جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
١. المصدر (كريمر - من الواح سومر): ص82.
دکتر کریمر در خصوص حکومت میگوید:
«حکومت بهصورت نخستین پارلمانِ دارای دو مجلس: پیشرفت اجتماعی و معنوی انسان معمولاً کند و پیچدر پیچ بوده و دنبال کردن آن بسیار دشوار است. درخت بارور تمدن با تخم اصلی خود هزاران مایل و سالها فاصله دارد. به عنوان مثال شیوهء زندگی معروف به دموکراسی و مهمترین مؤسسهء آن یعنی مجلس سیاسی را در نظر مجسم کنید. ظاهراً چنین به نظر میرسد که این گونه حکومت عملاً در انحصار تمدنهای غرب و محصول قرنهای اخیر است، اما کسی تصور آن را هم نمیکند که هزاران سال پیش پارلمانهای سیاسی وجود داشته باشد، آن هم در گوشهای از جهان که رابطهاش با مؤسسات دموکراتیک ناچیز میباشد. یک باستانشناس شکیبا بیخبر از آنچه در دل خاک خواهد یافت، همواره عمق و پهنای زمین را میکاود. بر اثر اینگونه کاوشها با بیل و کلنگ بود که ما توانستیم از تشکیل یک مجلس سیاسی در حدود پنج هزار سال پیش پرده برداریم، چنین مجمعی نخستین بار در خاور نزدیک منعقد شده است.
آری، حدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد، اولین پارلمان سیاسی تاریخ مدون نسل بشر، بهشکل پراُبهت و پرشوری برپا شد. این مجمع مانند پارلمانهای امروزی از دو مجلس تشکیل میشد، یکی مجلس سنا یا مجلس شیوخ و دیگری مجلس عوام (نمایندگان) که جوانان قادر به حمل سلاح به عضویت آن درمیآمدند. اعضای دو مجلس در یک جلسهء مشترک برای اخذ تصمیم دربارهء مسئلهء مهمی که سرنوشت صلح و جنگ به آن بستگی داشت، شرکت جستند. مجلس در وضعی قرار گرفته بود که ناچار یکی از دو راه را باید انتخاب میکرد: صلح به هر قیمت، یا استقلال به قیمت جنگ. نمایندگان محافظهکار و سالخوردهء مجلس سنا به نفع صلح به هر قیمت رأی دادند. اما پادشاه تصمیم آنان را نقض کرد و موضوع را در مجلس عوام مطرح ساخت. این مجلس به نفع جنگ و آزادی رأی داد و پادشاه تصمیم آنها را تصویب نمود.
در کدام کشور، نخستین مجمع سیاسی که انسان شناخته، تشکیل جلسه داده است؟
بر خلاف تصور و استنباطی که امروزه رواج دارد، این مجلس در مغرب زمین و در قارهء اروپا نبود؛ مجالس سیاسی یونان و جمهوری روم مدتها بعد بوجود آمد. شگفتا که چنین مجلس کهنی در سرزمین جباران و خودکامگان سرکش، جایی که گمان نمیرفت با مجامع سیاسی آشنایی و پیوندی داشته باشند، یعنی خاور نزدیک منعقد شد.
آری نخستین مجلس سیاسی شناخته شده در سرزمینی که در شمال خلیج فارس میان دو رود دجله و فرات قرار دارد و پیشینیان آن را سومر مینامیدند، تشکیل گردید. بیمناسبت نیست بدانیم انعقاد آن، چه زمانی بوده است. در هزارهء سوّم پیش از میلاد. در آن روزها در سرزمین سومر، منطقهء جنوبی عراق امروز، مردمی سکونت داشتند که بیگمان از درخشانترین تمدن شناخته شدهء آن دوره در کشور خود برخوردار بودند »(١).
١. مصدر : کریمر، از الواح سومر، ص ۸۲.
رابطهء سومریان و حاکمیت خدا موضوعی است که کریمر و بسیاری از باستانشناسان از درک آن عاجزند. زیرا آنها به حاکمیت خدا اعتقاد ندارد و یا خداناباورند و دین را از اختراعات سومریها بهشمار میآورند و تورات و قرآن را صرفاً کپیبرداریهایی از داستانهای تخیلی سومریان مانند قصهء طوفان در نظر میگیرند. به همین دلیل هنگامی که این افراد دریافتند پادشاه سومری موضوع جنگ را در دو مجلس به شور گذاشت، این گونه حکم قطعی صادر کردند که عملکرد سومریان دموکراسی و مشابه دموکراسی امروز غرب بوده است. این در حالی است که عملکرد سومریان به هیچ وجه دموکراسی غربی نبود و ارتباطی هم با آن نداشت؛ چرا که متون سومری بسیاری وجود دارد که در آنها تاکید شده است که حاکم، مشروعیت خود را از تنصیب الهی بهدست میآورد.
