جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاموهم الإلحاد ، الفصل الثالث ، التطور سنة إلهية (ص١٢١-١٣١) / توهم بيخدايي ، فصل سوم: تکامل، سنتی الهی (ص١٣٠-١٣٨)
عمر آدم از مَنظَر دین یا به عبارت دیگر تاریخ پیدایش او - به عنوان انسانی که بر روی زمین زندگی میکرده - درمقایسه با عمر انسانِ زمینی که علم کاشف آن است، عددی ناچیز محسوب میگردد. مثلاً بر اساس متن تورات، تاریخ پیدایش آدم یا انسان بر روی زمین فقط به حدود ٦٠٠٠ تا ٧٠٠٠ سال پیش بازمیگردد.
(١). العهد القديم ـ سفر التكوين 5 : 1 - 32.
«١- این است شرح پیدایش آدم و نسل او. هنگامی که خدا خواست انسان را بیافریند، او را شبیه خود آفرید.
٢- او انسان را مرد و زن خلق فرمود، آنها را برکت داد و از همان آغاز خلقت، ایشان را آدم نام نهاد.
٣- وقتی آدم یکصد و سی ساله بود، صاحب پسری شد که به شکل خودش بود. او را شیث نام نهاد.
٤- پس از تولد شیث، آدم هشتصد سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگری شد.
٥- او در نهصد و سی سالگی مرد.
٦- وقتی شیث یکصد و پنج ساله بود، پسرش اَنوش به دنیا آمد.
٧- پس از آن هشتصد و هفت سال دیگر زندگی کرد، و دارای پسران و دختران دیگر شد.
٨- او در نهصد و دوازده سالگی مرد.
٩- وقتی انوش نود ساله شد، پسرش قینان به دنیا آمد.
١٠- انوش پس از آن هشتصد و پانزده سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگری شد.
١١- انوش در نهصد و پنج سالگی مرد.
١٢- قینان هفتاد ساله بود که پسرش مهللئیل به دنیا آمد.
١٣- قینان پس از تولد مهللئیل هشتصد و چهل سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
١٤- او در نهصد و ده سالگی مرد.
١٥- مهللئیل شصت و پنج ساله بود که پسرش یارِد به دنیا آمد.
١٦- پس از آن هشتصد و سی سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
١٧- مهللئیل در هشتصد و نود و پنج سالگی مرد.
١٨- یارد یکصد و شصت و دو ساله بود که پسرش اَخنوخ به دنیا آمد.
١٩- یارد پس از آن هشتصد سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
٢٠- یارد در نهصد و شصت و دو سالگی مرد.
٢١- اخنوخ شصت و پنج ساله بود که پسرش مَتوشالَح به دنیا آمد.
٢٢- پس از تولد متوشالح، اخنوخ سیصد سال دیگر زندگی کرد. او با خدا همراه بود. او دارای پسران و دختران دیگر شد.
٢٣- و تمام عمر اخنوخ سیصد و شصت و پنج سال بود.
٢٤- اخنوخ در حالی که رابطهء نزدیکی با خدا داشت، ناپدید شد؛ زیرا خدا او را برگرفت.
٢٥- متوشالح یکصد و هشتاد و هفت ساله بود که پسرش لَمَک به دنیا آمد.
٢٦- متوشالح پس از تولد لمک هفتصد و هشتاد و دو سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
٢٧- متوشالح در نهصد و شصت و نه سالگی مرد.
٢٨- لمک یکصد و هشتاد و دو ساله بود که پسرش برای او به دنیا آمد.
٢٩- لمک او را نوح نام نهاده، گفت: «این پسر ما را از عمل خودمان و از محنت کار در روی زمینی که خدا آن را لعنت کرده است، تسلّی خواهد داد».
٣٠- لمک پس از تولد نوح پانصد و نود و پنج سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
٣١- لمک در سن هفتصد و هفتاد و هفت سالگی مرد.
٣٢- پس از آنکه نوح پانصد ساله شد، صاحب سه پسر شد به نامهای سام، حام و یافث.» ( ١ ) .
(١). عهد عتیق ـ سفر پیدایش 5 : 1 - 32.
آنها این متن را چنین تفسیر میکنند که عمر انسان بر روی زمین، از هفت هزار سال تجاوز نمیکند.
(٢). شرح الكتاب المقدس - العهد القديم - القس أنطونيوس فكري - تكوين ـ 5.
