او نوری است بدون ظلمت؛ ولی مخلوق را جهل فرامیگیرد، آن هم بهدلیل ظلمتی که در صفحۀ وجودی او هست.
إذن، عيسى (ع) نور وظلمة وهذا يثبت المطلوب أنّ عيسى ليس لاهوتاً مطلقاً،
بل عبد مخلوق من ظلمة ونور،
وليس نوراً لا ظلمة فيه تعالى الله علواً كبيراً.
بنابر این عیسی ع نور و ظلمت (با هم) است و این مطلوب را اثبات میکند که عیسی ع لاهوت مطلق نیست؛
بلکه بندهای آفریدهشده از نور و ظلمت است،
نه نوری بدون ظلمت؛ تعالی الله علواً کبیراً.
وفي هذا فصل الخطاب وبيان وموعظة لأولي الألباب،
وهذا نص كلام عيسى (ع) كما جاء في إنجيل مرقس:
«وأما ذلك اليوم وتلك الساعة فلا يعلم بهما أحد ولا الملائكة الذين في السماء ولا الابن إلا الآب.
33 أنظروا. إسهروا وصلوا لأنكم لا تعلمون متى يكون الوقت.
34 كأنما إنسان مسافر ترك بيته وأعطى عبيده السلطان ولكل واحد عمله وأوصى البواب أن يسهر.
35 اسهروا إذاً. لأنكم لا تعلمون متى يأتي رب البيت أمساء أم نصف الليل أم صياح الديك أم صباحاً.
36 لئلا يأتي بغتة فيجدكم نياماً.
37 وما أقوله لكم أقوله للجميع اسهروا»
إنجيل مرقسالأصحاح 13...]
كتاب التوحيد - الإمام أحمد الحسن (ع).
این مطلب، فصلالخطاب و کلامی حکمتآمیز و موعظهای برای صاحبان خرد و اندیشه است.
متن زیر، متن کلام عیسی ع است، طبق آنچه در انجیل مرقس آمده است:
(اما از آن روز و ساعت هیچکس خبر ندارد، نه فرشتگان آسمان و نه پسر؛ فقط پدر از آن آ گاه است.
33 هوشیار و آگاه باشید، شما نمیدانید آن زمان چه وقتی خواهد بود
34 گویی شخصی به سفر رفته و خانۀ خود را به خادمان سپرده است تا هرکس کار خود را انجام دهد و به دربان سپرده است گوشبهزنگ باشد
35 پس بیدار باشید؛ چون نمیدانید ارباب خانه کِی میآید. شب یا نصفشب، وقت خروسخوان (سحر) یا سپیدهدم.
36 مبادا او ناگهان بیاید و شما را در خواب ببیند
37 آنچه را به شما میگویم، به همه میگویم: بیدار باشید). (انجیل مرقس ـ اصحاح ۱۳)
امام احمدالحسن ع، کتاب توحید
[۳۷]- التفصيل في الملحق (2): "هو الله سبحانه الواحد الأحد وكل من سواه خلقه".
[۳۷]- تفصیل این مطلب در پیوست ۲ «او، خداوند سبحان، یکتا و یگانه است و هرچه غیر او، جملگی مخلوق اویند» موجود است.
[٣٨]- النصوص هي:
- (... ثم تقدم قليلاً وخر على وجهه وكان يصلي قائلاً يا أبتاه إن أمكن فلتعبر عني هذه الكأس…) إنجيل متى: 26.
- (... ثم تقدم قليلاً وخر على الأرض وكان يصلي لكي تعبر عنه الساعة إن أمكن * وقال يا أبا الآب كل شيء مستطاع لك فاجز عني هذه الكأس ...) مرقس: 14.
- (... وانفصل عنهم نحو رمية حجر وجثا على ركبتيه وصلى * قائلاً يا أبتاه إن شئت أن تُجز عني هذه الكأس ...)لوقا: 22.
