جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم
و سپاس و ستایش از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است، و سلام بر ما و بر بندگان شایستۀ خدا!
«(نه در امرش تعقل میکنید و نه از دوستانش میپذیرید. حکمتی است بالغه؛ اما بیمدادنها سود نرساند)».
۱. شما میگویی ادلۀ دعوت و آنچه در سایت رسمی در مجموعه کتابهاست ـاز جمله کتابهای «بلاغالمبین» و «نورالمبین»ـ نه بینیاز میکند و نه سیراب میکند!
الف. صدها رؤیای دیدهشده از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه (علیهم السلام) و زهرا (علیها السلام) که مردان و زنان مؤمن دیدهاند و آن بزرگواران (علیهم السلام) در این رؤیاها فرمودهاند که سید احمدالحسن حق و هرچه غیر از او، باطل است.
ب. شناخت محکم و متشابه قرآن، و علم و حکمت.
ج. مکاشفه در بیداری که مؤمنان در آنها رسول خدا و ائمه را دیدهاند.
د. وصیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) که در آن مرا با نام و نشان یاد فرموده است.
هـ. روایات اهلبیت (علیهم السلام) که مرا در آنها یاد فرمودهاند.
و. استخاره (طلب خیر) از خداوند عزوجل درحالیکه او سبحان هرکسی را که از او نصیحت بخواهد به گمراهی نمیکشاند.
ز. دعوت بهحق و راه راست و مستقیم و اقرار به حاکمیت خدا؛ درحالیکه دیگران همگی ـاز جمله علمای امروز شیعهـ به باطل و گمراهی و مخالفت با حاکمیت خدا و اقرار به حاکمیت مردم و تفکر دموکراسی و انتخابات دعوت میکنند.
ح. خبردادن از امور غیبی و معجزات.
ط. دعوتِ علما به مناظره و اهل هر کتابی با کتاب خودش؛ اهل قرآن با قرآن خودشان، اهل تورات با تورات خودشان و با اهل انجیل با انجیل خودشان.
ی. دعوت به مباهله.
ک. دعوت به قَسَم برائت.
ل. دعوت از بزرگان علمای شیعه برای درخواست معجزه ... و... و... تمام این امور انسان را بینیاز و سیراب نمیکند؟! در این صورت شما به هیچ پیامبری و هیچ وصیای ایمان نمیآوری و از نظر شما رسالتهای آسمان ثابت نمیشوند!
حتی از نظر تو، دلایل انبیا و فرستادگان و بهخصوص ائمه (علیهم السلام) سودی نمیرساند و بینیاز نمیکند؛ زیرا ادلۀ من همانند دلایل ایشان است و از راه و روش آنها برای اثبات دعوت تخطی نکردهام و بهراستیکه ائمه (علیهم السلام) خبر دادهاند که صاحب حق با وصیت و دانستن محکم و متشابه شناخته میشود.
بعد از تمامی اینها همگان منتظر هستند که تو بهسوی آنها بیایی... و با دلیل ثابت کنی که ادلۀ این دعوت هیچ سود و فایدهای ندارد؟ و آنچه را از نظر تو سود و بهرهای دارد با دلیل برای آنها روشن کنی تا از آن پیروی کنند؛ و اگر نتوانی چنین کنی برای خودت هر صفتی که لایق خودت میدانی در زبان عربی اختیار کن.
۲. تو میگویی: من احادیث را به هم میبافم؛ درحالیکه من احادیث را در چهارچوب خودشان ارائه کردم و منظور از آنها را برای هر جویای حقی، واضح و روشن ساختم. اکنون از شما خواسته میشود که احادیث را در حدود و چهارچوب خودشان بیان و منظور از هرکدام را روشن کنی و توضیح دهی که من چگونه احادیث را به هم بافتهام.
بهعلاوه شما میگویی افراد بسیاری این دعوت حق را ادعا کردهاند و من از تو میخواهم که تنها یک نفر دیگر غیر از من بیاوری که ادعا کرده باشد مهدی اول، یمانی و وصی امام مهدی ع است و برای ادعای خودش احادیث روایتشده از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و اهلبیت (علیهم السلام) را پیش بکشد؛ احادیثی که به نام او و خصوصیات جسمانی و محل زندگیاش اشاره داشتهاند؛ و اینکه ادلۀ بسیاری را بر صحت ادعایش ارائه کرده باشد.
که اگر نتوانی در این خصوص نمونهای بیاوری، در کمترین حالت، از جمله مصادیق این آیه خواهی بود:
﴿(بلکه چيزی را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نيافته و هنوز تأويل آن برایشان نیامده بود. اینچنین کسانی که پيش از آنان بودند نيز تکذیب کردند. پس بنگر که عاقبت کار ستمکاران چگونه بوده است)﴾.
اما این گفتۀ تو:
«چه کسی گفته است که سورۀ فاتحه تمامی آنچه را شما بیان کردی در خود ندارد؟! بلکه در این سوره، اسم من، اسم شما، اسم صدام حسین، جورج بوش و بسیاری چیزهای دیگر وجود دارد.»
