جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام«(چون بارهايشان را مهيا کرد، جام را در بار برادرش نهاد. آنگاه منادی ندا داد: ای کاروانيان، شما دزدانيد)».
در این آیه یوسف در برابر همگان، برادرانش را به دزدی متهم مینماید «(منادی ندا داد)» و میتوان گفت منظورش این است که آنها او را از پدرش دزدیدهاند؛ ولی باید توجه داشت که آنان یوسف را با اجازهی پدرش از او گرفتند: «(او را فردا با ما بفرست تا گردش و بازى كند، و ما به خوبى نگهبان او خواهيم بود)». هرچند یوسف همدستی برادرانش برای دور کردن او از پدرش را دزدی میداند؛ ولی او از این سخن، سرقتی بزرگتر و خطیرتر از این را مدّ نظر دارد.
سپس یوسف ع مورد دزدیده شده را مشخص مینماید: «(در حالی که کاروانيان بازمیگشتند، گفتند: چه گم کردهايد؟ * گفتند جام پادشاه را و هر که بياوردش او را بارِ شتری است و من ضامن آن هستم)». بنابراین شیء دزدیده شده، مشخص شد (جام پادشاه) و متهم، برادران یوسف ع. پرسشی مطرح میشود: چطور یوسف ع برادرانش را به دزدی جام پادشاه متهم میکند در حالی که او میدانست آنها، آن را ندزدیده بودند؛ بلکه این خود او بود که آن را در بارِ برادرش ـبنیامینـ قرار داده بود؟! یوسف به این نیز اکتفا نکرد؛ بلکه تأکید میکند که خودش کسی است که موضوع متهم شدن آنها به دزدی را عهدهدار میباشد: «(و من ضامن آن هستم)». در ادامه، برادران یوسف از خودشان دفاع میکنند که به نیّت دزدی به سرزمین مصر نیامدند و در گذشته نیز دزد نبوده یا به این اخلاق بد شهره نبودهاند. «(گفتند: خدا را! شما خود میدانيد که ما برای فساد کردن در اين سرزمين نيامدهايم و دزد نبودهايم)».
یوسف ع به آنها کنایه میزند و آنها را به دروغگویی متهم میکند، که اگرچه شما این مرتبه برای دزدی نیامدهاید، ولی در گذشته دزد بودهاید. پس منظور یوسف ع از «جام پادشاه»، و نه «جام آب خوری» چیست!؟ و پادشاه صاحب این جام، چه کسی میباشد؟
حقیقت این است که یوسف ع آنان را متهم نکرد؛ بلکه یقین داشت که آنان دزد هستند، مخصوصاً که ایشان ع از اصطلاح «جام پادشاه» استفاده میکند و همان طور که بیان گردید، در این سخن او ع: «(شما دروغگو هستید)» پاسخی به این سخن آنان «(و ما دزد نبودهایم)» وجود دارد. حال بازمیگردیم به آنچه پیشتر از مسیر یوسف ع ارایه شد، تا بدانیم منظور یوسف ع از جام چیست و پادشاه صاحب جام کیست و چگونه یوسف و نه هیچ کس دیگری غیر از ایشان، مأمور جام و اندازهگیری با آن میباشد: «(و من ضامن آن هستم)» ؛ یا پرسش میتواند به این صورت مطرح شود که: برادران یوسف ع در گذشتهی مسیر او، چه چیزی را به سرقت برده بودند؟
شاید دیگر اکنون دشوار نباشد که بدانیم منظور از جام، همان ولایت میباشد؛ یا به عبارت دیگر، خلافت و جانشینی خداوند در زمینش که همان مقام یا مَنصب یوسف ع میباشد؛ یعنی وصیّ یعقوب ع بودنِ او ع. آنها مقام و جایگاه یوسف ع را دزدیدند و او را از پیمانه کردن برای مردم در جهت هدایت به حق و شناخت حقیقت، بازداشتند. اما صاحب پیمانه که یوسف ع را خلافت و جانشینی عطا فرمود، خداوند سبحان (مَلِک = پادشاه) میباشد.
بنابراین اتهام زدن یوسف ع به برادرانش، کاملاً بهجا و درست بود؛ آنها دزد بودند و به طور مشخص جام مَلِک سبحان و متعال را و به طور خاص از یوسف ع که جانشینی به او عطا شده بود، دزدیده بودند.
