جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
هنگامی که به گذشتهء بسیار دور کیهان بازگردیم، ستارههای غول پیکری را میبینیم که هیدروژن و هلیوم را میسوزانند تا عناصر سنگین دیگری همچون کربن و آهن را تولید کنند. اگر به گذشتهء دورتر برویم، عناصر سنگین ناپدیدشده و به عناصر سبکتری تجزیه میگردند تا به مادهء اصلی کیهان که هیدروژن، دوتریوم(*)، تریتیوم(**)، هلیوم و بعضاً اندکی لیتیوم است برسیم. اگر باز هم عقبتر برویم، به مرحلهای میرسیم که در آن، انرژی فوتونها به اتمهای هیدروژن اجازهء پایدار ماندن نمیدهد و آنها را تجزیه شده به صورت الکترون، هستهء هیدروژن (پروتون)، هستهء اتمهای مشابه هیدروژن و هستههای هلیوم خواهیم یافت. سپس به کیهانی که از هادرونها (مانند پروتونها)، لپتونها (مانند الکترون و نوترینو(***)) و فوتونها تشکیل شده است میرسیم. اگر باز هم در تاریخ به عقبتر سیر کنیم، با درجهء حرارت بسیار بالایی روبرو خواهیم شد که انرژی بسیار بالای فوتونها به این ذرات اجازه میدهد که به هنگام برخورد با یکدیگر ذرات مادی تولید کنند و خواهیم دیدکه ذرات ماده و پادماده در کیهانی که از فوتونها یا انرژیهای فوتونهای بدون جرم و لپتونها، کوارکها و ضد آنها و همچنین بوزونها تشکیل شده است، پدیدار میشوند و برخی، برخی دیگر را نابود میکنند.
(*)- دوتریوم (Deuterium) ایزوتوپی از هیدروژن است که هستهء آن علاوه بـر یـک پروتـون حـاوی یـک نـوترون نیـز میباشد. (مترجم)
(**)- تریتیوم (Tritium) ایزوتوپی از هیدروژن است که هستهء آن علاوه بر یک پروتـون حـاوی دو نـوترون نیـز میباشـد. (مترجم)
(***)- نوترینو (Neutrino) ذرهای بنیادی است که از نظر الکتریکی خنثی میباشد و به ندرت وارد بر هم کنش میشـود. ایـن ذره دارای جرم بسیار کوچک (غیر صفر) است و به علت خنثی بودن از لحاظ الکتریکی، تقریباً بدون هیچ بـر هـم کنشـی از درون مواد عبور میکند. (مترجم)
به هر صورت از سد و حجابی که در دمای 10³² کلوین و زمان ⁴³-10 ثانیه پس از پیدایش هستی مانع از مشاهدهء علمی میشود، نمیتوانیم عبور کنیم؛ بنابراین قوانین فیزیک برای پیش از زمان پلانک، کاربردی ندارد. آری، فقط برخی از نظریهها مانند تئوری ریسمان برای پیش از این زمان باقی میماند.
شكل28: صورة لاحدى أقدم المجرات والتي يعتقد بحسب "لونها" أنها تبعد تقريباً 13.2 مليار سنة ضوئية (1)
1. صورة: موقع وكالة الفضاء الاميريكية ناسا.
Credit: NASA, ESA, G. Illingworth (University of California, Santa Cruz), R. Bouwens (University of California, Santa Cruz, and Leiden University), and the HUDF09 Team(. Available at :
http://www.nasa.gov/mission_pages/hubble/science/farthest-galaxy.html
شکل ۲۸: عکس یکی از کهنترین کهکشانها که از روی «رنگ آن» احتمال میرود تقریباً ۱۳/۲ میلیارد سال نوری از ما فاصله داشته باشد.۱
۱- منبع: سایت آژانس فضایی آمریکا ناسا.
Credit: NASA, ESA, G. Illingworth (University of California, Santa Cruz), R. Bouwens (University of California, Santa Cruz, and Leiden University), and the HUDF09 Team
قابل دسترس در نشانی:
http://www.nasa.gov/mission_pages/hubble/science/farthest-galaxy.html
1. المصدر (واينبرغ - الدقائق الثلاث الأولى من عمر الكون): ص162 ـ 164.