«برخی مدعی هستند که سنگواره ها، وجود استخوان های انسانی با عمر بیش از یک میلیون سال را به اثبات رسانده است، در حالی که از این جدول چنین برمیآید که عمر انسان بر روی زمین بیش از ٦٠٠٠ تا ٧٠٠٠ سال نمی باشد. پاسخ این مدعا آن است که طبق محاسبات ریاضی درمییابیم که ساکنان فعلی زمین نمیتوانند دارای عمر بیش از ٦٠٠٠ سال قبل بر روی زمین باشند. با فرض اینکه هر خانواده حدود سه کودک به دنیا آورد، و میزان مرگ و میر به دلیل فوت طبیعی و حوادث طبیعت و جنگها و غیره رقم بالایی را به خود اختصاص دهد، اگر قدمت انسان به یک میلیون سال پیش بازگردد، و فرض کنیم اولین انسان یک میلیون سال قبل شروع به زندگی کرده باشد، در این صورت در حال حاضر کره ای با هزاران برابر مساحت زمین نیز گنجایش آنها را نمیداشت. شاید این استخوانها متعلق به حیوانات پستانداری باشد که به شکل انسان بوده اند، ولی نه آن انسانی که مد نظر خداوند بوده باشد.»(٢).
(٢). شرح کتاب مقدس - عهد عتیق - کشیش آنتونیوس فکری - پيدايش ـ ٥.
بنابراین آنتونیوس فکری نیز - همچون دیگران - این مطلب را که عمر انسان یا آدم بر روی زمین از ٦٠٠٠ سال فراتر نمی رود، را قبول دارد ولی شیوهء محاسبهء او در سرشماری انسانهای فرضی، شیوه ای ساده لوحانه است؛ چرا که وی موضوعات فراوانی را که با تولید مثل و بقا در ارتباط هستند، در نظر نگرفته است؛ مانند زندگی بدوی و شرایط دشواری که انسان در آفریقا و پیش از آغاز کشاورزی با آن روبرو بوده است؛ به گونه ای که بیماری ها و وجود درندگان و دشواری یافتن غذا و شکار، برای وجود داشتنِ محدودیت برای تعداد افراد بشر کفایت میکند؛ به طوری که گاهی اوقات حتی تا مرز انقراض نیز پیش میرفته است. اگر انسان ساکن آفریقا در معرض انتخاب سخت طبیعی - که وی را بعضاً تا سر حدّ انقراض نیز پیش برده - قرار نمیگرفت، مغز وی به این صورت تکامل نمی یافت، آن هم در زمانی که در چهارچوب زمان تکاملی، مدتی کوتاه به شمار میرود.
روایاتی که در آنها این تاریخ تعیین و مشخص شده باشد، بسیار اندک هستند. برخی علمای اهل سنت نیز این دوره را از زمان آدم حدود هفت هزار سال ارزیابی کرده اند.
اکنون ما دربارهء عمر انسان بر روی زمین که علم طبق سنگواره های موجود، کشف کرده است، اطلاعاتی در دست داریم. اگر به انسان راست قامت یا هومو ارکتوس بسنده کنیم (که شکل انسانی داشته، راست قامت و تقریباً کم مو بوده، همچنین با آتش آشنایی داشته و برخی ابزار شکار را به کار میگرفته است)، قدمت انسان به تقریباً دو میلیون سالِ پیش میرسد. این عدد با عمر انسان از منظر دین - حتی اگر آن را چند برابر نیز بکنیم - تناسبی ندارد. علاوه بر این، علم نشان میدهد که انسانهای راست قامت (هومو اِرِکتوس) مردگان خود را دفن نمی کرده اند و همچنین ظاهر آنها نیز با شکل انسان امروزی متفاوت بوده است. این موضوع با آدم و فرزندانش (عليهم السلام) که قرآن تصریح فرموده که خداوند دفن مردگان را به آنها آموخته است، تناسبی ندارد:
﴿و بخوان بر ایشان داستان فرزندان آدم را به حقّ هنگامی که قربان کردند پس پذیرفته شد از یکیشان و پذیرفته نشد از دیگری گفت همانا میکشمت گفت جز این نیست که میپذیرد خدا از پرهیزکاران ……………… پس بیاراست برای او دلش کشتن برادر خویش را پس کشت او را و گردید از زیانکاران ﴿*﴾ پس برانگیخت خدا کلاغی که میکاوید در زمین تا بنمایاندش چگونه نهان سازد پیکر برادر خویش را گفت ای وای بر من آیا عاجز شدم از آنکه مانند این غراب باشم که نهان کنم پیکر برادر خویش را پس گشت از پشیمانان﴾﴿المائدة : ٢٧-٣١﴾.
