جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
پرسش ۴:
پیامبران عهد قدیم به مسیح ع بشارت دادند. اگر محمد ص صاحب دین ازلی است، مژده و بشارت به او کجا است؟
پاسخ:
آیا بشارت دادن باید صراحتاً با نام باشد یا با رمز و اشاره؟! من معتقدم مسألهی خالی بودن عهد قدیم از نام عیسی یا یسوع ـبه عنوان بشارت داده شدهـ مسألهای حل شده است؛ و در این بین، چیزی جز رمز و اشاره باقی نمیماند. ما متون رمزآلودی از عهد قدیم را بیان کردیم که تأویلشان در مورد فرستادهی خدا محمد رسول ص میباشد؛ همانطور که آنان متون رمزآلود را به عیسی ع تأویل نمودهاند.()
پیش از پرداختن به برخی از این متون، میگویم:
ما دلیل بر حجت یا جانشین خدا در زمینش یا پیامبرِ فرستاده شده را بیان، و با عقل و حکمت، و نقل از تورات، انجیل و قرآن، به آن استدلال نمودیم.()
بنابراین کسانی از اهل کتاب، یهود و نصارا یا مسیحیان، که خواهان حق هستند، باید به قانون شناخت حجت توجه داشته باشند؛ این قانون و بندهای سهگانهاش را بیان نمودهایم: «وصیت یا متن، علم و حکمت، و پرچم یا حاکمیت خداوند» و باید ببینند که آیا عقل و حکمت، جز این را بیان میکند؟()
همچنین تورات را زیر و رو کنند و ببینند که آیا فرستادگان به جانشینهای پس از خود وصیت نمودهاند یا نه؟
اینها برخی از متونی است که به عنوان نمونهای از وصیتهای پیامبران به جانشینان خود میباشد:()
تثنیه - اصحاح ۳۱:
«و پروردگار به موسی گفت: اينک ايام مردن تو نزديک است؛ يوشع را طلب نما و در خيمهی اجتماع حاضر شويد تا او را وصيت نمايم. پس موسی و يوشع رفته، در خيمهی اجتماع حاضر شدند. ۱۵ و پروردگار در ستون ابر بر درِ خيمه ظاهر شد و ستون ابر بر درِ خيمه ايستاد».
تثنیه - اصحاح ۳۳:
«1 و این است بركتی كه موسی ـمرد خداـ پیش از وفاتش به بنیاسرائیل بركت داده. 2 گفت: پروردگار از سینا آمد، و از سعیر برایشان طلوع نمود و از جَبَل فاران درخشان گردید و با كرورهای مقدّسین آمد، و از دست راست او برای ایشان، شریعت آتشین پدید آمد. 3 به راستی كه قوم خود را دوست میدارد. جمیع مقدّسانش در دست تو هستند و در پیشگاه پاهای تو نشسته، هر کدام از سخنان تو بهرهمند میشوند».()
اول پادشاهان - اصحاح اول:
«32 و داوودِ پادشاه گفت: صادوق كاهن، ناتان نبی و بَنایاهُو بن یهُویاداع را نزد من بخوانید؛ پس ایشان به حضور پادشاه داخل شدند. 33 و پادشاه به ایشان گفت: «بندگان، آقای خویش را همراه خود بردارید و پسرم سلیمان را بر قاطر من سوار نموده، او را به جِیحُون ببرید. 34 و صادوق كاهن و ناتان نبی او را در آنجا به پادشاهی اسرائیل مسح نمایند و كَرنّا را نواخته، بگویید: سلیمان پادشاه زنده باد! 35 و شما در عقب وی برآیید تا او داخل شده، بر كرسی من بنشیند و او به جای من پادشاه خواهد شد، و فقط او را وصیت کردم كه بر اسرائیل و بر یهودا پیشوا باشد 36 و بَنایاهُو بن یهُویاداع در جواب پادشاه گفت: آمین! پروردگار، خدای آقایم، پادشاه اینچنین گوید. 37 چنانكه پروردگار با آقایم، پادشاه بوده است، همچنین با سلیمان نیز باشد، و كرسی وی را از كرسی آقایم داوودِ پادشاه عظیمتر گرداند».