ستيفن واينبرغ (5/3/ 1933) عالم في الفيزياء النظرية وحاصل على جائزة نوبل عام 1979.
«با این حال، حداقل میتوانیم زمانی را تصور کنیم که نیروهای گرانشی به اندازهء نیروهای هستهای که پیشتر مطرح شد، قوی بودند. میدانهای گرانشی نه تنها بهوسیلهء جرم اجسام بلکه بهوسیلهء تمام شکلهای انرژی تولید میشوند. در حال حاضر زمین کمی سریعتر نسبت به حالتی که خورشید داغ نباشد، به دور آن گردش میکند؛ زیرا انرژی گرمایی خورشید مقداری به میدان گرانشی آن میافزاید. در دمای بسیار بسیار بالا، انرژی مواد در حال تعادل گرمایی میتواند به قدری زیاد شود که نیروهای گرانشی بین آنها به اندازهء سایر نیروها قوی شود. میتوان برآورد کرد که این وضعیت در دمای حدود ۱۰۰ میلیون میلیون میلیون میلیون میلیون درجه (10³² کلوین) رخ داده است.
در چنین دمایی، هر چیز عجیبی ممکن است اتفاق بیفتد. نه تنها نیروهای گرانشی به قدری بزرگ هستند که تولید ذرات توسط میدانهای گرانشی در مقیاس زیادی صورت میگیرد، بلکه اساساً مفهومی به نام “ذره” میتواند بیمعنی باشد. “افق” (یعنی فاصلهای که پس از آن هیچ سیگنالی نمیتواند دریافت شود) در چنین شرایطی کمتر از طول موج یک ذرهء نوعیِ در حال تعادل گرمایی میباشد. به عبارت سادهتر، هر ذرهای به بزرگی جهان قابل مشاهده است.
ما به هیچ وجه دانش کافی دربارهء طبیعت کوانتومی گرانشی حتی به اندازهء یک تخمین هوشمندانه برای تاریخ جهان در پیش از این زمان، نداریم. ما میتوانیم تنها به این صورت که دمای 10³² کلوین چیزی در حدود ⁴³-10 ثانیه پس از شروع اتفاق افتاده است، برآوردی داشته باشیم؛ اما واقعاً معلوم نیست که چنین برآوردی، اصلا معنایی داشته باشد. بنابراین، اگر تمام حجابها برداشته شود، باز در دمای 10³² کلوین یک حجاب باقی میماند که جلوی دید ما را برای مشاهدهء زمانهای نخستین میگیرد.
به هر حال هیچ یک از این عدم قطعیتها در سال ۱۹۷۶ برای ستارهشناسی اهمیتی نداشت. به نظر میرسد طی تمام اولین ثانیه، جهان در نوعی از وضعیت تعادل گرمایی بوده که در آن تعداد و توزیع تمام ذرات، حتی نوترینوها، بهوسیلهء قوانین مکانیک آماری بیان میشده است، نه با جزئیات تاریخ گذشتهشان. وقتی ما جرم زیاد هلیوم موجود را اندازه میگیریم، یا تابش مایکروویو و یا حتی نوترینوها را، ما در حال مشاهدهء باقیماندهء بقایای وضعیت تعادل گرمایی که در پایان ثانیهء اول جهان پایان یافت، میباشیم. تا جایی که ما میدانیم، ما هیچ چیزی وابسته به تاریخ جهان در پیش از این زمان نمیتوانیم مشاهده کنیم. (به طور خاص، هیچ چیزی در مورد اینکه آیا جهان پیش از ثانیهء اول، همگن و یکدست بوده، شاید فقط به جز نسبت فوتون به ذرهء اتمیاش) این درست مثل آن است که یک شام با دقت زیاد آماده شده باشد (بهترین مواد، بهترین ادویهها و لذیذترین نوشیدنیها) و به یک باره همگی در یک دیگ بزرگ ریخته شوند و چند ساعت جوشانیده شوند، در این صورت حتی برای بهترین تست کنندههای غذا مشکل خواهد بود که بفهمند چه چیزی سِرو شده است »(1).
