جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامخداوند متعال میفرماید: «(آنگاه که يوسف به پدرش گفت: ای پدر، در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم، ديدم که سجدهام میکنند * گفت: ای پسرکم، رؤیایت را برای برادرانت حکايت مکن، که تو را حيلهای میانديشند؛ زيرا شيطان آدميان را دشمنی آشکار است * و به این گونه پروردگارت تو را برمیگزيند و تعبير خوابها را به تو میآموزد و همچنان که نعمت خود را پيش از اين بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام کرده بود، بر تو و خاندان يعقوب هم تمام میکند، که پروردگارت دانا و حکيم است)».
در این آیات مسیر یوسف ع به سوی خداوند آغاز میشود. این آیات، یک یادآوری است از سوی خداوند دانای حکیم برای یوسف ع از حقیقتی که در عالَم ذرّ به آن اِرتقا پیدا کرده و به دلیل وجود حجاب جسد از هنگامی که خداوند او را آفرید و به این عالَم ظلمانی (عالم اجسام) فرود آورد، از آن غافل شد. حق تعالی میفرماید: «(شما از پیدایش نخست آگاهيد؛ چرا به يادش نمیآوريد؟)» ؛ یعنی شما در عالم ذرّ آفریده شده بودید و خداوند شما را امتحان نمود. «(و آنگاه که پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را برخودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آری. گواهی میدهيم تا در روز قيامت نگوييد ما از آن بیخبر بوديم * يا نگوييد پدران ما پيش از اين مشرک بودند و ما نسلی بوديم پس از آنها. آيا به سبب کاری که باطلکنندگان کرده بودند ما را به هلاکت میرسانی؟([۱]))».
در دعای روز غدیر که عمار بن جوین ابو هارون عبدی روایت کرده است، امام صادق ع میفرماید: «.... کسی که دو رکعت نماز بخواند، سپس سجده گزارد و صد مرتبه شکر خداوند عزّوجلّ را بگوید و پس از بالا آوردن سرش از سجده، این دعا را بخواند:
بارالها! از تو درخواست میکنم به اینکه ستایش تنها برای تو است، یگانهای و شریکی نداری. تو که یکتا و یگانه و بینیازی، نه میزایی و نه زاده میشوی و هیچ کسی کُفو و همتای تو نمیباشد، و اینکه محمد بنده و فرستاده تو است؛ درود تو بر او و خاندانش! ای کسی که هر روز در کاری هستی؛ همان طور که از جمله کارهای تو این است که مرا جزو اهل اجابت خود و اهل دینت و اهل دعوت خودت قرار دادی و به این ترتیب در آغاز آفرینشم از روی بخشش و کَرم و جودت، به من توفیق عطا فرمودی. سپس از سرِ لطف و رحمت و مهربانیات، پس از فضیلتی، فضیلتی دیگر، و پس از بخششی، بخششی دیگر، و به دنبال کَرَمی، کَرَمی دیگر را به دنبال آوردی، تا زمانی که این عهد را پس از تجدید آفرینشم، برایم تجدید نمودی در حالی که من بسیار فراموشکار، سهل انگار و غافل بودم. تو با یاد آوردن آن بر من، نعمتت را استوار فرمودی و با آن بر من منّت نهادی و مرا به آن، هدایت نمودی. خدای من، آقای من و مولای من! در شأن تو است که این نعمت را بر من تمام کنی و آن را از من مگیری تا آن هنگام که مرا بر آن، بازگردانی؛ درحالی که از من راضی و خوشنود هستی. تو شایستهترین نعمتدهندگانی که نعمتت را بر من تمام کنی. بارخدایا! دعوتکنندهات را شنیدیم و با منت تو، او را اِجابت نمودیم؛ پس ستایش تنها برای تو است. پروردگارا! بخششت را خواستاریم در حالی که بازگشت به سوی تو است. به خداوندی ایمان آوردیم که یگانه است و شریکی ندارد و فرستادهاش محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم)، دعوتکننده به سوی خدا را تصدیق کردیم و پاسخ گفتیم، و در دوستی مولایمان و مولای