«(و نفرستادیم در شهری پیمبری را جز آنکه گرفتیم مردمش را به سختی و رنج شاید به زاری آیند * سپس تبدیل کردیم به جای بدی نیکی را تا برآسودند و گفتند همانا رسیده است به پدران ما رنج و سختی پس گرفتیمشان ناگهان حالی که نمیدانستند)».
«(هر آينه بر امتهايی که پيش از تو بودند رسولانی فرستاديم و آنان را به سختيها و آفتها دچار کرديم تا مگر زاری کنند * پس چرا هنگامی که عذاب ما به آنها رسيد زاری نکردند؟ زيرا دلهايشان را قساوت فرا گرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود * چون اندرزهايی را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، دربهای هر چیزی را به رويشان گشوديم تا از آنچه يافته بودند شادمان گشتند، پس به ناگاه فرو گرفتيمشان و همگان نوميد گرديدند)».
«(سنت خداوند است و در سنت خداوندی تبدیلی نیست، و در سنت خداوندی تغییری نیست)».
سنت خداوند سبحان و متعال در میان اهل شهرها هنگام فرستادن فرستادهای برای آنها به این صورت است که آنان را به رنج و عذاب دچار میکند. این رنج و عذاب که معمولاً به سبب تسلّط طاغوتیان بر اهل زمین است ـمانند تسلط فرعون مصر بر بنی اسرائیل و تسلط نمرود بر قوم ابراهیم عـ و زیان اقتصادی که عبارت از نقص در اموال و اندک شدن برکت در محصول و نسل و تجارت میباشد، به طور عادی ابزاری اساسی برای تحریک و تشویق مردم به تفکر در وضعیت فاسدی میباشد که در آن زندگی میکنند؛ و به دنبال آن برخی از آنها به سمت خداوند بازمیگردند و به او پناه میآورند و به این ترتیب گروهی برای پذیرایی از فرستاده و ایمان آوردن به او آمادگی پیدا میکنند. ولی در این گسترهی ارسال الهی، دنیا آغوش خود را برای اهلش باز میکند تا آزمون و ابتلایی برای آنان باشد و وارد جهنمشان کند؛ البته پس از سرپیچی آنان از فرستادهای که به سوی آنان فرستاده شده است. اینها شُبَهات را عذری برای سقوط خود قرار میدهند و گمان میکنند عذرهای واهیشان که با آنها از یاری دادن فرستاده سرپیچی کردهاند یا به نبرد با او پرداختهاند، برای روبهرو شدن در پیشگاه خداند در روز قیامت، کفایت میکند.
هنگامی که مؤمنان آنها را یادآور میشوند که این وضعیت، شبیه وضعیت امتهایی است که پیشتر مورد عذاب واقع شدند، چنین پاسخ می دهند: این سنت بر پدران ما نیز جاری شد و هیچ عذابی بر آنان نازل، و فرستادهای برای آنان فرستاده نشد؛ این مرد، دروغگو، جادوگر، پیشگو، شاعر یا متوهّم است، و یا هر عذر و بهانهای که به واسطهی آن، عذر تراشی میکنند تا استدلالی برای خودشان پیدا کنند که اگر به بیدار شدن دعوت شوند، از آن علیه فطرت خود و همچنین علیه مؤمنینی که با آنان، بحث و جِدال میکنند، بهره میگیرند در حالی که به این ترتیب، آنها در عرصهای جدید قرار گرفتهاند؛ یعنی روی آوردن دنیا بر آنها «(جای بدی و سختی را به خوشی سپردیم)» و در اوج این بهرهمندی و در حالت سرمستی از نعمت و برخوردار بودن، ناگهان عذابی برای آنان میآید در حالیکه از آن آگاهی ندارند. «(سوگند به جانت، آنان در مستی خود سرگردان هستند)».
در این هنگام است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و صداها بلند میشود که پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد.... پروردگارا! ما را از آن بیرون بیاور.... و ما ستمکار هستیم.... پروردگارا!.... پروردگارا!.... و پاسخ آنان این گونه میآید: «(گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد * آری، گروهی از بندگان من میگفتند: ای پروردگار ما، ايمان آورديم، ما را بيامرز، و بر ما رحمت آور که تو بهترين رحمت آورندگانی * و شما ريشخندشان میکرديد تا ياد مرا از خاطرتان بزدودند و شما همچنان به آنها میخنديديد)».