جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام2. السؤال والجواب منقول من هذا الموقع:
موقع القطرة لرؤى ومحاضرات الشيخ ياسر الحبيب. (ما هو ردكم على نظرية (داروين) في التطور؟). متاح على:
173=http://alqatrah.net/question/index.php?id
2. این پرسش و پاسخ از این سایت نقل شده است:
سایت قطره برای چشماندازها و سخنرانیهای شیخ یاسر حبیب، (نظر شما در مورد نظریهء تکامـل دارویـن چیسـت؟).
قابـل دسترس در نشانی:
http://alqatrah.net/question/index.php?id=173
۱.موقع القطرة لرؤى ومحاضرات الشيخ ياسر الحبيب. (ما هو ردكم على نظرية (داروين) في التطور؟). متاح على:
173=http://alqatrah.net/question/index.php?id
«نظر شما درباره نظریهء تکاملی داروین چیست؟
پرسش:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد الاطیبین الاطهرین و اللعنه الدائمه الوبیله علی اعدائهم و
ظالمیهم اجمعین
من یک جوان دانشجو هستم که در زمینهء علوم زیستی و آناتومی انسان درس میخوانم. دانشگاه من بر اساس متدهای خارجی کار میکند که در آن، هر چیز جدید علمی در جهان دنبال میشود. این موضوع که خداوند چگونه زمین و جانداران را آفریده، با وجود برخی پیچیدگیهایی که دارد، در قرآن کریم روشن است. مشکل اینجا است که استاد من که برخی درسهای مهم را به من آموزش میدهد، مسیحی، سکولار، روشنفکر و بسیار باهوش است ولی ما مرتب با این مشکل روبهرو هستیم که وی به نظریهء داروین که میگوید انسان، حیوان بوده است اعتقاد دارد. آنچه امروزه وی را در این باور راسختر نموده، تحقیقی است که منتشر شده و میگوید ۹۶درصد نقشهء ژنوم شامپانزهها مشابه انسان است. واقعیت آن است که من و دوستانم دلایل دینی مناسبی برای اقناع وی نمییابیم و طبیعتاً ما در امتحان باید طبق افکار وی پاسخ بدهیم. پاسخ شما به این موضوع چیست و چگونه من را در کسب فرهنگ لازم بهجهت مجاب نمودن ایشان یاری مینمایید و کتبی که میتواند برایم مفید باشد، چیست؟
پاسخ:
باسمه تقدست اسماؤه، و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته.
صرف نظر از براهین دینی، دلایل عقلی و علمی نیز نظریهء داروین در خصوص تکامل را از درجهء اعتبار ساقط میکند. اگر استاد شما اطلاعات بیشتری داشت، از این اعتقادش دست میکشید. با پدیدار شدن حقایق جدید، روزبهروز عقیدهء دانشمندان علوم طبیعی به این نظریه کمرنگتر میشود. همین شما را کافی است بدانید که آنها تا امروز این موضوع را در فرهنگ لغت خود “نظریه” مینامند و این به آن معنا است که قضیه از لحاظ علمی مخدوش و تا به حال ثابتنشده است. چرا که اگر ثابتشده بود، آن را یک “حقیقت علمی” نام مینهادند. »(1).
1. سایت قطره برای چشماندازها و سخنرانیهای شیخ یاسر حبیب، (نظر شما در مورد نظریهء تکامـل دارویـن چیسـت؟).
قابـل دسترس در نشانی:
http://alqatrah.net/question/index.php?id=173
پاسخ: اینها اطلاعات جدیدی است که او در اختیار ما میگذارد مبنی بر اینکه در علوم دانشگاهی، نامیدن چیزی به عنوان “نظریه” بهخودیخود یعنی ثابتنشده! بر این اساس نظریهء فیثاغورس ثابتنشده است! همچنین نظریهء نسبیت خاص و دیگر نظریات مطرح در ریاضیات، فیزیک، هندسه و دیگر علوم تماماً ثابتنشده است؛ زیرا اینها را نظریات مینامند!!
