جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامتکذیب رسالتهای الهی، مقولهای است که فرزندان آدم به آن دچار بودهاند. هیچ قومی، از فرستادهی خودشان با آغوش باز استقبال نکرد؛ بلکه همیشه با ریشخند و مسخره کردن و استهزا و در نهایت نیز با کشتن و تبعید کردن، از او استقبال میکردند. این مسألهای نیست که اتفاقی یا بیمقدمه بهوجود آمده باشد، بلکه نتیجهی حتمی برخوردی است که به طور معمول بین فرستاده و مردمِ او که از راه مستقیم منحرف شدهاند، حاصل میشود. او سعی در اصلاح و انتشار عدل و داد و رحمت مینماید و اینکه قومش را به رنگ خدایی درآورد و به فطرت خداوند بازگرداند؛ ولی بزرگان قوم یعنی علمای بیعمل و راحتطلبها، با جدیّت تلاش میکنند تا جامعهای که از آنان پیروی میکند، بر باطل باقی بماند؛ البته پس از اینکه برای آنان این توهّم را بهوجود آوردند که آنان بر حق هستند و رنگشان، همان رنگ صحیح میباشد و فطرت آلودهشان که با نظرات باطلشان آلوده شده است، همان فطرت صحیح میباشد؛ نه اینکه آنها کسانی هستند که با رنگ خدایی به مخالفت برخاستهاند!
اینچنین است که علمای بیعمل در جامعهای که به خواریاش کشانیدهاند، قاعدهی وارونهای را پایهریزی میکنند که مقیاسها را وارونه میبیند؛ حق را باطل، و باطل را حق، و معروف را منکر، و منکر را معروف میبینند.
در میدان مواجههی فرستادگان و علمای بیعملِ گمراه و خوشگذرانها و جامعهای که خوار و ذلیلش کردهاند، فرستاده فریاد برمیآورد تا قومش را انذار دهد، شاید آنان یادآور شوند، و روزهای خداوند را به یادشان میآورد، تا شاید پند گیرند، و با مثالها به آنان پند میدهد، تا شاید متوجه و بیدار شوند، و آنان را با حکمت و آیات یادآور میشود، شاید هدایت شوند. حال ما وارد عرصهی رویارویی نوح با قومش میشویم. آنان قومی هستند که او را نکوهش میکنند و مسخرهاش مینمایند: «(گفتند: ای نوح، با ما جدال کردی و بسيار هم جدال کردی، اگر راست میگويی، آنچه به ما وعده دادهای را برایمان بياور)». سپس او را به کشتن تهدید میکنند «(گفتند: ای نوح، اگر دست برنداری، به طور قطع سنگسار خواهی شد)». نوح با این قوم وارونهشده چه کند؟ کسانی که پاسخی برای سخنان مبارک و حکمتش ندارند، جز اینکه استهزا و مسخره کنند، ریشخند زنند و سپس به کشتن تهدیدش نمایند. با اینکه در میان آنان علمایی وجود دارد؛ ولی آنها علمای بیعمل و علمای گمراهی هستند و به جای اینکه از علم برای شناختن حقیقت استفاده کنند، برای جِدال و سفسطه و گمراه کردن مردم و دور کردن آنها از نوح ودعوتِ حقّش بهره میجستند. «(گفت: ای پروردگار من، قوم من مرا تکذيب میکنند * ميان من و آنها راهی برگشای و مرا و مؤمنان همراه مرا رهايی بخش)» و این، پس از آن بود که نوح از سوی خداوند سبحان دانست: «(از قوم تو جز آن گروه که ايمان آوردهاند، ديگر ايمان نخواهند آورد؛ از کردار آنان اندوهگين مباش)». کلمات نوح برای آنان سودی نداشت؛ گویی مردگانی هستند که سخن او خطاب به خودشان را نمیشنوند: «(گفت: ای قوم من، گمراهی را در من راهی نيست، و من فرستادهای از سوی پروردگار جهانيان هستم)» و «(گفت: من برای شما بيمدهندهای آشکار هستم)» و «(من از عذاب روز دردناک بر شما بيمناکم)» و «(من از عذاب روزی بزرگ بر شما بيمناکم)».