مؤمنین، امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب از فرستاده پیروی نمودیم؛ آن بندهی خدا و برادر فرستادهاش، راستگوی بزرگ، حجت بر آفریدگانش، تایید کنندهی پیامبر و دین حق مبینش، عَلَم و نشانهای برای دین خدا، نگهدار عِلمش و صندوقچهی علم خداوند، موضع سرّ خداوند و امین خداوند بر خلقش، و گواه و شاهد در بین آفریدگانش. «ای پروردگار ما، شنيديم که منادیای به ايمان فرامیخواند که به پروردگارتان ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم، پس ای پروردگار ما، گناهان ما را بيامرز و بدیهای ما را از ما بزدای و ما را همراه نيکان بميران * ای پروردگار ما، عطا کن به ما آنچه را که به زبان فرستادگانت به ما وعده داده ای و ما را در روز قيامت رسوا مکن که تو در وعدهی خويش خلاف نمیکنی». پس ای پروردگار ما! ما با منّت و لطف تو دعوت کنندهات را اِجابت نمودیم و از فرستاده پیروی و او را تصدیق نمودیم و مولای مؤمنین را نیز تصدیق نمودیم و به جِبت و طاغوت کافر شدیم. پس آن کس را که ولایتش را پذیرفتیم، ولیّ ما قرار بده و ما را با امامانمان محشور کن؛ چرا که ما به آنان ایمان و یقین داریم و تسلیم آنها هستیم. به پنهان و آشکار ایشان ایمان داریم، و به حاضر و غایب و زندهی آنان، و به آنان به عنوان امامان و رهبران و سروران، رضایت دادیم، اینکه حساب ما بین ما و بین خداوند، به واسطهی آنان نه آفریدههایش باشد، هیچ کسی را به عَوَض آنها نمیپذیریم، و هیچ دوست و ولیجهای غیر از آنان برنمیگیریم. از تمام کسانی که دشمن آنها هستند و با ایشان سرِ جنگ دارند، از جن و انس، از اولین و آخرین، در پیشگاه خداوند برائت میجوییم، به جِبت و طاغوت و بتهای چهارگانه و پیروان و یاران آنها و همهی کسانی که دوستشان دارند، از جن و انس، از ابتدای روزگار تا انتهایش، کافر شدیم....
این سخن امام ع: « (پس از تجدید آفرینشم)» یعنی تو مرا پس از اینکه در عالم ذرّ خلق فرمودی، در این دنیا آفریدی، و این سخن ایشان ع: «(این عهد را برایم تجدید نمودی)» یعنی به یادم آوردی و مرا در این دنیا اقرار کننده به ولایت اولیای تو (پیامبران و اوصیا (علیهم السلام)) قرار دادی؛ همان گونه که آن هنگام که مرا در عالم ذر خلق نمودی، با فضل تو به آن اقرار نمودم.
پس چرا به یاد نمیآورید؟ و چرا تلاش نمیکنید و از خداوند نمیخواهیم که به یادتان بیاورد؟! حال آنکه آن هنگام که حجابها برداشته شود و همانند انبیا (علیهم السلام)، حقایق ملکوت برای انسان کشف گردد، همه به یاد میآورند. «(به اين ترتیب ملکوت آسمانها و زمين را به ابراهیم نشان داديم تا از اهل يقين گردد)».
همچنین مخاطب در ابتدای سورهی یوسف ع، بهترین آفریدهی خداوند یعنی حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) میباشد. «(با اين قرآن که به تو وحی کردهايم، بهترين داستان را برايت حکايت میکنيم، که تو پیش از اين از بیخبران بودی)» ؛ یعنی تو ای محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم)! به این عالم فرود آمدی و حقیقت تو از خودت پوشانیده شد و به این وسیله خداوند تو را در این دنیا در امتحان دوم، آزمود و تو بار دیگر، پیروز مسابقه شدی؛ پس از اینکه در امتحان اول و در عالم ذرّ در مسابقه، پیشی گرفتی و پیروز شدی. حق تعالی میفرماید: «(و اینچنین روحی از امر خودمان را به تو وحی کردیم در حالی که تو نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام است؛ ولی ما آن را نوری ساختيم تا هر يک از بندگانمان را که بخواهيم با آن هدايت کنيم و تو به راه راست راه مینمايی)».