اول پادشاهان - اصحاح دوم:
«1 و چون ایام وفات داوود نزدیک شد، پسر خود سلیمان را وصیت فرموده، گفت: 2 من به راه تمامیِ اهل زمین میروم. پس تو قوی و دلیر باش. 3 وصایای پروردگار، پروردگار خود را نگاه داشته، به طریقهای وی سلوک نما، و فرایض، اوامر، احكام و شهادات وی را به نوعی كه در تورات موسی مكتوب است، محافظت نما تا در هر آنچه كنی و به هر جایی كه توجه نمایی، سعادتمند باشی 4 و تا آنكه خداوند، كلامی را كه درباری من فرموده و گفته است، برقرار دارد كه اگر پسران تو راه خویش را حفظ نموده، به تمامیِ دل و به تمامیِ جان خود در حضور من به راستی سلوک نمایند، به یقین که از تو كسی كه بر كرسی اسرائیل بنشیند، مفقود نخواهد شد».()
همچنین باید توجه داشته باشند به اینکه:
آیا پیامبرانِ فرستاده شده، با علم خود و اینکه به حکمت سخن میگویند استدلال کردهاند یا خیر؟()
و آیا در تورات، پیامبران خواستار حاکمیت خداوند شدند یا نه؟()
و به موسی بنگرند که با کسانی که به او ایمان آوردند و پذیرایش شدند، چه کرد؟ جز اینکه آنان را از سرزمینِ طاغوت هجرت داد تا با آنان حاکمیت خداوند را در سرزمینی دیگر پیاده نماید!()
بنابراین، این مسأله برای هر عاقلی که خواهان حق است، ثابت شده و قطعی است، و این مسأله از قانونی که بیان کردیم و با عقل و نقل از ادیان سهگانهی الهی به آن استدلال کردیم، فراتر نمیرود.
محمد ص وصیت و نصّ پیشینیان خود را آورد، همانطور که در تورات و انجیل است. او علم و حکمت آورد، و همچنین پرچم «البیعة لله» (بیعت برای خدا) یا حاکمیت خداوند را آورد که خواستار آن بود، و خداوند چنین اراده فرمود تا آن را در جایی از این زمین پیاده نماید.
این مثالی از نص بر رسول خدا حضرت محمد ص در عهد قدیم است:
پیدایش ـ اصحاح ۲۱:
«بامدادان، ابراهیم برخاسته، نان و مَشكی از آب گرفته، به هاجر داد، و آنها را بر دوش وی نهاد و او را با پسر روانه كرد. پس (هاجر) رفت، و در بیابان بئر شبع میگشت. 15 و چون آب مشک تمام شد، پسر را زیر بوتهای گذاشت. 16 و به مسافت تیر پرتابی رفته، در مقابل وی بنشست؛ زیرا گفت: «مرگ فرزند را نبینم»، و در مقابل او نشسته، آواز خود را بلند كرد و بگریست. 17 خداوند آواز پسر را بشنید و فرشتهی خدا از آسمان هاجر را ندا كرده، وی را گفت: ای هاجر، تو را چه شده؟ ترسان مباش، زیرا خدا آواز پسر را در آنجایی كه هست، شنیده است. 18 برخیز و پسر را برداشته، او را به دست خود بگیر؛ زیرا كه از او اُمّتی بزرگ به وجود خواهم آورد. 19 و خدا چشمان او را باز كرد تا چاه آبی دید. پس رفته، مشک را از آب پر كرد و پسر را نوشانید.20 و خدا با آن پسر بود؛ و او رشد كرده، در صحرا سکنی گزید، و در تیراندازی پرورش یافت. 21 و در صحرای فاران ساكن شد».
فکر نمیکنم هیچ عاقلی بگوید که از نظر خداوند، کافران، مشرکان و بتپرستان، امتی بزرگ محسوب میشوند؛ یا اینکه خداوند بسیار بودن تعداد را امتی بزرگ به حساب آورد. منظور از امت بزرگ ـکه البته بزرگی تنها از آنِ خداوند سبحان استـ پیامبران و اوصیا ع میباشند؛ به عبارت دیگر منظور از امت بزرگ از نسل اسماعیل ع، پیامبران و اوصیا ع از فرزندان او میباشند؛ و اینان ـبه طور خاصـ محمد و آل محمد ع هستند؛ همان جانشینان خداوند در زمینش.()
این مثالی از نص بر فرستادهی خدا حضرت محمد ص، از کتابهای عهد قدیم و جدید (تورات و انجیل) است:
حبقوق ـ اصحاح 3:
«1 دعای حَبَّقُوق نبی بر شُجونُوت. 2 ای پروردگار! چون خبر تو را شنیدم، ترسان شدم. پروردگارا! عمل خویش را در میان سالها زنده كن! آن را در میان سالها معروف ساز، و در حین غضب، رحمت را بیاد آر. 3 خدا از تیمان آمد و قدّوس از کوه فاران، سِلاه. جلال و بزرگی او آسمانها را پوشانید و زمین از تسبیحش آکنده شد. 4 تَلألو او چون نور بود و از دست وی شعاع ساطع گردید، و ستر قوّت او در آنجا بود. 5 پیش روی وی وبا میرفت و آتش تب از پاهایش خارج میشد».
معنی:
«خدا از تیمان آمد»: یعنی خداوند از یمن آمد.
و «قدّوس از کوه فاران»: یعنی قدّوس از مکه آمد.()
و خداوند بالاتر از این است که به آمدن از آسمان توصیف شود، چه رسد به زمین؟! به این دلیل که لازمهی رفت و آمد، حرکت است و در نتیجه باعث حُدوث و به دنبال آن از بین رفتن الوهیت مطلق میشود. پس نمیتوان اینطور به حساب آورد که آنکه از تیمان یا یمن میآید، خداوند سبحان و متعال است و یا آنکه از فاران میآید، قدوس سبحان و متعال است. این توصیف علاوه بر ویژگیهای دیگری مانند داشتن دست میباشد؛ خداوند بسیار والاتر از چنین نسبتهایی است. «تَلألو او چون نور بود و از دست وی شعاع ساطع گردید، و ستر قوّت او در آنجا بود. 5 پیش روی وی وبا میرفت و آتش تب، از پاهایش خارج میشد».