کلام انبیا(علیهم السلام) و ملائکه(علیهم السلام) به گونهای است که آنها به ملکوت آسمانها نظر میکنند، پس آنها با کلام خود، هر آنچه در ملکوت است را قصد میکنند. سخنان آنان دربارهی حقایق و آنچه برای خداوند سبحان و متعال معتبر است، میباشد. مردم به دنیا نگاه میکنند و پیامبران به آخرت؛ چرا که آخرت، مورد نظر خداوند میباشد. بنابراین منظور از سخنان آنها در این دنیا در بسیاری موارد، آخرت و آنچه به آن تعلق دارد، میباشد؛ چرا که مورد نظر خداوند میباشد: «خداوند از هنگامی که عالَم اجسام را خلق نمود، به آن نگاه نکرد».
اگر به رخداد دیگری منتقل شویم، چه بسا وجه دیگری در مسیر یوسف ع روشن گردد:
خداوند متعال در داستان امتحان داوود ع میفرماید: «(آيا خبر آن دادخواهان به تو رسیده است، آنگاه که از ديوار محراب عبور کردند؟ * بر داوود داخل شدند. داوود از آنها ترسيد. گفتند: مترس، ما دو مدعی هستيم که يکی بر ديگری ستم کرده است. ميان ما به حق داوری کن و پای از عدالت بيرون مَنه و ما را به راه راست هدايت کن * اين برادر من است. او را نود و نه ميش است و مرا يک ميش. میگويد: آن را هم به من واگذار و در دعوی بر من غلبه يافته است * داوود گفت: او که ميش تو را از تو میخواهد تا به ميشهای خويش بيفزايد، بر تو ستم روا داشته است و بسياری از شريکان بر یکدیگر ستم میکنند؛ مگر کسانی که ايمان آوردهاند و کارهای شايسته کردهاند و اينان نيز اندک هستند. داوود فهمید که او را آزمودهايم؛ پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رکوع درافتاد و توبه کرد * ما اين خطايش را بخشيديم. او را به درگاه ما تقرّب است و بازگشتی نيکو * ای داوود، ما تو را خليفهای روی زمين گردانيديم. در ميان مردم به حق داوری کن و از پِی هوای نفس مرو که تو را از راه خدا منحرف سازد. آنان که از راه خدا منحرف شوند، به آن سبب که روز حساب را از ياد بردهاند، به عذابی شديد گرفتار میشوند)».
در اینجا باید به این توجه داشته باشیم که «تَسَوَّرَ» به معنی «عبور از دیوار» برای کسی که جلوی محراب ایستاده است، صحیح نمیباشد؛ چرا که اصلاً دیواری وجود ندار، بلکه منظور، داخل شدن به عبادتگاه میباشد.
در ضمن نگهبانی و حراست شدیدی از محل داوود ع انجام میشد و عبور از آن ممکن نبود؛ چرا که ملائکهی خداوند نیز از نگهبانان بودند. به همین دلیل داوود ع از آنان ترسید و آنان به او ع اطمینان دادند: «(گفتند: مترس، ما دو مدعی هستيم که يکی بر ديگری ستم کرده است. ميان ما به حق داوری کن و پای از عدالت بيرون مَنه و ما را به راه راست هدايت کن)». اینکه محراب (محل نماز) محل ظهور دو مدعی بود، بر این دلالت میکند که آنها از سوی خداوند سبحان و متعال آمده بودند؛ یعنی از غیب، و دو فرشته بودند و انسان نبودند. عبور کردن آنها نیز آمدن از آخرت به دنیا به جهت عبادت (محراب) بود.
پرسش: چطور فرشتهای ادعا میکند گوسفندانی دارد؟ ملائکه کجا و گوسفندان کجا؟ چرا این دو مدعی با یکدیگر دشمنی کردند و خصومت آنها چه بود؟
بنابراین ماجرا آن گونه که کسی که داستان دو فرشته با داوود ع را میشنود، متوهّم میگردد، مربوط به گوسفندان نمیشود. ملائکه معصوم هستند و در کلام آنها، دروغ جایگاهی ندارد و از آنجا که آنها از عالم ملکوت میباشند، ممکن نیست چوپانهای گوسفندانی باشند و در خصوص گوسفندی، نزاع کنند!