کار مردم جای تعجب دارد؛ اگر پادشاهان نسبت به فرمانروایی باطل دنیایی خود بیمناک باشند و علمای بیعمل از جایگاههای دینی خود در هراس، مردم از چه چیزی میترسند؟! آیا عاقلانه است که انسان، رهبریِ خودش را به علمای گمراهی دهد، گویی حیوانی است که افساری دارد و صاحبش آن را هر جا که بخواهد، میبرد؟! آیا عاقلانه است که انسان از این خوشنود باشد که پیروی امامان گمراهی باشد، تا او را وارد جهنم کنند؟! آیا گمان میکند اگر در روز قیامت بگوید: من دنبالهرویی ضعیف بودم، این عذرتراشی برایش سودی خواهد داشت؟! در حالی که در این روز، امامان گمراهی از پیروهای خود بیزاری میجویند. خداوند متعال میفرماید: «(همه در پيشگاه خدا حاضر آيند. ناتوانان به آنان که گردنکشی میکردند، گويند: ما پِيرو شما بوديم، آيا اکنون میتوانيد ما را به کار آييد و اندکی از عذاب خدا را از ما دفع کنيد؟ گويند: اگر خدا ما را هدايت کرده بود، ما نيز شما را هدايت میکرديم. حال، ما را راه خلاصی نيست، برای ما يکسان است چه بيتابی کنيم، چه شکيبايی ورزيم)».
حق تعالی میفرماید: «(آنگاه که پيشوايان، عذاب را بنگرند و از فرمانبران خويش بيزاری جويند و پيوند ميان ايشان گسسته گردد * و آن پيروان گويند: کاش بار ديگر بازمیگشتيم تا از آنها بیزاری جوییم)».
ولی هیهات از این اما و اگرها! چارهای نیست از اینکه آنان عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا بچشند، سپس وارد جهنم شوند و در روز قیامت، چه بد وارد شدنی دارند!
نوح قومش را تهدید میکند: «(به زودی خواهيد دانست که عذاب بر چه کسی رسد و خوارش سازد و عذاب جاويد بر که فرود آيد)». انذار و تهدید سودی ندارد و بر خلیفهی خداوند در زمین ـنوحـ ستم پابرجا است و حتی تا آخرین لحظه او را تکذیب میکنند. «(پيش از اينها قوم نوح تکذيب کرده بودند؛ بندهی ما را تکذيب کردند و گفتند: ديوانه است و به دشنامش راندند)» ، «(و پيش از این، قوم نوح را فروگرفتيم، که قومی نافرمان بودند)» و «(و پيش از آنها قوم نوح را، که ستمکارتر و سرکشتر بودند)».
نتیجه در این زندگی دنیا، عذاب بود که در مورد قوم نوح، غرق شدن میباشد؛ چرا که آنها همه چیزها را آلوده و هر چیزی را فاسد کرده بودند.... آب آمد تا آنان را هلاک کند و زمین را از گناهان آنان پاکیزه نماید. «(و کسانی را که آيات ما را دروغ میانگاشتند غرقه کرديم، پس بنگر که عاقبت بيم داده شدگان چگونه بود)» ، «(و آن ديگران را غرقه ساختيم)». نوح ایستاد همان طور که صالح و شعیب پس از او ایستادند، در حالی که بر قومش آه میکشید و حسرت میخورد: «(از آنان روی برگردانيد و گفت: ای قوم من، رسالت پروردگارم را به شما رسانيدم و اندرزتان دادم؛ ولی شما نيکخواهان را دوست نداريد)» و «(چگونه بر مردمی کافر اندوهگين شوم؟)».