جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامحیوانات که انسان نیز از آنان محسوب میشود معمولاً بر اساس منیّت و خودخواهی رفتار میکنند. در طبیعت کسی پیدا نمیشود که بدون هیچ چشمداشت و غرضی، به دیگری غذا بدهد یا مراقب احوال او باشد. حیوانات در سطح فردی به یکدیگر خوراک نمیخورانند و از هم مراقبت به عمل نمیآورند. در طبیعت، رفتارهای دگرخواهانه در قیاس با سلوک خودخواهانه اندکشمار است. جنس نر با این هدف برای جنس ماده غذا فراهم میکند و لانه میسازد، که میخواهد از طریق بارور کردن تخمکی که ماده غذای جنین را در آن قرار میدهد، ژنهای خود را به نسل بعد انتقال دهد. والدین نیز به فرزندان خود غذا میدهند و از آنها محافظت میکنند. ولی آیا این ایثار واقعی است؟! و اگر واقعی نباشد، هنگامی که ما به دنبال اثبات این ویژگی انسان هستیم که او موجودی است اخلاقمدار و اینکه او رنج ایثار را بر دوش میکشد، از کدام ایثار سخن میرانیم؟
در مقولات دینی هنگامی که مبارزه با خودخواهی در سطح جامعه و محیط زندگی مطرح میشود، کمابیش از ایثار سخن میگوییم. بنابراین ضروری است ایثاری را که مورد نظر ما است، به طور واضح و آشکار تبیین کنیم تا اجازه ندهیم غرضورزانی که به دنبال نادان نگاهداشتن مردم هستند، تکقاعدهء منحرف خود را به کرسی بنشانند؛ قاعدهای که آن را برای همه به کار میبرند، چه مخاطبشان علمای دینی باشند، چه ملحدان و چه کسانی که نظر بِیْنابِیْنی دارند. این قاعده یا مغالطه میگوید: به گردوی کروی شکلی که در دست دارم نگاه کن. سپس دست دیگرش را که در آن چیز کرویشکلی گرفته است بلند میکند و به تو میگوید: ببین! این هم گرد است؛ بنابراین گردو است.
به طور کلی همهء ما میدانیم ایثار چیست و میدانیم که در برابر خودخواهی قرار میگیرد؛ و نیز میدانیم که ایثار یعنی برتری دادن دیگری بر خود یا بر کس دیگری که از لحاظ نوعی رفتار خاص با ما قرابت دارد.
اگر به پیرامون خود نگاهی بیندازیم، میبینیم که برخی حیوانات بعضاً رفتارهای ایثارگرانهای از خود نشان میدهند. مثلاً میتوانیم نمود آن را در رفتار پدران و مادران در قبال فرزندانشان، رفتار زنبورهای کارگر در برابر ملکه و دیگر کارگران و نیز کل کندو مشاهده کنیم؛ ولی آیا این، ایثارگری واقعی است یا به ظاهر ایثار کردن و در واقع خودخواهی ژنتیکی میباشد؟! خاستگاه چنین رفتارهایی خودخواهی ژنها، یا خویشاوندسالاری و یا تمایل به حفاظت کردن بدنهای حامل این نوع ژنها است که اینها چنین رفتارهای ایثارگرایانهای از خود بروز میدهند. به عبارت دیگر نرمش و مدارای والدین نسبت به فرزندان و غذا خورانیدن به آنها و نیز فداکاری زنبورهای کارگر برای محافظت از کندو و ملکه و خواهرانشان، بر اساس خودخواهی ژنهایی است که از ویژگی موفقیت در انتقال، استمرار و بقا برخوردارند. واقعیت بیولوژیکی آن است که پدر و مادر به این دلیل از فرزندان خود مراقبت میکنند که ژنی در ژنوم آنها، ایشان را به چنین رفتاری سوق میدهد مثلاً از طریق تأثیری که بر ساخت سیستم عصبی، مغز، غدد و یا هورمونها از خود بر جای میگذارد و یکی از دلایل موفقیت ژنوم آنها در انتشار و بقا، وجود این ژن است که ایشان را به آن رفتار ایثارگرایانه سوق میدهد.
سؤالی که در اینجا پیش میآید، این است که چگونه ژنوم والدین، در بقا و استمرار فرزندان بهرهمند میگردد؟ پاسخ این سؤال را میتوان به سادگی بیان کرد: زیرا فرزندان، حامل درصد معینی از ژنهای والدین خود هستند. به عنوان مثال بچهء انسان، حامل نیمی از ژنهای مادر و نیمی از ژنهای پدرش میباشد.