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «آن را نمیدانستم، تا اینکه اکنون جبرئیل ع مرا از آن باخبر نمود، و همچنین چیزی از کتاب و دینش نمیدانستم، تا اینکه پروردگارم به من آموخت. خداوند عزّوجلّ میفرماید «(و اینچنین روحی از امر خودمان را به تو وحی کردیم در حالی که تو نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام است)» ».
از ابو حمزه روایت شده است که گفت: از ابا عبدالله ع از علم پرسیدم: آیا همان علمی است که عالِم آن را از زبان مردان فرامیگیرد یا در کتاب نزد شما است و آن را میخوانید و از آن آگاه میشوید؟ فرمود: «این موضوع برتر و بالاتر از اینها است. آیا این سخن خداوند متعال را نشنیدهای: «(و اینچنین روحی از امر خودمان را به تو وحی کردیم در حالی که تو نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام است)» ». سپس فرمود: «یاران شما در مورد این آیه چه میگویند؟ آیا این طور میخواندند که در آن موقع (پیامبر) نمیدانست کتاب چیست و ایمان کدام است؟» گفتم: جانم به فدایت، نمیدانم چه میگویند». فرمود: «آری، در وضعیتی بود که نمیدانست کتاب چیست و ایمان کدام است، تا اینکه خداوند متعال روحی که در کتاب ذکر شده است را فرستاد و وقتی آن را به او وحی کرد آنگاه علم و فهم را با آن به او آموخت. این روحی است که خداوند متعال به هر که بخواهد عطا میفرماید که اگر آن را به بندهای عطا فرماید، فهم را به او آموخته است».
بنابراین پیامبران و اوصیا (علیهم السلام) در این عالم امتحان میشوند. همان طور که غیر از آنان از امتحان اول و ایمان اول در عالم ذرّ غافل شدند و بر آن پرده نهاده شده است، آنان (علیهم السلام) نیز محجوب شدهاند تا این امتحان دوم (برای همگان) عادلانه صورت پذیرد. بنابراین جملگی به واسطهی حجاب جسد از عالم ذرّ غافل شدند و آنچه مطلوب است این است که روح به درجهای از رهایی برسد تا انسان، حقیقت را بشناسد و در ملکوت آسمانها نظاره کند. پیامبران و اوصیا آزاد و رها شدند و باید همه به چنین مرتبهای برسند تا از این آزمون سربلند بیرون آیند. خداوند سبحان و متعال همهی فرزندان آدم را بر فطرت یکسانی قرار داده است تا کلمهی او سبحان و متعال که عادل و حکیم است، به پایان برسد؛ همگی بر فطرت شناخت نامهای نیکوی خداوند سبحان سرشته شدهاند، تا وجه خداوند و نامهای نیکوی او گردند و هر کس کوتاهی ورزد، بهرهاش را از ضایع و تباه است.
پس این رؤیا، یک یادآوری برای یوسف ع میباشد و حتی یک یادآوری برای یعقوب و معرفی و شناسانیدن این فرزند به او؛ اینکه او وصی و حجت پس او میباشد؛ مانند وضعیت رؤیای امام موسی بن جعفر که امامت امام رضا را پس از آن، آشکار فرمود.
