جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
سفر گیلگمش به سوی جدش نوح (اوت ناپیشتیم) آغاز میشود و او در این سفر در جستجوی جاودانگی است؛
جاودانگی روح و نه جاودانگی جسم. گیلگمش از همان ابتدا میدانست که جسم را هیچ خلود و جاودانگی نیست، و به این سخنش اشاره شد که:
«و تنها الههها (صالحان) کسانی هستند که با شَمَش تا ابد زندگی میکنند، اما نسل بشر روزگارش شمرده شده است، و هر آنچه انجام دادند بر باد هوا است».
جدش نوح سالیان دراز است که مرده و او این مطلب را به خوبی میداند.
بنابراین سفر مزبور، سفری به دنیای دیگر است.
در این سفر گیلگمش بر نفْس خویش پای میگذارد و آن جاودانگی را که برای رسیدن به آن، سفرش را آغاز کرده بود، به دست میآورد. در همان سفر و حتی پیش از آنکه به جدش نوح (اوت ناپیشتیم) برسد به خواستهاش میرسد:
1. المصدر (طه باقر - ملحمة جلجامش).
«موهایم را باز میکنم و پوست شیر به تن میکنم و در صحراها سرگردان میشوم »(1).
1. مصدر : طه باقر، حماسهء گیلگمش.
گیلگمش وارد عالم حقیقت میشود و در سفرش به سوی جدش اوت ناپیشتیم (نوح(عليه السلام)) امور را همان گونه که هست مشاهده میکند:
۲. المصدر (طه باقر - ملحمة جلجامش): ص75 ـ 76.
«سرانجام به کوه “ماشو” رسید،
کوهی که هر روز طلوع و غروب خورشید را نگهبانی میکند،
همان که بلندایش به پهنهء آسمان میرسد،
و در پایین، دامنهاش به جهان زیرین میرسد،
بر دروازهء آن “عقربانسانها” به نگهبانی ایستادهاند،
کسانی که شکوه آنها دهشتانگیز و نگاهشان مرگبار است،
جلال و جبروت آنها بر کوهستان سایه افکنده است،
آنها که خورشید را در طلوع و غروبش نگهبانی میکنند،
وقتی گیلگمش آنها را دید از خوف و رعب، چهرهاش به زردی گرایید،
سپس دلیر شد و نزدیک رفت.
“عقربمَرد” جفتش را مورد خطاب قرار داد و گفت:
آن که به سوی ما میآید، جسمش از جنس خدایان است.
همسر “عقربمرد” به او پاسخ داد:
آری، دو سوّم او از خدایان است و یکسوّمش از انسان.
سپس “عقربمرد” گیلگمش را خطاب کرد،
و به فرزند خدایان چنین گفت:
چه چیز تو را به این سفرِ دراز واداشت؟
چرا راه پیمودی و با گذر از دریاهای صعبالعبور به سوی من آمدی؟
قصد خود را از آمدنت به من بازگوی.
گیلگمش پاسخ داد:
به قصد دیدار با پدرم اوت ناپیشتیم (نوح) به اینجا سفر کردهام،
همو که به جمع خدایان راه جسته است، *
آمدهام تا از او معمای زندگی و مرگ را جویا شوم. *
عقربمرد زبان به سخن گشود و خطاب به گیلگمش گفت:
تاکنون هیچ کس نتوانسته چنین کند، ای گیلگمش، هیچ بشری از مسیر کوهها عبور نکرده است،
زیرا مسافت دو برابر دوازده ساعت تاریکی بر آن سایه افکنده، طوری که نوری وجود ندارد، ... بخشی از حماسه شکسته شده است، ...
گیلگمش پاسخ داد: قصد رفتن دارم حتی اگر بهرهام غم و درد، *
و چه در سرما و چه در گرما و چه آه و زاری و نوحه باشد، *
حالا دروازه کوهستان را برایم بگشای،
عقربمرد دهان گشود و به گیلگمش پاسخ داد:
گیلگمش، عبور کن و نترس،
به تو اجازه میدهم از کوهستان “ماشو” عبور کنی،
باشد که کوهها و مسیرهایش را بپیمایی،
باشد که پاهایت تو را سالم بازگرداند،
این هم دروازهء کوهستان! پیش رویَت باز است »(۲).
۲. مصدر : طه باقر، حماسهء گیلگمش، ص ۷۵ و ۷۶.
سفر گیلگمش ادامه مییابد و او به بانوی مهماندار که گویی نماد مستی مردم از دلباختگی به دنیا و منیت است، میرسد. بانوی مهماندار او را به دنیا، توجه به خود و رها کردن این سفر ملالتآور، در طلب جاودانگی دعوت میکند:
۳. المصدر (طه باقر - ملحمة جلجامش): ص79 ـ 82.