وهذه النصوص هي دعاء وتوسل من عيسى (ع) إلى الله سبحانه وتعالى أن يبعد عنه العذاب والصلب،
[۳۸] - این متون عبارتاند از:
(... 39 سپس قدری پیش رفته، بهروی درافتاده، دعا میکرد، در حالی که میگفت: ای پدر! اگر ممکن باشد این جام را از من بگذران...). (متی: 26)،
(... 35 و قدری پیشتر رفته، به روی زمین افتاد و دعا کرد تا اگر ممکن باشد آن ساعت از او بگذرد 36 پس گفت: ای پدرِ پدران، هرچیزی برای تو امکانپذیر است. این پیاله را از من بگذران...). (مرقس: 14)
و (... 41 و از ایشان به مسافت پرتاب سنگی دور شده، به زانو درآمد و دعا کرده 42 گفت: ای پدر، اگر تو بخواهی این پیاله را از من بگردان...). (لوقا: 22)
این متون، دعا و توسل عیسی ع به خداوند سبحانومتعال است تا عذاب و بهصلیبرفتن را از او دور نماید.
وعيسى (ع) نبي ومستجاب الدعاء فلابد أن يكون قد أبعد عنه الصلب،
وكل تفسير غير هذا مردود وغير مقبول،
وفي الملحق (5) مناقشة لبعض التفاسير التي يحاول فيها علماء الكنيسة جاهدين تأويلها ولكن تأبى النصوص والعقل والحكمة ذلك التفسير،
بل وعقيدتهم بألوهية عيسى (ع) ألوهية مطلقة (تعالى الله عن ذلك علواً كبيراً) تصطدم بهذه النصوص وتعارض تفسيرها.
وأيضاً يوجد في الملحق (3) بعنوان: ما هي قصة عيسى (ع)، وكيف شبه لهم ؟
شرح لقضية الصلب والمصلوب أيضاً من الإمام أحمد الحسن (ع)،
وهو اقتباس من كتاب المتشابهات الجزء 4.
عیسی ع یک پیامبر است و دعای او مستجاب میشود؛ پس باید بهصلیبرفتن از او برداشته شود
و هر تفسیری غیر از این مردود است و پذیرفتنی نیست.
در پیوست ۵ بررسی بعضی از تفاسیر این واقعه موجود است؛ تفاسیری که در آن علمای کلیسا سعی دارند این متون را تأویل کنند؛ اما این متون پذیرای این تأویلها نیست و عقل و حکمت نیز این تفسیرها را نمیپذیرد،
بلکه این متون با عقیدۀ آنان مبنی بر اینکه مسیح ع الوهیت مطلق دارد (خداوند بلند مرتبهتر از چنین نسبتهایی است)، مخالفت داشته و تفسیر آن تعارض دارد.
همچنین در پیوست ۳ «داستان عیسی ع چیست و چگونه بر آنان مشتبه شد؟»
نیز شرحی از امام احمدالحسن ع دربارۀ قضیه بهصلیبرفتن و شخص مصلوب، موجود است که از کتاب متشابهات جلد ۴ برگرفته شده است.
[۳۹]- إنّ قضية الصُلب خاصة أو القتل وتَحمل العذاب والعناء والمظلومية عموماً هي ذات أهمية كبيرة في الدين الإلهي، ولأجل قضية الله سبحانه وتعالى العظمى، وهي إقامة حاكمية الله ودولة العدل الإلهي في الأرض،
كما اعتقد أنّ أهمية مسألة الصلب بالخصوص كأمر عقائدي عند المسيحيين أمر مفروغ منه بغض النظر عن الخلل في فهم هدف الفداء، وكذا في اعتقادهم أنّ المصلوب هو عيسى (ع).
[۳۹]- بهطور خاص قضیۀ بهصلیبرفتن یا بهطور کلی تحمل عذاب، بهقتلرسیدن، سختی و مظلومیت، اهمیت بسیاری در دین الهی و علیالخصوص، قضیۀ اعظم خداوند سبحانومتعال دارد؛ که همان برپاشدن حاکمیت خداوند و دولت عدل الهی در زمین است.
بنده معتقدم اهمیت بهصلیبرفتن به عنوان یک موضوع عقیدتی، از نظر مسیحیان مسلّم و قطعی است؛ هرچند در فهم هدفِ فداشدن، به اشتباه افتادهاند و در اعتقاد به اینکه عیسی ع همان شخص مصلوب است به خطا رفتهاند.
وقد بين الإمام أحمد الحسن (ع) هذا الأمر، وسننقل فيما يلي بعض النصوص منه (ع)ليستفاد منها من يريد معرفة الحقيقة.
وهذا نص مقتبس من كلماته المباركة حين تعرض للمسألة وهو يبين سر الحجر الأسود أو حجر الزاوية، وبيّن أهمية مسألة الفداء والتحمل في دين الله سبحانه وتعالى.