بهعلاوه واژه عربی نظریه از ریشه “نظر” است؛ که برای بهدست آوردن نتیجه از پیشفرضها نیاز به جستجو، کاوش، اندیشه، دقیق شدن و محاسبه داریم ولی برای درک اصول “بدیهی”، برخلاف نظریه نیازی به مطالعه و بررسی نمیباشد. امکان ندارد کسی که کمترین آگاهی دارد، بر این عقیده باشد که نامیدن یک طرح و ایدهء خاص به “نظریه” مترادف است با ثابت نشدن آن ایده. نتایج سترگ علمی که دانشمندان به آنها دست مییابند، نظریه نام دارد.
اما موضوع آن است که علوم آکادمیک سازمانیافته، مفهوم حقیقت مطلق را اختیار نمیکند، حتی اگر این علوم ثابت شده باشند و با محاسبات دقیق ریاضی و مشاهداتی که شک و تردید در آن راه ندارد، صحت آنها ثابتشده باشد، نظریه محسوب میشوند؛ چرا که در علوم آکادمیک بحث و بررسی بههیچوجه تعطیلبردار نیست و اگر فرضاً دربارهء یک اصل علمی - به دلیل صحت و استواری آن - بررسی و بازبینی صورت نگیرد، جزئیات آن ممکن است همچنان محل نقد و اصلاح باشد.
نظریه خواندن یک مقولهء علمی، تأیید آن از سوی دانشگاهها و محافل وزین علمی در گوشه و کنار جهان و تدریس آن بهعنوان یک نظریهء علمی درست و استوار، به آن معنا است که این نظریه صرفاً محصول اندیشهء یک شخص یا نهاد نبوده، بلکه یک حقیقت علمی است که بر درستی آن شواهد علمیِ بهدست آمده از روشهای دقیق علمی اقامه گشته است. کما اینکه نظریهء مزبور از بوتهء آزمایشهای پیچیده و دقیق تشکیکی سربلند بیرون آمده است. دانش امروزی رویکرد سیستماتیک تشکیک را برگزیده است و از همین رو پیشبینیها باید حتماً با واقعیتهای جاری همخوانی داشته باشند. نظریه را بر اساس میزان همخوانی پیشبینیهای آن با واقعیت میسنجند. تمام پیشبینیهای نظریهء تکامل بر واقعیت منطبق است و این تطابق بهویژه پس از پیدایش علم ژنتیک و کالبدشناسی تطبیقی، شدت گرفته و حتی یک نمونه از عدم مطابقت ایدهپردازیهای این نظریه با واقعیتهایی که روزبهروز با پیشرفت علوم و توانایی بشر بر پژوهش و آزمایش کشف میشود، بهدست نیامده است.
بنابراین تلاش برای کاستن از ارزش یک علم آکادمیک خاص فقط به این دلیل که نظریه نام دارد، تلاش زبونانهای است که باید به حال صاحب چنین عقیدهای افسوس خورد. زیرا دانش امروزی بهطور کلی چیزی بهنام حقیقت مطلق را نمیپذیرد؛ بنابراین کسی که با استناد به این دلیل، یک نظریهء علمی را رد میکند و آن را قبول نمینماید، در واقع علوم پایهء معاصر را رد کرده؛ زیرا بر رویکرد پژوهش و تشکیک استوار شده است. پایان.
۱.موقع القطرة لرؤى ومحاضرات الشيخ ياسر الحبيب. (ما هو ردكم على نظرية (داروين) في التطور؟). متاح على:
173=http://alqatrah.net/question/index.php?id
«داروین، چیزی بیش از یک “فرضیه” را مطرح نکرد. سپس بعد از او افرادی سینه چاک آمدند تا این فرضیه را اثبات کنند. آنها به سفرهای اکتشافی در سراسر جهان روی آوردند، تا فسیلها و سنگوارههایی را که ثابتکنندهء تکامل و پیشرفت گونهها از نوعی به نوع دیگر است، را بیابند. زمانی که به برخی سنگوارههای میمون که به نظر آنها شبیه انسان بود دست یافتند، با کمال مسرت و شادمانی فریاد زدند: “دلیل اینجا است! آدمی از میمون تکامل یافته است!”