حتی اگر ما به انسان خردمند یا هومو ساپینس بسنده کنیم، در بهترین حالت، حدود دویست هزار سال خواهیم داشت. این دورهء زمانی نیز با عمر آدم (عليه السلام) از نظر دین، تناسبی ندارد؛ با علم به اینکه انسانهای خردمند حدود یکصد هزار سال در آفریقا محصور بوده اند و مردگانشان را نیز دفن نمیکرده اند. زیرا تاریخِ قدیمی ترین شواهد به خاکسپاری مردگان در خصوص هومو ساپینس، به حدود یکصد هزار سال پیش و آن هم به گروهی در خارج از آفریقا بازمیگردد که احتمال میرود از هومو ساپین ها باشند و بعدها به فلسطین مهاجرت کرده و منقرض گشته باشند. در حالی که آدم و پیامبران پس از وی در آفریقا نبوده اند و براساس متن دینی، آنها مردگان خویش را به خاک می سپرده اند.
نظریهء غالب این است که به لحاظ علمی ما در عصر کنونی نمی توانیم به هیچ نحوی خودمان را از انسان های راست قامت یا هومو ارکتوس به حساب آوریم؛ زیرا بین اندازهء مغز و توانایی های ذهنی ما با آنها تفاوتهای بسیاری وجود دارد؛ بنابراین آدم به طور قطع و یقین از هومو ارکتوسها نبوده است و این، به طور قاطع مدعایی را که میگوید آدم (عليه السلام) به زمانی بازمیگردد که هومو ساپینس وجود داشته یعنی قبل از ٢٠٠ هزار سال پیش، را رد میکند. نکتهء دیگر اینکه بیش از ١٠٠ هزار سال از این ٢٠٠ هزار سال، هوموساپینس در آفریقا محصور بوده، به صورت بدوی زندگی می کرده، و مردگان خود را به خاک نمی سپرده است. و از سوی دیگر در آن زمان، ظاهر هومو ساپینس هنوز به طور کامل مشابه انسان امروزی نشده بود؛ چرا که این اتفاق در حدود یکصد هزار سال پیش رخ داده است. نتیجه آنکه براساس یافته های علمی، آدم (عليه السلام) که در متن دینی از آن ذکری به میان آمده، از لحاظ فیزیکی بر روی زمین پدیدار نشده است مگر پس از تاریخ ١٠٠ هزار سال ق.م؛ ولی در هر حال وی نتیجهء امتداد تکامل انسانی در طی میلیونها سال است و این یعنی آدم (عليه السلام) به طور قطع و یقین فرزندِ پدر و مادر ِخویش بوده است.
“The evolutionary dividing line between Homo erectus and modern humans was not sharp.
It extended over several hundred thousand years during the middle of the Pleistocene Epoch.
Adding to the confusion about this important transitional period is the fact that some regions were ahead of others in the process of evolving into our species.
The evolutionary changes above the neck that would lead to modern humans may have begun in Southern Europe and East Africa 800,000 − 700,000 years ago.
Elsewhere in the Old World, this change apparently began around 400,000 years ago or later.
The transition to our species,Homo sapiens , was not complete until around 100,000 years ago and even later in some regions.”
«خط تکاملی جداکننده بین انسان راست قامت (هوموارکتوس) و انسان امروزی روشن نیست. این خط تا بیش از چند صد هزار سال در اواسط دورهء پلِیستوسن(*) کشیده میشود.
درضمن این سردرگمی دربارهء این دورهء مهمِ انتقالی از این واقعیت ناشی میشود که فرآیند تکامل گونهء ما (بشر) در برخی مناطق نسبت به دیگر مناطق در مرحلهء پیشرفته تری قرار داشته است.
تغییرات تکاملی که به پیدایش انسان امروزی منجر گشته، ممکن است ٧٠٠ تا ٨٠٠ هزار سال پیش در جنوب اروپا و شرق آفریقا آغاز شده باشد.
در مناطق دیگر در جهان قدیم، این تغییر ظاهراً در حدود ٤٠٠ هزار سال پیش یا پس از آن رخ داده است.
انتقال به گونهء ما ـ انسان خردمند (هومو ساپینس) ـ تا حدد ١٠٠ هزار سال پیش تکمیل نشده بود و حتی در برخی مناطق، پس از آن کامل شده است.»(١).