من نمیگویم همهچیز با جزئیات در سورۀ فاتحه وجود دارد؛ که این سخنی است باطل. در فاتحه، علمی کلی وجود دارد، نه تفصیلی. به نظر میرسد تو آنچه را نوشتهام نخواندهای تا بفهمی که چگونه بیان کردم، نام محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم)، علی و فاطمه در فاتحه موجود است، نه به آن صورتی که تو با محاسبات و زیرورو کردن کلمات انجام میدهی؛ بلکه با آنچه اهلبیت ثابت کردهاند.
اما این ادعای تو صحیح نیست که اسم تو، اسم ویرانگر مجرم و بوش کافر در سورۀ فاتحه موجود است؛ مگر اینکه بگویی تحت عنوان و معنای کلی در سورۀ فاتحه وجود دارد که همان «المغضوب علیهم» است.
اما اینکه ادعا میکنی سؤالی پرسیدهای و من به آن سؤال پاسخ ندادم، آنچه تو مطرح کردی اصلاً سؤال نیست؛ بلکه نوعی لجاجت و دشمنی است و من برای شما روشن کردم که آنچه از واژگونکردن کلمات و استفاده از برخی محاسبات ارائه میدهی، باطل و ناصحیح است. حال چگونه از من انتظار داری در باطل وارد شوم تا خواستۀ باطل تو را پاسخ گویم؟!
۳. بهعلاوه شما گفتی: «و جای شگفتی است که شما به علم حروف استناد میکنی...»
سبحانالله! وقتی انسان خود را کوچک میشمارد تا آنجا میرسد که ... میشود؛ در این صورت او را چنان میبینی که از آنچه لحظاتی پیشتر خودش با آن خو گرفته بوده است در شگفت میماند و خود را به در و دیوار میکوبد تا بگوید از آنچه خودش تا ساعتی پیش با آن مأنوس بوده و بهعنوان دلیلی قبول داشته و حتی آن را برترین دلایل میدانسته است، تعجب میکند!
در کتاب خودت ـموسوم به «شروع جنگ آمریکا علیه امام مهدی (علیه السلام)»ـ در فصل چهارم، خودِ شما بیان داشتی: «اثبات مبتنی بر علم ریاضی، برترین نوع استدلال است.» و منظورت از این عبارت، علم حروف بود. پس ای کسی که تعجب میکنی و تعجب میکنی و باید هم بار دیگر تعجب کنی، بدان که این دعوت حق سالهاست که برقرار است و در تمام این مدت هرگز به علم حروف استدلال نکردم تا ثابت کنم من وصی و فرستادۀ امام مهدی (علیه السلام) و همان یمانی وعدهدادهشده هستم؛ بلکه این خودِ تو بودی که خودت را به این مطلب ملزم کردی و حجت خود را در این علم قرار دادی؛ پس من نیز تو را به آن چیزی مُلزم کردم که تو خودت را به آن ملزم کرده بودی؛ که اگر بهواقع جویای حق بودی آنچه در پاسخِ نامۀ پیشین در جوابت گفتم برایت کافی میبود!
اما اینکه شما میگویی من ادعا کردهام امام مهدی (علیه السلام) هستم، این بُهتانی است آشکار، و مخالف دَهها بیانیهای است که از من صادر شده؛ در بیانیههایی که گفتهام من از فرزندان امام مهدی (علیه السلام) و وصی او هستم، و اینکه من مهدی اول از فرزندان امام مهدی محمد بن الحسن العسکری ـکه جانم فدایش بادـ هستم.
پس چنین مغالطهای برای چیست؟ و چرا چنین بهتانی و چرا چنین سخن دروغی؟!
۴. بهعلاوه شما گفتی: «تو میبایست در ابتدا با پاسخگویی به پرسش من ثابت میکردی وصی امام مهدی (علیه السلام) هستی...»
من پاسخ شما را در جواب قبلی در نکتۀ چهارم دادم و باطلبودن آنچه را مدعی هستی برایت روشن کردم و اینکه تو چه بسیار از راههای باطل و مقدمات باطل استفاده میکنی که در نهایت به نتایج تکلّفباری منجر خواهد شد بدون اینکه هیچ حجیتی داشته باشد. این باطل در کتاب و افکاری که در مخیّلهات هستند وجود دارند و من ـو پناه میبرم به خدا از «من»ـ وقت بسیاری برای بیان اشتباهاتی که در کتاب تو وجود دارد در اختیار ندارم؛ زیرا مشغول پیکار با آمریکای کافر و پیروان پست و فرومایهاش هستم که سرزمینهای مسلمانان را به تباهی کشاندهاند؛ ولی شما میتوانی با برادران انصار مکاتبه داشته باشی تا یکی از آنها، موارد باطل و اشتباهاتی را که در کتابت وجود دارد برایت روشن کند.
