جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
حمد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ کسی که مالک سلطنت، روان کنندهی کشتی (وجود)، مُسخّر کنندهی بادها، شکافندهی سپیدهی صبح، حکمفرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است.
سپاس مخصوص خدایی است که از ترس و خشیّت او، آسمان و ساکنانش میغرند و زمین و آبادکنندگانش میلرزند و دریاها و هر آن که در اعماقش غوطهور است موج میزنند.
بار خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست؛ کشتی روان در اقیانوسهای ژرف؛ هر که بر آن سوار شود، ایمنی یابد و هر که آن را رها کند غرق شود. کسی که از آنها پیش افتد، از دین خارج است و کسی که از آنها عقب بماند، نابود است؛ و همراه با آنها، ملحق به است.
* * *
قبل از ارائهی پرسشها و پاسخهای مربوط به این موضوع، باید به اختصار نکاتی چند را متذکر شوم:
برخی افراد معتقدند، هر سخنی که از آن بوی دستکاری در قرآنی که امروزه در دسترس مسلمانان قرار دارد یعنی قرآن چاپ فهد، بیاید، گفتاری است که باعث کفر گویندهاش میشود و او را از محدودهی توحید خارج میسازد و به وادی الحاد و بیدینی میکشاند؛ چه برسد به آن که به صراحت آن را بیان نماید!
توقفی کوتاه بر متونی که امروزه در دسترس مسلمانان میباشد ـاز هر مذهب و فرقهایـ از زیادهروی و گزافهگویی بسیار زیاد گویندهی این سخن، پرده برمیدارد. حتی چه بسا نتوان او را مسلمانی که ادعای تسنّن یا تشیّع میکند، به شمار آورد (منظور من تسنن شیخگرا و تشیع مرجعگرا است) زیرا هر دو گروه در متون بسیار زیادی که گردآوری و بررسی همهی آنها دشوار است، به وقوع کمی و زیادی در قرآن یعنی جابهجایی واژهها یا حروف یا جاافتادگی و اضافه کردن به آنها، روایت و تصریح کردهاند. روایات زیر صرفاً نمونههایی به عنوان شاهد و دلیل میباشند:
از طرق اهل سنت نقل شده که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «(هر کس دوست دارد قرآن را تر و تازه، همان طور که نازل شده است قرائت کند، آن را مطابق قرائت ابن ام عبد (عبد الله بن مسعود) بخواند)» .
بر این اساس اگر چه ابن مسعود از برترین صحابهای است که قرآن را حفظ کرده، ولی خود آنها از ابن مالک روایت میکنند که گفت: «دستور داده شد که قرآنها تغییر داده شوند. وی گفت: ابن مسعود گفت: هر کس از شما که میتواند قرآنش را مخفی دارد، چنین کند زیرا هر کس چیزی را پنهان دارد، آن را روز قیامت با خود خواهد آورد. سپس ابن مسعود گفت: از دهان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) هفتاد سوره قرائت کردهام، آیا آنچه را که از دهان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) گرفتهام، ترک کنم؟»
معنای حدیث روشن است؛ ابن مسعود معتقد بود قرآنی که عثمان نوشته ناقص یا حداقل در آن برخی تغییراتی روی داده است. ابن حجر میگوید: «وقتی مصحف عثمان به کوفه آمد، ابن مسعود از قرائت خود دست برنمیداشت و به از بین بردن مُصحف خود نیز راضی نبود. نگارش مصحف او با شیوهی نگارش مصحف عثمان تفاوت داشت».
آنها از یک سو سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) دربارهی قرآن ابن مسعود را روایت میکنند و آن را صحیح میشمارند، و از سوی دیگر آنچه را عثمان با ابن مسعود انجام داد نیز روایت میکنند؛ یعنی وقتی عثمان تصمیم گرفت همهی قرآنها به جز قرآن خودش را که حفصه به وی داده بود، بسوزاند (این مطلب در قسمت های بعدی توضیح داده خواهد شد). ابنمسعود قربانی این تصمیم ظالمانه شد و پس از آن مصائبی که بر سرش آمد، جان باخت.