حقیقت این است که دو فرشته برای امتحان داوود ع آمده بودند؛ همان طور که خداوند سبحان و متعال به آنان دستور داده بود. یکی از آنان از نود و نُه نام از نامهای خداوند سبحان و متعال آفریده شده بود. «خداوند نود و نه نام دارد که هر کس آنها را شماره کند، وارد بهشت میشود»([۱]). فرشتگان از نامهای خداوند آفریده شدهاند. همان طور که در مطالب پیشین و در کتاب متشابهات گفته شد([۲])، هر اسم، یک بال میباشد. «(ستايش تنها از آنِ خداوند است، آفرينندهی آسمانها و زمين، آن که فرشتگان را فرستادگانی قرار داد؛ فرشتگانی که بالهايی دارند، دو دو، سه سه و چهار چهار. در آفرينش هر چه بخواهد میافزايد، زيرا خدا بر هر کاری توانا است)». فرشتهی دوم نیز از یک نام از اسمهای خداوند ـبه غیر از آن نود و نه اسمـ آفریده شده بود. زیردست هر کدام از این فرشتگان، فرشتگانی هستند و آنها رهبران فرشتگان زیردستشان میباشند. دارندهی نود و نُه اسم، نود و نُه نوع از فرشتگان را رهبری میکرد؛ چرا که اسمهای آنان را میدانست. منظورم از اسم یا نام در اینجا، لفظ یا معنا نیست؛ بلکه حقیقت اسم است که برای مخلوق امکانپذیر میباشد. این فرشته از فرشتهی دیگر درخواست کرد که حقیقت اسم فرشتهای که او را رهبری میکند، به او بیاموزد و بشناساند. این مطلب مستلزم شناختن اسمی از خداوند است که فرشته از آن آفریده شده است. از آنجا که این فرشته ـیعنی فرشتهای که نود و نه اسم را دارا میباشدـ از این یک نام آفریده نشده است، توانایی شناختن آن را ندارد؛ چرا که در فطرت او این نام به ودیعه گزارده نشده است. بنابراین او توانایی رهبری کردن فرشتهای را که فرشتهی دوم راهبرش میباشد و از اسمی آفریده شده است که فرشتهی اول آن را نمیداند، ندارد.
فرشتهی اول از فرشتهی دوم، شناسانیدن آن اسم را به دستور خداوند، درخواست نمود «(که در سخن بر او پيشی نمیگيرند و به فرمان او عمل میکنند)».
آن فرشته از فرشتههای نود و نهگانه و از فرشتهای که آنها را رهبری میکند، به گوسفندان تعبیر کرده است؛ چرا که گوسفندان در بین حیوانانت چرنده بیشترین حرفشنوی را از رهبری و اطاعت از چوپان و راهبرش دارد؛ همان طور که فرشتگان مطیع رهبرشان هستند و از او سرپیچی نمیکنند. این، شیوهی رسانیدن علم از ملکوت به این عالم جسمانی میباشد. این عمل، تمثیل آوردن براساس آنچه در این عالم جسمانی وجود دارد، میباشد، تا فهمیدن علم و خبر ملکوتی، آسان گردد، درست مانند وضعیت رؤیا که ملائکه(علیهم السلام) به انسان نشان میدهند. آنها از این موارد استفاده میکنند: گوسفند برای تعبیر پیرو و تابع، خورشد و ماه برای هدایتگر، چای برای تعبیر غم و اندوه؛ و به همین ترتیب از این عالم جسمانی به صورت رمزگونه استفاده میکنند تا معانی را بیان کنند. بنابراین گوسفندان به رمز اشاره به فرشتگانی دارد که این دو فرشته راهبریشان میکنند.
این در خصوص کلام پیامبران و فرشتگان است؛ اما قرآن، سخن خداوند سبحان و متعال است که هیچ چیزی همانند او نیست. کلام خداوند سبحان مانند کلام بشر نمیباشد و قواعد سخن بشری بر آن اِجرا نمیگردد؛ و حتی هیچ سخنی مانند سخن او سبحان و متعال نمیباشد، همان طور که هیچ چیزی شبیه او نیست (لَیسَ کَمِثله شَیء).
*****
(۱)- عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين بن علي، عن أبيه علي بن أبي طالب ع ، قال: (قال رسول الله ص : إن لله تبارك وتعالى تسعة وتسعين اسماً مائة إلا واحداً، من أحصاها دخل الجنة ..) التوحيد - الشيخ الصدوق: ص۱۹۴.
(۱)- از امام صادق جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن حسین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابی طالب ع روایت شده است که فرمود: «رسول خدا ص فرمود: خداوند تبارک و تعالی نود و نه اسم دارد ـصد تا منهای یکیـ کسی که آنها را شماره کند، وارد بهشت میشود....». توحید صدوق: ص۱۹۴.
(۲)- انظر: المتشابهات: الجزء الثاني/ جواب سؤال (٦٤).
(۲)- متشابهات: ج ۲ پاسخ سوال ۶۴.