آنها در مورد ادعای خود این گونه فلسفهبافی کردند که حدود هشتمیلیون سال پیش میمونها از نظر ژنتیکی خود را برای تطابق با متغیرهای طبیعی ارتقا دادهاند. حدود چهارمیلیون سال پیش به راهرفتن بر روی دوپا بهجای چهار پا روی آوردهاند. به این ترتیب از میمونها جدا شدند و بهمرور زمان ردهء جدیدی تشکیل دادند که به انسان امروزی انجامید!
اگر از اینها دلیل علمی مدعایشان طلب شود، پاسخ آنها شباهت ژنتیکی موجود بین تیرهء انسان و تیرهء میمون و فسیلها یا سنگوارههایی که ثابتکنندهء وقوع این تکامل برای بهوجود آمدن یک تیره از دیگری بهصورتی درهمتنیده و وجود واسطهای بین انسان و میمون، میباشد.
دلیل آنها فقط “شباهت” است! و این واقعاً دلیلی مضحک و سخیف است. آیا وجود درصد مشخصی شباهت بین این تیره و آن یکی، به آن معنا است که این تیره از آن یکی مشتق شده است؟ و آیا این که ما تشابهی بین ببرها و گربهها مییابیم، به این مفهوم است که مثلاً ببرها از گربهها تکامل یافتهاند؟!»(1).
1. سایت قطره برای چشماندازها و سخنرانیهای شیخ یاسر حبیب، (نظر شما در مورد نظریهء تکامـل دارویـن چیسـت؟).
قابـل دسترس در نشانی:
http://alqatrah.net/question/index.php?id=173
پاسخ: این سخن وی که «دلیل آنها فقط شباهت است!» نادرست میباشد، و بهروشنی حکایت از آن دارد که وی به دلیل جهلی که نسبت به دلایل علم زیستشناسی تکاملی - که بیان نمودیم - ارائه میدهد و اینکه چه دلایلی پشتوانهء تکامل است، چنین سخنی را بیان مینماید.
در مورد ببرها نیز ظاهراً وی نمیداند که در علم زیستشناسی، ببرها و گربههای خانگی از افراد یک تیره که همان تیرهء گربهسانان هستند، محسوب میشوند و همهء اینها چندمیلیون سال پیش از یک نیای مشترک و یکسان تکامل پیدا کردهاند. نیازی به خندیدن به این موضوع نیست، بلکه کسی که نسبت به آن بیاطلاع است و جرأت میکند در مسائلی که از آنها هیچ سررشتهای ندارد، اظهار نظر کند، باید شرمگین شود. پایان.
2. موقع القطرة لرؤى ومحاضرات الشيخ ياسر الحبيب. (ما هو ردكم على نظرية (داروين) في التطور؟). متاح على:
173=http://alqatrah.net/question/index.php?id
«بر فرض تشابه بین انسان و شامپانزه ۹۹درصد است نه فقط ۹۶درصد، و یا حتی بیشتر از آن؛ با این حال تا زمانی که بین این دو تفاوتی هرچند اندک و ناچیز وجود دارد، نمیتوانیم با قطعیت بگوییم که این دو در واقع از یک تیرهء یکسان میباشند. تا زمانی که تفاوت برقرار است، هیچ دلیل علمی مبنی بر اینکه آنها از یک ریشهء یکسان نشأت گرفتهاند، وجود ندارد، و ادعای این افراد صرفاً تخمینی بر وجود شباهت خواهد بود، نه بیشتر. »(2).
2. همان منبع.