بنابراین نظام حکمرانی سومریان، نظامی است که از نوح(عليه السلام) و پیامبران به ارث بردهاند؛ همانطور که دین الهی را از آنان به میراث بردهاند. سومریان از یک سیستم حکمرانی الهی تحریفشده برخوردار بودند، همان طور که دین الهیِ تحریفشده داشتند. بنابراین سیستم حکومتی سومریان نه دیکتاتوری بود و نه دموکراسی به معنای دموکراسی شناختهشدهء غرب امروز.
نظام حکومتی سومریان به این صورت بود که پادشاه را الههها (خدایان) تعیین میکردند؛ همان طور که در سیستم حکومت الهی نیز پادشاه یا حکمفرما از سوی خداوند تعیین میشود. وظیفهء این حاکم، تحقق بخشیدن به خواست و ارادهء الهی، اجرای قانون خدا و برخورد عادلانه با ستمدیدگان است. بنابراین هدف از تعیین حکمفرمای الهی، خودِ حکمرانی نیست و این نظام حکمرانی الهی میتواند توسط حاکمی معینشده از سوی خدا، قوانین را اجرا کرده، بر آن نظارت داشته و به هنگام خطا رفتن این فرآیند، به گونهای صحیح مداخله نماید و ضرورتی ندارد که خودش به حکمرانی مبادرت ورزد، تا هدف از تنصیب و تعیینش عملی گردد.
ما این مطلب یا قریب به آن را در نمونهء سومری که دکتر ساموئل کریمر آورده است، میبینیم. جایی که بین کیش و اوروک بر سر حکمرانی و ادعای تنصیب الهی نزاع بود و حاکم اوروک برای انتخاب جنگ یا صلح به آرای ملت مراجعه کرد، ولی او خود را به گردن نهادن به آن رأی ملزم نمیدیده است، همان طور که در مطلب پیشگفته این موضوع به وضوح مشاهده میشود:
۲. المصدر (كريمر - من ألواح سومر): ص83 ـ 84.
«اوضاع و احوال سیاسی که موجب انعقاد نخستین مجلس سنا در تاریخ مدوّن گشت از این قرار بود: سرزمین سومر در سههزار سال پیش، مانند یونان چندین قرن بعد، از چند دولتشهر تشکیل میشد که برای احراز برتری بر سراسر سومر با یکدیگر همواره رقابت و کشمکش داشتند. یکی از این شهرهای مهم در آن زمان کیش بود، که بنا بر اساطیر سومری سلطنت را بلافاصله پس از طوفان، از آسمان دریافت کرده بود؛ ولی در همان زمان دولتشهر دیگری به نام ارک (اوروک) در دوردستهای جنوب کیش وجود داشت. ارک روزبهروز بر نفوذ و اعتبار خود میافزود و برتری کیش در سومر را دچار مخاطره میساخت. پادشاه کیش متوجه خطر شد؛ بنابراین از کشور ارک خواست که حاکمیت او را بپذیرد؛ در غیر این صورت، آمادهء جنگ باشد. در چنین شرایط بحرانی بود که مجلس شیوخ و مجلس مردان قادر به حمل سلاح (جنگجویان) تشکیل جلسه دادند. دو مجلس میبایست یکی از دو راه را برمیگزیدند: به زیر یوغ پادشاه کیش رفتن و بهرهمند شدن از صلح و آرامش، یا به دست گرفتن سلاح و نبرد در راه حفظ استقلال ارک »(۲).
۲. مصدر : کریمر، از الواح سومر، ص ۸۳ و ۸۴.