بنابراین آن دسته از والدینی که در ترکیب ژنتیکیشان، ژن ایثار نسبت به فرزندان و برآورده ساختن نیازهای آنها یافت میشود، به گونهای که فرزندان را شایسته و آمادهء رسیدن به سن بلوغ و تولیدمثل مینماید، این والدین استمرار و بقای ژنهای خود را در نسلهای آتی، محقق خواهند نمود. در نتیجه این نوع ایثارگری (ایثار والدین برای فرزندان) در واقع ژنتیکی و خودخواهانه است؛ یعنی خودخواهی ژنها آن را بهوجود آورده و ایثار واقعی نمیباشد. آن دسته از والدینی که توجه کافی به فرزندان خود ندارند و از آنها حمایت نمیکنند، یا بهعبارت دیگر والدینی که ژنوم آنها شامل ژنهایی نیست که آنها را به حمایت از فرزندان وادارد (از قبیل فراهم نمودن لانه، غذا و مراقبت) نمیتوانند ژنهای خود را به نسلهای بعد انتقال دهند؛ زیرا به طور خلاصه آنها در تربیت فرزندانی که به سن بلوغ، تولیدمثل و انتقال ترکیب ژنتیکی خود به نسلهای بعد برسند، ناموفقند. به این ترتیب این والدین یا به عبارت دیگر این ترکیب ژنتیکی یا نقشهء ژنوم، مجازات شده و در این زندگانی، ژنهای خاص آنها استمرار نیافته و از گردونهء رقابت حذف میشود.
مسئلهء توجه و اهتمام والدین به فرزندان، به طور کامل دلیل ژنتیکی دارد و اگر ژنها راهبرد موفق دیگری به جز توجه مستقیم والدین به فرزندان بیابند، چه بسا همان را به کار بگیرند. این قضیه در مورد پرندهای به نام کوکو اتفاق افتاده است. این پرنده تخمهایش را در لانهء قربانیانش جا میدهد تا آنها فرزندانش را تربیت کنند. او خودش نسبت به فرزندانش بیتوجه بوده و نسبت به آنها هیچ عاطفهای نشان نمیدهد. این پرنده به محض برآورده ساختن نیاز جوجهها، با قرار دادن آنها در لانهء پرندهء قربانی که به جای وی آنها را پرورش میدهد، رابطهاش را با جوجههایش پایان میدهد. این مثال دلیل واضحی است مبنی بر اینکه مسئلهء بدنها، به حیطهء ژنها مربوط میشود.
همین مسئله در مورد زنبورهای کارگر نیز وجود دارد. آنها نزدیکی بسیار زیادی با خواهران خود دارند و از مادر به آنها نزدیکترند، زیرا خواهران همگی نسخهای همانند از ژنهای پدر را دارا میباشند. از این رو در فداکاری و پیشی گرفتن برای حمله به دشمن، دلیل منطقی وجود دارد؛ با وجود اینکه زنبور کارگر پس از نیش زدن میمیرد. این ژن ایثارگر در ازدیاد، استمرار و بقا موفق بوده زیرا توانسته است در محافظت از کندو بهتر عمل کند. منفعتی که مرگ زنبور کارگر برای ژنهای او به دنبال دارد، بیش از منفعت زنده ماندن آن است؛ زیرا آنها با سبقت گرفتن در مرگ به جای خواهرانشان و نیز با دفاع از مادر (زنبور ملکه)، در بقا و استمرار نسخههای زیادی از ژنهای موجود خویش در بدن همهء خواهران کارگر نقش دارند و همچنین در بقای ژنهای موجود در تخمکها و اسپرمهای(*) موجود در بدن مادر (زنبور ملکه) نیز تأثیرگذارند. بیتردید چنین ترکیب ژنتیکی در بقا و استمرار تواناتر از آن ترکیب ژنتیکی است که در فداکاری بر یکدیگر پیشی نمیگیرند. طبیعت، آنهایی را انتخاب خواهد کرد که در فداکاری، شجاعت و .... پیشقدم هستند؛ یا باید بگوییم آن نوع ترکیب ژنتیکی که به خوبی میتواند بقا و استمرار یافته و در برابر شرایط طبیعی محیط پیرامونش مقابله کند.
(*)- زنبور ملکه پس از جفتگیری، اسپرمها را در کیسهای کروی شکل ذخیره میکند. (مترجم)
به طور کلی تا زمانی که فداکاری، برای ژنها منفعت بیشتری به همراه داشته باشد، - حتی با چشمپوشی از قرابت بین آنها - خودخواهی ژنها میتواند ویژگی ایثارگری در قبال یک موجود دیگر را تفسیر کند.