از حسن موسی خشاب، از علی بن اسباط، از حسین غلام ابو عبدالله، از ابو الحکم، از عبدالله بن ابراهیم جعفری، از یزید بن سلیط زیدی چنین نقل شده است: «ما گروهی بودیم که در راه مکه با حضرت ابوعبدالله امام جعفر صادق ع ملاقات نمودیم. من به آن حضرت عرض کردم: پدرم و مادرم فدایت گردد! شما امامانی هستید پاک و مطهر، و اَحدی را از مرگ گریزی نیست، بنابراین شما برای من مطلبی بیان کنید تا من آن را به کسانی که پشت سر دارم برسانم. حضرت به من فرمود: «آری، اینان پسران من میباشند و این است سید و سالار آنها – در حالی که به پسرش موسی ع اشاره میفرمود - در او است علم و حکم و فهم و سخاوت و دارای معرفت به آنچه مردم به آن نیاز دارند، در آنچه از امر دینشان در آن اختلاف مینمایند....
یزید میگوید: سپس من حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر ع را پس از این واقعه دیدار کردم و گفتم: پدر و مادرم فدایت گردد! میخواهم به من خبری دهی به مانند همان چیزهایی که پدرت به من خبر داد. فرمود: «پدرم ع در زمانی بود که با این زمان تفاوت داشت». یزید گفت: عرض کردم: کسی که از تو چنین جوابی را بپسندد و قانع شود، لعنت خدا بر او باد! حضرت خندید و فرمود: «ای ابوعماره! من به تو خبر میدهم: از منزلم که بیرون آمدم، در ظاهر همهی پسران خود و از جمله علی را وصی خویش قرار دادم ولی در باطن فقط علی را وصی نمودم. من رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) را در خواب دیدم در حالی که امیرالمؤمنین ع هم بههمراه او بود، و انگشتر و شمشیر و عصا و کتاب و عمامهای همراه داشت. من گفتم: اینها چیست؟ رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: اما عمامه عبارت است از قدرت و سلطنت الهیعزّوجلّ، و اما شمشیر عبارت است از عزت الهیعزّوجلّ، و اما کتاب عبارت است از نور خداعزّوجلّ، و اما عصا عبارت است از قوّت خداعزّوجلّ، و اما انگشتری عبارت است از جامع این امور. سپس رسول خدا ص فرمود: امر (ولایت و امامت) به سوی پسرت علی خارج میشود». یزید گفت که حضرت فرمود: «ای یزید! این مطلب امانت است نزد تو، کسی را از آن خبردار مکن مگر مردی عاقل، یا بندهای که خداوند دلش را در بوتهی ایمان آزمایش نموده است، یا مردی راستگو؛ و نعمتهای خداوند متعال را کفران مکن، و اگر از تو خواستند که (به این مطلب) شهادت دهی، ادای شهادت کن چرا که خداوند متعال میفرماید: «(خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان بازگردانید)» و خدا میفرماید: «(و ستمکارتر از کسی که گواهی خود را از خدا پنهان میکند کیست؟)» ، گفتم: به خدا سوگند هرگز چنین نمیکنم.
یزید گفت: سپس حضرت ابوالحسن موسی ع فرمود: «در این حال رسول خدا ص او را برای من توصیف نمود و فرمود: علی پسر تو کسی است که با نور خدا نظر میکند و با تفهیم خدا میشنود و با حکمت خدا سخن میگوید، درست و راست کار میکند و خطا نمینماید، و امور را میداند و در امری به واسطهی جهالت درنمیماند. او سرشار از حکمت و فصلِ قضا و استواری در حُکم، و لبریز از علم و دانش و درایت است. اما چقدر درنگ و توقف تو در این دنیا با او پس از این، کم است! این توقف به قدری کوتاه است که قابل شمارش نیست. پس چون از سفرت بازگشتی به اصلاح امورت بپرداز و از هر چه میخواهی خود را فارغ ساز زیرا که تو از این دنیا در آستانهی کوچ هستی و همنشین با غیر آن. پسرانت را گرد آور و خداوند را در این وصیتها بر آنان گواه بگیر، و خداوند در گواهی و شهادت کافی است». سپس فرمود: «ای یزید مرا در این سال میگیرند و علی پسرم هم نام علی بن ابی طالب ع و هم نام علی بن الحسین ع است که به او فهم و علم و نصرت و ردای عظمت امیرالمؤمنین داده شده است؛ و وی حق تکلم و اظهار ندارد مگر آن که چهار سال از مرگ هارون بگذرد. چون چهار سال سپری شد، از او هر چه میخواهی بپرس که ان شاء الله تعالی پاسخ تو را خواهد داد».
