جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
ایدهء ریسمان به عنوان زیرساختی برای بنیان کیهان، بر پایهء دقتی بالا بنا شده است؛ به عبارت دیگر اگر ما با دقتی بیش از وضعیت کنونی، به ذرات اولیهء سازندهء جهان بنگریم، آنها را مانند ریسمانهایی در حال نوسان که هر ریسمان به صورتی مشخص در نوسان میباشد، خواهیم دید. الکترون ریسمان است، کوارک ریسمان است، و ذرات نیروهای چهارگانه نیز عبارتند از ریسمانها. همچنین ذرهء نیروی جاذبه یا گراویتون نیز یک ریسمان است و همین طور سایر ذرات.
تئوری ریسمانها در واقع تلاشی است برای یکپارچهسازی و متحد نمودن نیروهای چهارگانهء طبیعت. مدل استاندارد تاکنون توانسته نیروهای سهگانهء الکترومغناطیس، در ابتدا نیروهای هستهای ضعیف و سپس نیروهای هستهای قوی را یک جا گرد آورد. این نیروهای سهگانه در سطح میکروسکوپی عمل میکنند و مکانیک کوانتوم متولی شرح و تفسیر آنها است؛ ولی تا کنون این مدل نتوانسته این نیروها را با نیروی گرانش که به طور معمول در سطح اجسام بزرگ مانند ستارگان، سیارات و کهکشانها عمل میکند و نظریهء نسبیّت عام آن را تشریح نموده، یکپارچه سازد. دشواری ایجاد وحدت بین نظریهء نسبیّت عام با نظریهء مکانیک کوانتوم، باعث شده تا یکپارچهسازی بین نیروهای چهارگانه و به ویژه سه نیروی الکترومغناطیس، هستهای ضعیف و هستهای قوی با نیروی گرانش نیز دشوار گردد؛ با اینکه بیتردید موقعیتهایی وجود دارد که در آنها گرانش حتماً باید با دیگر نیروها یکی شود، که از آن جمله میتوان به موقعیتهای بینهایت کوچک و با چگالی بالا از قبیل سیاهچاله، تکینگی انفجار بزرگ یا حتی مراحل اولیهء انفجار بزرگ اشاره کرد.
به این ترتیب تئوری ریسمانها خود را به عنوان نامزدی برای متحدسازی این نیروهای چهارگانه، و در نتیجه عاملی برای تفسیر کل نظام هستی از انفجار بزرگ، تا کنون و حتی تا پایان کار جهان، از کوارکها و الکترونها گرفته تا ستارگان، سیارات، کهکشانها، خوشههای کهکشانی و کل نظام هستی مطرح مینماید. این تئوری به جای تقسیمبندی قوانین فیزیک، به دنبال متحد ساختن آنها است. امروزه قوانین فیزیکی به دو بخش تقسیم شده است: بخش اول قوانین مکانیک کوانتوم است که با چیزهای ریز و کوچک سر و کار دارد. بخش دوم نیز به چیزهای بزرگ میپردازد که همان قانون نسبیت عام میباشد.
تئوری ریسمان جرم ذرات را از طریق نوسان ریسمان داخلی آنها محاسبه و برآورد میکند. همچنین نوع و خصوصیت ذره را به وسیلهء چگونگی نوسان توصیف میکند. به این ترتیب یک ریسمان با تغییر برخی ویژگیهایش، به الکترون، کوارک یا گراویتون و... تبدیل میشود.
1. المصدر (غرين - الكون الأنيق): ص166 ـ 168.
«اکنون به لطف نظریهء نسبیت خاص، میدانیم که انرژی و ماده دو روی یک سکه هستند: انرژیِ بیشتر به معنی مادهء بیشتر است و برعکس. بنابراین طبق تئوری ریسمان، جرم یک ذرهء بنیادین به وسیلهء مقدار انرژی که الگوی ریسمان داخلی در حال نوسان آن دارد، سنجیده میشود. ذرات سنگینتر، ریسمانهای داخلی دارند که پرانرژیتر نوسان میکنند در حالی که ذرات سبکتر، دارای ریسمانهای داخلی هستند که با انرژی کمتری نوسان مینمایند.