میتوان ایثار والدین به فرزندان را از نظر ژنتیکی چنین توضیح داد: ژنهایی که این وظیفه را بر عهده دارند، از ژنهای دیگری که اجازهء ایثار والدین نسبت به فرزندان را نمیدهند یا آنها را برای این کار تشویق نمینمایند، برتر و برای بقا تواناتر هستند. به همین شیوه میتوان منش ایثارگرایانهء برادر بزرگ نسبت به برادر کوچکتر یا فرزندان نسبت والدین را تبیین نمود. همچنین تمیز کردن برخی حیوانات توسط حیوانات دیگر، یا حتی غذا دادن خفاشهای خونآشام به همسایگان خود نیز در همین چهارچوب قابل توضیح است؛ چرا که خفاش سودای رسیدن به منفعتی در آینده را ـ هرچند بهصورت ناخودآگاه ـ در سر دارد.
ولی نظریهء ژن خودخواه نمیتواند دلیل فداکاری شخصی برای نجات یک فرد یا کودک غریب را توضیح دهد. این نظریه همچنین قادر نیست توضیح دهد که بر چه اساسی، یک فرد غذا یا آبی را که در اختیار دارد به دیگران میدهد و حال آنکه خودش به آن محتاج میباشد. زیرا در چنین حالاتی اگر شخص فداکار هلاک شود یا لااقل نتواند ژنهای خاصش را تکثیر کند، یا این فرصت کاهش یابد، خسارت ژنتیکی که به او وارد میشود بیش از سودی است که از ژنهای مشترک با فردی که به نجاتش اقدام کرده یا غذایش را به او داده یا به طور کلی او را نسبت به خودش ترجیح داده است، به دست میآورد. برای توضیح بیشتر با زبان عدد و رقم میتوان گفت: حیات و زندگی من برابر است با انتقال و بقای صددرصدی ژنهای عامل من؛ ولی زندگی فلان فردی که با من نسبتی ندارد، عبارت است از انتقال بخشی از ژنهای عامل من؛ و این بخش خود شامل ژنهای مشترک بین من و او میباشد، یعنی مثلاً پنج درصد و یا چیزی در همین حد و اندازه. واضح است که خسارت وارد آمدن به زندگی من، یعنی خسارت بیشتر به بقای ژنهای من و به همین دلیل نظریهء ژن خودخواه قادر نیست این نوع ایثار را که در آن ژنهای فداکار بهصورت گسترده خسارت میبینند، را تفسیر کند. بنابراین نمیتوان چنین منش ایثارگرایانه را بر پایهء ژن خودخواه استوار دانست.
همچنین ایثارگری دوجانبه نیز نوعی ایثارگری غیرواقعی است؛ زیرا این شیوه، راهبرد برتر تکامل است و انتظار میرود که در زمان احتیاج به آن، نمود و کارآیی بیشتری داشته باشد. این قضیه را میتوان در نظافت برخی حیوانات توسط گروهی دیگر یا غذا دادن خفاش خونآشام به همسایهاش ملاحظه نمود؛ زیرا انتخاب طبیعی، آن دسته از مجموعهء ژنتیکی را که حامل ژنهای آن است، را ترجیح میدهد و همانها قطعاً شیوع خواهند یافت. بنابراین آن مجموعهء ژنتیکی که فاقد این نوع ایثارگری دوجانبه است، از چرخهء رقابتها حذف میشود؛ زیرا سرنوشت افراد این گونه از جانداران انقراض خواهد بود. مثلاً خفاشهای خونآشام بیش از دو روز نمیتوانند بدون غذا زندگی کنند. به این ترتیب ایثارگری دوجانبه راه نجاتی است برای هر خفاشی که نتواند یک شب غذا بیابد؛ چرا که تعداد خفاشهایی که غذایی برای خوردن پیدا نمیکنند، بسیار میباشد. بنابراین ایثارگری دوجانبه شاهکلید موفقیت همهء افراد این گونه محسوب میشود و در نتیجه انتخاب طبیعی قطعاً آن را برمیگزیند. به طور کلی، علم میتواند ایثارگری دوجانبه را بهخوبی تفسیر کند.
علاوه بر این، ایثار برای شهرت نیز وجود دارد که در واقع ما میتوانیم آن را گونهای از ایثارگری دوجانبه بهشمار آوریم. بهویژه اگر هدف در ایثارگری از غذا، رسیدن به فخرفروشی و شهرت و درنتیجه رسیدن به سود بیشتری همچون جلب توجه تعداد بیشتری از افراد جنس ماده و سپس ازدواج با تعداد بیشتری از آنها باشد. این به معنای موفقیت در انتقال بیشتر و گسترده ژنهای فردی به نسلهای بعد است. بنابراین، این نوع ایثارگریها -که بعداً آنها را بیشتر توضیح خواهیم داد- همگی ریشهء ژنتیکی و طبیعی دارند.
