1. المصدر (فاضل عبد الواحد علي - عشتار ومأساة تموز).
« قَدَح تکهتکه بر زمین افتاد،
دموزی دیگر زنده نیست
و آغُل بر باد هوا رفت »(1).
1. مصدر: فاضل عبدالواحد علی، ایشتار و مصیبت تَموز.
در قصیدهای دیگر، شاعر سومری، برای دُموزی (پسر نیکوکار) نوحهسرایی کرده، میگوید:
٢. المصدر (فاضل عبد الواحد علي - عشتار ومأساة تموز).
« قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد،
منم بانوی عالی مقام ــ همان که سرزمین دشمنان را درهم میکوبد،
منم نانسونا، مادر آن سرور بزرگ
منم کِشِتن ــ خواهر جوانمرد مقدس،
قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد،
به مکان جوانمرد رفت،
به جایگاه دموزی،
به جهان زیرین، مأوای چوپان،
قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد،
به جایی که جوانمرد آنجا به بند کشیده شد،
به جایی که دموزی در آن اسیر شد...
قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد »(٢).
٢. مصدر: فاضل عبدالواحد علی، ایشتار و مصیبت تَموز.
واقعیت آن است که سومریان کسانی هستند که به بشریت نوشتن را آموختند، قوانین و مبانی علوم را بنیان نهادند، اولین کسانی بودند که چرخ را ساختند و ریاضیات و جبر و هندسه را پایهگذاری کردند. بنابراین دکتر کریمر و به دنبال او برخی کارشناسان تمدن سومری ستم بزرگی بر سومریان روا میدارند، آنگاه که میگویند:
سومریها بر یک مورد موهوم یا یک داستان افسانهای که ساخته و پرداختهء خودشان است، نوحهسرایی میکنند؛ چیزی که صرفاً تعبیری است از سرسبزی و یا خشکسالی که همه ساله یکی پس از دیگری فرا میرسد. گویا اینها مردمانی هستند که جملگی مادهء مخدری استفاده کردهاند که خِرَد را از ایشان گرفته، بهطوری که ایشان و وارثان بابلیشان، هزاران سال بر یک شخصیت داستانی که از ابتدا تا انتهایش را خود ساخته و پرداختهاند، گریه و زاری میکنند و مجالس عزا به پا میدارند.
مردم بینالنهرین هزاران سال و در نسلهای پیاپی، همه ساله نعش دموزی را به تصویر میکشند و هر سال بر دموزی گریه میکنند و هر سال بر او مرثیه میخوانند.
آیا همهء اینها اوهام است؟! و فقط داستانی است که خودشان بافتهاند؟!
برای چه؟!
برای اشاره به سرسبزی و طراوتی که در بهار پدید میآید و خشکسالی که در فصل دیگری از همان سال فرا میرسد!!
انتظار میرود برای عزاداری هزاران سالهء اولین تمدن انسانی بر دموزی (فرزند نیکوکار) یا تَموز، پاسخ معقولی وجود داشته باشد.
در مورد آنچه به میراث دینی تعلق دارد، روایاتی از ائمه(عليهم السلام) وجود دارد که با بیان نقل خبر گریه و مویهء پیامبران سومری یعنی نوح(عليه السلام) و ابراهیم(عليه السلام) بر امام حسین(عليه السلام)، آشکارا نشان میدهد که سومریان بر امام حسین(عليه السلام)، گریه و نوحهسرایی میکردهاند.
فضل بن شاذان میگوید: [ از حضرت رضا(عليه السلام) چنین شنیدم که فرمود: آن زمان که خداوند عزوجل به حضرت ابراهیم(عليه السلام) امر فرمود که بهجای فرزندش اسماعیل، گوسفندی را که خداوند فرو فرستاده بود، ذبح نماید، حضرت ابراهیم(عليه السلام) در دل آرزو کرد که ای کاش فرزندش اسماعیل را به دست خود ذبح میکرد و دستور ذبح گوسفند بهجای ذبح فرزندش به او داده نشده بود، تا به این وسیله احساس پدری را که عزیزترین فرزندش را بهدست خود ذبح میکند، داشته باشد و در نتیجه شایستهء بلندمرتبهترین درجات پاداش اهل صبر بر مصائب شود. خداوند عزّ وجلّ به او وحی فرمود: ای ابراهیم محبوبترین خلق من، نزد تو کیست؟ ابراهیم(عليه السلام) گفت: خدایا مخلوقی خلق نکردهای که از حبیبت محمد(صلى الله عليه وآله) نزد من محبوبتر باشد. خداوند متعال به او وحی فرمود: آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت: او را بیشتر از خودم دوست میدارم. خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟ عرض کرد: فرزند او را. خداوند فرمود: آیا بریدهشدن سر فرزند او از روی ظلم، به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد میآورد یا بریدن سر فرزندت بهدست خودت به خاطر اطاعت از فرمان من؟ گفت: بریدهشدن سر فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بیشتر به درد میآورد.