شما را نصیحت میکنم که تاریخ قرآن را مطالعه کنی تا بدانی ترتیب سورهها آنگونه نیست که به خیال تو خطور کرده است و مبنای محاسباتت را بر آن قرار دادهای؛ و ترتیب آیات نیز [در قرآن فعلی] رعایت نشده است؛ در قرآنِ موجود، آیات ناسخ بر آیات منسوخ پیشی گرفته و آیات مدنی بر آیات مکی و... و آن کسی که مردم را به این ترتیب از قرآن، یکپارچه کرد عثمان بن عفان بود؛ درحالیکه عبدالله بن مسعود را به دلیل اعتراضش مورد ضرب و شتم قرار داد؛ زیرا مُصحف (قرآن) عبدالله بن مسعود با مصحفی که عثمان جمعآوری کرده بود تفاوت داشت؛ همان عثمانی که دیگر مصحفها، از جمله مصحف ابنمسعود را سوزاند. این در حالی بود که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرموده بود: «هرکس دوست دارد قرآن را تروتازه همان طور که نازل شده است قرائت کند، باید آن را مطابق قرائت ابن امعبد یعنی عبدالله بن مسعود بخواند.»
اما آنچه تو در خیال خود پروراندهای که این رسمالخط الهی است، بدان که این رسمالخط مردی تُرکتبار است که به زبان عربی آشنایی اندکی داشت؛ به همین دلیل خطاهای نگارشی از وی سر زد و مسلمانان آنها را به همان صورت اجرا کردند؛ به این ترتیب بهاشتباه، کلمۀ «سابغات» به شکل «سبغت» و «صلاة» را «صلوة» نوشت و به همین ترتیب سایر کلمات؛ و تو این خطاها را آیات الهی در نظر گرفتی و محاسبات خود را بر اساس آنها پایهگذاری کردی و خود را آگاه بر اسرار قرآن برشمردی!
بهعلاوه شخصیت دیگری نظیر تو، عبارت «طس» در سورۀ نمل را به این شکل تفسیر کرده است: «طاء به معنای «عطل» (تعطیل و نابود کرد) و «سین» بهمعنای «عسل» است ـالبته طبق ادعایی که او میکندـ زیرا این عبارت در ابتدای سورۀ نمل چنین آمده تا بگوید «مورچه» زندگانی دانهها را از بین میبرد و آنها را تقسیم میکند.» آیا بر من واجب است که حرف «طاء» را «تعطیل و نابود کرد» تفسیر کنم تا شاید با آنچه در خیال او قرار دارد سازگار شود و به این ترتیب از نظر او «حق» به شمار آیم؟!
اگر میخواهی باطلبودن آنچه را طبق ادعای خودت «سِرّ» بهحساب آوردی برایت روشن کنم، هر آنچه داری پیش آر تا باطلبودنش را برایت آشکار سازم؛ البته درصورتیکه نیاز به روشنگری داشته باشد و باطلبودنش واضح و بدیهی نباشد!
و اگر در پِیِ حق هستی بدان که «بسم الله» سورۀ فاتحه همان «باب کتاب» است، و این «درب»، ظاهری دارد و باطنی: ﴿(آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: «ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى] برگيريم.» گفته مىشود: «بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد.» آنگاه ميان آنها ديوارى زده مىشود كه آن را دروازهاى است: باطنش رحمت است و ظاهرش رو به عذاب دارد)﴾.
اما باطن یا رحمت همان «بسم الله الرحمن الرحیم» و ظاهر یا عذاب و نقمت و کیفر، «بسم الله الواحد القهار» است و این همان «بسم الله» سورۀ توبه است که افراد نادان گمان کردهاند این سوره «بسم الله» ندارد! و این به آن معناست که خداوند متعال یاد فرموده است که نسبت به مؤمنان رحیم است؛ و بدان که او سبحان انتقامگیرنده از کافران است؛ همانگونه که وقتی از امام (علیه السلام) از عدالت پرسیده میشود میفرماید: «قراردادن هرچیز در جایگاه خودش.» عرضه داشتند: ستم چیست؟ فرمود: «آن را توصیف کردم.» یعنی عکس توصیف عدالت.
پس این دو، اسمهایی هستند که در سورۀ فاتحه قرار دارند و در واقع این بسم الله سورۀ توبه است که در فاتحه قرار دارد. بیشتر به شما بگویم: «بسم الله الرحمن الرحیم» در خلق، تجلی دارد؛ تجلی «الله» محمد است، تجلی «الرحمن» علی و تجلی «الرحیم» فاطمه است.
پس «الله» شهر کمالات الهی و درب آن «الرحمن و الرحیم» است و بهعبارت دیگر محمد، شهر علم است و دروازۀ این شهر، علی و فاطمه است و اینها هر سه، رکنهای هدایتاند؛ همانگونه که «الله الرحمن الرحیم» ارکان سهگانۀ اسم اعظماند.
۵. گفتی نقض گزارۀ «من هو احمد ... هو رسول المهدی» (احمد چه کسی است... او فرستادۀ مهدی است) عبارتهایی هستند مثل «من هو سعد، طاهر، وعد» (سعد یا طاهر یا وعد چه کسی است)؛ عبارتهایی که مجموع ارزش عددی حروفشان ۱۷ میشود!