از آن جایی که جرم ذره، خاصیتهای گرانشی آن را تعیین میکند، ملاحظه میکنیم که ارتباط مستقیمی بین الگویی که ریسمان براساس آن نوسان میکند، با پاسخی که ذره در مقابل نیروی جاذبه از خود نشان میدهد، وجود دارد. اگرچه این نحوهء استدلال به نوعی، بسیار مجرد به نظر میرسد، فیزیکدانها دریافتهاند که شباهتهایی بین سایر خواص الگوهای نوسانات ریسمان با سایر خواص نیروهای موجود، یافت میشود. به عنوان مثال، مقدار شارژ الکتریکی، شارژ نیروی ضعیف و شارژ نیروی قوی که به وسیلهء یک رشته حمل میشود، با نحوهء دقیق چگونگی نوسان آن، سنجیده میشود. علاوه بر این، همین مطلب برای خود ذرات پیغامرسان نیز صادق است. ذراتی مانند فوتونها، بوزونهای ضعیف و گلونونها(Gluons)، خود الگوهای نوسانی از ریسمانهای در حال نوسان میباشند. به طور خاص در بین الگوهای ریسمان در حال نوسان، الگویی که به طور دقیق با خواص گراویتون همخوانی دارد، تضمین میکند که جاذبه، بخشی از تئوری ریسمان میباشد.
بنابراین، طبق تئوری ریسمان، ما مشاهده میکنیم که علت بروز خواص ذرات بنیادی در این است که ریسمان داخلی آن الگوی نوسانی خاصی را تحمل میکند. این دیدگاه با آنچه مورد نظر فیزیکدانها تا قبل از ارائهء نظریهء ریسمان بود، به طور واضح اختلاف دارد؛ در دیدگاههای قبلی اختلاف بین ذرات بنیادی به این صورت بیان میشد که در واقع هر ذرهای از یک رشتهء متفاوت بریده شده است. اگر چه هر ذره، بنیادی نامیده میشد، ولی نوع مادهای که هر ذره از آن ساخته شده، متفاوت بود. مثلا “مادهء الکترون” بار الکتریکی منفی داشت ولی “مادهء نوترون” بار الکتریکی نداشت. تئوری ریسمان به طور جسورانهای این دیدگاه را به این صورت که مادهء تمام اجسام و تمام نیروها یکسان است، تغییر داد. هر ذرهء بنیادی شامل یک ریسمان است (و یا هر ذره، یک ریسمان است) و تمام ریسمانها کاملا یکسان هستند. علت اختلاف ذرات در این نکته نهفته است که ریسمان هر ذره، الگوی متفاوتی از نوسان را تحمل میکند. چیزی که در ذرات بنیادی متفاوت است، در واقع تفاوت در “نُتهایی” است که ریسمان بنیادین هر ذره مینوازد. در این صورت، جهان که متشکل از تعداد بسیار زیادی از این ریسمانهای در حال نوسان است، یک سمفونی کیهانی را تشکیل میدهد.
مطلب فوق نشان میدهد که چگونه تئوری ریسمان، یک چهارچوب کلی جذاب را ارائه میدهد. هر ذرهء مادی و هر منبع انتشار نیرو شامل ریسمانی است که الگوی نوسانی آن، اثر انگشت و هویّتش محسوب میشود. از آنجا که هر رخداد فیزیکی، عملیات یا هر چیزی که در جهان موجود است، در پایهایترین سطحش، از طریق برهمکنشهایی که این عناصر پایهای با یکدیگر انجام میدهند، قابل توصیف است، تئوری ریسمان، تفسیری یگانه، جامع و یک دست از جهان فیزیکی ارائه میدهد: یک تئوری برای همه چیز (.T.O.E) »(1).
1. مصدر :گرین، جهان باشکوه، ص۱۶۶ تا۱۶۸.
تئوری ریسمانها به فرضگرفتن شش بعد اضافی نیاز دارد. این ابعاد، در هم تنیده و بینهایت کوچک هستند و در آن ریسمانها نوسان دارند، به گونهای که ابعاد مزبور بر خلاف سه بعد مکانی بزرگ، قابل ملاحظه و مشاهده نمیباشند.
تئوری ریسمان چنین فرض میگیرد که ریسمانها نمیتوانند به ابعادی کوچکتر از طول پلانک کاهش یابند؛ زیرا هر تلاشی برای کاهش اندازهء آنها به کمتر از طول پلانک، به انبساط تبدیل میشود و چنین چیزی به آن معنا است که انفجار بزرگ از طول پلانک شروع شده است، نه از یک تکینگی با حجم صفر و چگالی بینهایت.