پاسخ: مفهوم این سخن وی آن است که وجود تفاوت در DNA در دو فرد، مانع صدور حکم قطعی بر اصل مشترک برای این دو میباشد. این سخن نادرست است؛ چرا که به عنوان مثال DNA هر یک از فرزندان، عبارت است از آمیختهای معین از DNA والدین که هر کدام از آن دو در هر نوبت سلولهای جنسی با ترکیب جدیدی از ژنهای والدین خود فراهم میکنند. به عبارت دیگر هر یک از فرزندان دارای نقشهای ژنتیکی هستند که با نقشهء ژنتیکی برادرش تفاوت دارد (به جز دوقلوهای همسان). با وجود چنین تفاوتی در ژنهای دو برادر، از طریق تحلیل و بررسی DNA با قطعیت میتوانیم بگوییم که این دو با هم برادر هستند. بنابراین وجود اختلاف در DNA بهخودیخود مانعی برای ارجاع دو نفر به یک اصل مشترک محسوب نمیگردد.
از سوی دیگر شباهت DNA تنها وجه استدلال برای شناسایی اصل مشترک دو تیره، بهشمار نمیرود، بلکه شواهد خاصی برای آن در DNA مثل ویروسهای پسگرد (رتروویروس) و ادغام کروموزم شمارهء دو در انسان که هنوز هم در دیگر انسانریختها منفصل است، وجود دارد. پایان.
«ما در صحنهء واقعی، مثلاً فرزندی را میبینیم که از والدین روسی به دنیا آمده و فرزندی دیگر که از والدین مکزیکی است و بین این دو هم هیچ نوع قرابت و خویشی نمیباشد و بههیچوجه در نَسَب با یکدیگر اشتراکی ندارند، چرا که هر یک متفاوت از نژاد دیگری است، ولی پیش میآید که این دو بهدلیل وجود تشابه صفات ژنتیکی، بسیار شبیه هم میشوند و بیننده ممکن است آنها را دوقلو بداند و حال آنکه بههیچوجه این گونه نیست.
بنابراین، اولاً تشابه بهخودیخود دلیل علمی کافی برای اثبات آنچه طرفداران نظریهء تکامل داروین میپندارند، نیست؛ ثانیاً نقضکنندههای این نظریه بسیار فراوان و متعدد میباشند و ما ذیلاً فقط به یک مورد آن اشاره میکنیم:
اگر انسان از میمون تکامل یافته، خود این میمون از کجا آمده است؟ هواداران نظریهء داروین میگویند وی نیز از یک جنس دیگر تکامل پیدا کرده است. اگر قضیه از این قرار باشد پس چرا هیچ سنگوارهای که ثابت کند مثلاً میمون از روباه یا گرگ یا حتی تمساح تکامل یافته بهدست نیامده است؟! چرا باستانشناسان و کاوشگران، بهعنوان مثال سنگوارههای تکامل خزندگان از ماهیها را بهدست نیاوردهاند؟! یا چرا شواهد تکامل پرندگان از حشرات را پیدا نکردهاند؟! این نظریه بر این باور است که هر چیزی بهوسیلهء عملکرد طبیعت و جهت تطابق با آن از چیز دیگری تکامل یافته است، با این حال اینها چیزی که ثابتکنندهء این مطلب باشد، نیافتهاند، به استثنای انسان که به زعم آنها از میمون تکامل یافته و این گمانشان نیز همان طور که پیشتر گفتیم، فقط مبتنی بر وجود شباهت ژنتیکی است و حال آنکه این چیزی جز سنت خدای متعال در خلقتش، نمیباشد».
پاسخ: شباهت بین یک انسان و فرد دیگری که نسبت نزدیکی با هم ندارند، به این دلیل است که بین آنها قرابت دوری وجود دارد. مثالی که وی با آن میخواهد نظریهء تکامل را رد کند، ثابتکنندهء این نظریه است، نه عکس آن. نخستیسانان بزرگ(*) از نخستیسانانی که پیش از آنها بودهاند تکامل یافتهاند و آنها نیز از حیوانات مشابه لمورها(**)، که آنها نیز خود از پستانداران دیگر تکامل پیدا کردهاند و سنگوارههایشان نیز موجود است. در خصوص تکامل خزندگان از ماهیها نیز، علاوه بر ادلهء ژنتیکی که روزبهروز بر شمار آنها افزوده میشود، سنگوارههایی وجود دارد که ثابتکنندهء این مطلب است.