دلیل همهی بلاهایی که بر سر او آمد این بود که وی مصحف خود را چنین توصیف کرده بود: «بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) هفتاد سوره قرائت کردم، و قرآن را بر برترین مردم علی بن ابیطالب(علیه السلام) ختم نمودم».
به هر حال سیوطی در خصوص عقیدهی اهل سنت در خصوص ناقص بودن قرآن میگوید: «ابوعبید گفت: ابن ابیمریم از ابن لهیعه از ابیالاسود از عروة بن زبیر از عایشه نقل کرده که گفت: سورهی احزاب که در زمان پیامبر خوانده میشد، دویست آیه داشت. وقتی که عثمان قرآنها را نوشت، چیزی از آن باقی نگذاشت مگر به همان مقداری که الان موجود است».
از احمد بن حنبل روایت شده که گفت: «.... از ابی بن کعب روایت شده که گفت: سورهی احزاب را بر چند (آیه) میخوانید؟ گفت: هفتاد و چند آیه. گفت: من این سوره را به همراه رسول خدا (صلی الله علیه وسلّم) به اندازهی سورهی بقره یا طولانیتر از آن خواندم و آیهی رجم (سنگسار) نیز در آن بود».
همچنین عایشه ما را با آیهی «رضاع بزرگسالان» (شیر خوردن مردان از زنان برای محرم شدن) شگفتزده میکند. وی میگوید: آیهی «رجم» و «رضاع کبیر» پس از نزول، در طوماری زیر تخت خوابم قرار داشت .... و چون ما به (وفات) رسول خدا (صلی الله علیهوسلّم) مشغول شدیم، بُز دستآموزی وارد شد و آن را خورد». واضح است که در قرآن امروزی یا در آنچه اشعری برای ما به تحفه آورده، از آیهی رجم یا رضاع ، هیچ اثری نیست.
در این خصوص ـیعنی ناقص بودن قرآنی که آن زمان در اختیار داشتهاند نسبت به قرآنی که بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده بود، چه برسد به قرآن فهد که امروز در اختیار ما استـ روایات بسیار زیادی وجود دارد که من درصدد بیان همهی آنها نیستم چرا که مطلب به درازا میکشد. حال، چه طور برخلاف اخبار و روایات وارد شده از طرف خودشان، قرآن به نظر آنها ناقص نیست و حال آن که عمر و دیگران مدعی وجود آیات فراوانی شدهاند که در قرآن امروزی (قرآن فهد) هیچ اثر و نشانهای از آنها یافت نمیشود؟! اینها نمونههایی، علاوه بر موارد قبلی، میباشد:
۱ - (اگر پیرمرد و پیرزن زنا کردند، سنگسارشان کنید چرا که این دو (به حرام) لذت بردهاند).
همان طور که معروف است، این آیه برگزیده و مورد علاقهی عمر بود و او همواره دربارهی آن میگفت: «اگر مردم نمیگفتند که عمر به کتاب خدا (چیزی) اضافه کرده، آن ـآیهی رجمـ را مینوشتم ....». وی همچنین گفته بود: «دربارهی سنگسار، شِکوه نکنید که آن حق است».
۲ - (همانا ذات دین نزد خدا، یکتاپرستی آسان است، نه مشرکی و نه یهودی و نه نصرانی؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، هرگز بدون پاداش نخواهد بود).
۳ - (اگر فرزند آدم دو دشت از طلا داشته باشد، دشت سوم را میطلبد؛ و اندرون آدمیزاده را جز خاک پر نکند و خداوند پذیرای توبهی توبه کنندگان است).
و روایات فراوان دیگری که در کتابهای مرجع آنان نوشته شده است.