«(گفت: ای پسرکم، رؤیایت را برای برادرانت حکايت مکن، که تو را حيلهای میانديشند؛ زيرا شيطان آدميان را دشمنی آشکار است)».
این آیه بیان میکند که انسان به طور فطری به عالم ملکوت گرایش دارد و رؤیا از این عالم قدسی میباشد. بنابراین فطرت انسان بر پذیرفتن رؤیا و تصدیق آن و تعامل با آن، سرشته شده است. حتی در بیشتر اوقات، رؤیا عبارت است از اِخبار غیبی از آنچه در آینده اتفاق میافتد و واقعیتی است که در زندگی روزمرّه شاهد آن هستیم و در قرآن، تورات و انجیل نیز میبینیم که از آن یاد شده است و هر چه در ملکوت حاصل میشود، در زمین به وقوع میپیوندد. وقتی برای برادران یوسف تعریف شد، فهمیدند که او ـو نه خودشانـ خلیفه و جانشین خداوند و وصی یعقوب ع میباشد و چه بسا داستان فرزندان آدم از سر گرفته شد. از همین رو یعقوب ع یوسف ع را بر حذر داشت از اینکه رؤیایش را برای برادرانش تعریف کند؛ چرا که آنان به واسطهی این خبری که از ملکوت آسمان آمده است، از این لحظه به بعد در مورد یوسف ع چیزی را میدانند که آتش حسد را درونشان برمیافروزد و آنها را هدفی برای شیطان قرار میدهد تا با ندایش آنها را تحریک کند و گرفتار بیماری خودش کند.
اما یعقوب ع که یوسف ع را از تعریف کردن رؤیا بازداشت، به یوسف ع اِهتمام بسیاری میورزید و این اِهتمام، به قصد نزدیک شدن به خداوند بود؛ چرا که یوسف ع ولیّ از اولیا خداوند و وصیّ یعقوب ع بود. ولی این اِهتمام خود، سببی شد تا یوسف هدفِ خدعه و نیرنگ برادرانش گردد. «(آنگاه که گفتند: يوسف و برادرش نزد پدرمان محبوبتر از ما هستند؛ حال آنکه ما خود، گروهی نيرومنديم و پدرمان در گمراهی آشکاری است)». آنها خود را مُحِقتر میدیدند تا مورد توجه یعقوب ع قرار گیرند؛ چرا که آنها برای جانشینی، سزاوارتر از یوسف ع میباشند و میپنداشتند که اعتماد یعقوب ع به رؤیا برای مشخص کردن وصیاش یعنی یوسف ع، «گمراهی آشکار» میباشد؛ پس، از تصدیقکنندگان رؤیا نبودند؛ چرا که در تضاد با هوای نفسشان بود و به همین دلیل تصمیم گرفتند: «(يوسف را بکُشيد، يا او را در سرزمين ديگری بيندازيد تا پدر، خاصّ شما گردد و از آن پس، مردمی شايسته به شمار آييد)».. «قَوْماً صَالِحِينَ» «مردمی شایسته» منظورشان این بود که آنها خود اوصیای یعقوب ع و جانشینان خداوند در زمینش هستند؛ و داستان حسادت اول در این زمین، تکرار شد: ماجرای فرزندان آدم.
