جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامبرای ساده کردن موضوع چند مثال میآورم:
مثال: نیاکان انسان اروپایی افرادی بودند که پوست تیرهای (سیاه) داشتهاند ، با این حال میبینیم که امروزه پوست اروپاییها سفید و حتی با درجات مختلفی از سفیدی میباشد ، مثلاً سفیدی پوست مردم جنوب اروپا کمتر از شمال آن است ، و دلیل این موضوع آن است که طبیعت ، نژادهای برتر را انتخاب میکند. اما انتخاب شدن پوست سفید توسط طبیعت میتواند علت سادهای داشته باشد؛ اینکه نور خورشید باید از پوست عبور کند تا ویتامین D ساخته شود. پوست تیره مانع عبور کردن نور خورشید میشود یا شدت نور را کاهش میدهد. در اروپا که نور خورشید کمتر است، کسانی که پوست تیره دارند به شدت در معرض خطر کمبود ویتامین D قرار میگیرند و این مسئله، تهدیدی برای زندگی و تولید مثل آنها بهشمار میرود. به این ترتیب بقای اصلح، شکل میگیرد. از آنجا که دگرگونی در رنگ پوست قطعاً وجود دارد، پوست روشن برگزیده میشود چرا که دارندهء آن قادر است در محیطی که نور خورشید در آن کم است باقی بماند و زندگی کند. به این ترتیب فرآیند غربالگری که فرآیندی حتمی است، نسلی پس از نسل دیگر روی میدهد تا رنگ پوست به آنچه که با محیط تناسب دارد، برسد. این موضوع در مورد اندازهء بینی، قد و دیگر صفات نیز صادق است.
(١)- المصدر (كافللي - الجينات والشعوب واللغات): ص22 ـ 23.
البروفسور لويجي لوقا كافللي سفورزا (جنوه 25 يناير 1922) عالم وراثة ايطالي وعمل أيضاً في الانثروبولوجيا، حصل على شهادة الدكتوراه عام 1944 وأكمل دراساته في جامعة كامبرج مع عالم الأحياء التطوري رولاند فيشر، ومنذ عام 1970 عمل في التدريس في جامعة ستانفورد في ولاية كاليفورنيا الأمريكية وهو أستاذ فخري فيها، وكذلك عضو في اكاديمية دي لنسي، وحصل على جائزة بالزان لعلم أصول الإنسان عام 1999، وهو أيضاً عضو فخري في الجمعية الإيطالية لعلم الأحياء التطوري.
«قطعاً قرار گرفتن در محیط جدید، سازگاری و خو گرفتن با آن محیط را باعث میشود. از ٥٠ تا ١٠٠هزار سال گذشته که مهاجرتها و پراکندهشدنها از آفریقا صورت گرفته، فرصت مناسبی برای سازگاریهای روحی، فرهنگی و زیستی بوجود آمده است. ما میتوانیم آثار سازگاری زیستی را در رنگ پوست، اندازهء بینی، چشمها، سر و بدن مشاهده کنیم. میتوانیم بگوییم ترکیب هندسی بدن همهء قومیتها در اثر وراثت، تحت تأثیر محیط سکونت خود، طراحی شده است. پوست سیاه از کسانی که نزدیک به خط استوا زندگی میکنند، محافظت به عمل میآورد و آنها را از سوختن توسط پرتو فرابنفش که میتواند به سرطانهای پوستیِ کشنده منجر شود، حفظ میکند. تمام خوراک کشاورزان اروپایی از غلات تقریباً فاقد ویتامین D آماده، تشکیل میشده و در بخش اعظم یا تمام غذای آنها از شیر و فرآوردههای لبنی استفاده نمیشده است. این غذا آنها را در معرض بیماری راشیتیسم قرار میداده است (این نوع ویتامین باید به شیر ما نیز افزوده شود) ولی آنها با وجود ماندن در عرضهای جغرافیاییِ بالاتر که از خاورمیانه به آنجا مهاجرت کرده بودند، توانستند بقای خود را تضمین کنند؛ زیرا بدن میتواند این ویتامین مهم و اساسی را از مولکولهای موجود در غلات و با کمک نور خورشید تولید کند. به همین دلیل اکثر اروپاییها سفیدپوست هستند، چرا که پوستِ با این رنگ میتواند نور فرابنفش خورشید را از خود عبور دهد و مولکولهای پیشساز به ویتامین D تبدیل شوند. بنابراین بیدلیل نیست که هر چه به سمت شمال اروپا برویم، میبینیم رنگ پوست افراد سفیدتر میشود.
اندازهء بدن انسان با گرما و رطوبت محیط سازگاری پیدا میکند. در آب و هوای گرم و مرطوب - که نمونهء بارز آن جنگلهای استوایی است - بهتر است انسان کوتاهقد باشد، زیرا در این صورت، مساحت سطح خارجی پوست که عرق از آن ترشح میشود، بهنسبت اندازهء بدن بیشتر خواهد بود. بهعلاوه، بدن کوچک، انرژی کمتری استفاده میکند و حرارت کمتری نیز تولید مینماید. موی مُجعّد باعث میشود عرق، زمان بیشتری روی پوست سر باقی بماند تا باعث خنک شدن بیشتر گردد. با این تغییرات، خطر بالا رفتن دمای بدن در مناطق استوایی کمتر میشود. قبایلی که در جنگلهای استوایی زندگی میکنند، معمولاً دارای قد کوتاه هستند. کوتولههای آفریقایی مثالی افراطی برای این حالت میباشند.»(١).