1. مصدر : واینبرگ، نخستین سه دقیقه از عمر جهان، ص ۱۶۲ تا ۱۶۴.
استیون واینبرگ (Steven Weinberg) (متولد۳/۵/۱۹۳۳) فیزیکدان نظری است. وی در سال ۱۹۷۹ جایزهء نوبل فیزیک را از آنِ خود کرد.
2. المصدر (تايسون وسميث - البدايات): ص17.
«چیزی در حدود ۱۴ میلیارد سال پیش، در نقطهء شروع زمان، تمام فضا، تمام ماده و تمام انرژی جهان شناختهشده در یک نوک سوزن جا گرفته بود. جهان به قدری داغ بود که نیروهای پایهای طبیعت که توأماً هستی را توصیف میکنند، در قالب یک نیروی متحد ترکیب شده بودند. وقتی جهان دمایی در حدود 10³⁰ کلوین داشت و فقط ⁴³-10 ثانیه عمر داشت (زمانی که پیش از آن تمام تئوریهای ماده و انرژی ما اعتبار خود را از دست میدهند) از انرژیای که از این نیروی متحد ساطع میشد، سیاهچالهها خود بهخود شکل گرفتند، از بین رفتند و مجدداً شکل گرفتند. در چنین شرایط بحرانی، آنچه مسلم است، طبق فیزیک تخمینی، ساختار مکان-زمان بسیار خمیده است؛ چیزی شبیه جوشش حباب مانند ابری یا اسفنجی شکل. در این دوره، پدیدههایی که با تئوری نسبیت عام اینشتین (نظریهء جدید گرانشی) و مکانیک کوانتومی (توصیف ماده در کوچکترین شکل آن) توصیف میشدند، قابل شناسایی نبودند »(2).
2. مصدر : تایسون و گلداسمیت، آغازها، ص ۱۷.
شناخت ما از مراحل آغازین هستی، از طریق مراجعه به گذشته و تاریخ کهن به همراه دادههایی که امروزه از مشاهدات و مقایسهها به دست آوردهایم، و با استفاده از سلاح معادلات و قوانین ثابتشدهء ماده از قبیل معادلهء اینشتین، نظریهء نسبیت خاص و عام او، و نظریهء کوانتومی پلانک شکل میگیرد. بسیاری از آنچه کیهانشناسان و دانشمندان فیزیک نظری در مدل استاندارد و نظریهء انفجار بزرگ و سرنوشت جهان به ویژه در دقایق ابتدایی آن مطرح کردهاند، بر اندازهگیریهای دقیقی از آنچه که هستی اکنون در بر گرفته است، مبتنی میباشد. البته ما در زندگی روزمرهء خود با چنین چیزهایی سروکار نداریم و چه بسا آنها را شگفتآور به حساب آوریم؛ ولی اینها خیالی نبوده، بلکه واقعیتهایی است که ما را احاطه نموده است. اثر سیاهچالهها که نظریهء نسبیت عام اینشتین احتمال وجود آنها را پیشبینی کرده بود، در هستی رصد و به تازگی در قرن بیست و یکم به شکلی دقیق، این اثر مشاهده شده است و اکنون این قضیه صرفاً یک احتمال که نظریات علمی مانند نظریهء اینشتین از آن دَم میزنند نمیباشد. ذرهء بوزون هیگز نیز در قرن بیست و یکم در برخورد دهندههای هادرونی مشاهده شده است. دیگر ذرات کوانتومی فیزیک نوین که با نظریهء کوانتومی ماکس پلانک و نظریهء نسبیت اینشتین و فرمول او دربارهء انرژی و ماده آغاز شد، نیز همین گونه است. اینها مسائلی نیست که برای مردم، عادی و معمولی باشد و مفهوم زمان و مکان آن طور که به نظر میرسد، نیست و جسم انسان تافتهء جدابافتهای از بقیهء حیوانات و نباتات نیست و نقشهء ژنتیکی که در ابتدای شکلگیری حیات زمینی طراحی شد، آنها را به هم مرتبط ساخته است؛ فراتر از آن، انسان با هر سنگ و صخره و تکهء آهن و با تمام عناصر مادی (حتی اگر در جسم جانداران وجود نداشته باشد) قرابت یافته است، چرا که همگی از لپتونها و هادرونهایی که از کوارکها تشکیل یافتهاند، درست شدهاند.