به این ترتیب نقض گزارۀ «من هو محمد... هو رسول الله» (محمد کیست... فرستادۀ خداست) با «مَن هو فلان و فلان» صحیح میشود و چنین نقضی برای... و برای... و برای تمام نتایج مبتنی بر محاسبات با علم حروف صحیح خواهد بود. اکنون تو چگونه میتوانی بر اساس این علم استدلال کنی و چطور بر مبنای آن در جهت شناخت حق و روشنشدن آن سؤال میپرسی؟!
تو با چنین نقضکردنی ـاگر به صحیحبودن چنین نقضی اعتقاد داشته باشیـ در واقع علم حروفی را که خودت قبول داری، بهصورت کلی و جزئی باطل کردهای.
اما [در واقع] تو هیچ نقض و اشکالی وارد نکردهای؛ زیرا تمامی این نامها از آنِ من است؛ پس من همان «درخشانترینِ ستارهها» (سعد النجوم)، ستارۀ صبح (نجمة الصباح)، زرۀ داوود (دِرع داوود) و همان طاهر و همان وعدۀ غیرقابلانکار خدا هستم.
و اینکه گفتی: «علاوه بر این چه تعداد انسان در این عالم به اسم «احمد» وجود دارد و چه دلیلی وجود دارد که منظور از این اسم، شما باشی؟»
و به این ترتیب طبق نظر شما صحیح خواهد بود که پیروان کتابهای آسمانی به اینکه خداوند نام محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) را در کتابهایشان برای آنها آورده است اعتراض کنند و به این ترتیب چنین یادکردنی فایدهای نخواهد داشت و حتی طبق این اعتراض تو، عبث و بیهوده خواهد بود؛ درحالیکه خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه (علیهم السلام) از بیهودهگویی و سخنان یاوه بسی به دورند؛ همان خصوصیتی که تو ـچه دانسته و چه نادانستهـ آنها را به آن متهم میکنی!
با توجه به اینکه آنها (علیهم السلام) نهفقط اسم، بلکه اسم و خصوصیت و محل زندگی مرا بیان فرمودهاند! آیا عاقلانه است که تمام این نشانهها در یک شخص جمع شود و او آگاه به محکم و متشابه قرآن باشد، اهل قرآن و تورات و انجیل را به مبارزه بطلبد، صدها شخص هزاران رؤیا ببینند که در آنها رسول خدا و ائمه و انبیا و فرستادگان این فرد را تأیید کنند که او حق است و بهعلاوه ملکوت آسمانها این شخص را تأیید کرده باشد، و این شخص در زمانی بیاید که همگان معتقدند زمان ظهور است، و او روایات را از اهلبیت (علیهم السلام) آموخته باشد و آنها را بیان و تعارض بین آنها را رفع کرده باشد و... و... و سپس [در عین حال] گفته شود چهبسا ـ در زمانی دیگرـ شخصی دیگر به نام احمد بیاید؛ درحالیکه تمامی این خصوصیات را با خود داشته باشد و به این ترتیب آن شخصِ دیگر، همان شخصِ مدنظر روایات و وصیت واردشده از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه (علیهم السلام) باشد؟! آیا چنین سخنی دشمنی و لجاجت نیست؟ آیا این همان رفتاری نیست که یهودیان با عیسی (علیه السلام) داشتند؟! آنان امروز منتظر آمدن مسیح هستند؛ حالآنکه مسیح، همان عیسایی (علیه السلام) است که تکذیبش کرده بودند!
۶. سپس گفتی: «با وجود اینکه من میدانم و یقین دارم که تو هرگز به این پرسش پاسخ نخواهی داد...»
برای تو روشن کردم که در نکتۀ چهارم پاسخ قبلی، این سؤال را پاسخ گفتهام و اینکه آنچه تو در خیال خود داری باطل است و من در باطل وارد نخواهم شد، مگر اینکه علنی شده باشد؛ که در این صورت پاسخگویی به آن و روشنکردن فسادش ـاز باب امربهمعروف و نهیازمنکرـ بر من واجب خواهد بود و دلیل و گواه من همواره قرآن و سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه (علیهم السلام) است؛ که قرآن و فرستادۀ خدا و اهلبیت، شعار من و تنپوش من است.
۷. سپس گفتی: «دربارۀ خودت تقوای الهی پیشه کنی.»
از خدا میخواهم که مرا از تقواپیشگان قرار دهد و اینکه مرا خالص گردانَد و برای خودش برگزینَد؛ که او بزرگوارِ رئوفِ رحیم است، و بینیازی از جهانیان فقط در اوست.
۸. سپس گفتی: «و هم سادهدلهایی که از تو پیروی میکنند.»