٣. المصدر (الصدوق - الخصال): ص58 ـ 59؛ و (الصدوق - عيون أخبار الرضا): ج2 ص187.
خداوند فرمود: ای ابراهیم گروهی که خود را از امت محمد میپندارند، پس از وی فرزندش حسین را با ظلم و ستم مانند گوسفند ذبح خواهند کرد و با این کار مستوجب خشم و غضب من خواهند شد. ابراهیم (عليه السلام) بر این مطلب بیتابی نموده، دلش به درد آمد و شروع به گریه کرد. خداوند عزوجل به او چنین وحی فرمود: ای ابراهیم! به خاطر این ناراحتی و بیتابی تو بر حسین و قتل او، ناراحتی و اندوهت بر اسماعیل را - در صورتی که او را به دست خودت ذبح میکردی - پذیرفتم و بلندمرتبهترین درجات پاداش اهل صبر بر مصائب را به تو خواهم داد. و این همان فرمایش خداوند عزوجل است که "وفديناه بذبح عظيم"(و او را به ذبحی بزرگ بازخریدیم). دو چیز برپا هستند و دو چیز روان، و دو چیز جایگزین هم هستند و دو چیز دشمن یکدیگر ] (٣).
٣. مصدر: صدوق، خصال، ص٥٨ و ٥٩. و نیز صدوق، عیون اخبار الرضا، ج٢، ص١٨٧.
٤. المصدر (الكليني - الكافي): ج1 ص465.
از علی بن محمد از امام صادق(عليه السلام) روایت شده است که [ در تفسیر بیماری ابراهیم(عليه السلام) که در کلام خدا به آن اشاره شده است: "فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُجُومِ فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ"،(نگاهی به ستارگان کرد * و گفت: من بیمارم.) فرمود: او بر مصایبی که بر حسین(عليه السلام) فرود میآید اندیشه نمود و گفت: من از آنچه بر حسین(عليه السلام) فرود میآید بیمار گشتهام ] (٤).
٤. مصدر: کلینی، کافی، ج١، ص٤٦٥.
علامه مجلسی در بحار روایت کرده است: [ وقتی آدم بر زمین هبوط کرد، حوا را ندید، به جستجوی او در زمین گردش میکرد تا به کربلا رسید. بیدلیل غمگین شد و سینهاش تنگ گردید و در همان مکانی که حسین به قتل رسید، لغزید تا خون از پایش جاری شد. سر به آسمان برداشت و گفت: خدایا از من گناهی سر زد که به آن عقوبتم نمودی؟ من تمام زمین را گردش کردهام ولی در هیچ کجا مثل اینجا چنین مصیبتی به من نرسید! خداوند به او وحی فرمود: ای آدم! از تو گناهی سر نزده است؛ ولی در این سرزمین فرزندت حسین از روی ستم کشته میشود و خون تو به جهت موافقت با خون او جاری شد. آدم گفت آیا حسین پیامبر است؟ خطاب آمد نه او سبط محمد پیامبر است. آدم گفت: قاتل حسین کیست؟ وحی آمد که قاتل او یزید، ملعون اهل آسمان و زمین است. آدم گفت: ای جبرئیل چه کنم؟ جبرئیل گفت: ای آدم او را لعن کن. آدم چهار مرتبه بر یزید لعن فرستاد و چند قدم به سمت کوه عرفات رفت و حوا را در آنجا یافت .