به همین ترتیب، یوسف، همان وصی امام مهدی ع و فرزند او میباشد و برادرانش نیز همان علمای دین میباشند:
• سدیر میگوید: امام صادق ع فرمود: «در قائم سنتی از یوسف وجود دارد». عرض کردم: گویا شما خبر او یا غیبتش را یاد میفرمایید؟ فرمود: «و آنچه این امت خوکنما انکار میکنند. برادران یوسف، نوادگان فرزندان پیامبران بودند، با این حال یوسف را چون متاعی تجاری دیدند و او را فروختند، در حالی که آنان برادرانش بودند و او هم برادرشان بود. آنها ایشان را نشناختند تا آن هنگام که خود به آنان گفت: «(«من یوسف هستم و این هم برادر من»)». پس این امت چه چیزی را انکار میکنند؟ اینکه خداوند عزوجل در برههای از زمان بخواهد حجتش را از آنان پوشیده بدارد؟! روزگاری یوسف پادشاه مصر بود و بین او و پدرش، مسافت هیجده روز فاصله بود. اگر خداوند تبارک و تعالی میخواست که مکانش را به او بشناساند، این توانایی را داشت. به خدا سوگند! یعقوب و فرزندانش وقتی بشارت را شنیدند، نُه روزه به مصر رسیدند. پس این امت چه چیزی را انکار میکنند؟ اینکه خداوند عزّوجلّ با حجتش همان کاری را انجام دهد که با یوسف انجام داد؟! اینکه بین آنان رفت و آمد میکند، در بازارهایشان راه میرود و پای بر زیرانداز آنها میگذارد؟! در حالی که آنها او را نمیشناسند؛ تا اینکه خداوند عزّوجلّ به ایشان اجازه دهد که خودش را به آنان بشناساند؛ همان گونه که به یوسف ع اجازه داد! آن هنگام که به آنان فرمود: «(گفت: آیا میدانيد از روی نادانی با يوسف و برادرش چه کرديد؟ * گفتند: آيا به حقيقت تو يوسف هستی؟! گفت: من يوسفم، و اين، برادر من است)» ».
• امام باقر ع فرمود: «در صاحب این امر سنّتی از یوسف وجود دارد. او فرزند کنیز سیهچرده است. خداوند عزّوجلّ کارش را در یک شب اصلاح میکند».
هر آنچه برای یوسف جریان یافت، برای مهدی اول، وصی امام مهدی ع و یمانی موعود نیز جاری خواهد بود.
«(يکی از ايشان گفت: اگر میخواهيد کاری کنيد، يوسف را مکشيد، در عمق تاريک چاهش بيفکنيد تا کاروانی او را برگيرد)».
این آیه با عیسی ع نیز تکرار شد؛ آن هنگام که علمای یهود که خداوند آنان را لعنت کند، خواستار قتل او شدند، یکی از ایشان به آنان اعتراض نمود «قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ» (يکی از ايشان گفت) عیسی ع را نکُشید....
این رَویهی علمای بیعملِ دین در تمام دورانها میباشد که تلاش میکنند پیامبران و اوصیا را به قتل برسانند، تا مردم از آنان پیروی نکنند و از آتشی که در قلبهای این علمای بیعمل شعلهور شده است، نجات پیدا نکنند؛ تا مردم در این توهّم باقی بمانند که علمای بیعمل، همان راه به سوی خداوند هستند؛ در حالی که آنان، راه به سوی شیطان و به سوی جهنم و حتی خودِ جهنم میباشند. «(و آنان را پيشوايانی ساختيم که مردم را به آتش دعوت میکنند و در روز قيامت، هیچ یاری نشوند)».
همان طور که این آیه برای علی ع وصیّ رسول خدا تکرار شد، با وصیّ امام مهدی ع نیز تکرار شد؛ ای صاحبان خِرد! تدبّر کنید که در داستانهای آنان، درسی نهفته است؛ از آن، عبرت گیرید و از آن بیاموزید. «(در داستانهايشان، خردمندان را عبرتی است. اين داستانی بَرساخته نيست، بلکه تصديق سخن پيشينيان و تفصيلی بر هر چيز است و برای آنها که ايمان آوردهاند هدايت و رحمتی است)». هر بار امتحان تکرار میشود و هر بار شکست میخورید و بین دو سخن در نوسان: «(یوسف را بکشید.... و او را در عمق چاه افکنید)» و در هر دفعه: «(هر گاه فرستادهای آمد و چيزهايی آورد که مورد پسند نفس شما نبود سرکشی کرديد، گروهی را دروغگو خوانديد و گروهی را کشتيد)».