حتی بیشتر از این هم وجود دارد؛ در کتابهای آنها میخوانیم که برخی سورههای قرآن در مصحفی که امروزه بینشان رایج است، همان طور که نقل میکنند، بین بزرگانشان سوره به حساب نمیآمده. طبرانی از عبدالرحمان بن یزید نقل کرده که میگوید: «دیدم عبدالله «معوذتین» را پاک میکرد و میگفت: چرا چیزی را که در آن نیست (به قرآن) اضافه میکنید؟». در این معنا احادیثی چند وجود دارد؛ از جمله این که: «رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) امر نمود که به این دو (سوره) تعویذ نمایند (ولی خود) آنها را قرائت نمینمود».
سپس (اهل سنت) میگویند: قرآنی که امروزه در دست مسلمانان است ـبا تمام رسمالخط و ماده و ترتیب و دیگر مسائل مربوط به این مصحف شریفـ همان قرآن متواتر است و حال آن که خود اذعان دارند که این قرآن را از حفصه گرفتهاند نه از کس دیگری؛ و نیز معتقدند که قرآن نزد حفصه، نسخهی اصلی قرآن (نسخهی اُمّ) بوده است. ابن ناصرالدین میگوید: «عثمان بن عفان در زمان خلافتش به گروهی متشکل از چند تن از صحابهی گرانقدر، رونویسی از پنج مصحف (چهار و هفت مصحف نیز گفته شده) از نسخهی اصلی قرآن را که «نسخهی مادر» نام داشت و نزد حفصه همسر پیامبر بود خواستار شد؛ و یک نسخه از آن را به همه جا فرستاد ....».
در حالی به چنین چیزی اعتقاد دارند که عایشه میگفت بعد از رونویسی، اشتباههایی در قرآن صورت گرفته است و وی، آنها را اشتباه ناسخان میدانست. حال اگر این سخن از افرادی غیر از خودشان صادر میگشت، چه میگفتند؟! من نمیدانم چه طور ممکن است تعداد زیادی از مؤمنان بر امری متفق شوند که مادرشان و بسیاری از فرزندان این مادر، نسبت به آن ساز مخالفت میزنند!!!
از عروه نقل شده که گفت: «از عایشه دربارهی لحن قرآن در «أن الذين آمنوا والذين هادوا و الصابئون و المقيمين الصلاة والمؤتون الزکاة» و «ان هذان لساحران» پرسیدم. وی گفت: ای پسر خواهرم! این کار کاتبان است که در نوشتن اشتباه کردهاند».
حال آن که آن طور که خودشان میگویند، کاتبان فقط هنگامی چیزی مینوشتند که قبل از آن به عثمان مراجعه میکردند. ابن شهاب میگوید: «یک روز در کلمهی «التابوت» اختلاف کردند. زید گفت «التابوة» و سعید بن العاص و ابن زبیر گفتند «التابوت». اختلافشان را به عثمان ارجاع دادند. وی گفت: آن را به صورت «التابوت» که به زبان آنهاست بنویسید».
اجتهاد ورزی عثمان به رسمالخط قرآن محدود نبود بلکه ترتیب و چینش سورهها را نیز شامل میشد. زمخشری از حذیفه نقل کرده که گفت: «شما آن را سورهی توبه مینامید در حالی که نام (واقعی) آن سورهی عذاب است. به خدا قسم در این سوره کسی نیست مگر این که سخن تندی در حق او گفته شده است. حال اگر بگویی چرا در ابتدای سوره بر خلاف دیگر سورهها، «بسم الله» نیامده است؟ میگویم: ابن عباس از عثمان در این باره سؤال کرد. وی گفت: هنگامی که آیه یا سورهای نازل میشد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) میفرمود: آن را در فلان جا که مکانش را بیان میکرد، قرار دهید. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) در حالی وفات یافت که موضع آن را برای ما مشخص نکرده بود؛ و داستانش شبیه داستان خودش بود. لذا بین آنها مقارنه نمودم. به همین دلیل این دو سوره به نام «قرینتین» خوانده میشدند»
پس این تواتری که گمان آنها براساس چیزی است که وحی الهی در سطح نسخهی اصلی یا نسخههای مختلف و رسمالخط و ترتیب سورهها نازل نموده و در قرآن وجود دارد، کجا است؟!