امام احمدالحسن ع این مطلب را بیان فرمودهاند. در ادامه برخی مطالب ایشان ع را نقل میکنیم تا حقجویان از آن بهرهمند شوند.
متن زیر برگرفته از سخنان مبارک ایشان است که به این مسئله پرداخته و راز حجرالاسود یا سنگ زاویه را بیان کردهاند، و نیز اهمیت مسئلۀ فدا شدن و تحمل در دین خداوند سبحانومتعال را روشن ساختهاند.
قال (ع):
(والحجر مرتبط بمسألة الفداء الموجودة في الدين الإلهي وعلى طول المسيرة المباركة لهذا الدين،
فدين الله واحد؛
لأنه من عند واحد،
والفداء قد ظهر في الإسلام بأجلى صوره في الحسين (ع)،
وقبل الإسلام تجد الفداء في الحنيفية دين إبراهيم (ع) بإسماعيل،
وتجده أيضاً بعبد الله والد الرسول محمد (ص)،
وأيضاً تجده في اليهودية دين موسى (ع) بيحيى بن زكريا (ع)،
وتجده في النصرانية بالمصلوب،
ایشان ع میفرماید: «و این سنگ با مسئلۀ فداشدن مرتبط است. مسئلۀ فداشدن، در دین الهی و در طول مسیر مبارک این دین وجود دارد. پس دین خدا یکی است؛ چرا که از سوی یگانه آمده است، و فداکاری و ایثار در اسلام با روشنترین صورت در حسین ع تجلی یافت و قبل از اسلام نیز در دین حنیف ابراهیم ع بهوسیلۀ اسماعیل متجلّی شد. این موضوع را در عبدالله پدر حضرت محمد ص نیز مییابیم؛ همچنین در یهودیتِ دین موسی ع، در یحیی پسر زکریا ع دیده میشود و در مسیحیت با مصلوب (بهصلیب کشیدهشده) جلوهگر شده است.
وبغض النظر عن كون النصارى يتوهمون أن المصلوب هو عيسى (ع)نفسه، فإنهم يعتقدون بأن المصلوب هو حامل الخطيئة ومعتقداتهم وإن كان فيها تحريف ولكن هذا لا يعني أنها جميعاً جاءت من فراغ تام وليس لها أي أصل في دين الله سبحانه حرفت عنه،
صرفنظر از اینکه مسیحیان گمان کردهاند مصلوب، خود عیسی ع بوده است، باید توجه داشت آنها اعتقاد دارند فردِ بهدار آویختهشده همان بر دوشکشندۀ گناه است. چنین اعتقادی اگر چه دستخوش تحریف شده است، ولی به آن معنا نیست که کاملاً پوچ باشد و هیچ اصل و ریشهای در دین خدای سبحان ـکه این اعتقاد از آن انحراف یافته استـ نداشته باشد؛
بل كثير من العقائد المنحرفة في الحقيقة هي تستند إلى أصل ديني أخذه علماء الضلال غير العاملين وحرفوه وبنوا عليه عقيدة فاسدة، فقضية كون الرسل يتحملون بعض خطايا أممهم ليسيروا بالأمة ككل إلى الله موجودة في دين الله ولم تأتِ من فراغ،
بلکه بسیاری از عقاید منحرف، در حقیقت مستند به مبدأ دینی بوده و خاستگاه دینی دارند؛ ولی علمای گمراه غیرعامل، آن را بهدست گرفته، منحرف ساخته و عقیده فاسدی بر مبنای آن پایهریزی کردهاند. این قضیه که پیامبران برخی خطاهای امتهای خود را متحمل میشوند تا امت را جملگی بهسوی خداوند سیر دهند، در دین خدا وجود داشته و بیپایه و اساس نیست.
ويمكنك مراجعة نصوص التوراة مثلاً للإطلاع على تحمل موسى (ع) عناءً إضافياً لما يقترفه قومه من الخطايا، ورسول الله محمد (ص) تحمل خطايا المؤمنين قال تعالى:
﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطاً مُّسْتَقِيماً﴾[الفتح: 2].