اگر منظور تو از سادهدل کسانی هستند که در پیشگاه خداوند عزوجل متواضعاند، که این مایۀ افتخار و شرافت و عزت آنهاست؛ ولی منظور تو طعنهزدن و اهانتکردن به عقلهای آنها بود؛ ازآنرو که مرا در آنچه ادعا کردم ـکه فرستاده و وصی امام مهدی (علیه السلام) هستمـ تصدیق کردند و تو با عبارت «سادهدل» چیزی را اراده کردی که هر خوانندۀ سخن تو آن را متوجه میشود:
﴿(و ما نمیبينيم جز فرومایگان قوم ما که ضعیفالرأی هستند از تو پیروی کنند)﴾.
و بدان این کسانی که از من پیروی کردهاند، اهل بصیرت و قلبهای پاک هستند و همین کفایت میکند؛ و اگر تو جز دنیا و محاسبات پست و حقیر آن را نمیشناسی، بدان که بسیاری از آنها اساتید دانشگاه و دارای مدارج عالی در علوم مختلف و برخی مهندس هستند و علاوه بر آن از فرهنگ دینی بالایی نیز برخوردارند. بسیاری از آنان، شیوخ و بزرگان حوزۀ نجف هستند و در نجف و قم تدریس میکردهاند. بسیاری از آنها به علم و فضیلت شهرهاند؛ مانند سید حسن حمامی فرزند مرجع فقید سید محمدعلی حمامی. اینان همان کسانی هستند که تو آنان را سادهدل خواندی؛ ولی منظور تو سادهلوح و فرومایه بود.
۹. این گفتۀ تو: «و آنچه از سوءاستفاده و شبههافکنی در مذهب وارد شده ما را کافی است.»
آنکه به مذهب حق، بدی روا میدارد چه کسی است؟!
آیا این شخص، آن کسی است که با آمریکاییهای کافرِ اشغالگر مبارزه میکند و مبارزه و پیکار با آنها را واجب میداند؟! همان کسی است که به حاکمیت خدا اقرار دارد و جز معصوم و قرآن را قبول ندارد؟! همان کسی است که به قرآن و پیامبر و ائمه (علیهم السلام) بهعنوان شعار و تنپوش خود پایبند است و در گفتار و کردار از آنها تخطی نمیکند؟! همان کسی است که خواهان یاری و بیعت برای امام مهدی (علیه السلام) است و انصارش را برایش آماده میسازد؟! همان کسی است که در این دنیای پست و فرومایه به زهد و پارسایی و توجه به آخرت و سعی و تلاش در جهتِ آن دعوت میکند؟! همان کسی است که... کسی که...؟!
یا آن کسی است که با آمریکاییهای کافر سازش میکند؟ همان کسی که به دموکراسی، حاکمیت مردم و انتخابات اقرار میکند؟ کسی که به قانونی که مردم وضع کردهاند اقرار دارد؟ و کسی که... کسی که...؟
اما جای شگفتی ندارد؛ در گذشته نیز فرعون دربارۀ موسی (علیه السلام) چنین گفت:
﴿(و فرعون گفت: بگذاريد موسی را بکشم و او پروردگار خود را به ياری بطلبد؛ که من میترسم دينتان را دگرگون کند يا در اين سرزمين فساد برانگيزد)﴾.
۱۰. گفتی: «و من تردید ندارم که تو بهزودی در آیندهای نهچندان دور ادعای مهدویت خواهی کرد.»
تو شک را از خودت دور کردی؛ پس یقین داری؟! این تهمتی است آشکار! تو در گفتههای پیشینت این مطلب را گفته بودی و من پاسخ دادم که من نگفتهام و نمیگویم که امام مهدی (علیه السلام) هستم؛ بلکه من مهدی اول از فرزندان امام مهدی (علیه السلام) و فرستاده و وصی او و یمانی هستم؛ و بدان که تهمت، دروغ را در خود دارد و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) در حدیث بیان فرمودهاند که هرکس دروغ بگوید از دایرۀ ایمان خارج میشود.
۱۱. اگر آنگونه که تو ادعا کردی، میدانی و یقین داری که رازی از رازهای کتاب خدا را میدانی و بهیقین میدانی که من آن راز را نمیدانم، پس در نتیجه تو یقین داری که من فرستادهای از سوی امام مهدی ع نیستم.
و اگر همانگونه که ادعا میکنی شک و تردیدی نداری... پس ای کسی که بر یقین هستی! من ـو پناه میبرم به خدا از منیتـ تو را دعوت میکنم که اکنون طبق یقینت عمل کنی و این سوگندی را که از اهلبیت (علیهم السلام) رسیده است یاد کنی:
«من فلانی پسر فلانی، اگر احمدالحسن حقانیت دارد و فرستاده و وصی امام مهدی، و همان یمانی موعود است، من از حول و قوۀ الهی خارج میشوم و به حول و قوۀ خودم پناه میبرم. سپس بگو: پروردگارا، اگر احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی است، عذابی دردناک بر من نازل کن.» و این قسم برائت را در سایت رسمی خودت منتشر کن تا یقینِ تو برای مردم اثبات شود.