هر انسان با انصافی را برای تأمل در این موضوع دعوت میکنم که نظرش را منصفانه به ما بدهد. با چه چیزی دیگران را تکفیر میکنند (همان طور که امروزه وهابیت انجام میدهد) آن هم نسبت به موضوعی که با روایات موجود در مصدرهای اساسی آن، قطع و یقین حاصل میشود. از کسانی که ادعای تسنن میکنند، روی برمیگیرم و شیعهی مرجعگرا را به تأمّل در دو متن نه بیشتر (به جهت طولانی نشدن موضوع) دعوت میکنم:
اول: از سالم بن ابی سلمه نقل شده که گفت: «کسی خدمت امام صادق (علیه السلام) قرآن تلاوت نمود و من حروفی از قرآن را برخلاف آنچه عموم مردم میخواندند، شنیدم. امام صادق (علیه السلام) به وی فرمود: باز ایست! باز ایست! از این قرائت دست بردار. آن گونه بخوان که مردم قرائت میکنند تا آن که قائم بیاید. وقتی که او قیام کند کتاب را به صورت واقعیاش خواهد خواند و مصحفی را که امام علی (علیه السلام) نوشت بیرون خواهد آورد. سپس فرمود: علی (علیه السلام) قرآن را برای مردم بیرون آورد ـپس از آن که از آن فارغ شد و آن را کتابت فرمودـ پس به مردم فرمود: این کتاب خدا است آن گونه که خداوند بر محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل فرمود و من آن را بین دو جلد جمع کردهام. گفتند: ما مصحفی داریم که جامع قرآن است ؛ ما به آن (مصحف تو) نیاز نداریم. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند دیگر بعد از امروز هیچ گاه آن را نخواهید دید. وظیفهی من آن بود که وقتی قرآن را به طور کامل جمع کردم، به شما خبر دهم تا آن را بخوانید».
دوم: سخن استاد معروف مکتب اصولیّون در امروز است، که کتابش با نام «کفایت الاصول» مرجعی برای اجتهاد آنها در دین الهی به شمار میرود و بر اساس آن اعلم بودنشان مشخص میگردد. وی میگوید:
«به طور اجمالی میدانیم که قرآن به نحوی از انحا دستخوش تحریف شده است: یعنی با حذف (بعضی جملات از آیات) یا با تصحیف (تبدیل نقطه یا حرکت) و چنین چیزی بعید نیست کما این که بعضی اخبار به این معنا شهادت میدهد و ملاحظات، تایید کنندهی این معنا است. بر فرض وقوع تحریف در قرآن، چون ما به این مطلب علم نداریم (یقین نداریم) که خللی در آن واقع شده است، مانعی از حجت بودن ظاهر آن نیست (یعنی ظاهر قرآن سالم از خلل است) .... تحقیق در مطلب آن است که اختلاف در قرائت کلمهای مثل «یطهرن» با تشدید و بدون تشدید، موجب اخلال در تمسک و استدلال به آن است زیرا ثابت نشده کدام یک، در قرآن (واقعی) است و همچنین تواتر قرائتها نیز ثابت نشده، و بنابراین استدلال به قرائت آنها جایز نیست، حتی اگر تواتر قرائت آنها مشهور باشد، از مواردی است که پایه و اساسی ندارد. پس آنچه ثابت شده است جایز بودن قرائت به یکی از قرائتها است نه واجب بودن آن و همان طور که پوشیده نیست، ملازمتی بین آنها وجود ندارد.»
(آقای) مشکینی، حاشیهای بر این کتاب نوشته که در حوزههای علمیه بسیار بااهمیت بوده است و بخشی از آن به عنوان کتاب درسی تا به امروز در نجف اشرف تدریس میشود. وی در این کتاب نیز همچون استاد خود خراسانی در کفایت الاصول، با استناد به اخبار و روایات و با ملاحظات لُغَوی ـکه منظورش بلاغت، عدم اتصال بین برخی آیات، دیگر امور نحوی و غیره میباشدـ بر وقوع تحریف در قرآن تاکید و تصریح میکند.