شاید امروز کیهانشناسان و دانشمندان فیزیک نظری - با درجاتی از اطمینان و اعتماد به نفس- این نظریه را بر زبان آورند که ما از نظر تئوری به نزدیکترین نقطهء شروع هستی سفر کردهایم و اوضاع و احوالی را که ممکن است در کیهان محل زندگی ما برقرار بوده باشد، مشاهده نمودهایم. دیدیم که چگونه هادرونها، لپتونها و پادذرههای آنها از انرژی درست شده، و چگونه از بین رفتند تا سرانجام یکی از میلیاردها ماده یا هادرون یا لپتون باقی ماند، و چگونه چهار نیروی جهان یعنی نیروی گرانش، نیروی الکترومغناطیس، نیروی هستهای ضعیف و نیروی هستهای قوی شکل گرفت، سپس هستهء اتمهای هیدروژن و هلیوم و به دنبال آن، اتمهای سبکتری همچون اتمهای هیدروژن و هلیوم و لیتیم تشکیل شد، سپس همهء این عناصر در ابر غولپیکر گازی که حرکت میکرد، میچرخید و دمای آن تا به آن حد بالا میرفت که به دمای همجوشی هستهای میرسید، گرد هم جمع شدند. در آن هنگام نیروگاههای هستهای بسیار بزرگی که ستاره نام دارد پدیدار شد، که در آن، دیگر عناصر سنگینی همچون کربن و آهن پخته شد. سپس این ستاره با از دست دادن انرژی هستهایاش میتوانسته منفجر شده و همهء این عناصر را در گیتی پراکنده گرداند، تا بخشی از سیارات یا نجوم نسل دوم شکل گیرد. به این ترتیب هستی کنونی، به شکلی که ما اکنون آن را میبینیم، بوجود آمد.
کیهانشناسان میتوانند همهء این سخنان را به زبان آورند، ولی از سوی دیگر - به لحاظ علمی - میتوان گفت: همهء آنچه ما رصد و مشاهده میکنیم و تمام قوانینی که کشف نمودهایم، بیانگر و توضیحدهندهء همان جایگاهی است که ما در هستی داریم. به عبارت دیگر منطقهء مورد رصد که ما در آن زندگی میکنیم و هستیاش مینامیم، در واقع فقط بخشی از هستی است؛ و چیزهایی که رصد میکنیم و قوانینی که برای آن میانگاریم، فقط به همین منطقه مربوط میشود؛ منطقهای که میتوان آن را در هستی به صورت قطعه یخی که در اقیانوسی از اقیانوسهای زمین شناور است، تصور نمود. به علاوه جهان آغازی دارد که بهطور کامل از ما پنهان است و برای ما قابل رصد نمیباشد و نمیتوانیم با قاطعیت در مورد جزئیات آن صحبت کنیم و تنها میتوانیم به چند فرضیه و احتمال در مورد آن بسنده کنیم.
1. المصدر (واينبرغ - الدقائق الثلاث الأولى من عمر الكون): ص133 ـ 135.
«خواننده ممکن است در این روایت از سه دقیقهء اول در آغاز هستی، لحنی حاکی از اعتماد بیش از حد علمی را احساس کند. شاید حق با او باشد ولی من عقیده ندارم که منتظر ماندن تا کامل شدن تمام جزئیات واقعیتها، همیشه بهترین راه پیشرفت علم باشد. چه بسا که لازم است تردیدهای خود را فراموش کنیم و نتایج فرضیههایمان را به هر جا که میانجامد، دنبال کنیم. نکتهء مهم فارغ بودن از تعصبهای نظری نیست، بلکه داشتن تعصبهای نظری صحیح اهمیت دارد. مفاهیم نظری همیشه از راه نتایجشان آزموده میشوند. مدل استاندارد جهان آغازین با موفقیتهایی همراه بوده است. این مدل چهارچوب نظری هماهنگی برای برنامههای تجربی آینده فراهم میآورد. این گفته به معنی درست بودن نظریه نیست، بلکه به معنی آن است که باید جدی گرفته شود.
