جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام1. كارل أندرسون (1905 - 1991م)، فلكي وفيزيائي أمريكي.
پس از ارائهء نظریهء نسبیت خاص اینشتین، معادلهء همارزی و نظریهء مکانیک کوانتوم، پل دیراک که همانطور که اشاره شد یکی از توسعهدهندگان مکانیک کوانتوم بهشمار میرود، بههنگام محاسبهء طیف انرژی دریافت همانطور که نتایج محاسبات ریاضی، انرژی مثبت را نشان میدهد، دادهها، انرژی منفی را نیز نشان میدهند. این نتایج منفی که دیراک آن را کشف کرده بود، بهدقت شرح داده نشد و فقط گفته شد که شِبه گودالهایی وجود دارد که اگر الکترون در آن سقوط کند، میتواند ناپدید شود. در سال ۱۹۳۲ کارل آندرسون(۱)، بههنگام بررسی پرتو کیهانی، ذرهای را که دارای جرم الکترون ولی دارای بار مثبت بود، کشف نمود و آن را پوزیترون یا ضد الکترون نامید. این همان گودال الکترون است که اگر الکترون در آن بیفتد، هر دوی آنها ناپدید میشوند.
۱- کارل اندرسون (Carl David Anderson) (۱۹۰۵ تا ۱۹۹۱) اخترشناس و فیزیکدان آمریکایی است.
به این ترتیب دوران اکتشاف ذرات پادماده آغاز گشت؛ زیرا پس از کشف پوزیترون ضد ذرات دیگری نیز کشف شد.
2. النيوترون أيضاً له مضاد رغم أنه صفري الشحنة ومضاده كذلك صفري الشحنة.
ذرات پادماده دارای همان جرم ذرهء مادی متناظر خود هستند، ولی معمولاً بار الکتریکی آنها مخالف بار ماده میباشد. برخی اوقات اجزای ذرات پادماده (یعنی کوارکها) دارای بار الکتریکی مخالف با اجزای ذرات ماده است؛ مانند وضعیتی که در نوترون که بار خنثی دارد، وجود دارد.
الکترون: دارای بار منفی است و ضد الکترون یا پوزیترون، بار مثبت دارد.
پروتون: بار مثبت دارد و بار ضدپروتون منفی است.
نوترون: فاقد بار الکتریکی منفی یا مثبت است. ضدنوترون نیز همین گونه است؛ ولی این دو از دو کوارک که بار هر یک مخالف دیگری است، تشکیل یافتهاند.
در صورت برخورد پادماده با ماده، هر دو نابود میشوند و انرژی زیادی تولید میکنند. همچنین ممکن است فوتونهایی که مانند فوتونهای پرتوی گاما، از انرژی فراوانی برخوردارند، انرژی زیاد آنها با توجه به قانون اینشتین ( ² E = mc ) به ذره و پادذره مانند الکترون و پوزیترون تبدیل شود.
در آغاز پیدایش هستی، فوتونهای کیهان از انرژی زیادی برخوردار بودند. به همین دلیل جفت ذرات ماده و پادماده به طور پیوسته پدیدار و نابود میشدند و فوتونهایی با انرژی فراوان از خود بر جای میگذاشتند و این چرخه همچنان ادامه داشت.
گروهی از پژوهشگران توانستهاند ذرات ضدهیدروژن تولید کنند. البته آنها فقط توانستند در کسر بسیار کوچکی از ثانیه این ذرات را نگهداری کنند، چرا که پادماده را نمیتوان در ظرفی از جنس ماده نگهداری کرد؛ زیرا اگر این دو با هم باشند، یکدیگر را نابود میکنند. برای حفظ پادماده آن را در داخل دیواری از میدان مغناطیسی قوی نگهداری میکنند. البته ذرات ماده میتوانند در این دیوار نفوذ و از آن عبور کنند. بنابراین زندگی پادماده کوتاه است؛ چرا که توسط ماده احاطه شده است.
در مورد پادماده موضوع مهم دیگری باقی میماند؛ اینکه مدل استاندارد چنین فرض میگیرد که علت تشکیل کیهان مادی، بیشتر شدن ذرات ماده نسبت به ذرات پادماده بهنسبت یکمیلیارد بهیک در ابتدای تشکیل هستی بوده است. از آنجا که هیچ دلیل و مدرکی بر این برتری وجود ندارد، کاملاً منطقی است که وجود پادماده در یکی از گوشه و کنارهای هستی چه بسا در گوشهای دور از مادهای که ما میتوانیم آن را ببینیم، فرض گرفته شود، چرا که اگر پادماده در محدودهء ماده وجود میداشت و بین جرم ماده و پادمادهای در حد و اندازهء یکی از ستارگان برخوردی صورت میگرفت، انرژی بوجود آمده از نابودی ایندو، طبق قانون اینشتین ² E = m c بسیار زیاد میبود، که شاید بتوان آن را معادل انرژی میلیاردها ستاره بهشمار آورد.
با توجه به پیشرفتهای زیادی که در علم کیهانشناسی روی داده است، قطعاً میتوان چنین انرژی عظیمی را که در یک لحظه آزاد میشود، حتی اگر در دورترین کهکشانها باشد، را مشاهده کرد. بنابراین اگر پادماده وجود داشته باشد، الزاماً باید در گوشهای از هستی باشد که ما با آن تماسی نداریم، نه جایی از خوشههای کهکشانی که میبینیم و میشناسیم و ما در یکی از آنها زندگی میکنیم.
1. المصدر (تايسون وسميث - البدايات): ص39.
«در حال حاضر، به نظر میرسد که جهان در یک حالت عدم تعادل قرار دارد: ما انتظار داریم ماده و پادماده به طور یکسان تولید شود، اما کیهانی داریم که با ذرات معمولی پر شده است، در حالی که پادمادههای آن دیده نمیشود. آیا بستههای پادمادهء مخفی شده در جهان، تفسیر کنندهء این عدم توازن هستند؟ آیا در جهان اولیه، یکی از قوانین فیزیک نقض شده (یا باعث بوجود آمدن قانون فیزیکی ناشناختهای شده؟) که برای همیشه، کفهء توازن ماده و پادماده را به نفع ماده تغییر داده است؟ شاید هرگز نتوانیم پاسخی برای این نوع پرسشها بیابیم »(1).
1. مصدر : تایسون و گلداسمیت، آغازها، ص ۳۹.
*****