جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامفرستاده پیش از عذاب خداوندی، رحمتی الهی است. حال چگونه این رحمت تشخیص داده میشود و چگونه این فرستاده از میان دعوتهایِ باطلِ بسیار، شناخته میشود و چگونه حق شناخته میشود؟!
چطور مسلمانان، محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) را تمایز قائل شدند و از او پیروی کردند؛ نه از مُسَیلمه یا سَجّاح یا اَسوَد عنسی، و سایر علمای نصارا، علمای یهود یا علمای اَحناف؟ آیا اینها افرادی سادهدل بودند و استدلالها و عذرهایی نداشتند تا از پیروی از حقی که همراه با محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) بود، بهانه بیاورند و بر مردم استدلال کنند که حق با دعوتهای باطلِ تحریف شدهی آنان میباشد؟! آیا نصارا به رسالتی که یک پیامبر ـیعنی حضرت عیسی عـ آورده بود استناد نمیکردند و محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) به آن اعتراف و آن را تصدیق نمیکرد؟! آیا یهود مدعی پیروی از موسی نبودند؟! و همچنین احناف مدعی دنبالهروی از ابراهیم؟! آیا پیروان علمای احناف و یهود و نصارا نمیگفتند: «(ما پدرانمان را بر آيينی یافتیم و به اعمال آنها اقتدا میکنيم)» و «(نه، بلکه ما به همان راهی میرويم که پدرانمان میرفتند؛ حتی اگر پدرانشان هیچ خِردی نداشته و گمراه بوده باشند)».
آیا نگفتند «یک گنجشگ در دست، بهتر از ده گنجشگ بر درخت است» و حتی روی درخت چیزی نمیدیدند و در شک خودشان در تردید به سر میبردند. آیا در دستانشان گنجشگی وجود داشت یا فقط توهّم و فریبی بود که شیطان به واسطهی آن، ایشان را فریفته بود؟ آیا با محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) با این سخنان برخورد نکردند: دیوانه، جنزده، جادوگر، پیشگو، دروغگو، نادان و چیزهای دیگر. چطور استدلال میشود که حق با فرستادگان نیست؟!
۱- دیوانهای است که با حکمت سخن میگوید!!
۲- فردی است جنزده با کلامی از سوی خداوند، شیاطین را از بین مردم بیرون میآورد و جنهای کافر و شیاطین از او فرار می کنند!!
۳- پیشگو و کاهنی است که روزگارش را در نماز و عبادت صرف میکند!!
۴- دروغگویی که با صفت راستگویِ امانتدار بودن شناخته میشود!!
۵- نادانی که با علما مبارزهطلبی میکند و علمی آورده است که برتر از علم آنان میباشد و برای پاسخ دادن به او، جز سفسطه و مغالطه و اِفترا، چیز دیگری ندارند!!
گمان میکنم این تناقضات برای شناختن اینکه حق با فرستادهی مورد اِتهام میباشد، کافی باشد. به علاوه، جنّ، آفریدهای ضعیف و بیچاره است، حتی شرورترین آنان در مقابل شرورترین فرزندان آدم، نیازمند و بیچاره هستند. علمای گمراهی که با پیامبران میجنگند برای آنان چنین تصوری ایجاد میکنند که آنان آفریدههایی ترسناکاند و نیروهای بسیاری دارند؛ در حالی که خود میدانند برخی از شیاطین در مقابل آیهای از آیات خداوند یا کلمهای از کلمات خداوند سبحان تاب مقاومت نمیآورند. «(و اين قرآن را شياطين نازل نکردهاند * آنان نه در خورِ اين کارند و نه توان آن دارند * شياطين از شنيدن وحی معزول داشته شدهاند)».