بهعنوان مثال شما با مراجعه به متون تورات درمییابید هنگامی که قوم موسی گناهانی را مرتکب میشوند، موسی ع رنج و زحمت مضاعفی را متحمل میشود. حضرت محمد ع نیز گناهان مؤمنان را متحمل میشود. خداوند متعال میفرماید:
(تا خداوند گناه تو را آنچه پیش از این بود و آنچه پس از این باشد برای تو بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام کند و تو را به صراط مستقیم راه نماید). (فتح: ۲)
وتفسيرها في الظاهر: أنه تحمل خطايا أمته وغفرها الله له.
عن عمر بن يزيد بياع السابري، قال: (قلت: لأبي عبد الله (ع): قول الله في كتابه ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَما تَأَخَّرَ﴾ قال: ما كان له من ذنب ولا هم بذنب ولكن الله حمله ذنوب شيعته ثم غفرها له) تفسير القمي: ج2 ص314.
تفسیر ظاهری آیه چنین است که او گناهان امت را بر دوش میگیرد و خداوند آنها را برای او میآمرزد. از عمر بن یزید بیاع سابری نقل شده است که گفت: «به ابوعبدالله ع دربارۀ آیۀ ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَما تَأَخَّرَ﴾ سؤال کردم. حضرت ع فرمود: پیامبر معصیتی نداشت و ارادۀ معصیتی نکرد؛ ولی خداوند گناهان شیعیان را بر او تحمیل فرمود، سپس آنها را برای او آمرزید.» (تفسیر قمی: ج۲ ص۳۱۴)
وتحمل الرسل لخطايا أممهم لا يعني أنهم يتحملون خطيئة نقض العهد والميثاق عن منكري خلفاء الله الذين يموتون على هذا الإنكار،
بل هم يتحملون خطيئة من غفل عن تذكر العهد والميثاق ، ونقضه مدة من الزمن في هذه الحياة الدنيا،
اینکه فرستادگان الهی، گناهان امتهای خود را متحمل میشوند به این معنا نیست که آنها گناهِ نقضِ عهد و پیمانِ منکرین جانشین خدا را که بر این انکار میمیرند، متحمل شوند؛
بلکه آنها گناه کسی را بر دوش میگیرند که از یادآوری این عهد و پیمان غفلت ورزیده و مدتزمانی را در این زندگی دنیوی، نقض عهد نموده است.
كما أن تحملهم لخطايا أممهم لا يعني أنهم يصبحون أصحاب خطيئة عوضا عن أممهم،
بل معناه ... أنهم يتحملون أثقالاً إضافية وعناءً إضافياً في تبليغ رسالاتهم في هذه الدنيا للناس،
وهذا طبعا بإرادتهم هم؛
لأنهم هم من يطلب هذا،
همچنین اینکه فرستادگان الهی، گناهان امتهایشان را متحمل میشوند به این مفهوم نیست که خود آنها بهجای امتهایشان، اهل گناه و معصیت میشوند؛
بلکه به این معناست که … آنها در تبلیغ رسالات خود در این دنیا برای مردم، بارهای اضافی و زحمت و مشقت بیشتری بر دوش میگیرند، و این موضوع ـطبیعتاًـ با ارادۀ خود آنها صورت میگیرد؛
زیرا خودشان چنین چیزی را درخواست میکنند.
فالأب الرحيم بأبنائه يتحمل نتائج أخطائهم في كثير من الأحيان،
وإن كانت تسبب له عناءً ومشقة وربما الآلام والقتل في سبيل الله،
كما هو الحال في الحسين (ع)؛
وذلك لأن الأب يرجو صلاح أبنائه في النهاية،
چه بسیار پیش میآید که یک پدرِ مهربان و دلسوز پیامدهای خلافکاری و اشتباه فرزندانش را بر عهده میگیرد؛
هرچند ممکن است این کار برای او زحمت و مشقتی در پی داشته باشد، و حتی گاهی اوقات رنجها و کشتهشدن در راه خدا را برای او رقم بزند؛
همانطور که وضعیت حسین ع چنین بود؛
و این از آنروست که پدر چشمِ امید دارد فرزندانش در نهایت کار، اصلاح شوند.
وربما كثيرون لا يتذكرون العهد حتى يراق دم أبيهم ولي الله فيكون سبباً لتذكرهم العهد والميثاق،
ولهذا تجد الحسين (ع) الذي شاء الله أن يجعله سبباً لتذكر عدد كبير من الخلق قد ترك الحج وأقبل يحث الخطى إلى مكان ذبحه (ع)....)
