جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامبسم الله الرحمن الرحیم
والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشایندهی بخشایشگر
والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين
«(گفت: اين همان است که مرا در باب او ملامت میکرديد. من در پی کامجويی از او بودم و او خويشتن را نگه داشت. اگر آنچه فرمانش میدهم نکند، به زندان خواهد افتاد و خوار و تسلیم خواهد شد * گفت: ای پروردگار من، برای من زندان دوستداشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند، و اگر مکر اين زنان را از من نگردانی، به آنها ميل میکنم و در شمارِ نادانان درمیآيم * پروردگارش دعايش را اجابت کرد و مکر زنان را از او دور نمود؛ که او شنوا و دانا است * پس با آن نشانهها که ديده بودند، تصميم کردند که چندی به زندانش بيفکنند)».
اکنون یوسف ع در محاصرهی دشمنان خدا درآمده است؛ زِنا یا زندان، و آنان هستند که یکی از این دو راه را مشخص میکنند. یوسف از این دو انتخاب خارج نمیشود و آنچه از نظر مادی و دنیوی به او زیان میرساند، یعنی زندان را برمیگزیند؛ نه آنچه به آخرت و روح او آسیب میرساند؛ یعنی زنا. انتخابی طبیعی که هیچ کسی از او یعنی وصی یعقوب ع یوسف پیامبرِ فرستادهشده ع، جز این انتظار ندارد.
امیرالمؤمنین علی ع فرمود: «.... برای من در یوسف ع الگویی است؛ هنگامی که گفت: «( ای پروردگار من، برای من زندان دوستداشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند)». اگر بگویید یوسف از پرودگارش درخواست کرد و به خاطر خشم پروردگارش، زندان را از او درخواست نمود، به کفر رفتهاید و اگر بگویید منظورش از این سخن این بود که پروردگارش از او خشمگین نشود و زندان را برگزید، پس وصی معذور است....».
در اینجا پرسشی مطرح میشود: آیا برای خداوند نجات دادن یوسف از مکر آنان، فقط به زندان محدود میشود؟! یا راههای مختلفی برای نجات دادن او از مکر آنان وجود داشت، بدون اینکه آزار زندان به او برسد!
من معتقدم پاسخ این پرسش برای کسی که معتقد است اگر آسمانها و زمین بر بندهای تنگ گردد و او تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه خروجی از آن برایش قرار میدهد، آسان باشد.
چه بسا یوسف از این حقیقت غافل شد «(.... که تو پیش از اين از بیخبران بودی)» و توجه نداشت که خداوند یک راه دیگر و حتی بیش از یک راه به غیر از زندان برای آزاد کردن او از مکر و حیلهی آنها دارد.
از ابوالحسن امام رضا ع روایت شده است که فرمود: «زندانبان به یوسف گفت: من تو را دوست میدارم. یوسف فرمود: هر بلایی به من رسید، از دوست داشتن بود. عمهام مرا دوست میداشت و مرا دزدید. پدرم مرا دوست میداشت و برادرانم به من حسادت ورزیدند. همسر عزیز نیز مرا دوست میداشت و مرا زندانی نمود. امام ع فرمود: یوسف در زندان به خداوند شکایت نمود و عرض کرد: پروردگارا! از چه روی من استحقاق زندانی شدن را پیدا کردم؟ خداوند به او وحی فرمود: هنگامی که گفتی ﴿(ای پروردگار من، برای من زندان دوستداشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند)﴾ تو خود آن را برگزیدی؛ چرا نگفتی عافیت از آنچه مرا به آن فرامیخوانند، دوستداشتنیتر است؟».
آیا خداوند نمیتواند یوسف ع را به این حقیقت یادآور شود تا او این گونه دعا نماید: « (عافیت از آنچه مرا به آن فرامیخوانند، دوستداشتنیتر است)» به جای اینکه بگوید: ﴿(برای من زندان دوستداشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند)﴾.
و آیا کسی هست که معتقد باشد یوسف این حقیقت را نمیدانست؟؛ در حالی که او کسی بود که پیشتر هنگامی که در چاه بود، کارش را به خدای ابراهیم سپرد و بیرون آمدن یا باقی ماندنش را خودش انتخاب نکرد.