اینها مختصری بود در این باب، و تاکید بر این که در هر دو گروه ـیعنی شیعه و اهل سنتـ عدهای به وقوع تحریف در قرآن معتقدند و برخی آن را نفی میکنند و هر دو گروه هم دلایلی برای خود دارند. یمانی آل محمد (علیهم السلام) در کتاب خود «فتنهی گوساله» وقتی به این موضوع میپردازد، بدون این که به صراحت چیزی را بیان کند، سخن هر دو گروه و استدلالهای آنها را نقل مینماید.
ایشان (علیه السلام) سپس این مطلب را به مسلمانان گوشزد میکند که قرائت اهل بیت (علیهم السلام) از برخی آیات ـکه از آنها روایت شدهـ آن مقدار ارزش و اعتبار دارد که بتوان آن را در زمرهی قرائتهایی که مسلمانان قرآن را به آن تلاوت میکنند گنجاند. از انصاف ـنسبت به (حضرت) محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) ـ به دور است که جمیع مسلمانان اعم از شیعه و سنی، قرائت قاریان هفتگانه و یا ده گانه و حتی چهارده گانه را بپذیرند و بلکه هر نوع قرائتی را که موافق زبان عربی باشد قبول کنند –همانطور که سیستانی فتوا میدهد۴۶ ،ولی در این میان قرائت آل محمد (علیهم السلام) نه تنها مورد قبول واقع نشود بلکه بر ما خرده بگیرند؛ همان طور که هنگامی که خواستیم آن گونه که امام باقر (علیه السلام) یا امام صادق (علیه السلام) قرائت نموده، قرائت کنیم آن دسته از پیروان مرجعیت که با دعوت مبارک یمانی سر مخالف دارند دست به چنین کاری میزنند و میگویند این شیعهای است که مجهز شده تا باب وکالت مرجعیت بینوا را ببندد!
۴۶- - این متن فتوای اوست: «مناسبتر آن است که قرائت بر طبق متعارف از قرائات هفتگانه باشد گر چه اقوی آن است که قرائت به شیوهی عربی کفایت میکند، هر چند که حرکت و ساختار یا اعرابش با آن متفاوت باشد ....» مسائل المنتخبه: صفحه 121 مسأله 267.
کسی که این قضیه را پیگیری کند به وضوح درمییابد که اغلب فُقَهای شیعه و سنی ـاگر نگوییم همهی آنهاـ قرائتهای مشهور را که اهل سنت روایت کردهاند و فقهای شیعه از آنها اقتباس نمودهاند، جایز میدانند؛ حتی برخی از آنها راه افراط پیموده و با تمسک به ادعای تواتر، چنین قرائتهایی را واجب شمردهاند؛ این در حالی است که ما میبینیم روایات اهل بیت (علیهم السلام) چنین چیزی را به شدت ناشایست میداند و رد میکند.
در خصوص متواتر بودن قرائتهای هفتگانه و وجوب قرائت قرآن به آنها، سید خویی میگوید: «از نظر شیعه مشهور آن است که این قرائتها غیرمتواتر است، بلکه قرائتها عبارتاند از اجتهاد قاری و یا منقول به صورت خبر واحد که برخی از محققان علمای اهل سنت این نظر (نظر دوم) را برگزیدهاند .... به این ترتیب روشن میشود که بین تواتر قرآن و عدم تواتر قرائتها هیچ ملازمتی وجود ندارد».
بر این اساس، اگر طبق متن صریح سید خویی ـکه بزرگ مجتهدان اصولگراها در زمان متاخر استـ قرائتهای هفتگانه یا بیشتر، اجتهادی از طرف قاریان باشد، پس چرا شیعهی مرجعگرا، قرائت اهل بیت را که از آنها روایت شده، انکار میکند و چرا هنگامی که پسر ایشان سید احمد الحسن(علیه السلام) امت (اسلامی) را به آنچه ائمه(علیهم السلام) قرائت کردهاند متذکر میشود، برخی مدعیان علم بر او میتازند و به او خرده میگیرند؟! آیا امروز شیعه، اجتهاد قاری کتاب خدا را حتی اگر وی دوستدار عثمان یا اموی مذهب باشد و یا در نسبش ایرادی وجود داشته باشد ـهمانطور که در شرح حال قاریان هفتگانه مشاهده میکنیمـ میپذیرد ولی قرائت سروران و حجتهای الهی را که معادل قرآن و بازگوکنندهی (معانی) آن هستند قبول نمیکند؟!!
