جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
قلب انسان بین دو انگشت از انگشتان رحمان() قرار دارد؛ شیطان یک انگشت و فرشته انگشتی دیگر، یا تاریکی یک انگشت و نور انگشتی دیگر، یا جهل یک انگشت و عقل انگشتی دیگر.
قلب بین این دو انگشت است، و جهـاد با نفْس، سعی و تلاش برای رسیدن به خداوند با فرشته، نور و عقل، و ترک گفتن شیطان، ظلمت و جهل میباشد.
و از آنجا که هدف و غـرض شیطان این است که انسان را در آتش سرنگون و تباه کند و او را هنگامی که خالق رئوف رحیم بزرگوار را معصیت میکند، در یک رویارویی خفّتبار قرار دهد، ناگزیر باید سلاحی داشته باشد تا با استفاده از آن برای به جریان انداختن آنچه مورد نظرش است، این هدف و غرض را جامهی عمل بپوشاند.
این سلاح از آشکار تا نهان، و از ضعف تا قوّت برای هرکس بر حسب شرایط درجهبندی میشود؛ پس برای به گمراهی کشانیدن هر صنفی سلاحی درخور وجود دارد.
و از باب «دشمن خود را بشناس» به این سلاح میپردازم؛ تا کسی که خواهان مجاهدت در راه جهاد اکبر است دشمن خویش را بشناسد، و به دنبال آن خویشتن را از آتش جهنم رهانیده، وارد دژ مستحکم گردد و زرهی شایسته و مناسب بر تن کند، تا هدفی آسان برای شیطان ـکه لعنت خداوند بر او بادـ نباشد.
باید در ابتدا و پیش از هر چیز، از محرکهای گمراهی انسان که برخی مرکب از برخی دیگر و در هم تنیده با برخی دیگر میباشد، شناخت حاصل شود، و شیطان ـکه لعنت خدا بر او بادـ از این ترکیب بغرنج و در هم تنیده، برای گمراه کردن هر انسانی با توجه به وضعیت او، بهره میجوید؛ و از آنجا که انسان در این عالَم جسمانی زندگی میکند و با این عالم جسمانی در این بُعد زمانی و این زندگانی دنیوی، در معرض آزمون میباشد، نفس انسان و آنچه احاطهاش کرده است، هر دو محور بحث در زمینهی اسلحهی شیطان میباشند. بنابراین شیطان (که خداوند لعنتش کند) برای اغوای انسان و واژگون نمودنش در هاویه (اعماق) دوزخ، از نفس و محیط بر آن، سلاح بر میگیرد؛ و آنچه محیط بر انسان است، همین عالم جسمانی یا دنیا میباشد.
بنابراین پژوهش و تحقیق از یک سو حول محور دنیا و نفس انسانی، و از سوی دیگر در زمینهی نفس انسانی، دور میزند؛ چرا که این سلاح:
• یا مرکّب از این عالم جسمانی و نفس انسانی است؛ مانند چاقو و جسم که چاقو در آن فرو میرود؛ مثالی از این دست، مرد و زن زناکار میباشد؛ شیطان از زن یا مرد بهره میجوید. به علاوه شیطان به ضعف جنسی در این انسانی که میخواهد گمراهش کند و در ژرفای دوزخ به تباهیاش بکشد، نیازمند میباشد. بنابراین برای مردی که با زنا خدا را نافرمانی میکند، زن به مانند چاقویی است که شیطان با آن ضربه میزند و ضعف جنسی او همانند مکانی است که شیطان ضربه را در آن وارد میکند.
• و یا سلاحِ شیطان از درون نفس انسانی برگرفته میشود؛ که در این حالت، چاقو و محل فرود آمدنش هر دو یکی ـیعنی نفسـ میباشد؛ بنابراین در این حالت، چیزی از این عالم جسمانی وجود ندارد. مثالی از این نوع، عُجب و خود بزرگبینی میباشد.