در حال حاضر پنج گونه نظریهء ریسمان وجود دارد که با یکدیگر متفاوت هستند؛ اما گونهء ششمی به نام نظریهء M نیز هست که همهء این نظریهها را شامل میشود. مهمترین نکته در نظریههای ریسمان این است که ریسمان میتواند تناقض موجود بین نظریهء کوانتوم و نظریهء نسبیّت عام در سطوح بینهایت کوچک را حل و فصل کند؛ چیزی که نظریهء ذرهء نقطهای از ارائهء راه حلی برای آن ناتوان است.
نظریهء M که نسبت به دیگر نظریات ریسمان جهانشمولتر است، بیان میکند که پنج نظریهء ریسمان در واقع بازگوکنندهء حقیقتی یگانه هستند و نظریهء M چهارچوبی برای مرتبط ساختن این نظریهها با هم محسوب میشود.
1. المصدر (غرين - الكون الأنيق): ص342.
«طی سالها، فیزیکدانها درست مثل یک انسان نابینا، در تاریکی بودند، با این فکر که تئوریهای مختلف ریسمان، خیلی با یکدیگر متفاوت هستند. اما امروزه، به لطف چشماندازهای حیرتانگیز انقلاب دوّم، فیزیکدانها دریافتهاند که تئوری M، نظریهء یکسانساز تئوریهای پنجگانهء ریسمان میباشد »(1).
1. مصدر : گرین، جهان باشکوه، ص۳۴۲.
نظریهء M بُعد مکانی جدیدی به ابعاد دهگانهای که در نظریههای پنجگانهء ریسمان مطرح شده است، اضافه میکند. بر این اساس در نظریهء M یازده بُعد وجود دارد که دهتای آن مکانی است و یکی هم بعد زمان.
آنچه نظریهء M مطرح میکند فقط ریسمان نیست، بلکه این نظریه به پوستههایی با دو و سه بُعد نیز میپردازد.
در حال حاضر نظریهء M برترین تئوری ریسمانی است که برای ایجاد زمینهای مناسب برای طرح نظریهء همهچیز یا نظریه وضعکنندهء قانونی باشد که بتواند هم در مقیاسهای بینهایت کوچک مانند الکترونها و کوارکها و هم در مقیاسهای بزرگ فعلی جهان یعنی ستارگان، سیارات و کهکشانها، کاربرد داشته باشد و به عبارت دیگر به عنوان نظریهای که هم مکانیک کوانتوم و هم نسبیّت عام را در بر بگیرد، کاندیدای خوبی به نظر میرسد.
نظریههای ریسمان پیشین و نظریهء M چنین فرض میگیرند که امکان ندارد طول ریسمان به کمتر از طول پلانک کاهش یابد. به عبارت دیگر طبق نظریهء M جهان از قطعهای با ابعاد متعدد و بینهایت کوچک به اندازهء پلانک تشکیل شده است. یعنی نظریهء M از حجم صفر و چگالی بینهایت برای نقطهء تکینگی که گمان میرود جهان از آن شروع شده باشد، اجتناب میورزد.
دیدگاه کیهانی نظریهء M فرض میگیرد که پس از وقوع انفجار بزرگ، فقط سه بعد مکانی از ابعاد گوناگون درهمتنیده در قطعهای کوچک به اندازهء پلانک انبساط یافته است و جهان از آنها پدیدار گشته است. طول پلانک بسیار کوچک است (1.616199(97)×10−35m) و همان طور که قبلاً بیان داشتیم، نظریهء M به عنوان نظریهای برای یکپارچهسازی نیروهای چهارگانهء طبیعت یا یکپارچهسازی گرانش با سه نیروی دیگر - الکترومغناطیس، هستهای ضعیف و هستهای قوی - در نظر گرفته میشود. در این نظریه همچنین جهان مادون طول پلانک نیز مطرح میشود؛ جهانی که فارغ از قید زمان و مکان بوده و به اصطلاح لامکان است.
1. المصدر (غرين - الكون الأنيق): ص413 ـ 414.