(١). دکتر دنیس اونیل (Dr. Dennis O'Neil). انسان هایدلبرگ (هومو هايدلبير غينيسيس Homo heidelbergensis). قابل دسترس از نشانی:
http://anthro.palomar.edu/homo2/mod_homo_1.htm
پروفسور دنیس اونیل آمریکایی، استاد افتخاری انسان شناسی، دپارتمان علوم رفتاری کالج پالومار، سان مارکوس، کالیفرنیا.
Dennis O'Neil Professor Emeritus of Anthropology Behavioral Sciences Department Palomar College San Marcos, California. http://anthro.palomar.edu/oneil/
—————
(*)- پلیستوسن (Pleistocene) یکی از دوره های زمینشناسی است که از ٢.٥٨٨ میلیون سال پیش تا حدود ١٢ هزار سـال پیش را پوشش میدهد. انقراض گروه بزرگی از پستانداران و شمار زیادی از گونه های پرنـدگان از اواخـر دورهء پلیستوسـن آغاز شد و شاید دلیل آن پایان عصر یخبندان بوده باشد. نخستین انسان تکامل یافته (هومو ساپینس)، نیز در ایـن دوره پدیـد آمده است. (مترجم)
المصدر: O'Neil, Homo heidelbergensis
شکل ۵: نشان دهندهء خط زمانی تکامل هومو ارکتوس، هایدلبرگ، نئاندرتال و هومو ساپینس است، تا زمانی که به انسان امروزی میرسد.
منبع: O`Neil, Homo heidelbergensis
تحقیق دربارهء تاریخ هومو ساپینس و حضرت آدم (عليه السلام) به گونه ای که با متن دینی همخوانی داشته باشد، به زمان مهاجرت گروه منتخب از آفریقا به شبه جزیرهء عربستان و جاهای دیگر محدود میشود؛ یعنی تقریباً هفتاد هزار سال پیش.
براساس بررسی های ژنتیکی، تمام بشر کنونی موجود بر روی زمین به گروه کوچکی از مهاجران اولیه که تقریباً هفتاد هزار سال پیش از آفریقا به شبه جزیرهء عربستان مهاجرت کردند، بازمیگردد؛ به جز شمارِ اندکی از قبایل آفریقایی که از آنها به مشتق-شدگان از هومو ساپینس های باقیمانده در آفریقا تعبیر میشود.
تاریخ ترتیبی برخی مهاجرت های بشر به آسیا و اروپا تقریباً به شصت و چهار هزار سال پیش بازمیگردد. آنها گروه هایی از نسل مهاجران اولیهء آفریقایی بودند که به شبه جزیره عربستان رفتند. بنابراین اگر بگوییم تمام انسان های کنونی موجود بر روی زمین، به استثنای برخی قبایل آفریقایی، به طور جسمانی از نسل آدم (عليه السلام) هستند و اگر آدم نیز خود از نسل مهاجران اولیهء آفریقایی باشد، در این صورت آدم (عليه السلام) باید مدت زمانی پس از کوچ کردنِ گروه مهاجر به شبه جزیرهء عربستان متولد شده باشد. در ادامه، دیگر اعضای این مجموعهء کوچک منقرض شدند و آدم و فرزندان او باقی ماندند و تولید مثل نموده، به دیگر مناطق زمین هجرت کردند.
برای انقراض این گروه های اولیه در شبه جزیرهء عربستان میتوانیم دلایل زیادی تصور کنیم، به ویژه با توجه به اینکه این محیط برای زندگی مناسب نبوده است؛ به جز قسمت جنوبی آن که چشمه های آب در آن وجود داشته و البته در اندک زمانی، آبهای شور دریا این چشمه ها را نیز فرا گرفت. این به آن معنا است که به هر حال آن آدمی که هم در متن دینی به او اشاره شده و هم علم تأییدش نموده، پیش از هفتاد هزار سال وجود نداشته است؛ و حتی طبق برخی متون دینی، وی میبایست الزاماً از نسل مهاجران اولیهء آفریقایی که به شبه جزیره عربستان کوچ کرده اند، باشد. متن دینی زیر روشن میسازد که این گروه آفریقایی از هومو ساپینس آفریقا، دو هزار سال پیش از پیدایش آدم حج می گزارده اند. یعنی آنها اقوامی مکلّف بوده اند که بر اساس وضعیت، امکانات و میزان درک خود، خدا را پرستش مینموده اند.