پس باید چاقو (دنیا)، جسمی که در آن فرو میرود (نفس)، و همچنین چاقوی نفسانی (چاقو و سلاحی است که از نفس گرفته و در آن فرو برده میشود) را بشناسیم؛ و اگر توفیق یافتیم، پس از اینکه به صورت سطحی و اجمالی از آن شناختی به دست آوردیم، آن را به تفصیل نیز خواهیم شناخت. ما به هر دو شناخت یعنی کلی و اجمالی (یعنی اینکه نفس و دنیا هر دو سلاح شیطان میباشند)، و تفصیلی که در این مجال به آن نمیپردازم ـچرا که از این شناخت کلی منشعب میگرددـ نیازمند میباشیم.
مانعی ندارد که نگاهی به دنیا و نفس انسانی که سلاحی برای شیطان میباشند، نظری بیفکنیم:
عالم جسمانی که محیط بر انسان و او را در بر گرفته است به دستههایی تقسیم میشود: جمادات، نباتات، حیوانات و سایر انسانها (غیر از خودش) و تعامل این انسان با آنها که میتواند سازگار یا ناسازگار با آنها باشد. به عنوان مثال میبینیم که انسان مالکیت داشتن بر زمین، طلا و نقره، کشت و زرع، و ارضای شهوت با جنس مقابل را دوست دارد: ﴿(دوست داشتن خواستهای نفسانی از زنان، فرزندان، اموال فراوان از طلا و نقره، اسبان نشاندار، چهارپايان و زراعت، برای مردمان آراسته شده است. اينها متاع زندگانی اين جهان هستند، در حالی که بازگشتگاهِ نیکو نزد خداوند است)﴾().
همچنین او در معرض ضرر و زیان قرار گرفتن مانند کشته شدن در میدان نبرد را که از نتایج احتمالی جهاد میباشد، دوست نمیدارد:
﴿(جنگ بر شما مقرّر شد، در حالی که آن را ناخوش میداشتید، و چه بسا چيزی را ناخوش بداريد در حالی که در آن خيرِ شما باشد و چيزی را دوست داشته باشيد در حالی که برايتان ناپسند افتد؛ در حالی که خدا میداند و شما نمیدانيد)﴾().
و ناگزیر از بیان اینکه دنیا نسبت به آخرت دو هَوویی هستند که به هیچ وجه با یکدیگر در قلب یک انسان جمع نمیشوند،() و در دو جهت مخالف یکدیگر قرار دارند، به طوری که اگر انسان به یکی از آنها توجه کند به دیگری پشت کرده است. چنین امکانی وجود ندارد که انسان دنیا و آخرت را در چشم یا قبلش یک جا گرد آورد.
حق تعالی میفرماید: ﴿(هر کس کِشت آخرت را بخواهد برایش بر کِشتهاش میافزاييم و هر کس کِشت دنيا را بخواهد از آن به او عطا میکنيم، ولی ديگر او را آخرت نصيبی نيست)﴾().
و حق تعالی میفرماید: ﴿(هر کس خواهان اين جهان زودگذر باشد هر چه بخواهیم برای کسی که بخواهیم ارزانیاش داريم، آنگاه جهنم را جايگاه او سازيم تا نکوهيده و رانده شده به آن دراُفتد * و هر که قصد آخرت نماید و سعی و تلاشش را برای آن به کار بندد در حالی که مؤمن باشد، آنان کسانی هستند که از سعی و تلاششان سپاسگزاری خواهد شد)﴾().
و از این ترکیب جسمانی که انسان و نفس انسان را در بر گرفته است ـبه خصوص از منافذ و نقاط ضعف موجود در نفس انسانـ سلاح شیطان که لعنت خدا بر او باد، ساخته میشود.
که اساس و خاستگاه بلا و خانهی دردها است؛ که اگر در آن منفذهای سازگار با شهوات دنیوی نبود، و همچنین اگر در آن «علت العلل» (علت اصلی) همهی دردها یعنی «من و منیّت» نبود، شیطان هیچ راهی بر انسان نمیداشت. پس با سلامتی آن، انسان سالم میشود و با درد آن، انسان بیمار میگردد و با مرگ، آن، انسان میمیرد.