(١)- کاوالی، ژنها ، مردم و زبانها، ص٢۲ - ٢٣ .
پروفسور لوئیجی لوکا کاوالی اسـفورزا (Luigi Luca Cavalli-Sforza) متولـد ٢٥ ژانویـه ١٩٢٢ در شـهر جنـوا (ژنو) دانشـمند متخصص ژنتیک که در زمینهء انسانشناسی نیز کار کرده است، مدرک دکترای خود را در سال ١٩٤٤ اخذ کرد و تحقیقـات خود را در دانشگاه کمبریج با دانشمند زیستشناس تکاملی رولاند فیشر ادامـه داد. از سـال ١٩٧٠ بـه تـدریس در دانشـگاه استنفورد در ایالت کالیفرنیای آمریکا بهعنوان استاد افتخاری اشتغال دارد. وی برندهء جایزهء بالزان بهخاطر شناخت منشأ انسان در سال ١٩٩٩ و عضو افتخاری جمعیت زیستشناسان تکاملی ایتالیا میباشد.
مثال: در جریان انقلاب صنعتی، رنگ پروانهها از سفید به سیاه تغییر یافت، چرا که پروانهها از رنگ سفید خود برای استتار بر پوستهء سفید رنگ درختان سود میجستند و از دید پرندگان مخفی میشدند ولی پس از وقوع انقلاب صنعتی در اروپا، در برخی مناطق صنعتی، آلودگی ناشی از سوخت ذغال سنگ، باعث سیاه شدن پوست درختان شد و پروانههای سفید رنگ در معرض دید پرندگان قرار گرفتند. گروهی از پروانهها از جهشی که رنگ آنها را تیره میساختند برخوردار شدهبودند و این دسته توانستند به خوبی مخفی شوند و باقی بمانند. به این ترتیب رنگ پروانهها در دورانی نه چندان طولانی تغییر یافت؛ چرا که دورهء زندگی پروانهها کوتاه است و تغییر رنگ به زمانهای طولانی - مثلاً میلیونها سال - نیاز ندارد؛ بلکه یک دورهء نسبتاً کوتاه برای پدید آمدن صدها و هزاران نسل از آنها و نیز پدید آمدن تکامل زیستی در آنها کفایت میکند.
مثال: طولِ گردنِ اجداد زرافهها مختلف و گردن برخی درازتر از دیگری بودهاست. اگر فرض کنیم که این زرافههای اولیه در محیطی زندگی میکردند که زرافههای گردندرازتر بیش از زرافههایی با گردن کوتاهتر میتوانستند غذا بهدست آورند؛ طبیعت ، زرافههایی را که برای زندگی در آن محیط سازگاری بیشتری داشتند انتخاب میکرد و بههمین دلیل زرافههای گردنکوتاه از گرسنگی میمردند یا به علت کمبود غذا نمیتوانستند جفتگیری و تولید مثل نمایند و یا قادر به تغذیهء فرزندان خود نبودند. به این ترتیب در این محیط تعداد زرافههای گردنکوتاه رو به کاستی میگذارد و چهبسا بهطور کلی منقرض شوند، در حالی که زرافههای گردندراز زنده میمانند و بهخوبی زاد و ولد میکنند. در نتیجه تعداد زرافههایی که از ویژگی درازیِ گردن برخوردارند افزایش مییابد و آنها این ویژگیهای ژنتیکی را برای فرزندان خود به ارث میگذارند ، و نقشهء ژنتیکی زرافهها، ویژگی کوتاهی گردن را نسل بهنسل کنار میگذارد.
این امور بدیهی بهنظر میرسند و امروزه استدلال به آنها با استفاده از ژنها، همانند استدلال به چرخش زمین بهدور خورشید طبق تصاویر گرفتهشده، واضح است. با این حال، بسیاری از مردم فقط به این دلیل که اعتقاد دارند این مطالب با متون دینی در تعارض است، آنها را انکار میکنند!
(١)- د. ايان ستيرلنغ يعتبر واحد من أفضل الخبراء في العالم في موضوع الدببة القطبية، وقد كتب وتحدث بإسهاب عن الخطر الذي تشكله ظاهرة الاحتباس الحراري على الدببة القطبية.