در خصوص اشکالات مطرح شده از سوی مدعیان، روایات زیادی از آل محمد(علیهم السلام) نقل شده است که من به بیان دو مورد از آنها اکتفا میکنم:
ابوبصیر از ابی عبدالله امام جعفر صادق(علیه السلام) در تفسیر فرمودهی خداوند «خير من الف شهر» روایت کرده که آن حضرت فرمود: «یعنی از حکومت بنی امیه» و در تفسیر سخن خداوند: «(در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان برای انجام دادن کارها نازل میشوند)» فرمود: یعنی از طرف پروردگارشان بر محمد و آل محمد، «بِکُلِّ أمرٍ سَلام» (برای هر امری، سلامی است)».
از عبدالله بن عجلان سکونی نقل شده که حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: «خانهی علی و فاطمه، حجرهی رسول الله است؛ سقف خانهشان عرش رب العالمین است و در عمق خانهیشان شکافی است روباز تا عرش که معراج وحی است و فرشتگان هر صبح و شام و هر ساعت و هر چشم به هم زدن با وحی بر آنان فرود میآیند. دستههای فرشتگان از هم گسیخته نمیشود. دستهای فرود میآیند و دستهای بالا میروند. خداوند تبارک و تعالی برای ابراهیم(علیه السلام) از آسمانها پرده برداشت تا آن که عرش را دید، و خداوند نور دیدهی او را نیرو بخشید، و خداوند به نور دیدهی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) نیرو بخشید و آنها (نیز) عرش را میدیدند و برای خانهیشان سقفی به جز عرش نمییافتند. پس خانههایشان به عرش رحمن مسقف بود و معراج پیوستهی ملائکه و روح ـ دستهای پس از دستهای ـ در این خانهها هست و هیچ خانهای از خانههای ما ائمه نیست مگر این که ملائکه در آن تردد میکنند. بنا به فرمودهی خداوند عزوجل: « تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذنِ رَبِّهِم مِن کُلّ أمرٍ سَلام.»
راوی گوید: گفتم: مِن كُلِّ أمر؟ حضرت فرمود: بِكُلِّ َأمر. سپس پرسید: آیا این چنین نازل شده است؟ حضرت فرمود: آری».
حال دیگر چه باقی مانده؟! یمانی آل محمد(علیهم السلام) آیه را همان طور که پدران طاهرش(علیهم السلام) قرائت کرده، میخواند. با شما چه کنیم که از سخن و قرائت آل محمد(علیهم السلام) بیزارید و قرائت دیگران حتی نواصب را خوش میدارید؟!
این مختصر کلامی بود که میبایست قبل از نقل سخن سید احمد الحسن(علیه السلام) در این موضوع و طرح سؤال از ایشان بیان میشد.
* * *
همان طور که پیشتر بیان کردم، گروهی از مخالفین ـبا وجود دلایل واضحـ با استناد به دلایل پوچ و واهی از دعوت الهی بدگویی میکنند که از خباثت باطنی و گستاخی جسورانهی آنها نسبت به آل محمد(علیهم السلام) پرده برمیدارد. از جمله: سید احمد الحسن(علیه السلام) یکی از آیههای سورهی قدر را این گونه قرائت میکند: « تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذنِ رَبِّهِم بِکُلِّ أمرٍ» که این باطل است (در حالی که هرگز این گونه نیست)؛ زیرا قرائت وی با آنچه در قرآن چاپ فهد که امروزه بین مردم متداول و موجود است متفاوت و متعارض میباشد! شیعهی مرجعگرا و مدعیان علم با تمسّک به چنین استدلالهایی میخواهند نور خدا را خاموش سازند!