«این جهان دارای ریاضیات مخصوص به خود است که با ریاضیاتِ رایجی که در تجرید و بیان مفاهیم وابسته به زمان و مکان است، متفاوت میباشد. امید است که از این نقطهء آغازین، یعنی احتمالاً در دورهای که پیش از انفجار بزرگ وجود داشته یا دورهء پیشانفجار بزرگ (Pre-Big Bang) (اگر به دلیل کاستیهای واژگان زبانی، مجاز به استفاده از اِلِمانهای زمانی باشیم)، این تئوری قادر به توصیف جهان به گونهای باشد که این جهان در نهایت به شکلی توسعه پیدا کند که بتواند با پسزمینهای از یک ریسمان در حال نوسان همفاز، تمام ادراکات قراردادی ما از فضا و زمان را توجیه نماید. چنین چهارچوبی اگر ایجاد شود، باید نشان دهد که فضا، زمان و در نهایت بُعد، عناصر پایهای تعریفشده برای جهان نیستند. در عوض، آنها ادراکات قراردادی هستند که از یک وضعیت بسیار پایهای، اولیه و قابل وراثت ایجاد شدهاند.
تحقیقاتی که توسط افرادی چون استفان شنکر، ادوارد ویتن، تام بلنکس، ویلی فیشر، لئونارد ساسکین و بسیاری از افراد دیگر که به قدری زیاد هستند که نمیتوان از همهء آنها نام برد، انجام شده، نشان میدهد که چیزی به نام “پوستهء صفر” (Zero-Brane) که احتمالاً پایهایترین جزء در تئوری M میباشد، (شیئی که رفتاری شبیه یک ذرهء نقطهای در فاصلههای بزرگ دارد، ولی در فاصلههای نزدیک، خاصیتهای آن کاملاً متفاوت است) ممکن است به ما چشماندازهایی از ادراکات بدون زمان و بدون فضا ارائه دهد.
تحقیقات آنها آشکار کرده است، همان طور که ریسمانها به ما نشان میدهد ادراکات قراردادی ما از فضا برای مقادیر کمتر از مقیاس پلانک، فرو میریزد؛ پوستهء صفر همان نتایج را ارائه میدهد اما علاوه بر آن یک پنجرهء کوچک به سوی چهارچوبهای غیرقراردادی جدید برای ادامهء کار، باز نگه میدارد. مطالعات روی پوستهء صفر نشان میدهد که هندسهء رایج به وسیلهء چیزی به نام “هندسهء جابجاییناپذیر” (Noncommutative Geometry) جایگزین میشود، مبحثی که در ریاضیات به وسیلهء ریاضیدان فرانسوی آلن کُنز توسعه داده شد. در این چهارچوب هندسی، مفاهیم قراردادی فضا و فاصلهء میان دو نقطه به طور کامل کنار گذاشته شده و چشمانداز مفهومی کاملاً متفاوت برای ما باقی مانده است. فیزیکدانها نشان دادهاند همین که ما روی ابعاد بزرگتر از طول پلانک تمرکز کنیم، ادراکات قراردادی ما از فضا دوباره فعال میشود. به نظر میرسد که چهارچوب هندسهء جابجاییناپذیر، هنوز فاصلهء زیادی از وضعیت نقطهء آغازین که در بالا اشاره شد، داشته باشد؛ اما به طور قطع یک جهتگیری برای ایجاد چهارچوب بسیار کاملتری که بتواند مفاهیم فضا و زمان را شامل شود، محسوب میگردد »(1).
1. مصدر : گرین، جهان باشکوه، ص۴۱۳ و۴۱۴.
از آنجا که در حال حاضر نظریهء M نظریهای است که از یکسو وحدت گرانش با دیگر نیروها را مطرح میسازد و از سوی دیگر تفسیری احتمالی برای وضعیت جهان ماقبل از زمان و مکان ارائه مینماید، هاوکینگ آن را گزینهای احتمالی برای تفسیر هستی از هیچچیز به شمار آورده است.
ولی آیا نظریهء M میتواند تفسیری از پیدایش مکان، زمان و فضا، از هیچچیز را ارائه نماید؟
من معتقدم چنین چیزی غیرممکن است؛ زیرا ایدههایی که نظریهء M یا نظریهء نهایی مطرح میکند، بر چیزی از قبیل ناپایداریهای کوانتومی در فضا یا ارتعاشات ریسمان و مانند آن استوار شده است، و در این حالت صرفاً پرسش به یک مرحله قبل منتقل میشود در غیر این صورت این تئوری هیچ تفسیری از پیدایش هستی از هیچچیز بدست نمیدهد.
واقعیت آن است که با توجه به مطالب گفتهشده و نیز مطالبی که بعداً ارائه خواهد شد، میبینیم وقتی یک فیزیکدان میگوید: جهان از هیچ پدید آمده و برای پدید آمدنش به هیچ موجود خارجی نیاز ندارد، در واقع به بیراهه رفته است.
*****