مثالی دیگر: حیوانات درنده؛ بهعنوان مثال گرگها همانند دیگر موجودات زنده در همه چیز تفاوتهایی دارند. اگر گرگها در محیطی قرار بگیرند که شکار از سرعت بالایی برخوردار باشد، گرگهای پا کوتاه و کُند از گرسنگی میمیرند و در نتیجه صفات خود را به نسل بعدی منتقل نمیکنند. با گذشت زمان، در اثر انتخاب طبیعی در آن محیط گرگهایی با پاهای بلند و سرعت زیاد شکل خواهندگرفت. در محیط برفی، فقط گرگهای سفید باقی خواهند ماند زیرا گرگهای تیره در معرض دید طعمه قرار میگیرند و در نتیجه نمیتوانند غذای خود را صید کنند و از گرسنگی میمیرند. به همین دلیل رفته رفته رنگ موی گرگ، سفید میشود. چهبسا این وضعیت برای طعمه نیز پدید آید، مثلاً رنگ سفيدِ موی خرگوش، حیوان را در استتار کمک میکند. شاید اگر رنگ سفید خرسهای قطبی نبود، این حیوانات در بهدست آوردن غذا ناتوان میماندند، زیرا این رنگ، حیوان را در مخفی شدن، بسیار کمک میکند و هنگامی شکار، او را میبیند که دیگر بسیار دیر شدهاست. حیوان این رنگ سفید را یک شبه بهدست نیاوردهاست بلکه قطعاً فرآیند تکاملی مشابه تکامل پروانههای انقلاب صنعتی رخ دادهاست. هر دو این فرآیندها پس از بروز جهشهای ژنتیکی که گزینهء مناسب برای زنده ماندن، و زیاد شدن یک ویژگی و تثبیت آن نسبت به سایر ویژگیها را در اختیار قرار میدهد، حاصل شدهاست. البته بنا به گفتهء دکتر ایان استرلینگ(١)، زمان مورد نیاز برای بوجود آمدن خرس قطبی از خرس قهوهای تقریباً ١٥٠هزار سال میباشد؛ که بسیار طولانی تر از زمان مورد نیاز در تکامل پروانههای انقلاب صنعتی است؛ و همانطور که پیشتر اشاره کردم، دلیل آن به درازی و کوتاهی دورهء زندگی حیوان بازمیگردد.
(١)- دکتر ایان استرلینگ (Dr. Ian Stirling) یکی از بهترین متخصصـان جهـان در زمینـهء خرسهـای قطبـی اسـت و نوشتهها و سخنرانیهای مفصلی در مورد تأثیر پدیدهء گلخانهای بر زندگی خرسهای قطبی دارد.
یک مثال دیگر: امروزه همهء ما میگوییم با اینکه از لحاظ معماری، فنآوری و پزشکی به پیشرفتهای زیادی دست یافتهایم، ولی مشکلات بهداشتی و سلامتی ما بیشتر شده و بیماریها فراوانتر و پیچیدهتر شدهاند. همهء ما - و چهبسا برخی پزشکان نیز - یکصدا میپرسیم: علت چیست؟! در حالی که یکی از دلایل این موضوع ، واضح و بسیار ساده است: ما با پیشرفت خود، یکی از طرفین معادلهء تکامل در خصوص نوع انسانی (از نظر جسمانی) را بههم زده و لغو نمودهایم و آن ، همان انتخابِ طبیعی است.
بیشتر توضیح میدهم: یک بیماری ارثی مانند دیابت را در نظر میگیریم. رعایت کردن مراقبتهای بهداشتی (پزشک + آزمایشگاه + کارشناسان + داروساز + دارو...) باعث میشود زندگی بیمار مبتلا به دیابت طولانیتر شود؛ تا جایی که وی میتواند به حد بلوغ رسیده، تولید مثل کند و ژنهای خود را به فرزندانش منتقل نماید. این موضوع باعث میشود تعداد افرادی که دارای این ژنها هستند، بین ما افزایش یابد. به این ترتیب ما با پیشرفت خود، انتخاب طبیعی را لغو کردهایم. اگر ما مراقبتهای بهداشتی و درمانی را در این معادله دخالت نمیدادیم، انتخاب طبیعی روی میداد و در نتیجه بسیاری از افراد مبتلا به دیابت پیش از آنکه بالغ شوند و بتوانند تولید مثل کنند، میمردند و به این ترتیب آرام آرام تعداد افراد حامل این نوع ژنها ، رو به کاستی میگذاشت.
همچنین از آنجا که ما امروزه در خانههایی عموماً مستحکم زندگی میکنیم، بسیاری از افراد نمیتوانند مشکلات زندگی در محیط طبیعی از قبیل مقاومت در برابر میکروبها یا نیش حشرات را تحمل کنند.
تحقیقاتی دربارهء قتل عام بیولوژیکی که قبلاً برای ساکنان بومی قارههای جدید روی داده، صورت گرفتهاست. این کُشتار بهدلیل وجود میکروبهای نهفته در حیوانات خانگی که مهاجران جدید آنها را با خود به قارههای مزبور آوردهاند، روی دادهاست. در حالی که اروپاییها برای زندگی با آن میکروبها سازگاری یافته و در برابر آنها مقاوم بودند، ساکنان بومی قارههای جدید نتوانستند در مقابل این میکروبها مقاومتی از خود نشان دهند که باعث تغییر و بازسازی ساختار بدن آنها بر اساس نظام تکامل
گردید.
*******