چهبسا بسیاری، عهد و پیمان را بهخاطر نمیآورند، مگر آن زمان که خون پدرشان ـیعنی ولی خداـ بر زمین ریخته شود و این کار عاملی میشود که آنها عهد و پیمان خود را بهیاد آورند. از اینرو میبینیم امام حسین ع که خداوند اراده فرمود تا او را سببی برای یادآوری عدۀ بسیاری از مخلوقات قرار دهد، حج را رها میکند و مسیری را که به مکان ذبحشدنش منتهی میشود در پیش میگیرد... .»
ويوجد في الملحق (4)
"حجر الزاوية هو الحجر الأسود وهو يرمز للمعزي أحمد الحسن (ع)"
نقلته كاملاً لعله ينتفع به بعض المؤمنين ومن يطلب الحق.
در پیوست ۴
«سنگ زاویه همان حجرالاسود است و اشاره به تسلّیدهنده، احمدالحسن ع دارد»
این مطلب را بهطور کامل آوردهام تا شاید برخی مؤمنان و طالبان حق از آن بهرهمند شوند.
وقضية المنقذ المخلص العالمي الذي سيقيم دولة العدل الإلهي تحمل من أجلها خلفاء الله (ع) العناء، وكان أكبرهم نصيباً في التحمل والتضحية محمد (ص) وآل محمد (ع)،
فكما أنّ أوضح موقف للفداء قبل الإسلام هو موقف الصلب فإن من أظهر وأوضح مواقف الفداء لقضية الله سبحانه في الإسلام هي فداء الحسين (ع) الذي ذبح في كربلاء، وذبح رضيعه، وقتل أهل بيته وأصحابه، وسبيت نساؤه.
جانشینان خدا ع بهخاطر منجیِ رهاییبخشِ جهانی، که دولت عدل الهی را برپا میکند، متحمّل رنج و سختی شدهاند و محمد و آلمحمد ع بیشترین سهم را در این رنجدیدن و قربانیشدن داشتهاند؛ گویا واضحترین فداشدن قبل از اسلام، ماجرای بهصلیبرفتن بوده و روشنترین فداشدن، برای قضیۀ خداوند سبحان در اسلام، فداشدن حسین ع است. کسی که در کربلا ذبح شد، طفل شیرخوارش، اهلبیتش و اصحابش بهقتل رسیدند و زنانشان نیز اسیر شدند.
وأنقل هذا النص من الإمام أحمد الحسن (ع) جواباً على هذا السؤال:
س/ لماذا أخرج الحسين (ع) طفله عبد الله الرضيع (ع) إلى جيش يزيد (لعنه الله) ليطلب له الماء ؟
وهل كان يعلم (ع) أنهم سوف يقتلونه ؟
امام احمدالحسن ع در پاسخ به این پرسش میفرمایند:
پرسش ۱۲۳: چرا امام حسین ع طفل شیرخوارش عبدالله را بهسوی لشکر یزید (لعنهالله) برد تا برایش آب درخواست کند؟ و آیا آن حضرت میدانست آنها او را بهقتل خواهند رسانید؟
قال (ع):
(الحسين (ع) أخرج رضيعه ليطلب له الماء،
وكان يعلم أنه يقتل.
واعلم أنّ للباطل جولة وللحق دولة،
ولكي تتم جولة الباطل فلابد لجند الشيطان (لعنه الله) أن يخوضوا في كل هاوية مظلمة،
ولابد لهم أن يستفرغوا ما في جعبتهم وهم يخوضون المعركة مع جند الله.
پاسخ:
امام حسین ع فرزند شیرخوارش را برد تا برایش درخواست آب کند؛ در حالی که آن حضرت میدانست او کشته میشود.
و بدان که باطل را جولانی است و حق را دولتی، و برای اینکه جولان باطل به نهایت خود برسد،
لشکر شیطان ـکه خداوند لعنتش کندـ باید در هر ورطۀ تاریکی فرو روند و باید در نبرد با لشکر خدا، هر آنچه را که در چنته دارند و هر آنچه را که در آن غوطهور شدهاند از خود بروز دهند.
واعلم أنّ مصاب الحسين (ع) قد خفّف عنكم الكثير الكثير مما لا طاقة لكم على حمله من ظلم الظالمين، لتنالوا رضا الله سبحانه، ويدخلكم جنات تجري من تحتها الأنهار.