(*)-نخستیهای بزرگ Greatapes شامل گوریل، شامپانزه، بونوبو و اورانگاتون می باشند.(مترجم)
(**)- لمورها گروه ویژهای از نخستیها هستند که تنها در ماداگاسکار و جزایر کومورو یافت میشوند. آنها جـانورانی اجتمـاعی هستند و دست و پایی دراز، پنجهها و انگشتانی انعطافپذیر و پوزهای بلند دارند. راستهء نخستیان (پریماتها) به سـه تیـره تقسیم میشود: لمورها، میمونها و انسانوارهها. (مترجم)
اما پرندگان، از حشرات تکامل نیافتهاند تا کسی بخواهد بهدنبال سنگوارههای میانی بین پرندگان و حشرات بگردد. پرندگان از خزندگان تکامل یافتهاند که خود آنها نیز از دید علم دستهبندی موجودات زنده، از بازماندههای دایناسورها هستند. پایان.
«بهعنوان مثال ملاحظه کنید که سنگواره دایناسورها بسیار کهنتر و میلیونها سال قدیمیتر از سنگوارههایی است که از میمونها یافت شده. اگر اصل بر تکامل باشد، چرا به عنوان مثال سنگوارههای دایناسورهایی که شروع به تکامل به فیل یا زرافه کردهاند، کشف نشده است؟! اینکه از میمونها سنگوارههایی یافتهاند که ترکیب بدنشان مشابه انسان است، به معنای اثبات تکامل نیست، چون در این صورت میبایست سنگوارههایی از تکامل دایناسورها به فیل یا تکامل جانداران از گونهای به گونهء دیگر نیز یافت میشد و حال آنکه قطعاً چنین سنگوارههایی پیدا نشدهاند».
پاسخ: فیل و زرافه پستاندارند و از پستانداران پیش از خود تکامل یافتهاند، نه از دایناسورها. امروزه سنگوارههای میانی بین گونهها در تکامل گمشده نیستند، بلکه سنگوارههای میانی بسیار زیادی کشف شده است. البته برخی از آنها مفقود هستند و این طبیعی است؛ زیرا هیچ کس توقع ندارد که تمام سنگوارهها را بیابد و انسان باید خیلی خوششانس باشد تا طبیعت تمام گونههای میانی منقرضشده را برای او حفظ کند و او موفق شود به تمام محلهای استقرار این سنگوارهها دسترسی پیدا کند! پایان.
«به فرض ثابت شدن فرضیهء تکامل، چرا ما اکنون آن را مشاهده نمیکنیم، هرچند در حدّ مقدمات و پیشزمینههایش؟!».
پاسخ: تکامل صبغهء علمی دارد و در تمام دانشگاههای معتبر سراسر جهان، آن را بهعنوان یک نظریه و نظریهای که مقبول همهء دانشگاهها، مؤسسات و محافل علمی وزین در جهان است قبول دارند. اکنون مشخص شده که تمام پیشبینیهای نظریهء تکامل با واقعیت منطبق است. اصولاً قوت و ضعف نظریات علمی را بر این اساس میسنجند، یعنی بر اساس مقدار مطابقت پیشبینیهای آنها با واقعیت.
تکامل و مقدمات آن در همه جای زمین موجود است؛ مانند تکامل ویروسها و باکتریهای بیماریزای مقاوم در برابر درمان، پروانههای دوران انقلاب صنعتی و چشمان اسکیموها. حتی اکنون نیز میتوان تکامل را از طریق تغییر ترکیب ژنتیکی برخی جانداران و تولید موجودات جدید در آزمایشگاه، تجربه نمود. پایان.