با این تفاصیل، هنوز یک عدم قطعیت بزرگ وجود دارد که چون ابری تیره بر آسمان مدل استاندارد سایه افکنده است. اساس همهء محاسباتی که در این فصل بیان شد، اصلی کیهانشناختی است یعنی این فرض که جهان همگن و یکدست (Isotropic) است. منظور ما از “همگن” آن است که جهان به نظر همهء ناظرانی که تحت تاثیر انبساط عمومی آن هستند، در هر نقطهای که باشند یکسان مینماید؛ و منظور از “یکدستی” آن است که جهان از هر سو که نظر شود، به چشم چنین ناظری یکسان مینماید. از رصد مستقیم میدانیم که تابش پسزمینهای کیهانی در اطراف ما بسیار یکدست است و از این مطلب نتیجه میشود که جهان از هنگامی که تعادل گرمایی میان اشعه و ماده در دمای ۳۰۰۰ کلوین از میان رفت تا کنون همچنان یکدست و همگن بوده است. اما هیچ قرینهای وجود ندارد که بیان کند این اصل کیهانشناختی، در زمانهای پیش از آن هم معتبر بوده باشد.
ممکن است جهان در آغاز بسیار ناهمگن و غیر یکدست (Inhomogeneous and Anisotropic) بوده و بعداً بر اثر نیروهایی اصطکاکی که اجزای جهان در حال انبساط بر یکدیگر وارد آوردهاند، همگن و یکدست شده باشد. چارلز میسنر(*) از دانشگاه مریلند از مدافعان پروپاقرص این مدل نامتجانس میباشد. حتی امکان دارد که گرمای حاصل از همگنسازی و یکدستسازی اصطکاکی جهان، نسبت بزرگ ۱۰۰۰ میلیون فوتون به یک ذرهء هستهای را موجب شده باشد. اما - تا جایی که من میدانم - بر کسی روشن نیست که چرا جهان در آغاز باید اینقدر ناهمگن و غیر یکدست باشد و هیچ کس راه محاسبهء گرمای حاصل از یکدست شدن آن را نمیداند.
(*)- چارلز میسنر (Charles W. Misner) (متولد ۱۹۳۲) فیزیکدان آمریکایی و تخصص او نسـبیت عـام و کیهـانشناسـی است. کارهای وی همچنین در فراهمسازی زمینه برای مطالعـهء گـرانش کوانتـومی و نسـبیت عـددی مـؤثر بـوده اسـت. (مترجم)
به عقیدهء من پاسخ مناسب به این قبیل عدم قطعیتها آن نیست که مدل استاندارد به دور افکنده شود (که احتمالاً برخی کیهانشناسان چنین ترجیح میدهند) بلکه باید بسیار جدی گرفته شود و پیامدهای آن بهطور کامل بررسی شود، حتی اگر به امید یافتن تناقضاتی در مشاهداتمان باشیم. حتی مشخص نیست که آیا ناهمگونی و غیر یکدست بودن اولیه میتواند تأثیر زیادی در داستانی که در این فصل بیان شد، داشته باشد یا نه. شاید جهان در ثانیههای نخستین، هموار شده باشد؛ در این صورت تولید هلیوم و دوتریوم در کیهان میتواند به گونهای که همواره اصل کیهانی معتبر بوده باشد، محاسبه گردد. حتی اگر ناهمگونی و غیر یکدست بودن جهان تا پس از دورهء ساخت هلیوم باقی مانده باشد، تولید هلیوم و دوتریوم در هر خوشهء یکنواخت در حال انبساطی فقط به سرعت انبساط داخل خوشه بستگی دارد و نباید با مقداری که مدل استاندارد محاسبه نموده است، تفاوت زیادی داشته باشد. حتی شاید تمام جهانی که تا زمان نقطهء آغازین ساخت هستهها میتوانیم ببینیم، خوشهای همگن و یکدست داخل یک جهان بزرگتر ناهمگن و غیر یکدست بوده باشد.