وقتی در این خصوص از ایشان(علیه السلام) سؤال کردم، فرمودند: «اینها میگویند احمد الحسن به صورت «بِکُلِّ أمرٍ» قرائت میکند که با نسخهی مکتوب و موجود فعلی ناسازگار است و هر کس که با قرآن مکتوب امروزی مخالفت ورزد بر باطل است؛ آیا این طور نیست؟
بنابراین، طبق این استدلال آنها، تمام فقهای اصولی شیعه بر مسیر باطل هستند زیرا آنها به چیزی فراتر از این، عقیده دارند. فقط کافی است سری به کتابهای فقهی آنها بزنی، به تحقیق وسیعی نیاز نیست؛ زیرا این کتابها پُر است از مطالبی در تایید قرائتهای مختلف. یکی، این قرائت را میپسندد و دیگری، آن قرائت را. به کتابهای «فتویها» مراجعه کن و در باب قرائت، در کتاب نماز میبینی که قائلاند بر این که قرآن ۱۱۲ سوره دارد نه ۱۱۴ سوره. همچنین به اضافه شدن دو «بسم الله» به قرآن معتقد هستند. بنابراین آنها خودشان، خویشتن را باطل میسازند زیرا با قرآن مکتوب مخالفت کردهاند؛ این دلیل اول.
دلیل دوم: کتاب «کفایت الاصول» و تعلیق مشکینی بر آن را شما دارید؛ زیرا این کتاب در حوزهی نجف تدریس میشود و به تعلیق و حاشیهی آن، عمل میکنند. در کتاب کفایت الاصول، سخنی در باب حجیّت ظاهر قرآن وجود دارد، آیا قبلاً به این مطلب برخوردهای؟ آیا کلام نویسندهی کتاب و تعلیق مشکینی در خصوص تحریف قرآن را خواندهای؟ آن را بخوان تا دریابی که نویسندهی کتاب، تحریف را ترجیح میدهد و مشکینی هم با استناد به «اعتبار» و «اخبار» بر تحریف قرآن تاکید میورزد. در این خصوص، اخبار معروفی وجود دارد. منظور از «اعتبار» هم نقص در بلاغت، گسست در کلام، ایرادات نحوی و نظایر آن است.
اینها علما و فقهای بزرگ اصولی هستند که به تحریف معتقدند و به آن تصریح میکنند ولی ما فقط به ایشان گفتهایم که کافی است قرائت اهل بیت(علیهم السلام) را همردیف دیگر قرائتهای هفتگانه که مورد قبولتان است قرار دهید؛ پس مشکل چیست؟!
به خدا سوگند روزی به یک وهابی گفتم: قرائت اهل بیت(علیهم السلام) را نیز مانند قرائتهای هفتگانهی دیگر که میخوانید، حساب کنید. وی ساکت شد، پاسخی نگفت و سخنم را قبول کرد. اینها را چه شده؟! با این که این وهابی میگفت اهل بیت قائل به تحریف قرآن هستند و بر آن دلیل میآورد، ولی اینها را حسد کور کرده و هیچ سخنی را نمیفهمند (لا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً)».
من از ایشان دربارهی قرائتهای هفتگانه و حروف هفتگانه پرسیدم و گفتم یکی از کسانی که با انصار مناظره میکرد یکی از شیوخ مرجعیت و از سخنگویان آنها بود، به فرمایش ائمه مبنی بر مردود شمردن یکی از سنّیها که به حروف هفتگانه قائل بود، استدلال کرد و میگفت بر این اساس، اعتقاد به قرائتهای هفتگانه باطل است.
ایشان(علیه السلام) فرمود: «در واقع، بین اعتقاد مردم به قرائتهای هفتگانه، و سخن دیگر ایشان که میگویند قرآن بر هفت حرف نازل شده تفاوتی وجود ندارد. اهل سنت بر حسب روایاتی که دارند میگویند قرآن با هفت حرف نازل شده است؛ یعنی میگویند جایز است که به جای العزیر الرحیم، بخوانی العزیز الحکیم و غیره. اهل بیت(علیهم السلام) این موضوع را رد کرده و گفتهاند: قرآن، یکی است که از سوی خدای واحد نازل گشته است؛ و این، ربطی به قرائتهای هفتگانه ندارد.