«داروین و طرفداران او میگویند گروهی از میمونها بهوسیلهء سازگاری با تغییرات طبیعی شروع به تکامل نمودهاند. آنها بهجای راه رفتن بر روی چهار پا، آموزش دیدهاند که بر روی دو پا راه بروند و به این ترتیب کجی استخوانهایشان را برطرف کردهاند. این موضوع در نسل آنها نیز اثر گذاشت و منجر شد به اینکه بچههای آنها نیز طبق وراثت، بر روی دو پا راه بروند. سؤال این است که چرا ما مشابه چنین چیزی را امروز شاهد نیستیم؟ میمونهای آموزشدیدهء زیادی هستند که نسبت به دیگر میمونها، بیش از میانگین طبیعی میتوانند بر روی دو پا راه بروند، دیگر میمونها قادر نیستند بیش از چند گام چنین کنند. پس چرا نمیبینیم این میمونهای آموزشدیده بههنگام تولیدمثل، این اثر را به نسلهای بعد از خود منتقل کنند، بلکه نسلهای بعد همچنان بر روی چهار پا راه میروند و برای راهرفتن روی دو پا نیاز به آموزش جدید دارند؟!».
پاسخ: راه رفتن این میمون آموزشدیده صرفاً یک عادت است، و عادتها و هر چیزی که از عامل بیرونی نشأت بگیرد انتقال نمییابد. صفتی که با وراثت منتقل میشود، صفت ژنتیکی است و صفات عارضی مانند راهرفتن میمون بر روی دو پا بر اثر آموزش یا ختنه شدن فرزند مذکر انسان این گونه نیستند. پیشتر مشخص شد کسی که چنین اشکالی را مطرح میکند، بسیار سطحینگر است و از سادهترین امور علمی مربوط به تکامل اطلاعی ندارد، و با وجود جهل مفرطی که به آن دچار است، این جرأت را دارد که در کمال وقاحت بر مقولهء علمی تکامل اشکال بگیرد و حال آنکه از آن چیزی نمیفهمد. پایان.
«به عنوان مثال چرا انسانی را نمییابیم که خودش را به گونهای تربیت کرده باشد که بتواند قلوهسنگها را بدون تأثیرگذاری بر معدهاش بخورد، و فرزندان، نوهها و نوههای نوههایش این ویژگی را از طریق وراثت بهدست آورند؟!
کسی که به دلیل تغیرات ژنتیکی، با شش انگشت در یک دست به دنیا میآید، چرا پس از ازدواج و بچهدار شدن، پسرش پنج انگشت دارد و این صفت را از پدرش به ارث نبرده و همچون او تکامل نیافته است؟! دلیل این امر آن است که تأثیرات بیرونی بر ژنها، هیچ تکاملی را به دنبال ندارد».
پاسخ: ضرورتی ندارد که یک صفت ژنتیکی حتماً به ارث برده شود. چه بسا جهش ژنتیکی در انسان رخ بدهد ولی ژن جهشیافته به فرزندان او منتقل نگردد، و یا ممکن است به برخی از فرزندان منتقل شود و به برخی دیگر خیر. برای اثبات تکامل همین بس، که صفات ژنتیکی از طریق وراثت میتوانند منتقل شوند. پایان.
«در خصوص بازگشت به منشأ پیدایش هستی، هواداران نظریهء داروین میگویند هستی از روی تصادف محض پدید آمده و تکامل و ارتقا، عامل بهوجود آمدن این موجودات زنده در سردهها و گونههای مختلف میباشند. اگر در مورد مادهء اولیهء طبیعی که این پیدایش و تکامل را باعث گشته، از آنها سؤال شود، میگویند پالس انرژی. این پالس از کجا آمده است؟ خود اعتراف میکنند که پاسخی ندارند. بر این اساس، این مادیگراها معترفند مؤثری در پیدایش هستی وجود دارد که همان پالس انرژی است در حالی که ما الهیون میگوییم این مؤثر همان خداوند متعال است. کدام سخن به عقل نزدیکتر است: اینکه یک پالس گنگ و کر که نه تعقل میکند، نه میداند و نه احساس دارد، این هستی گسترده، دقیق و عظیم را بهوجود آورده یا یک ذات آگاه، دانا و باشعور؟».