۱۲. علما و طلاب حوزۀ علمیه را فراخواندهام برای نقد و پاسخگویی به کتابهای متشابهاتی که بیش از یک سال از انتشارشان میگذرد؛ اما تا به امروز هیچ پاسخی نیامده است.
اکنون از تو دعوت میکنم ـهمان طور که همۀ مسلمانان و اندیشمندان مسلمان را فراخواندمـ تا فقط یکی از مسائلی که من ـبندۀ فقیر و نیازمند به رحمت پروردگارشـ تفسیر کردم و محکم ساختم، بهطور مختصر پاسخ بگویی؛ اینکه معنای «(خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست)» چیست و چرا چنین میخواهیم: «(خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همانگونه که بر ابراهیم و خاندان ابراهیم درود فرستادی)» ؟ بهراستی که من نادانی علمی شما را با مسئلهای به رُختان کشیدم که ۱۴۰۰ سال است هر روز آن را در نماز خود بر زبان جاری میکنید؛ درحالیکه چیزی از معنایش را درک نمیکنید ـیعنی صلوات بر محمد و آل محمدـ و به این ترتیب بینیازی من از شما، و احتیاج و نیازمندبودن شما به من آشکار میشود؛ پس حجتبودن من ـچه بخواهید و چه نخواهیدـ بر شما ثابت شد؛ دقیقاً به همان شیوۀ پدرانم ائمه (علیهم السلام) که درود خدا بر آنها باد؛ و لعنت خدا بر هر حسود متکبری که به روزِ حسابرسی ایمان نمیآورد.
﴿(بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده حسادت مىورزند؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم)﴾.
و از آنجا که تو از استدلالی که برایت آوردم ـبهخصوص بر اساس علم حروفـ شگفتزده شدی و با وجود اینکه تو در خصوص علم حروف، اعتقادی داری «اثبات مبتنی بر علم ریاضی، برترین نوع استدلال است»
برای تو بیشتر میگویم و محاسبات زیر را برایت ارسال میکنم تا تعجب، دشمنی و تکبرت بر خدا و اولیای خدا افزون شود.
۱. ارزش عددی «جندالله» (سپاه خدا) و «آل محمد» (خاندان محمد) را محاسبه کن تا متوجه شوی هر دو برابر با ۲۴ میشود.
ج ن د ا ل ل هـ
۳ + ۵ + ۴ + ۱ + ۳ + ۳ + ۵ = ۲۴ (با جمع کوچک)
ا ل م ح م د
۱ + ۳ + ۴ + ۸ + ۴ + ۴ = ۲۴ (با جمع کوچک)
با این محاسبه، دانستی «جندالله» همان «آل محمد (علیهم السلام)» است و اینکه تعداد آنها ۲۴ است و مطابق آنچه در وصیت رسول(صلی الله علیه وآله وسلّم) خدا آمده، آنها همان دوازده امام و دوازده مهدی هستند.
۲. حقتعالی میفرماید: ﴿(و بهراستی که ما دربارۀ بندگانمان که به رسالت میفرستیم، از پیش تصمیم گرفتهایم * اینکه هر آینه آنان یاری شدهاند * و سپاه ما خود پیروزمنداناند)﴾.
و این آیه ـبا یاریدادنِ قائم آل محمد (علیهم السلام) ـ به محققشدن وعدۀ الهیِ دادهشده به تمامی فرستادگان اختصاص دارد؛ و از آنجا که سپاه خدا همان آل محمد (علیهم السلام) است و آنها نیز ۲۴ نفرند ـیعنی دوازده امام و دوازده مهدیـ پس این قسمت از آیه که میفرماید «جندنا الغالبون» (سپاه ما پیروزمنداناند) باید مربوط به یکی از آنها باشد؛ یعنی با ظهور یکی از آنها در این عالم جسمانی؛ و از قرار معلوم، تحقق نصرت الهی و نصرت امام مهدی با ظهور مهدی اول و اولین مؤمنان صورت میگیرد؛ همان طور که در وصیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) و حدیث امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شده است؛ زیرا او اولینِ ۳۱۳ نفر است و خداوند متعال برای او از صیغۀ جمع استفاده میکند؛ هرچند او یک نفر است؛ دقیقاً همانگونه که خداوند متعال ابراهیم (علیه السلام) را یک امت نامید و همان طور که در این آیه از صیغۀ جمع استفاده شده است: ﴿(زکات میدهند درحالیکه در رکوع هستند)﴾. درحالیکه کسی که در حال رکوع زکات میدهد یک نفر یعنی علی (علیه السلام) است. اکنون «احمدالحسن» را محاسبه کن؛ خواهی دید مقدار آن برابر با «جندنا الغالبون» و هر دو معادل ۴۰ است.
ا ح م د ا ل ح س ن
۱ + ۸ + ۴ + ۴ + ۱ + ۳ + ۸ + ۶ + ۵ = ۴۰ (با جمع کوچک).