کِی متوجه آیات و نشانههای خداوند خواهید شد؟ «(در داستان يوسف و برادرانش، برای آنان که خواستارند، عبرتها است)». حال توجه کنید: در داستان یوسف، آیات و نشانههایی برای آنان که خواهانند، وجود دارد؛ کسانی که تمام عقل را از خداوند خواستارند. همان طور که بیان کردم، در سورهی یوسف نبوّت مورد توجه قرار گرفته است و نه رسالت! پس سورهی یوسف در جایگاه بیان رویاروییِ بنده و پروردگارش میباشد ـبین فرستاده و پروردگارشـ و نه در جایگاه بیان رویاروییِ فرستاده با مردم؛ بنابراین درصدد بیان نبوّت میباشد و نه رسالت. از همین رو، نشانههایی است برای کسانی که تمام عقل را از خداوند خواستار میباشند؛ نشانههایی برای اولیای خداوند، نشانههایی برای یاران قائم ع، نشانهایی برای سِیر کنندگان به سوی خداوند، نشانههایی در طریق الهی برای آنان که هدایت را از خداوند خواهانند. خداوند متعال در آغاز سورهی یوسف بیان فرموده است: «(ما آن را قرآنی عربی نازل کرديم، باشد که شما به عقل درآیید)» ؛ یعنی به آسمان هفتم کلی که آسمان عقل است اِرتقا یابید تا عقلهایتان کامل گردد.
پیامبری مبعوث نشد، مگر پس از کامل شدن عقلش. قائم ع (که دست خداوند است) روی سر یارانش دست میکِشد و عقلهایشان کامل میشود؛ یعنی با علم بر سرشان دست میکِشد و اگر به این علم عمل کنند و در ملکوت آسمانها به آسمان ارتقا یابند، عقلهایشان کامل میشود. «(او کسی است که شما را از خاک، سپس از نطفه، سپس از لختهی خونی بيافريده است. آنگاه شما را که کودکی بوديد از رحم مادر بیرون آورد تا به سن جوانی برسيد و پير شويد. بعضی از شما پيش از پيری بميريد و بعضی به آن زمان معين میرسيد و شايد به عقل دريابيد)».
******
([۱]) الأعراف: ۱۷۳ - ۱۷۲، وهذه الآية فيها رد على من يقول ما ذنب من لم يصل إليه الإسلام ولم يبلغ برسالات السماء كمن عاش في مجاهل أفريقيا أو في أطراف الأرض أو في أرض بعيدة عن أرض المرسلين عليهم السلام، والرد أن الآية الأولى تثبت أن الناس تم امتحانهم وكل أخذ مقامه وتبين حاله واستحقاقه والآية الثانية تبين أنهم غير معذورين بإتباع ضلال آبائهم في هذه الأرض أو أنهم عاشوا في أرض لم يطأها نبي ولم يصل لها الحق ولم يبلغهم به أحد لان الله يقول لهم إني امتحنتكم في عالم الذر وعلمت حالكم واستحقاقكم فلا تقولوا (إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ) الأعراف:۱۷۳، أي أن الله يقول لهم أنا اعلم انه لو جاءكم الأنبياء والأوصياء والمرسلون وبلغكم برسالات السماء المبلغون لما آمنتم ولما صدقتم (وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ) الأنفال:۲۳، أما من يقول فلماذا لم يسووا مع الكفار في ارض الرسالات في إيصال البلاغ فالرد أن تبليغ هؤلاء فضل على من لا يقبل الفضل ولا يستحقه وأنت تعلم علم مسبق انه لا يقبله يقيناً فعرضه عليه تحصيل حاصل، وبالتالي فلا يضر أن تعرضه على بعضهم لبيان أن الباقي كهؤلاء الذين عرض عليهم الحق فلم يقبلوه فالعرض على بعضهم لإتمام الحجة وانه لا عذر لمن يقول (إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ)؛ لأن نظرائهم عرض عليهم الحق فاختاروا ضلال آبائهم على هدى المرسلين (وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ) الزخرف:۲۳، بل جعلوا ضلال آبائهم هو الهدى والحق (بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ) الزخرف:۲۲.