« مَثَل سخن اول مثل کسی است که میگوید با روی دادن انفجاری در یک چاپخانه و از روی تصادف، حروف تایپی بر روی کاغذ قرار گرفته و اتفاقاً دیده شده که پس از آن، یک قطعه نثر یا یک شعر با ادبیات سترگ و دارای معانی ژرف بهوجود آمده است. آیا چنین چیزی معقول است؟!
میگویند این رویداد بر اساس سرعت تغییر، معقول نیست زیرا دستیابی به آن با چنین سرعتی امکانپذیر نمیباشد ولی با گذشت میلیونها سال شدنی است. ما پاسخ دادیم که هر چه زمان بیشتری سپری شود، احتمال وقوع خطا بیشتر میشود. زیرا باید فلان حرف پس از فلان حرف در جای مناسب بنشیند تا کلمهء صحیح، سپس عبارت صحیح و بعد بخش صحیح، تشکیل شود. هر چه با گذشت زمان احتمالات کمتر شود، وقوع خطا بیشتر میشود. بنابراین اگر پیدایش یک قصیده در آغاز انفجار امکانپذیر نیست، بیشک پس از آن، به دلیل کم شدن فرصتهای صحیح در تکامل، بهوقوع پیوستنش امکانپذیر نخواهد بود».
پاسخ: مطرح کردن مثال تصادف با آنچه در نظریهء تکامل مطرح میشود، روا نیست؛ زیرا تکامل - بر خلاف پندار عدهای - انباشتی است نه جهشی؛ بنابراین اشکال تصادف بر آن وارد نمیباشد. دیگر سخنان وی در بالا نیز سخنان بیمایهای بیش نیست، ولی من توضیح میدهم که چگونه بروز اشتباه در همانندسازی ژنتیکی یا جهش ژنتیکی تصادفی به تکامل منجر میشود. البته از سخنان وی پیدا است که او از آنچه نظریهء تکامل مطرح میکند، چیزی نمیداند. نظریهء تکامل میگوید بروز اشتباه در همانندسازی ژنتیکی ممکن است زیانبار و یا ویژگی بهبودیافتهای را بهدنبال داشته باشد. چنین چیزی با آزمایش ثابت شده است. اگر ضرری بههمراه داشته باشد، اصولاً طبق انتخاب طبیعی، باقی نمیماند تا بخواهد به نسل بعدی انتقال یابد؛ چرا که مانعی برای حامل خود بهشمار رفته و رقابت او با همنوعانش را دشوار میسازد و درنتیجه انباشته نمیگردد. اما جهش سودمند انباشته میشود زیرا جاندار را از ویژگی برتری در قیاس با همنوعانش بهرهمند میسازد و از همین رو انتخاب طبیعی این صفات را تثبیت و انباشته میگرداند. به این ترتیب تکامل در نژادها بهوقوع میپیوندد. پایان.
«با تمام پیشرفتهای علمی که بشر به آنها دست یافته، و حتی توانسته با ساخت ابزار و تجهیزات دقیق بر ماه و ستارگان پا بگذارد، تاکنون نتوانستهاند یک سلول زنده را از مواد شیمیایی بهوجود آورند آن گونه که نظریهء داروین به آن اشاره میکند و آن را عملی ساده میانگارد. دانشمندان معترفند به اینکه ساخت یک سلول زنده غیرممکن است؛ زیرا سلول به حدی ساختار پیچیدهای دارد که بشر را کاملاً درمانده میسازد. این باطلکنندهء نظریهء داروین است که میگوید اصل سلول زنده از مواد شیمیایی اولیهء طبیعی تشکیل شده است. آنچه آنها فرض گرفتهاند، این است که سازندهء سلول زنده، طبیعت است. با توجه به اینکه طبیعت عاقل نیست، پس چطور میتوان پذیرفت که انسان عاقل - که او نیز طبق گفتهء ایشان فرزند طبیعت است - نمیتواند یک سلول را بهوجود آورد و حال آنکه انسان از یک رشد ذهنی برخوردار است که طبیعت جامد را از آن بهرهای نیست؟!».