ج ن د ن ا ا ل غ ا ل ب و ن
۳ + ۵ + ۴ + ۵ +۱ +۱ + ۳ + ۱ + ۱ + ۳ + ۲ + ۶ + ۵ = ۴۰ (با جمع کوچک).
به این ترتیب برای شما روشن میشود که «(سپاه ما پیروزمنداناند)» برابر است با «احمدالحسن»؛ یعنی پیروزی الهی و پیروزی و نصرت امام مهدی (علیه السلام) با آمدن این شخص به این عالم جسمانی محقق میشود.
بدان که دربارۀ این عدد (۴۰) سخن بسیار است و دربارۀ این کلمات (جندنا الغالبون) سخنانی بسیار عظیم وجود دارد.
۳. خداوند سبحان و متعال در سورۀ دخان، از عذابی خبر میدهد که پیش از قیامت کبری خواهد آمد و البته این عذاب به قیامت کبری متصل نیست؛ بلکه برداشته میشود و زندگانی بعد از آن همچنان تا برپاشدن قیامت کبری ادامه خواهد داشت. این «دخان» (دود) یا همان «عذاب» به قیامت صغری مرتبط و به آن متصل است. قیامت صغری، قیام امام مهدی (علیه السلام) است و هیچ عذابی نازل نخواهد شد مگر پس از فرستادهشدن فرستاده. حقتعالی میفرماید:
﴿(و ما عذاب نمیکنيم تا آنگاه که فرستادهای مبعوث بداریم)﴾.
این فرستادهای که پیشاپیش عذاب فرستاده میشود چه کسی است؟ این عذاب به این دلیل نازل میشود که مردم، آن فرستاده را تکذیب میکنند. حقتعالی میفرماید:
﴿(کجا پند میپذيرند؟ حال آنکه چون فرستادهای روشنگر بر آنها مبعوث شد * پس از او رویگردان شدند و گفتند: ديوانهای است تعلیمیافته * ما اين عذاب را اندكى برمىداريم ولى شما دوباره [به آیین خود] بازمیگردید * روزى آنها را به صولتى سخت فروگیریم، كه ما انتقامگیرندهایم)﴾.
پس خداوند سبحان و متعال او را «رسول مبین» (فرستادهای آشکار) نامیده و عبارت «رسول مبین» در قرآن کریم فقط یک مرتبه در سورۀ دخان آمده است.
اکنون محاسبه کن:
اکنون «احمدالحسن» را محاسبه کن و خواهی دید برابر با «هو رسول مبین» (او فرستادهای است آشکار) است.
ا ح م د ا ل ح س ن
۱ + ۸ + ۴ + ۴ + ۱ + ۳ + ۸ + ۶ + ۵ = ۴۰ (با جمع کوچک).
هـ و ر س و ل م ب ی ن
۵ + ۶ + ۲ + ۶ + ۶ + ۳ + ۴ + ۲ + ۱ + ۵ = ۴۰ (با جمع کوچک).
به این ترتیب برای شما آشکار میشود که احمدالحسن همان فرستادۀ آشکار یادشده در سورۀ دخان است؛ البته با اثبات علمی ریاضی که خودِ تو آن را «برترین استدلالها» نام نهادی!
آیا تمام اینها تصادفی است؟! ای کسی که در کتاب خود به تصادف اعتقاد نداری!
م ا س م و ص ی ا ل م هـ د ی
۴ + ۱ + ۶ + ۴ + (۱۶) + (۹) = ۴۰
ا ح م د ا ل ح س ن
۱ + ۸ + ۴ + ۴ + ۱ + ۳ + ۸ + ۶ + ۵ = ۴۰
• سابغات (زرۀ فراخ و پهن): که همان زرۀ داوود، ستارۀ ششپر، و همان ستارۀ صبح است.
س ا ب غ ا ت
۹ + ۱ + ۲ + ۱ + ۱ + ۴ = ۱۵
که این شمارۀ مهدی اول ـبعد از چهارده معصوم در اسلامـ است که اینان محمد، علی، فاطمه و ائمه از فرزندان علی هستند که تعدادشان ـجملگیـ ۱۴ معصوم است؛ و پس از آنها مهدی اول میآید و او پانزدهمین است.
او همان زرۀ داوود است و «شعارش» (علامتش) زرۀ داوود است و زرۀ داوود در قرآن با عبارت «سابغات» توصیف شده است:
﴿(که زرههای بلند بساز و در بافتن زره اندازهها را نگه دار؛ و کارهای شايسته کنيد که قطعاً من به آنچه انجام میدهید بینا هستم)﴾.
• من نجمة داود = احمدالحسن (چه کسی ستاره داوود است؟ = احمدالحسن).
م ن ن ج م ت د ا و د
۴ + ۵ + ۵ + ۳ + ۴ + ۴ + ۴ + ۱ + ۶ + ۴ = ۴۰.
ا ح م د ا ل ح س ن
۱ + ۸ + ۴ + ۴ + ۱ + ۳ + ۸ + ۶ + ۵ = ۴۰.