(داستان) قرائتهای هفتگانه، نسبت به اعتقادی که آنها به حروف هفتگانه دارند، عقبتر است. این قرائتهای هفتگانه پس از آن ظهور کرد که عثمان مردم را بر یک قرآن جمع کرد یعنی بر یک رسم الخط ـو نه بر یک قرائت واحدـ زیرا قرآن (عثمان) نقطه، اعراب و همزه نداشت. هر قاری، بر اساس تصور خود، رسم الخط را به صورتهای مختلفی قرائت میکردو به همین دلیل، قرائتها متعدد شد. در زمان حکومت بنی امیه، امویان از یک سو مردم را به قرائت قاریانی که بین مردم و حکومت اعتبار داشتند، وحدت بخشیدند، و از سوی دیگر از نسخه برداری و قرائت قرآن با نقطه و اعراب و همزه با قرائتهای دیگر، مانع میشدند.
پس هفت قرائت را پذیرفتند و دیگر قرائتها را رد کردند. تاریخ قرآن را شما دارید. با کتب و آنچه نزد خود آنها است و با آنچه در کتابهای تاریخ قرآن نوشته شده، بر آنها احتجاج کنید.
در زمان ائمه(علیهم السلام) همهی قرائتهای هفتگانه رایج و شایع بودند و قرآن با همهی آنها نوشته و قرائت میشده است. این سخن امام ع که میفرماید: آن گونه بخوان که مردم قرائت میکنند، یعنی با قرائتی که مردم آن گونه میخوانند، که همان هفت قرائت یا بیشتر بوده، و نه (فقط) یک قرائت. امروزه، کسانی که به این قرائتهای هفتگانه آشنایی دارند، قرآن را با تمام آنها قرائت میکنند، مثل عبدالباسط که قرآن را با قرائتهای هفتگانه میخواند و هرگاه به کلمهای میرسید که دارای دو یا سه نوع قرائت بود، آن را بیش از یک بار و هر بار نیز با یک قرائت تلاوت مینمود».
سپس ایشان(علیه السلام) از یکی از انصار خواست با ترتیب دادن سخنرانی و گفت و گویی در این مورد، به این جاهل پاسخ و شبههی او را بر باد دهد؛ شبههای که میگوید هر کس بر خلاف نسخه چاپ شدهی امروزی (یعنی قرآن چاپ فهد) چیزی بگوید، سخنش باطل است زیرا چنین کسی قائل به تحریف قرآن است.
ایشان(علیه السلام) به آن شخص فرمود: «در سخنرانی، بیان کن که همهی فقهای شیعه میگویند الضحی و الشرح (انشراح) یک سوره به حساب میآیند و قرائت یکی از آنها در نماز جایز نیست و کفایت نمیکند؛ نظرات خود آنها را ارائه کن.
همچنین به روایات اهل بیت(علیهم السلام) در این خصوص نیز اشاره نما.
علاوه بر این، ارتباط بین سورهی ضحی و انشراح را نیز تشریح کن؛ واضح است که سورهی انشراح یک سورهی مستقل نیست بلکه مکمل سورهی ضحی میباشد؛ یعنی خداوند در پایان سورهی ضحی میفرماید: «(و از نعمت پروردگارت سخن بگوی) ؛ این نعمت چیست و چرا باید از آن سخن بگوید؟ « (آیا سینهات را برایت نگشودیم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتیم؟)». همچنین دو سورهی فیل و قریش نیز یک سوره محسوب میشوند.
اگر بخواهی فقط به سخنان فقهایشان بسنده کنی (با این هدف) که مبادا شنونده دچار تشتّت فکری شود، مردم کمتر به شنیدن، رغبت نشان میدهند. آنها را بپرورانید و آموزش دهید. حداقل، مردم از معلومات و معرفتی بهرهمند میشوند و چه بسا روزی متوجه فریبکاری آنها بشوند و خود را نجات دهند».