ایثارگریهای غیرواقعی که ساخته و پرداختهء خودخواهی ژنها است، مورد نظر ما نمیباشد؛ زیرا ما به دنبال نوعی ایثارگری اخلاقی هستیم که اصولاً ارتباطی با مصلحت و منفعت ژنها ندارد.
ما نه از ایثار به نزدیکان که خاستگاه ژنتیکی دارد سخن میگوییم؛ نه از ایثارگری دوجانبه که اینهم ممکن است ریشهء ژنتیکی داشته باشد؛ و نه از ایثاری که به خاطر کسب شهرت انجام میشود؛ که اینهم بعضاً به دلایل ژنتیکی ارتباط داده میشود. چنین ایثارگریهایی میتواند منافعی برای بدنهای فرد ایثارگر بهدنبال داشته باشد؛ چرا که فرصت بقای بیشتری در اختیار او قرار میدهد.
در ضمن در اینجا ما با آن نوع ایثارگری که همچون یک هنجار فرهنگی، بین افراد و مجموعهها انتقال مییابد (مانند عشق به خودنمایی یا نظایر آن) و خاستگاه آن نیز خودخواهی فردی است، یعنی انگیزهء انجام آن، یک نیاز شدید یا تمایل روحی است، کاری نداریم.
اگر قضیه بر این منوال است، پس ما از کدامین ایثار سخن میگوییم و چه ایثارگری را دلیل بر قابلیت خاص انسان و ویژگی منحصربهفرد او در حوزهء اخلاق میدانیم؟
سخن ما در باب ایثاری است که اولاً نمیتوان آن را به لحاظ بیولوژیکی تفسیر نمود، ثانیاً نمیتوان اصل و اساس آن را به خودخواهی ژنها که از بدن و اعضای آن بهعنوان ابزارهای بقا و انتقال ژنها استفاده میکند، نسبت داد، و ثالثاً بیان علتی فرهنگی برای آن که بتوان هدفش را رسیدن به یک منفعت روحی هرچند در درازمدت دانست، امکانپذیر نمیباشد.
ما از رفتار ایثارگرایانهای سخن میگوییم که برای ژنها منفعتی بههمراه ندارد و نمیتوان آن را با خودخواهی ژنها تفسیر نمود و یا صرفاً یک ایثارگری ظاهری و غیرواقعی دانست که خاستگاه خودخواهی بیولوژیکی دارد. ایثاری که ما در پی آن هستیم، ایثاری است که فرد فداکار در مقابل آن هیچ چشمداشتی برای سود و ستایشی در آینده ندارد، یا حتی به دنبال شنیدن یک کلمهء تشکرآمیز از سوی دیگران نمیباشد!
این قضیه، پرسش ظریف و کلیدی را به میدان میآورد؛ اینکه: انگیزهء ما از انجام دادن این ایثارگری واقعی چیست؟ و چه چیزی آن را خصوصاً در وجود ما پدید میآورد؟
حقیقت آن است که این قضیه باید در قالب شیوهای مدوّن و بابرنامه و از طریق اشخاصی آغاز شده باشد. اگر این موضوع را از منظر تاریخی بررسی کنیم - زیرا تاریخ یگانه راه واکاوی دقیق آن است - درمییابیم که تنها برنامهای که منادی این نوع ایثارگری برتر و حقیقی است، برنامهء دینی میباشد؛ و پیامبران و نیکوکاران، قهرمانان میدان این نوع ایثار هستند و کهنترین آثار تدوینشده دربارهء ایثار که به ما رسیده است، متون دینی و دعوتهای دینی میباشند که شخصیتهای مذهبی ابراز داشتهاند. این نوع ایثار، سنتی ثابتشده در باستانیترین تمدنهای زمین مانند تمدن سومر و اکد که شخصیتهای بارز آنها کسانی همچون نوح (عليه السلام) و ابراهیم (عليه السلام) بودند، بهشمار میرود؛ کسانی که ادیان آسمانی مانند یهودیت، مسیحیت و اسلام که پس از آنها آمدند، به آنها بازمیگردند؛ چرا که اینها نیز براساس همان اسلوب و سلوک اخلاقی سومری و اکادی ادامه یافتهاند.
دعوت به ایثار همواره جلوهء دینی داشته است ، و پیامبران، فرستادگان و حاملان رسالتهای الهی ، قهرمانان این عرصه بودهاند ﴿ و خورانند خوراک را ، با دوست داشتنش ، به بینوائی و یتیمی و بردهای ﴾.
*****