«بانوی مهماندار به گیلگمش پاسخ داد و گفت:
تو هیچ گاه آن زندگی را که در پی آن هستی نخواهی یافت،
چرا که وقتی خدایان انسان را آفریدند، مرگ را قسمتَش قرار دادند،
اما زندگی را برای خود نگاه داشتند، *
اما تو ای گیلگمش، اندرون خود را از طعام آکنده ساز، *
شبو روز، در جشنو طرب باش، *
هر روزت را پایکوبی کن،
شب و روز به رقص و بازی بپرداز، *
جامههای پاکیزه و درخشنده به تن کن، *
سرت را بشوی و در آب استحمام کن، *
به کودک خردسالی که دستهایت را گرفته است مهر بورز، *
و همسری را که در آغوش داری، شادمان ساز، *
این همان نصیب انسان است.
اما گیلگمش اینگونه ادامه داد و بانوی مهماندار را مخاطب قرار داد و گفت:
ای بانوی مهماندار، راه اوت ناپیشتیم کدام است؟
راهنماییم کن، چگونه به او برسم؟
اگر راهی باشد که به او برسم، از دریاها نیز خواهم گذشت،
اگر رسیدن به او ناممکن باشد همچنان در بیابانها سرگردان خواهم رفت »(۳).
۳. مصدر : طه باقر، حماسهء گیلگمش، ص ۷۹ تا ۸۲.
با توجه به این عبارات آخر، گویی موسی(عليه السلام) در قرآن منظورش را از گیلگمش اقتباس کرده است آنجا که میگوید : ﴿.. به جوان خویش نروم (دست برندارم) تا نرسم ملتقای (رسیدنگاه) دو دریا را یا راه سپرم هفتاد سال﴾(كهف:٦٠.).
و سفر گیلگمش ادامه پیدا میکند، تا به جدش اوت ناپیشتیم (نوح (عليه السلام)) میرسد و جدش قصهء طوفان را برای او حکایت میکند. گیلگمش راز زندگی را از جدش فرا میگیرد:
۴. المصدر (طه باقر - ملحمة جلجامش): ص87.
«اوت ناپیشتیم به گیلگمش گفت:
مرگ سنگدل است و بیرحم،
کِی خانهای ساختهایم که تا ابد بر جای ماند؟
کِی عهدی بستهایم که تا ابد ادامه یابد؟
آیا برادران، میراثی را که تقسیم میکنند تا ابد خواهند داشت؟
آیا کینه تا ابد بر زمین باقی خواهد ماند؟
آیا رودخانه بالا میرود و طوفان تا ابد باقی میماند؟
پروانه هنوز از پیلهاش خارج نشده و چشم به چهرهء خورشید نگشوده، اجلش فرا میرسد،
از روزگاران کهن تا کنون زندگی جاوید نبوده است،
و چقدر بین خفتگان و مردگان شباهت است!
آیا همچون مردگان نیستند؟!
هنگامی که اجل فرا رسد، کیست که تواند سروَر و بنده را از هم بازشناسد؟ »(۴).
۴. مصدر : طه باقر، حماسهء گیلگمش، ص ۸۷.
حماسهها، داستانها و اشعار سومریان ثابت میکند که سومریها، قبل از ظهور ادیان یهودی، مسیحی و اسلام، داستان دین الهی را با تمام جزئیات، شخصیتها و نمادهای آن به طور کامل در اختیار داشتهاند. در الواح ِگلین سومریان، خداوندگار حقیقی یکتا، بر همه چیز غالب است. آنها دارای عقاید، ارزشهای اخلاقی، آرمانهای مقدس، عبادت و شیوههای آن، روشهای پیروزی بر شیطان و بر دنیا و بر منیّت و حب ذات هستند.
بنابراین، سومریان تمام دین را از الف تا یاء، در اختیار داشتهاند.
سومریان اینها را از کجا آوردهاند؟
این مجموعهء پیچیده و کامل را که به طور ناگهانی در تاریخ سرزمین بینالنهرین پدیدار شده است، از کجا آوردهاند؟
واقعیتی که برای افراد عاقل همچون خورشید تابان، روشن و نمایان است، این است که یک جهش فرهنگی و تمدنی، فرهنگ و تمدن سومریان را برای ما پدیدار ساخته است. هر کس که میخواهد با وجود آنچه به آنها اشاره شد، منکر این مطلب شود، به خودش مربوط است و خودش میداند. همان طور که اشاره شد، فرضیهها و نظریههایی برای تفسیر این جهش فرهنگی ارائه شده است؛ که اگر این طور نبود، کار به طرح نظریهء آمدن موجوداتی از فضا نمیکشید!!
شگفتا از کسانی که برای شرح این جهش فرهنگی به ورود موجودات فرازمینی با سفینهها و قدرتهای کیهانیشان که البته هیچ اثری از آنها بر زمین نمیبینیم استناد میکنند، ولی نمیپذیرند که نفْس آدم در بدنش دمیده، یا به آن متصل شد، سپس تکامل یافت و به سطحی بالاتر در ایجاد، سازماندهی و توانایی اندیشیدن و درک کردن ارتقا یافت.
*****