از ابو عبدالله امام صادق ع روایت شده است که فرمود: «هنگامی که برادران یوسف، او را در چاه انداختند، جبرئیل بر او وارد شد در حالی که او در چاه بود. جبرئیل عرض کرد: ای پسر! چه کسی تو را در این چاه انداخت؟ یوسف به او گفت: برادرانم؛ به خاطر جایگاهی که نزد پدرم داشتم، به من حسادت ورزیدند و به همین دلیل مرا در چاه انداختند. عرض کرد: آیا دوست داری که از آن بیرون بیایی؟ یوسف به او فرمود: این بر عهدهی خداوند ابراهیم و اسحاق و یعقوب است. عرض کرد: خداوند ابراهیم و اسحاق و یعقوب به تو میفرماید بگو: «اللهم إني أسألك بأن فإن لك الحمد كله لا إله إلا أنت الحنان المنّان بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ صلِّ على محمد وآل محمد واجعل لي من أمري فرجاً ومخرجاً وارزقني من حيث أحتسب ومن حيث لا أحتسب» (بارالها! از تو درخواست میکنم که همهی ستایشها از آنِ تو است، جز تو خدایی نیست، مهربان و منّتگذار هستی، آفرینندهی آسمانها و زمین هستی و صاحب جلال و اکرام. بر محمد و آل محمد درود فرست و در کارم گشایش و راه بیرون رفتنی قرار بده و به من از جایی که حساب میکنم و از جایی که حساب نمیکنم، روزی عطا فرما). او از پرودگارش درخواست نمود و خداوند گشایشی از چاه برایش فراهم نمود و از مکر و حیلهی آن زن، راه بیرون رفتنی برایش قرار داد و از جایی که حسابش نمیکرد، فرماندهی مصر را به او عطا فرمود».
پس چرا اکنون غافل شد از اینکه بگوید: (این بر عهدهی خداوند ابراهیم و اسحاق و یعقوب است)؟
آیا کسی هست که اعتقاد داشته باشد به اینکه یوسف ع مستحق آن نبود که خداوند او را یاد کند؟! یا اهلیّت و شایستگی آن را نداشته باشد؟! و یا آیا کسی هست که معتقد باشد به اینکه در ساحت خداوند سبحان و متعال، بُخلی وجود داشته باشد تا به یوسف، پیامبر بزرگوار تفضّل نفرماید و یاد ندهد تا این دعا را بخواند، تا از مکر و حیله و از هم زندان، تواماً نجات یابد؟! آیا خداوند سبحان و متعال جبرئیل ع را نفرستاد تا به یوسف یادآوری کند و به او دعایی تعلیم دهد تا از چاه راهایی یابد؟!
حال چرا اکنون خداوند سبحان و متعالِ کریمِ روؤفِ رحیم، یوسف ع را در سرگردانی و حیرتش رها میکند و او را یادآور نمیشود و دعایی یاد نمیدهد تا به واسطهی آن هم از مکر و حیله، و هم از زندان خلاصی یابد؟! چرا اکنون یوسف برای نجاتش از مکر و حیله، راهی جز زندان نمیبیند و دعایی جز این نمیگوید؟! «(برای من زندان دوستداشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند)».
خداوند متعال به این پرسش و سایر پرسشها در مسیر یوسف ع، در آیهی بزرگی از آیات سورهی یوسف پاسخ میدهد. خداوند متعال در این آیه بیان فرموده است که هر سکون، حرکت، غفلت، یادآوری، آگاهی و نادانی، در مسیر تمکین دادن و تعلیم یوسف ع ضروری میباشد. خداوند متعال در این آیه میفرماید: من دست یوسف ع را میگیرم و او را به سوی تمکین و علم و شناخت سوق میدهم: «(و اینچنین يوسف را در زمين تمکین داديم تا به او تعبير خواب آموزيم و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمیدانند)».
بنابراین از این آیه «(و خدا بر کار خويش غالب است، ولی بيشتر مردم نمیدانند)» درمییابیم که وارد شدن یوسف ع به زندان، حکمتی الهی دربردارد و تاکید میکنم که راستای قالبریزی تمکین و تعلیم یوسف، و حتی به انجام رسانیدن رسالت الهیاش میباشد.
ارتباط زندان با تمکین و آموزش یوسف، در روشنگریهای پیشین روشن شد. اما ارتباط بین وارد شدن یوسف به زندان با انجام رسالتش، موضوعی است که میخواهم آن را بیان کنم، و در چند مورد خلاصه میشود:
۱- یوسف ع رسالتش از سوی خداوند را از بیرون زندان آغاز کرد و ایمان هیچ کسی به او حاصل نشد؛ در نتیجه باید محیط دیگری برای تبلیغ رسالت ایجاد شود.
۲- یوسف ع بیرون از زندان، بندهای در تملّک دیگری بود. شکی نیست که درجهی آزادی برای بندهای که در تملک دیگری است، در داخل زندان، بیشتر از بیرون زندان و تحت سیطرهی آقایش بودن، میباشد. قید و بند بندگی، بزرگتر از قید و بند زندان است. زندان برای یوسف، وقت و فضای آزاد بیشتری فراهم نمود تا دعوت توحیدی را به انجام رسانَد.