من هو احمد = ۳۷ (احمد چه کسی است).
ما هو کتاب الله = ۳۷ (کتاب خدا چیست).
هو رسول المهدی = ۳۷ (او فرستادۀ مهدی است).
هو القرآن الکریم = ۳۷ (او قرآن کریم است).
النبأ العظیم = ۳۷ (خبر بزرگ).
(احمد چه کسی است = کتاب خدا چیست = او فرستادۀ مهدی است = او قرآن کریم است = او خبر بزرگ است).
و بدان که حجت بر خلق، همان كتاب خدا در همۀ زمانهاست؛ و اینکه حجت از طرف آل محمد همان قرآن ناطق در همۀ زمانهاست؛ و اینکه وصی رسول خدا محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم)، علی بن ابیطالب (علیه السلام) همان «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) است؛
و در این زمان، وصی امام مهدی (علیه السلام) همان «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) است؛ زیرا در «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) خصومت و اختلاف به وجود میآید:
﴿(بگو: اين خبرى است بزرگ * که شما از آن روى برمىتابيد * مرا دربارۀ ملأ اعلى هيچ دانشى نبود آنگاه كه خصومت و مجادله مىكردند)﴾.
خصومت و اختلاف برای «دروازه» (باب) خواهد بود؛ همان طور که علی «باب» رسول خدا محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) بود، وصی مهدی (علیه السلام) نیز «باب» (دروازۀ) ورود به امام مهدی (علیه السلام) است.
سورۀ مریم که به عیسى (علیه السلام) و زكریا و یحیىعليهما السلام اختصاص دارد.
در ابتدای این سوره حروف مقطعۀ «كهیعص» آمده که سِرّ این سوره است.
ك هـ ی ع ص
۲۰ + ۵ + ۱ + ۷۰ +۹۰ است= ۲۴ (با جمع کوچک).
و معلوم میشود که «كهیعص» = جندالله = آل محمد.
چراکه «كهیعص» = ۲۴ (با جمع کوچک) = آل محمد (علیهم السلام) = لشکر خداست؛ و همان طور که ثابت شد تعدادشان ۲۴ نفر است. همچنین مشخص شد که «كهیعص» دژ استواری است در برابر شیاطین انس و جن؛ زیرا این عبارت تمثیلی برای لشکر خداست.
حم عسق = احمد
ح م ع س ق
۸ +۴۰ +۷۰ +۶۰ +۱۰۰ = ۲۷۸ = ۸ + ۷ + ۲ = ۱۷ (با جمع بزرگ و تبدیل به جمع کوچک) که معادل عدد اسم «احمد» میشود.
«حم عسق» ابتدای سورۀ شورى است و ـهمانگونه که از اهلبیت (علیهم السلام) روایت شده استـ در شورى، همۀ علم قرار دارد و شورى، سورۀ قائم و حكم خداست.
﴿(از [احكام] دين، آنچه به نوح دربارۀ آن سفارش كرد، براى شما تشريع كرد و آنچه به تو وحى كرديم و آنچه دربارۀ آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه: «دين را برپا داريد و در آن تفرقه نیندازید.» بر مشركان آنچه ايشان را بهسوى آن فرامىخوانى، گران مىآيد. خدا هركه را بخواهد، بهسوى خود برمىگزيند، و هركه را كه از درِ توبه درآيد، بهسوى خود راه مىنمايد)﴾. و سرّ آن در ابتدای سوره یعنی «حم عسق» است که همان «احمد» است.
﴿(صاد، سوگند به قرآنِ دربردارندۀ ذکر)﴾ و «ص» نهری است جاری از عرش.
و یمانی همان «سنگ» [حجرالأسود] است و ركن یمانی نهری است از بهشت که اعمال بندگان در آن افکنده میشود. پس این نهر، نهری است که از عرش جاری شده، از بهشت عبور میکند و به زمین منتهی میشود و همان یمانی است؛ و همانی است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) در وصیت دربارهاش میفرماید: «اسمش احمد و عبدالله و مهدی است.» چراکه مهدی همان یمانی و وزیر امام مهدی (علیه السلام) است. امام مهدی (علیه السلام) مهدی نامیده میشود و یمانی نیز مهدی نامیده میشود؛ همانگونه که در وصیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) چنین است.
اکنون حساب کن:
ص = ۹۰
و الیمانی و هو المهدی = ۹۰
پس مشخص میشود: ص = مهدی.
حال سخن حقتعالی را در خصوص «ص» یا «مهدی» میخوانیم:
﴿(صاد، سوگند به قرآنِ دربردارندۀ ذکر * آرى، آنان كه كفر ورزيدند در سركشى و ستيزهاند. * چه بسيار اقوامی كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [ما را] به فرياد خواندند، و[لى] ديگر مجال گريز نبود. * و در شگفت بودند از اینکه هشداردهندهای از خودشان برایشان آمد؛ و کافران گفتند: این ساحری است کذاب)﴾.
احمدالحسن
جمادیاول١٤٢٦هـ. ق
* * *