این درست است که برخی از پادشاهان سومری فقط ادعای تعیین الهی را داشتند، ولی آنچه برای ما اهمیت دارد این است که عموم سومریان به تنصیب الهی معتقد بودهاند. آنچه از الواح گِلین به دفعات به دست ما رسیده، مبنی بر اینکه پادشاهان، نوادگان خدایان هستند و از سوی خدایان تعیین میشوند، مؤیّد این مدعا است. قرآن داستانی نقل کرده که نشاندهندهء منازعهای است که در سومر یا سرزمین بینالنهرین بین یکی از پادشاهان مدعی حکمرانی(۳) با ابراهیم خلیل(عليه السلام) که حاکمی منصوبشده از طرف خدا بود، روی داده است:
﴿آیا ندیدی آن را که ستیزه کرد با ابراهیم درباره پروردگارش زیرا که خدا داده بودش پادشاهی را هنگامی که گفت ابراهیم پروردگار من آن است که زنده کند و بمیراند گفت من زنده کنم و بمیرانم ابراهیم گفت همانا خدا بیاورد خورشید را از خاور پس بیارش از باختر پس سراسیمه شد آنکه کفر ورزید و خدا هدایت نکند گروه ستمگران را﴾(البقرة:٢٥٨).
________________________
۳. والتوارة تسمي أور السومرية التي ولد فيها ابرهيم بأور الكلدانيين (واخذ تارح ابرام ابنه ولوطا بن هاران ابن ابنه وساراي كنته امرأة ابرام ابنه. فخرجوا معا من اور الكلدانيين ليذهبوا الى أرض كنعان. فأتوا الى حاران واقاموا هناك) [سفر التكوين 11- 31]، فأور السومرية عند اليهود والمسيحيين استولى عليها العيلاميون والبابليون والكلدانيون ولهذا قد يصح أن تسمى بهذه الأسماء، وهناك بحوث لبعض علماء الآثار يقررون فيها أن السومريين والاكاديين هم شعب واحد وهذه مجرد تسميات لشعب واحد وليسا شعبين، أيضاً البابليون عاشوا في نفس المنطقة في جنوب العراق ويمثلون امتداداً طبيعياً للأكاديين أو السومريين، ولهذا لا إشكال في تسمية الحضارتين البابلية والسومرية باسم واحد وهو الحضارة السومرية أو الاكادية، وربما حتى يكفينا أن نقول شنعاريون ونريد بها السومريين أو الاكاديين باعتبارهم مثلوا أقدم حضارة في أرض شنعار (وكوش ولد نمرود الذي ابتدأ يكون جبارا في الارض 8* الذي كان جبار صيد امام الرب. لذلك يقال كنمرود جبار صيد امام الرب 9* وكان ابتداء مملكته بابل وآرك واكّد وكلنة في أرض شنعار 10) [سفر التكوين - 10]، وعموماً بما أن الحضارة السومرية هي أقدم حضارة مسجلة ووصلت لنا في هذه المنطقة التي تمثل محطة الاستقرار للمهاجرين وملجأ الناجين من الفيضان فيمكننا أن نسمي القوم الأقدم الذين كانوا في الوادي الخصب والذين ينحدر منهم سكان الأرض بالسومريين، وبهذا يكون من الطبيعي جداً أن نسمي الاكاديين البابليين الاشوريين وحتى الكلدانيين بالسومريين، فالكل يرجعون إلى أصل واحد وهو القوم الأوائل الذين كانوا يقطنون الوادي الخصب - الخليج حاليا - قبل الفيضان.