و روایت شده است هنگامی که نوح در کشتی نشست، در همه جای دنیا به گردش درآمد. هنگامی که به کربلا رسید، زمین آن را گرفت و نوح از غرق شدن هراسید. خدایش را خواند و گفت: الهی همه جای دنیا را گشتم، ولی در هیچ جا مثل اینجا چنین ترسی به من نرسید. جبرئیل نازل شد و گفت: ای نوح، در این مکان حسین سبط محمد خاتم انبیا و پسر خاتم اوصیا کشته میشود. گفت: ای جبرئیل، قاتل او کیست؟، گفت: قاتلش ملعون اهل هفت آسمان و هفت زمین است. نوح چهار بار او را لعن کرد و کشتی به گردش درآمد تا به جودی رسید و بر آن آرام گرفت.
٥. المصدر (المجلسي - بحار الأنوار): ج44 ص243.
و روایت شده است که ابراهیم (عليه السلام) در حالی که سوار بر اسب بود، از زمین کربلا گذشت. پای اسبش لغزید و ابراهیم افتاد و سرش شکست و خون جاری شد. شروع به استغفار کرد و گفت: الهی، چه چیزی از من سر زده است؟، جبرئیل به سوی او نازل شد و گفت: ای ابراهیم از تو گناهی سر نزده است؛ ولی در اینجا سبط خاتم انبیا و پسر خاتم اوصیا کشته میشود و خون تو به جهت موافقت با خون او جاری شد. گفت: ای جبرئیل، قاتل او چه کسی است؟، گفت: ملعون اهل آسمانها و زمینها، قلم بدون اذن خدا با لعنت بر لوح جاری شد. پس خدای متعال به قلم وحی فرمود: تو با این لعن، مستحق ثنا شدی. ابراهیم(عليه السلام) دستانش را بالا برد و یزید را بسیار لعن کرد و اسبش با زبان فصیح آمین گفت. ابراهیم به اسبش گفت: تو چه میدانی که بر دعای من آمین گفتی؟، گفت: ای ابراهیم، من به سوار شدن تو بر خودم افتخار میکنم، هنگامی که پایم لغزید و از پشتم افتادی بسیار خجل شدم و دلیل آن نیز یزید است که لعنت خدا بر او باد ] (٥).
٥. مصدر: مجلسی، بحار الأنوار، ج٤٤، ص٢٤٣.
آنچه ارائه شد، خوانندهء آگاه را مطمئن میسازد که حماسههای سومر و اکد در واقع عبارتند از اخبار دینی که برخی از آنها پیشگوییهایی غیبی در آینده - نسبت به زمان نگاشتهشدن آنها - تلقی میگردد. و این هیچ شک و شبههای برای ما باقی نمیگذارد که قسمت عمدهای از محتوای حماسهها و
داستانهای سومری- اکدی (بابلی و آشوری) را دین تشکیل میدهد.
اکنون به جایی رسیدهایم که کاملاً بهجا میبینم، مروری داشته باشیم بر حماسهء اوروک جاودان یا حماسهء گیلگمش. پس میکوشیم ایندو را با هم بخوانیم و به شیوهای که شاید نامعمول باشد، آن را مطالعه و بررسی کنیم، به گونهای که آدم برای فرزندانش و نوح برای فرزندانش و ابراهیم برای فرزندانش خوانده و بین سومریان و ملتهای دوران باستان و بهویژه در خاور نزدیک انتشار یافت و به قصهء مورد علاقه مردم بینالنهرین (mesopotamia) تبدیل شد که آن را نسلها یکی پس از دیگری بازگو کردند، تا پس از هزاران سال به ما رسید؛ ولی چه بسا هنگامی که بین مردم در گردش بود، همانطور که پیشتر شرح دادهشد، در معرض تحریف و دستکاری قرار گرفتهباشد.
داستان گیلگمش، او که روزی خواهد آمد تا عدالت را تحقق بخشد و گونهء انسانی را از حیوانیّت خویش نجات دهد و در آثار کهن مصری این گونه معرفی شده است:
۶. المصدر (فيروللو - أساطير بابل وكنعان).
« مردی قائم (ایستاده) که با کمال سنگینی و متانت، دو گاو نر ایستاده را بر دست گرفته است؛ یکی در طرف راست و دیگری طرف چپش »(٦).
٦. مصدر: ویرولو، اسطورههای بابل و کنعان.
سرزمین بینالنهرین (سومر) یا جنوب عراق هزاران سال است که منتظر گیلگمش است تا روزی روزگاری ظهور کند.
*****