و شیطان که لعنت خدا بر او باد، یا از آنچه در نفس انسان است یعنی همان من و منیّت برای ضربه زدن بر او استفاده میکند، که در این صورت سلاح شیطان از نفس خواهد بود و محل ضربه زدن نیز در همان، و یا از آنچه در دنیا است برمیگیرد تا در منافذ و حفرههای نفس ضربه وارد کند.
اکنون سلاح شیطان و ترکیب آن از نفس و آنچه آن را احاطه کرده است شناختیم و به این ترتیب متوجه میشویم اینکه مبارزه با نفس همان جهاد اکبر است، چه معنایی دارد؛ چرا که در این آوردگاه سنگر بندی نفس، منجر به پیروزی بر شیطان، ناکام کردنش و شکستن سلاحش میگردد.
اما شرح و تفصیل اسلحهی ظلمت، جهل و شیطان را به این گوهر که از جواهر آل محمد ص است وا مینهم که سربازان جهل و سپاهیان عقل را بیان کرده است؛ تا مؤمن پس از رها کردن لشکریان جهل، به سپاهیان عقل آراسته گردد، تا عقلش را به کمال برساند و از سلاح شیطان به خداوند پناه جوید.
شیخ کلینی در کافی از عدهای از یاران ما، از احمد بن محمد، از علی بن حدید، از سماعه بن مهران نقل کرده است که گفت: نزد ابا عبد الله ع بودم در حالی که در محضر ایشان جماعتی از شیعیان حاضر بودند. یادی از عقل و جهل به میان آمد که ابو عبدالله ع فرمود: «عقل و لشكرش را بشناسید تا هدایت شوید، و جهل و لشكرش را بشناسيد تا هدایت شوید». سماعه گويد: عرض كردم، فدایت شوم، غير از آنچه شما بما فهمانيدهايد نمیدانيم. حضرت ع فرمود: «خداوند تبارک و تعالی عقل را آفرید. عقل اولین مخلوقش از روحانیون از سمت راست عرش از نورش بود. به او فرمود: برو، و او رفت. سپس به او فرمود: پیش آی، و پیش آمد. خداوند تبارک و تعالی به او فرمود: تو را بر خُلقی عظیم خلق نمودم و بر تمام مخلوقاتم کرامت بخشیدم. سپس جهل را از دریای شور و ظلمانی آفرید و فرمود: برو، و او رفت. سپس به او فرمود: پیش آی، و پیش نیامد. خداوند عزّوجل فرمود: تکبّر ورزیدی، پس تو را لعنت کردم. سپس برای عقل هفتاد و پنج سرباز قرار داد. چون جهل این مکرمت و عطای خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد: پروردگارا! این هم مخلوقى است همانند من، او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى، و من ضدّ او هستم و بر او توانایى ندارم. آنچه از لشکریان به او دادى بمن هم عطا کن. فرمود: بلى میدهم ولى اگر پس از آن نافرمانى کردى تو را و لشکر تو را از رحمت خود بیرون میکنم. عرض کرد: خوشنود شدم. پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا فرمود.
هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرد به این قرار است: خیر که وزیر عقل است و ضد او را شرّ قرار داد که وزیر جهل میباشد؛ ایمان و ضدّش کفر؛ تصدیق حق و ضدش انکار حق؛ امیدوارى و ضد آن نومیدى؛ دادگرى و ضد آن ستمکاری؛ خوشنودى و ضد آن قهر و خشم؛ سپاسگزارى و ضد آن ناسپاسى؛ چشم داشت به رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛ توکل و اعتماد به خدا و ضد آن حرص و آز؛ نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛ مهربانى و ضد آن کینهتوزى؛ دانش و فهم و ضد آن نادانى؛ شعور و ضد آن حماقت؛ عفت و پاکدامنى و ضد آن بیعفتی و رسوایى؛ پارسایى و ضد آن میل به دنیا؛ خوشرفتارى و ضد آن بد رفتارى؛ پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛ تواضع و ضد آن کِبر؛ آرامى و ضد آن شتابزدگى؛ خردمندى و ضد آن بیخردى؛ خاموشى و ضد آن پُر گویى؛ فرمانبرداری و ضد آن گردنکشى؛ تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن؛ شکیبایى و ضد آن بیتابى؛ چشمپوشى و ضد آن انتقامجویى؛ بىنیازى و ضد آن فقر و نیازمندى؛ به یاد داشتن و ضد آن غفلت و بیخبری؛ در خاطر نگهداشتن و ضد آن فراموشى؛ مهرورزى و ضد آن دورى و کنارهگیرى؛ قناعت و ضد آن حرص و آز؛ تشریک مساعى و ضد آن دریغ و خوددارى؛ دوستى و ضد آن دشمنى؛ پیماندارى و ضد آن پیمانشکنى؛ فرمانبرى و ضد آن نافرمانى؛ سر فرود آوردن و ضد آن بلندى جستن؛ سلامتی و ضد آن مبتلا بودن؛ دوستى و ضد آن تنفّر و انزجار؛ راستگویى و ضد آن دروغگویى؛ حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛ امانت و ضد آن خیانت؛ صدق و خلوص و ضد آن ناخالصی؛ چالاکى و ضد آن سستى؛ نشاط و زیرکى و ضد آن کودنى؛ شناسایى و ضد آن ناشناسایى؛ مدارا و رازدارى و ضد آن راز فاش کردن؛ یک رویى و ضد آن دغلى؛ پردهپوشى و ضد آن فاش کردن؛ نماز گزاردن و ضد آن تباه کردن نماز؛ روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛ جهاد کردن و ضد آن فرار از جهاد؛ حج گزاردن (یا ولایت) و ضد آن شکستن عهد و پیمان؛ سخن نگهدارى و ضد آن سخن چینى؛ نیکى به پدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛ با حقیقت بودن و ضد آن ریاکارى؛ نیکى و شایستگى (معروف) و ضد آن زشتى و ناشایستگى (منکر)؛ خود پوشى و ضد آن خود آرایى؛ تقیه و ضد آن بىپروایى؛ انصاف و ضد آن تعصب و جانبدارى از باطل؛ خودآرایى براى شوهر و ضد آن زنا کردن؛ نظافت و پاکیزگى و ضد آن پلیدى؛ حیا و آزرم و ضد آن بىحیایى؛ میانه روى و ضد آن تجاوز از حد؛ آسودگى و ضد آن خود را به رنج انداختن؛ آسانگیرى و ضد آن سختگیرى؛ برکت داشتن و ضد آن بىبرکتى؛ تندرستى و ضد آن گرفتارى؛ اعتدال و ضد آن افزونطلبى؛ موافقت با حق و ضد آن پیروى از هوس؛ سنگینى و متانت و ضد آن سبکى و جلفى؛ سعادت و ضد آن شقاوت؛ توبه و ضد آن اصرار بر گناه؛ درخواست آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن؛ دقت و مراقبت و ضد آن سهل انگارى؛ دعا کردن و ضد آن امتناع از دعا با تکبر؛ خرمى و شادابى و ضد آن سستى و کسالت؛ خوشدلى و ضد آن اندوهگینى؛ مأنوس شدن و ضد آن کناره گرفتن؛ و بخشش و سخاوت و ضد آن بخیل بودن.
تمامی این صفات و خصوصیات که جملگی لشکریان عقلاند جز در پیامبر، وصی و جانشین او و یا مؤمنى که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است جمع نشود؛ اما دوستداران دیگر ما برخى از اینها را دارند تا تدریجاً همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند که آنگاه با پیامبران و اوصیایشان در مقام اعلى همراه شوند (یعنی اگر عقلش کامل گردد از اهل آسمان هفتم که همان آسمان عقل است، خواهد بود) و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورى گزیدن از جهل و لشکریانش به دست نیاید. خدا ما و شما را به فرمانبرى و طلب ثوابش موفق بدارد!»()
* * *