۳- همه در زندان مساویاند؛ بندهی مملوک و فردِ آزاده. بنابراین کسی به یوسف به چشم بندهای مملوک که حرفهایش شایستگی شنیده شدن نداشته باشد، نگاه نمیکرد.
۴- پذیرش دین و دعوت به اطاعت از خداوند سبحان برای انسان در حالت سختی و تنگنا، بسیار راحتتر از هنگامی است که در آسانی و راحتی باشد. به همین جهت میبینیم که خداوند متعال میفرماید: «(و آیهای به آنان نشان ندادیم مگر از آیهی دیگر عظيمتر بود، آنگاه همه را به عذاب گرفتار کرديم، باشد که بازگردند)» و «(و عذاب دنيا را پيش از آن عذاب بزرگتر به ايشان بچشانيم، باشد که بازگردند)» ؛ یعنی به حق و به سوی خداوند سبحان بازگردند. شکی نیست که زندان برای هر انسانی، تنگنا و سختی و رنج و زحمت دارد؛ بنابراین میبینیم که دعوت یوسف به توحید و رسالتش از سوی خداوند سبحان، راهش را به دلهای افرادی که در زندان بودند، باز مینماید. بسیاری از آنان با او رابطه برقرار کردند و همان طور که در روشنگریها پیشتر بیان شد، زندانی که نجات یافت، به او ایمان آورد، و اگر وارد شدن یوسف به زندان فقط باعث ایمان آوردن همان یک زندانی شده باشد، کفایت میکند.
۵- دعوت یوسف به توحید، هم شامل افرادی بیرون از زندان میشد و هم کسانی که داخل زندان بودند و هیچ راهی برای رسانیدن دعوت یوسف ع به داخل زندان به شکل درست و صحیح آن وجود نداشت مگر با وارد شدن خود یوسف به زندان.
در پایان میگویم: دعوت یوسف به توحید، در جامعهای که در آن بود و در حالی که او در بیرون از زندان بود، هیچ جایگاهی نداشت؛ ولی وقتی یوسف ع وارد زندان شد، راهش را به دلهای مردم باز نمود و دعوت به توحید از دورن زندان، به طور حقیقی آغاز گردید. کسانی به او ایمان آوردند و او را یاری نمودند. آن زندانی که ایمان آورد، هنگامی که فرصت مناسبی از طریق رؤیای پادشاه به دست آورد، دعوت الهی یوسف را یاری داد. از نظر مادیگرایان، این مؤمن با مخالفت کردن با رأی و نظر بزرگان پادشاه، خود را در معرض خطر قرار داد؛ هنگامی که آنها گفتند: «(گفتند: اينها خوابهای آشفته است و ما را به تعبير اين خوابها، آگاهی نيست)» ، سپس یوسف را در حضور پادشاه و بزرگان او یاد میشود: «(يکی از آن دو، که رها شده بود و پس از مدتی به يادش آمده بود، گفت: من شما را از تعبير آن آگاه میکنم، مرا نزد او بفرستيد)».
در پایان، او به زندان رفت و یوسفِ متهم ع را مورد خطاب قرار داد، همان که عزیز مصر زندانیاش کرده بود و در حضور زندانیان، او را اینگونه مخاطب قرار میدهد: «(ای يوسف، ای مرد راستگوی، برای ما تعبير کن که هفت گاو فَربه را هفت گاو لاغر میخورند، و هفت خوشهی سبز باشد و هفت خوشهی خشک دیگر، که من نزد مردم بازگردم، باشد که آگاه گردند)» ؛ نه فقط تأویل رؤیا را، بلکه راستگویی تو و رسالت تو را از سوی خداوند، بدانند و از ستمی که بر تو روا شد، آگاه شوند. ایمان این زندانی به رغم خطر احتمالی که برایش وجود داشت، او را وادار به یاد آوردن یوسف ع نمود.
نتیجه اینکه زندان، مکان و ظرفی بود که دعوت یوسف به توحید، راهش را به قلبهای بسیاری از مردم مصر باز کرد، تا به او ایمان آورند و خدا را یگانه بشمارند. حتی برخی از افرادی که در قصر پادشاه بودند، به او ایمان آوردند و ایمان به توحیدی که یوسف ع در مصر پایهریزی نمود، ادامه پیدا کرد و حتی در قصر پادشاه مصر تا زمان رسالت موسی ع نیز ادامه یافت. این مؤمن آل فرعون در زمان موسی ع است که یوسف ع را به عنوان فرستادهای از سوی خداوند که به او و رسالتش ایمان دارد، یاد میکند:
«(و يوسف پيش از اين با دلايل روشن بر شما مبعوث شد و شما از آنچه آورده بود، همچنان در شک میبوديد. چون يوسف بمُرد، گفتيد: خداوند پس از او ديگرپيامبری نخواهد فرستاد؛ خدا گزافکارِ شکآورنده را اينگونه گمراه میسازد)».