جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامروشنگریهایی از دعوت موسی ع
«(چون به حد بلوغ رسيد و برومند شد، او را حکمت و دانشی داديم و نيکوکاران را چنين پاداش میدهيم)».
اکنون ما به همراه موسی ع ـپس از اینکه خداوند به او حکمت و علم عطا فرمودـ وارد شهر میشویم؛ به پایتخت فرعون که آن را از فساد، گردنکشی، کشتار مؤمنین، برتریجویی بر این زمین، و به بندگی کشیدن بیچارگان و مستضعفین برای خدمت در دستگاه عریض و طویل ستمکارانهی خویش، آکنده کرده بود. این موسی است که به دو مرد نزدیک میشود که یکی از آنان از بنیاسرائیل است و دیگری فردی ناپاک از سربازان فرعون میباشد و میخواهد آن دیگری را به بندگی بگیرد و خوار و خفیف نماید. مرد اسرائیلی ذلّت و خواری که بیشتر بنیاسرائیل را به ستوه آورده بود، برنمیتابد. موسی ع دخالت میکند و اقدام به قتل آن ملعون مینماید و او را به «عملی از شیطان و ساختهی او» توصیف میکند. همان طور که شیطان دشمن خداوند و علیه بندگان خدا میباشد و این موضوعی است که برای هر صاحب فطرت سالمی، روشن است، این ملعونِ فرعونی نیز چنین وضعیتی دارد. مبارزهی موسی ع با فرعون و حزب شیطانی ملعونش آغاز میشود؛ پیکاری که با مقیاسهای مادی قابل مقایسه نیست!
موسی ع از شهر خارج میشود، در حالی که ترسان و مراقب است، و در حالی که به خداوند توسل میکند تا او را از قوم ستمگر نجات دهد؛ نه در طلب زندگی مادی که برای امثال موسی ع زندان محسوب میشود! بلکه به جهت اینکه بر دوش کشیدن پرچم «لا اله الا الله» برایش امکانپذیر گردد.
در اینجا موسی ع تبری بر دوش نگرفت، تا بتی را که جِلوهگر عقاید ملّت گمراه باشد در هم بشکند؛ بلکه رویارو به آنان حمله نمود، یکی از آنان را به قتل رسانید و قصد کشتن فرد دیگری را نیز داشت ـاین گام از گامهایی که پیشتر بیان گردید، پیشتر و جلوتر استـ و پس از ده سال غیبت که موسی ع در دامان پیامبر بزرگی چون شعیب ع سپری کرد، به مصر بازگشت. این مرتبه، رسالتی را برای فرعون طاغوت بر دوش میکشید. رسالتی بر دوش میکشید، در حالی که در راه بازگشت بود و به همراه آن «لا قوة الا بالله» را نیز با خود داشت. جبّار آسمانها و زمین به او میفرماید: «(ای موسی، آن چيست به دست راستت؟)» ؛ در حالی که خداوند سبحان و متعال به آنچه در دست راست موسی است، آگاهتر است. عصایی که بر اساس قیاسهای افرادی مادینگر، امکان ندارد سلاحی محسوب شود که موسی ع به وسیلهی آن، با نیروهای فرعون به مبارزه برخیزد؛ نیروهایی که به جدیدترین سلاحهای زمانشان مُسلح بودند. ولی خداوند سبحان و متعال با نیروی خودش که آسمانها و زمین را با آن استوار است، اراده فرمود تا آن را ماری قرار دهد که به سرعت میخزید. همچنین، دست موسی را سپیدِ بدون هیچ عیبی، آیهای دیگر قرار داد.
با اینکه این آیات بزرگ هستند، ولی سلاح موسی عصا یا دست سپید معجزهگونه نبود؛ بلکه سلاح قدرتمند موسی که هیچ شکستی ندارد «لا قوة الا بالله» میباشد و این آیات برای موسی فقط به این دلیل بود که آیات بزرگ پروردگارش را ببیند. موسی بر فرعون طاغوت وارد میشود، در حالی که در سینهاش این معنای بزرگ را با خود حمل میکند: «لا قوة الا بالله»؛ معنایی که فرعون و هامان و سربازانش را در چشم موسی ع پستتر از مگسی جلوهگر نمود و در واقع، اصلاً چیز قابل ذکری نبودند. موسی و هارون (علیهما السلام) در مجلس فرعون فریاد برآوردند: «(ما نشانهای از پروردگارت را برايت آوردهايم، و سلام بر آن کس که از پِی هدايت قدم نهد * هر آينه به ما وحی شده است که عذاب برای آن کسی است که راست را دروغ شمارد و از آن رخ برتابد)». ولی این طاغوت، تکبر میورزد و جِدال میکند که: پروردگار شما کیست؟.... و وضعیت گذشتگان چگونه میباشد؟.... سپس این ملعون روی برمیگرداند و میگوید: «(گفت: ای موسی، آيا نزد ما آمدهای تا ما را با جادويی از سرزمينمان بيرون کنی؟ * ما نيز در برابر تو جادويی چون جادوی تو میآوريم. بين ما و خود وعدهگاهی در زمينی هموار بگذار که نه ما خُلف وعده کنيم و نه تو)».
فرعون و لشکریانش تکبر ورزیدند و مستحق عذاب گردیدند و در دریای گناهانشان غرق شدند تا درسی برای فرعونهای این زمان و سربازانشان باشند. آیا کسی هست تا پیش از اینکه فرصت از دست برود، عبرت گیرد؟