عدم قطعیتی که اصل کیهانشناسی را فرا گرفته است، زمانی که ما به عقب تا لحظهء آغازین یا به جلو تا انتهای جهان مینگریم، بسیار مهم میشود. من در بیشتر دو فصل آینده به این اصل اعتماد خواهم کرد. اما همیشه باید این موضوع در نظر گرفته شود که مدلهای سادهء کیهانشناسی ما ممکن است فقط بخش کوچکی از جهان یا بخش محدودی از تاریخ آن را توصیف کند »(1).
1. مصدر : واینبرگ، نخستین سه دقیقه از عمر جهان، ص ۱۳۳ تا ۱۳۵.
اما استیون واینبرگ ادامه میدهد که ممکن است در آینده آشکار شود بعضی از قوانینی که ما به عنوان قوانین جهان میشناسیم، قوانینی باشند که در طول تاریخ به وقوع پیوسته باشند مانند جهت گردش سیارات منظومهء شمسی به دور خورشید که علت آن گردش ابر گاز و غباری باشد که خورشید و سیارات از آن تشکیل شدهاند؛ از آنجا که این ابر در این جهت به خصوص گردش میکردند، سیارات نیز در همان جهت گردش میکنند که این خود مسئلهای تاریخی است نه یک قانون فیزیکی.
1. المصدر (واينبرغ - أحلام النظرية النهائية): ص40 ـ 41.
«هنگامی که با سیستمهای واقعی و نه ساده طرف باشیم، مانند بورس و زندگی در روی زمین، هیچنوع حالت جبریِ مستمر و بادوام کمک زیادی به ما نمیکند. داخل شدن اتفاقات تاریخی، محدودیتهای قاطعی بر آنچه میکوشیم توضیح دهیم، فراهم میآورد. هر توضیحی دربارهء شکلهای حیات بر روی زمین باید علت انقراض دایناسورها در شصتوپنج میلیون سال پیش، که اکنون آن را با برخورد یک ستارهء دنبالهدار به زمین توضیح میدهیم، در نظر بگیرد؛ اما هیچ کس نمیتواند توضیح دهد که چرا یک ستارهء دنبالهدار تصمیم گرفته است در آن زمان به خصوص به زمین اصابت کند. امید نهایی این است به کمک دانش بتوانیم همهء پدیدههای طبیعت را با قوانین نهایی و اتفاقات تاریخی توضیح دهیم.
ورود اتفاقات تاریخی در علوم به این معنا است که باید بسیار مراقب باشیم که چه نوع توضیحی را از قوانین نهایی خود انتظار داریم. برای مثال، هنگامی که نیوتن قوانین حرکت و گرانش خود را پیشنهاد کرد، از این قوانین ایراد گرفته شد که یکی از نظمهای بسیار مهم منظومهء شمسی را نمیتواند توجیه کند و آن حرکت همه سیارات به دور خورشید در یک جهت میباشد. البته امروزه میدانیم که این یک مسئلهء تاریخی است. روشی که سیارات بر پایهء آن به دور خورشید میچرخند، نتیجهء آن است که منظومهء شمسی از صفحهای چرخنده متشکل از گاز و غبار متراکم شده است و نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که آن را فقط از قوانین حرکت و گرانش استنتاج کنیم. جدا کردن قوانین و تاریخ، عملی بسیار حساس است، چیزی است که در جریان پیشرفت، راهحل آن را رفته رفته میآموزیم.
نه تنها ممکن است شرایط نخستینی که اکنون آن را دلخواهانه تصور میکنیم، سرانجام از قوانین جهانشمول استنتاج شود، بلکه عکس آن نیز امکانپذیر است، یعنی اصولی را که امروزه قوانین جهانشمول تشخیص میدهیم ممکن است در نهایت تنها تصادفهای تاریخی باشند. اخیراً تعدادی از فیزیکدانان نظریهپرداز ایدهء نوینی را مطرح کردهاند، با این مضمون که آنچه ما جهان میخوانیم که ابری از کهکشانها است و به هر سو امتداد دارد و حداقل دههامیلیارد سال نوری وسعت دارد، تنها بخشی است از یک عالم بزرگتر شامل بخشهای متعددی از همین نوع »(1).
1. مصدر : واینبرگ، رؤیاهای یک نظریهء نهایی، ص ۴۰ و ۴۱.
*****