و بدان که مصیبتهای امام حسین ع از شدت ظلمهای بسیار بسیار زیاد ظالمان که شما را یارای تحملشان نیست، کاسته است؛ تا شما به رضای خدای سبحان دست یابید و شما را در بهشتهایی که نهرها از زیر آن جاری است داخل نماید.
لقد فدى الحسين (ع) دماءكم بدمه الشريف المقدس، وفدى نساءكم وأعراضكم بخير نساء العالمين من الأولين والآخرين بعد أمها فاطمة (عليها السلام)، وهي زينب (عليها السلام)، وفدى أبناءكم بالرضيع.
امام حسین ع خون شریفِ مقدس خود را فدای خونهای شما کرد، و برترین زنان عالم از اولین و آخرین، پس از مادرش حضرت فاطمه ع ـکه زینب ع استـ را فدای زنان و ناموسهای شما کرد، و شیرخوارش را فدای فرزندان شما نمود.
والإمام المهدي (ع) وأنا العبد الفقير المسكين أكثر خلق الله رقابنا مثقلة بفضل الحسين (ع)، ودين الحسين (ع) قد أثقل ظهري، ولا طاقة لي بوفائه إلا أن يوفيه الله عني.
بارِ فضل حسین ع بیشتر از تمام خلق خدا، بر دوش امام مهدی ع و منِ بندۀ فقیر و مسکین سنگینی میکند، و دین حسین ع بر پشتم سنگینی میکند و تاب و توان ادای آن را ندارم، مگر اینکه خداوند خودش یاریام فرماید.
واعلم أنّ الإمام المهدي (ع) عندما يقول للحسين (ع): (لأبكينك بدل الدموع دماً)، يقولها على الحقيقة لا المبالغة، وهذا لأنّ الحسين (ع) فدى قضية الإمام المهدي (ع) بدمه الشريف وبنفسه المقدسة، فجعل نفسه فداء لقضية الإمام المهدي (ع)، فهو ذبيح الله، أي كما أنك عندما تبني بيتاً تفدي له كبشاً، كذلك الله سبحانه وتعالى لما بنى عرشه وسماواته وأرضه جعل فداءها الحسين (ع).
بدان، هنگامی که امام مهدی ع دربارۀ امام حسین ع میفرماید «بر تو بهجای اشک، خون میگریم» حقیقتًا چنین میفرماید و نه از روی مبالغه؛ از آنرو که امام حسین ع خون شریف خود و نفس مقدسش را فدای قضیۀ امام مهدی ع کرد و خودش را فدای قضیۀ امام مهدی ع نمود. آن حضرت ذبیحالله است؛ یعنی همانطور که شما وقتی خانهای میسازی و یک گوسفند قربانیاش میکنی، خداوند سبحانومتعال نیز هنگامی که عرش خود و آسمانهایش و زمینش را بر پا نمود حسین ع را فدای آنها کرد.
وقضية الإمام المهدي (ع) هي قضية الله وخاتمة الإنذار الإلهي، وهي قضية عرش الله سبحانه وملكه وحاكميته في أرضه، قال تعالى: ﴿وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ﴾(الصافات: 107) أي بالحسين (ع)، والمفدى هو الإمام المهدي (ع)، فسلام على ذبيح السلام والحق والعدل.
قضیۀ امام مهدی ع همان قضیۀ خداوند و سرمنزل اِنذار الهی، و همان قضیۀ عرش خدای سبحان و مُلک او و حاکمیت او در زمینش است. حق تعالی میفرماید:(و او را به فدیهای (قربانی) بزرگ باز خریدیم) (صافات: ۱۰۷)؛ یعنی این قربانی امام حسین ع بود و کسی که فدیه برایش انجام شده، امام مهدی ع است؛ پس سلام بر ذبحشدۀ آرامش و حق و عدالت.
واعلم أنّ علياً الأكبر (ع) ذبيح الإسلام، كما أنّ الحسين (ع) ذبيح الله،
والحمد لله وحده)
المتشابهات - الإمام أحمد الحسن (ع): ج4 س123.
و بدان که علی اکبر ع ذبحشدۀ اسلام است، همانطور که امام حسین ع ذبیح خداوند است.
و الحمد لله وحده.
امام احمدالحسن ع، متشابهات، جلد۴، پرسش۱۲۳.