جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
توضیح دادم که سفر گیلگمش از جاودانگی روحانی و زندگی جاودان اخروی سخن میگوید، نه جاودانگی جسم که فانی است و بیخردان نیز به فانی بودن آن واقف هستند، چه برسد به گیلگمش که در حماسه، حکیم و دانا به حقایق امور توصیف شده است.
از آنجا که منظور از جاودانگی و مرگ در داستان، جاودانگی و مرگ روح است، مرگ انکیدو نیز بر همین منوال میباشد. انکیدو نتوانست سفر جاودانگیش را بدون اینکه سقوط کند یا لغزشی یابد و یا مرتکب محرمات شود و وصیتهای گیلگمش را زیر پا بگذارد، به پایان برساند. نتیجه این شد که او به تاریکیهای جهان زیرین سقوط کرد و گیلگمش کوشید وی را از این تاریکیهای جهان زیرین و بازایستادن پس از لغزیدن، نجات دهد:
1. المصدر (كريمر - السومريون): ص288.
«انکیدو به جهان زیرین سقوط کرد،
چرا که به سخنان سرورش گوش فرا نمیدهد،
و جامهء پاکیزهای به تن کرد،
صاحبان قدرت چونان دشمنان بر او هجوم بردند،
و او روغن تازه درون جام را بر تنش مالید،
بر اثر بویش گرد وی جمع شدند،
عصا را چون تیری به جهان زیرین پرتاب کرد،
و آنان که تیر به آنها اصابت نمود، از هر سو احاطهاش نمودند،
عصا را به دست گرفت،
اشباح مردگان پیرامونش به جنبو جوش افتادند،
و نعلین به پا کرد،
و صدایی در جهان زیرین به پا نمود،
و همسری را که دوست میداشت بوسید،
و همسری را که ناپسند میداشت سیلی بنواخت،
و فرزندی را که دوست میداشت بوسید،
و فرزندی را که ناپسند میداشت سیلی بنواخت،
صیحهای از عالم زیرین، با نیرو او را گرفت،
.....................
.....................
او در آوردگاه به جایگاه مردانگی سقوط نکرد
عالم زیرین بود که او را با قدرت گرفت »(1).
1. مصدر :کریمر، سومریان، ص۲۸۸.
2. المصدر (كريمر - من الواح سومر): ص323.
«مرگ آنکیدو و دفن شدن او به احتمال قوی ریشهء بابلی دارد نه سومری. از آنچه در اسطورهء “گیلگمش، انکیدو و جهان زیرین” آمده، چنین برمیآید که مرگ انکیدو عادی نبود؛ بلکه وی از طرف (کور)، شیطان جهان زیرین (که به شکل اژدها است) ، به خاطر سرپیچی از آیینهای آن جهان (که او نسبت به آنها آگاهی داشت) دستگیر شد. مؤلفان بابلیِ “حماسهء گیلگمش” در داستان، به کام مرگ انداختن “انکیدو” را ساختهاند، تا بتوانند شوق و حرارت گیلگمش را در جستجوی زندگی جاودانی که اوج منظومه است به نحو مؤثرتری توصیف کنند............. به هر روی، ادیبان بابلی صرفًا کپیبرداران و تقلیدکنندگان کور، مادهء اولیهء سومری نبودهاند. شعرای بابلی آنچنان مضمون و شیوهء داستان سومری را بر حسب مقتضیات محیطیِ خود دگرگون کردهاند که جز هستهء سومری حکایت چیزی باقی نمانده است »(2).
2. مصدر : کریمر، از الواح سومر، ص ۳۲۳تا ۳۷۳.
*******