بلکه آن کسی که میآید، عبد الله محمد ص و خاندانش ع پس از او هستند؛ از این جهت که آنان از مکه هستند، محمد و آل محمد ع نیز یمانی میباشند. آمدن محمد ص همان آمدن الله است؛ چرا که محمد، همان الله در خلق، و محمد، همان ظهور خداوند در فاران است؛ همانطور که پیشتر در چندین مورد این موضوع را بیان نمودم.
«تیمان» همان یمن است که حتی در انجیل بر زبان عیسی ع نیز آمده است؛ وقتی ایشان پادشاه یمن را پادشان تیمن (یا تیمان) توصیف مینماید.()
انجیل متی ـ اصحاح ۱۲:
«مَلِکهی تیمن (جنوب) در روز داوری با این فرقه برخاسته، بر ایشان حکم خواهد راند؛ زیرا که از نقاط دور دست زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و اینک، شخصی بزرگتر از سلیمان در اینجا است».
انجیل لوقا ـ اصحاح ۱۱:
«ملِکهی تیمن (جنوب) در روز داوری با مردم این فرقه برخاسته، بر ایشان حکم خواهد کرد؛ زیرا که از نقاط دور دست زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود».
و علم و حکمتی که محمد ص در قرآن آورده است به گونهای است که در تمام دورانها هر فرد با انصافی میگوید: این، حکمتی رسا است که فقط میتواند از سوی او سبحان باشد.()
به علاوه، محمد ص خواستار حاکمیت خداوند بود و حتی آن هنگام که فرصت برایش فراهم شد، حاکمیت خدا را پیاده نمود و به روشنی بیان کرد که حق در حاکمیت خداوند است و هر فرقهی مسلمانی که از حاکمیت خداوند بیرون برود، فرقهی گمراه است. حدیث فرقهی ناجیه (گروه نجات یافته)، شناخته شدهتر از خورشید میان روز است؛ و در کتابهای اهل سنت، مشهور است: «این امت، به هفتاد و سه گروه تقسیم میشوند که همگی آنان در آتشاند؛ مگر یک گروه». عرض شد: ای رسول خدا! آن گروه، کدام گروه کدام است؟ فرمود: «آنکه امروز من و یارانم بر آن هستیم».()
بنابراین فرقهی ناجیه، عبارت است از رهبری که از سوی خداوند منصوب شده است ـهمانطور که رسول خدا ص چنین بودـ و کسانی که به این رهبری الهی، ایمان دارند ـهمانطور که اصحاب رسول خدا ص چنین بودندـ.
میماند مسألهی اشکالتراشی و جدال. یکی میگوید چرا محمد چنین کرد و چرا چنین گفت، که اگر او فرستاده میبود چنین نمیگفت و چنان نمیکرد، و قرآن در تضاد با قواعد عربی است؛ و اشکالاتی از این دست که ممکن است همینها به هر فرستاده، کتاب یا دین الهی دیگری متوجه نمایند، و اینها پاسخ داده شدهاند.()
در حالی که ما باید به این نکته توجه داشته باشیم کسی که پیش از پاسخ دادن به دلیل و رد کردن آن و بیان اینکه دلیل و برهان نیست به اشکالتراشی بپردازد، در حقیقت چنین شخصی آن برهان و عقیدهای را که به آن اشکال گرفته میگیرد، پذیرفته و آن را تأیید کرده، و با اشکالتراشی خودش در مرحلهی روشن و آشکار کردن آن است؛ چرا که اشکالات، چیزی فراتر از اشکالی که پاسخ داده میشود، نیستند و درحقیقت ارزشی ندارند. جز اینکه اینها ابزار طاغوتی برای توهین و خوار شمردن است که علمای گمراه و طاغوتیان از آن برای خوار و سبک کردن پیروان خود و باقی نگه داشتن آنها بر پیروی از خود و تقلید کورکورانه از آنان بهره میجویند تا جایگاهها و دنیای خود را حفظ کنند. آنان پس از اینکه عقیدهی باطلشان مُنهدم شد و همهی اشکالاتشان از بین رفت، به نازلترین اشکال بازمیگردند. هدف ایشان از این اشکال، برانگیختن عواطف پیروان خود نسبت به پدران و گذشتگانشان است؛ و این، همان اشکالتراشی فرعون بر پیامبر خدا موسی ع میباشد؛ آنجا که سخن فرعون چنین است: ﴿(... پس وضعیت اقوام پیشین چگونه است؟)﴾() و پاسخ موسی ع چنین بود: ﴿ (.... علم آن در کتابی است نزد پروردگار من. پروردگار من نه خطا می کند و نه فراموش)﴾().()