علاوه بر این، آنان خود میدانند که او راستگو، عابد و پرهیزگار است و در عین حال میگویند شیاطین بر او فرود میآیند! ولی خداوند سبحان که جن و شیاطین را آفریده است، پاسخشان را اینگونه میدهد: «(آيا شما را آگاه کنم که شياطين بر چه کسی نازل میشوند؟ * بر هر بسيار دروغگوی گنهکار نازل میشوند * القا میکنند در حالی که بيشترشان دروغگويانند)».
ولی با این حال بیشتر مردم از علمای گمراهی که دشمنان پیامبران و فرستادگان هستند، پیروی میکنند. آنها نیز اغوایشان میکنند و از حقیقتی که فرستادگان آوردند، گمراهشان مینمایند: «(و گمراهان از پیِ شاعران میروند)» ؛ منظور از شاعران همان علمای گمراهی میباشد، و این مطلبی است که اهل بیت (علیهم السلام) تفسیر نمودهاند. «(آیا ندید که آنان در هر وادی سرگردانند؟)» ؛ درهای عمیق، و سقوط در هاویهی جهنم، و گمراهی و انحراف از حقیقت، و آنان سخنانی را بر زبان میرانند که انجام نمیدهند!
همواره میبینیم که عالم بیعملِ گمراه مردم را به خوبی و ترک بدی دعوت میکند؛ ولی در عین حال، خود به نیکی عمل نمیکند؛ بلکه مال یتیم و زنهای بیسرپرست را میخورد و از ضعیفان سوء استفاده و بهرهکشی میکند و در راه خداوند جهاد نمیکند: «(آنان را از مردم ديگر، حتی از مشرکان به زندگی اين جهانی حريصتر خواهی يافت، و بعضی از کافران دوست دارند که هزار سال در اين دنيا زيست کنند، در حالی که عمر طولانی، عذاب خدا را از آنان دور نخواهد ساخت، که خدا به اعمالشان بينا است)».
در نهایت، هنگامی که عذاب میآید، افرادی که پیروی میشدند، از کسانی که آنها را پیروی میکردند، بیزاری میجویند؛ ولی هیهات که کلمه و سخن به حقیقت پیوست: «(روزی که ظالم دستان خود را به دندان گزد و گويد: ای کاش راهی را که رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم * وای بر من، کاش فلانی را دوست نمیگرفتم * پس از آنکه قرآن برای من نازل شده بود، مرا از پيرويش بازمیداشت و اين شيطان همواره آدمی را تنها میگذارد)».
در حالی که پیشتر: «(گفتند: ما تو و يارانت را به فال بد گرفتهايم. گفت: فال نیک و بد شما نزد خدا است؛ بلکه اينَک شما مردمی فريب خورده هستيد)» و «(خاندان لوط را از قريهی خود بيرون کنيد که آنان دعوی پاکی میکنند)».
و وضعیت با عذاب به پایان میرسد....
﴿فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ * مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴾(العنكبوت:۴۰-۴۱.).
«(همه را به گناهشان فرو گرفتيم: بر بعضی بادهای ريگبار فرستاديم، بعضی را فرياد سهمناک فرو گرفت، بعضی را در زمين فرو برديم، بعضی را غرقه ساختيم در حالی که خداوند به آنها ستم نمیکرد، آنها خود به خويشتن ستم کرده بودند * مَثَل آنان که سوای خدا را دوستان میگيرند، مَثَل عنکبوت است که خانهای بساخت و کاش میدانستند هر آينه، سستترين خانهها، خانهی عنکبوت است)».
عنکبوت، علمای گمراهی خیانتکار میباشد و تار و پودشان همان جدالشان با فرستادگان و سفسطهی سست و ضعیف آنان است. آیا کسی هست که پند گیرد و خود را از دام ضعیف آنان برهاند و از نیش عنکبوت و مُخدّری که وارد جسمش کرده است، رها گردد، متوجه خداوند شود، حق را پیروی کند و از باطل و اهلش روی گرداند و متوجه شود که همهی نیروها از آنِ خداوند است و به دست او میباشد؟