۳- تورات، شهر اور سومری که ابراهیم در آن متولد شده را اور کلدانیان مینامد: (تارح، پسـرش اَبـرام و نـوهاش لـوط پسـر هاران و عروسش سارای زن اَبرام را برداشت و با آنها از اور کلدانیان به طرف سرزمین کنعان بیرون رفت. آنها رفتنـد تـا بـه حرّان رسیدند و در آنجا اقامت کردند). (عهد عتیق، سفر پیدایش، ۱۱ تا ۳۱) از نظر یهودیها و مسیحیان؛ عیلامیها، بابلیها و اکدیها بر اور سومریانِ استیلا یافتند؛ بر این اساس نامگذاری آن منطقه به این اسامی درست است. اینجا بحثی بین برخی باستانشناسان جریان دارد، مبنی بر اینکه سومریها و اکدیهـا در واقـع یک ملت هستند و همهء این نامگذاریهای مختلف، برای یک ملت است و این دو، نه دو ملت بلکـه یکـی هسـتند؛ زیـرا بابلیها نیز در همان منطقه در جنوب عراق زندگی میکردهاند. بنابراین بر نامگذاری دو تمدن بابل و سومری بـا یـک اسـم اشکالی وارد نیست، چرا که این همان تمدن سومری یا اکدی است. حتی شـاید بتـوانیم بـه همـین مقـدار اکتفـا کنـیم کـه شنعاریها (منظورمان سومریها یا اکدیها است) صاحبان کهنترین تمدن در سرزمین شنعار محسوب میشوند. «کوش پسری داشت به نام نمرود. او اولین مرد قدرتمند در روی زمین بود. او با کمک خداوند تیرانداز ماهری شده بود و بـه همین جهت است که مردم میگویند: خدا تو را در تیراندازی مانند نمرود گرداند. در ابتدا منطقهء فرمانروایی او شامل: بابل، ارک، اکد و تمام اینها در سرزمین شنعار بود». (عهد عتیق، سفر پیدایش، ۸ تا ۱۰) اصولاً از آنجا که از یکسو تمدن سومری کهنترین تمدن ثبت شده بشمار میرود و از سوی دیگر آثار آن در ایـن منطقـه که مکان استقرار مهاجران و پناهگاه نجاتیافتگان از سیل بوده، به ما رسیده است، مـیتـوانیم قـوم قـدیمیتـری را کـه در درهء حاصلخیز مستقر بودهاند و مردم زمین از آنها مشتق شدهاند، سومری بنامیم. بر این اسـاس کـاملاً طبیعـی اسـت کـه سومریها را اکدی، بابلی، آشوری و حتی کلدانی نام نهیم زیرا همهء اینها به یک ریشهء مشترک بازمیگردند کـه همـان قوم اولیهای است که در درهء حاصلخیز (خلیج فعلی) پیش از آنکه با سیلاب پر شود، بهسر میبرده است.
میتوانیم با مراجعه به متون سومریان، اکدیان و بابلیها این موضوع را به وضوح در بسیاری از متون آنها مشاهده کنیم که آنها معتقد بودند حکومت و پادشاهی باید با تنصیب الهی صورت گیرد؛ همان طور که در باور دین الهی صحیح در تورات، انجیل و قرآن نیز همین گونه است. این آشکارا حکایت از آن دارد که سومریان دین الهیِ کهن را به میراث بردهاند و به تعالیم آن که مهمترین قسمتش قوانین شرعی مقدس و تعیین مجری آن بود، نیز پایبند بودهاند. ولی با گذشت زمان، همان چیزی اتفاق افتاد که همیشه رخ میدهد و آن تحریف دین الهی، غصب حکمرانی الهی و مقهور ساختن حاکم تعیین شده از سوی خداوند میباشد. همان طورکه در ماجرای حضرت ابراهیم(عليه السلام) شاهدیم که وی در نهایت مجبور شد سرزمین پدرانش را ترک گوید تا در زمانی که خدا اراده فرموده بود، فرزندانش بازگردند؛ یعنی بازگشت پسرش علی بن ابیطالب(عليه السلام) به سرزمین سومر و اکد یا شومر یا شنعار یا سرزمین بینالنهرین یا عراق فعلی.
این یکی از متنهایی است که دکتر کریمر از کتیبههای سومریان نقل کرده و در آن اعتقاد سومریان به دین الهی و تعیین پادشاه یا حاکم از سوی خدا را بیان میدارد:
۴. المصدر (كريمر - من ألواح سومر).
«ای سومر، ای سرزمین عظیم در بین تمام سرزمینهای جهان، تو در نور ثابت و راسخ غوطهور هستی، که از محل طلوع آفتاب تا محل غروب آن قوانین الهی را بین همهء مردم منتشر میسازد، به راستی قوانین الهی مقدس تو، قوانینی برجسته و والا است و درک آن دست نیافتنی، قلبت چنان ژرف است که درک عمق آن ممکن نیست، معرفتِ درست از آن سرچشمه میگیرد، ... چونان آسمان است که نمیتوان آن را لمس کرد، و پادشاه تاجدار که با تاج ابدی به دنیا میآید، و آقایی که هنگام بهدنیا آمدن، تاج را برای ابد بر سر خود میگذارد، آقایت آقایی بس ارجمند است و پادشاهت با خدایگان بر تخت آسمانی جلوس میکند، به راستی پادشاهیت به سانِ کوه عظیم است .....»(۴).
۴. مصدر : کریمر، از الواح سومر.
******