(١). المصدر (الحر العاملي - وسائل الشيعة) كتاب الحج: ج11 ص12.
زراره میگوید: به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: خداوند مرا فدایت کند. چهل سال است دربارهء حج از شما میپرسم و شما پاسخ میدهید . حضرت فرمود: ای زراره، خانه ای که دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم تا کنون محل بجا آوردن اعمال مناسک و حج است، میخواهی در چهل سال مسائلش به اتمام برسد؟»(١)
(١)- حر عاملی، وسائل الشیعه، کتاب حج، ج ١١، ص ١٢.
بنابراین یافته های علمی و این متن دینی به ما نشان میدهد که آدم از این مهاجران مکلّف متولد شده است ولی آنان از نظر نفسانی پایینتر از سطح آدم و فرزندانش بوده اند.
حتی تاریخ سومریان و برخی متونی که به دست ما رسیده است برای ما آشکار میسازد که اصل و ریشهء سومریها به آن مهاجران آفریقایی بازمیگردد؛ چرا که سومریان نیاکان خود را «مردمان سیاه سر» می نامیدند.
(٢). المصدر (كريمر - من ألواح سومر): ص253.
«پس از آنکه آن، انلیل، انکی و ننخرساج، مردمان سیاه سر را آفریدند، محصولات فراوانی از زمین رویید»(٢).
(٢). کریمر، از الواح سومر، ص ٢٥٣.
از این عبارت میتوانیم دریابیم که رنگ اجداد آنها سیاه بوده است.
بنابراین آدم ع از نسل این مهاجران بوده است. او و پسرانش در درهء خلیج ساکن شدند. سپس اختلاف مذهبی مشهور رخ داده است که همان ماجرای قتل هابیل و رانده شدن قابیل به کوهها یعنی بالای آن درهء حاصلخیز (خلیج کنونی) یا جنوب غرب فعلی ایران میباشد. سپس آن گروه رانده شده، در آسیا، اروپا و دیگر نقاط جهان انتشار یافتند و در زمانی دیگر، برخی از فرزندان کسانی که در دره مانده بودند به آنها ملحق شدند و با آنها آمیزش نمودند. پس از وقوع طوفان در دره، گروه کوچکی از صالحانی که در دره باقی مانده بودند، از آنجا خارج شدند و مجدداً در مرکز و جنوب عراق کنونی مستقر گشتند. از متن سومری مزبور که این عده را بازماندهء نسل انسان معرفی میکند - و دیگر تعابیر مشابهی که در متون دینی وجود دارد - چنین استنباط میشود که فقط این افراد از طوفان نجات یافتند. به این دلیل که اینها تنها بازماندگان از نسل هابیل، شیث و دیگر فرزندانِ صالح آدم بودند، و دودمان آنها با نسل قابیل و فرزندان شریر آدم مختلط نشده بود.
در مورد دیگر انسانها، کسانی که نمیتوانیم آنها را فرزندان جسمانی آدم بدانیم، همچون برخی قبایل آفریقایی که نمیتوانیم آنها را از نظر نَسَب از آن گروه مهاجر بدانیم، میتوانند از نظر نفْسانی در مراحلی بعد از تولد آدم (عليه السلام) از فرزندان او باشند؛ یا به این معنی که در مرحلهء مشخصی کسانی متولد میشوند در حالی که در رحم مادرانشان هستند، بعضی از نفس هایی که در عالم ذر از آدم (عليه السلام) گرفته شده است در آنها منتشر میشود. آنان تمثیل فرزندان نفسانی آدم ع در آفرینشی که در بهشت یا همان آسمان اول به انجام رسید، به حساب می آیند.
شکل ۶: این شکل افزایش اندازهء جمجمه را طی گذشت زمان، از هومو و نیاکان وی تا هومو ساپینس (انسان امروزی) نشان میدهد و بیان میدارد که جهتگیری کلی تکامل، به سمت افزایش اندازهء مغز بوده است.(١)
(١). منبع تصویر:
Reading Evolution: The Evidence. Class project for course ANT 131: Introduction to Evolution, Fall Semester 1998, 2001, Dept. Of Anthropology, Syracuse University, Available at:
http://readingevolution.com/hominid_evolution.html
شکل ۷: نقشه ای که مسیر حرکت هومو ساپینس یا انسان امروزی از آفریقا به دیگر مناطق زمین، و نیز عبور از درهء حاصلخیز را نشان میدهد.
(نقشهء اصلاح شدهء نشنال ژئوگرافیک)
*****