پاسخ: حیات سلول زنده در واقع همان کروموزومها هستند و ساخت کروموزوم در آزمایشگاه از مواد شیمیایی صورت گرفته است و این کروموزم توانسته خود را به تعداد بسیار زیاد، تکثیر و همانندسازی کند. اشکالی که برخی افراد نادان گرفتهاند این است که آنچه در آزمایشگاه و توسط انسان ساخته شده، فقط کروموزومها هستند و نه سیتوپلاسم سلول. این اشکال از دید افراد آگاه مانند آن است که کسی به فردی که هواپیمای جت ساخته بگوید: اگر میتوانی رنگ بساز، تا بهوسیلهء آن این هواپیما رنگآمیزی شود!
بسیار خوب، آیا اگر برای شما سیتوپلاسم را بسازند، با آنها به خداناباوری روی میآورید؟!!
اشکال یا باید دقیق و کامل باشد یا حداقل از ارزش علمی برخوردار باشد، نه اینکه چنین ساده و سطحی باشد که بهوضوح از جهل صاحب خود حکایت کند. پایان.
«اینها فقط پاسخهایی سریع بود که بر یک نظریهء باطل و نابخردانه ارائه شد و ما قضیه را در جایی دیگر به تفصیل شرح خواهیم داد. به هر حال اگر ما نظریهء داروین را باور نداشته باشیم، پس از انتقال به قبر اگر مشخص شود که این نظریه درست بوده - به فرض محال - ضرری نکردهایم؛ ولی آن گاه که آنها به قبر میروند و برایشان روشن میشود که آنچه ما در باب وجود خدای خالق متعال میگوییم صحیح است، خسارت سنگینی دامنگیرشان خواهد شد! فرد عاقل کدام گزینه را انتخاب میکند؟!».
پاسخ: پیشتر ارزش ردیههایی که بر نظریهء تکامل وارد نموده است، مشخص شد و ما قضاوت را به خوانندگان واگذار میکنیم. پایان.
۱.موقع القطرة لرؤى ومحاضرات الشيخ ياسر الحبيب. ما هو ردكم على نظرية (داروين) في التطور؟. متاح على:
173=http://alqatrah.net/question/index.php?id
«نصیحت ما به شما این است که فرهنگ لازم را بهدست آورید و به روایات و سخنان ائمهء اطهار ما (عليهم السلام) در باب توحید رجوع کنید. بهعنوان مثال در بحارالانوار احادیث بسیاری در این باب مییابی. همچنین به دروس حوزوی ما در علم کلام و بهویژه بحث اثبات صانع مراجعه نمایید. امید است به خواست خدا برای شما سودمند باشد. همچنین بد نیست کتاب “تکامل، نظریهای در بحران” اثر مایکل دنتون(*)، یکی از دانشمندان استرالیایی علم زیستشناسی را مطالعه کنید. وی در این کتاب با شواهد و دلایل، نظریهء داروین را نقض میکند.
خداوند شما را در جمیع خیر دنیا و آخرت توفیق دهد. والسلام . ۲۶ ذی حجه سال ۱۴۲۷ از هجرت شریف پیامبر».
(*)- مایکل دنتون (Michel Denton) (متولد ۱۹۴۳) نویسنده و زیستشناس بریتانیـایی - اسـترالیایی اسـت. وی در سـال ۱۹۷۴ دکترای بیوشیمی خود را از کالج سلطنتی لندن دریافت نمود. وی در سال ۱۹۸۵ کتاب “تکامل، نظریهای در بحـران” (Evolution: A Theory in Crisis) را منتشر کرد. وی در این کتـاب خـود را از طرفـداران نظریـهء تکامـل و مخـالف آفرینش ناگهانی میداند و انتقاداتی را که متوجه نئوداروینیسم یـا داروینیسـم جدیـد میدانـد، در ایـن کتـاب ذکـر میکنـد. (مترجم)