([۱])- اعراف: ۱۷۲ و ۱۷۳. در این آیه پاسخی وجود دارد به کسی است که میگوید: گناه کسی که اسلام و رسالتهای آسمانی به او نرسیده است، مانند کسی که در سرزمینهای ناشناختهی آفریقا یا در گوشه و کنارهای زمین یا در سرزمینی دور از سرزمین فرستادگان ع زندگی میکند، چیست؟ پاسخ این است که آیهی اول ثابت میکند که امتحان همهی مردم به پایان رسید و هر کدام از آنها جایگاه خود را برگرفت و وضعیت و استحقاقش روشن شد. آیهی دوم بیان میکند که آنها با پیروی کردن از گمراهی پدرانشان در این زمین، یا اینکه در سرزمینی زندگی میکردند که پیامبری بر آن قدم نگذاشته و حق به آن نرسیده و کسی آن را نرسانیده است، معذور نمیباشند؛ چرا که خداوند به آنان میفرماید: من شما را در عالَم ذرّ آزمودم و وضعیت و استحقاق شما را دانستم. پس نگویید: «(پدران ما پيش از اين مشرک بودند و ما نسلی بوديم پس از آنها. آيا به سبب کاری که باطلکنندگان کرده بودند ما را به هلاکت میرسانی؟)» (اعراف۱۷۳)؛ به عبارت دیگر خداوند به آنان میفرماید: من داناتر هستم، که اگر پیامبران و اوصیا و فرستادگان نزد شما میآمدند و تبلیغکنندگان، رسالتهای آسمان را به شما میرسانیدند، باز هم ایمان نمیآوردید و تصدیق نمیکردید. «(و اگر خدا خيری در آنان میيافت، شنوايشان میساخت و حتی اگر هم آنها را شنوا ساخته بود باز هم برمیگشتند و رويگردان میشدند)» (انفال۲۳). اما کسی که میگوید: چرا آنان در مقولهی رسیدن ابلاغ، با کفّاری که در سرزمین رسالتها زندگی میکردند، مساوی نیستند؟ پاسخش این است که تبلیغ به آنان، فضیلتی است نسبت به کسی که فضیلت را نمیپذیرد و مستحقش نمیباشد؛ در حالی که از پیش میدانستیم که او به طور قطع و یقین آن را نمیپذیرد و اگر به آنها عرضه میشد، همین نتیجه حاصل میشد. اما اشکالی ندارد که بر برخی از آنها عرضه شود تا بیان شود که سایرین نیز همانند همین گروهی هستند که حق بر ایشان عرضه شد و قبولش نگردند. بنابراین عرضه به برخی از آنها به جهت اتمام حجت است و عذری برای کسی که بگوید: «(پدران ما پيش از اين مشرک بودند و ما نسلی بوديم پس از آنها)» باقی نمیماند؛ چرا که بر همانندهای آنها حق عرضه شد و آنان گمراهی پدرانشان را بر هدایت فرستادگان برگزیدند. «(به اين ترتیب، پيش از تو به هيچ قريهای بيمدهندهای نفرستاديم مگر آنکه متنعّمانش گفتند: ما پدرانمان را بر آيينی یافتیم و به اعمال آنها اقتدا میکنيم)» (زخرف۲۳) و حتی گمراهی پدرانشان را هدایت و حق دیدند «(نه، بلکه میگويند: پدرانمان را بر آيينی یافتیم و ما از پِی آنها هدایتیافتهایم)» (زخرف۲۲).
([۲])-([عيون أخبار الرضا ع : ج۱ ص۲۴ -۲۶.]).
([۳])-([كمال الدين وتمام النعمة للشيخ الصدوق: ص۱۴۴.]).
([۴])-([كمال الدين وتمام النعمة للشيخ الصدوق: ص۳۲۹.]).