جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامالفصل الخامس: صفة الأثر دالة على صفة المؤثر في الإنسان ، ص٢٦٥-٤٤٢ / فصل پنجم: صفت اثر دلالتی است بر صفت مؤثّر ؛ در مورد انسان ، ص٢٦٥-٤١٨.
پیشتر بیان کردم که چگونه مغز بهعنوان ابزار هوشمندی، دلیل قاطعی بر هدفمندی و هدفداری تکامل میباشد. ژنی که ابزار هوشمندی را بنا مینهد، ژن برتر است؛ زیرا ابزار هوشمندی، برترین ابزار بقا در تنازع بقا محسوب میگردد؛ بنابراین هرگاه در زندگی، ژن بانیِ ابزار هوشمندی یافت شود، تکامل، آن را بهسمت هوشمندی بیشتر سوق میدهد و این خود ثابت میکند که تکامل هدف دارد و همین برای اثبات اینکه در پسِ این هدف، خدایی وجود دارد، کافی است.
در شرح و تفسیر رشد پرشتاب مغز نیاکان انسان در میلیونها سال پیش تا جایی که کار به مغز هوموساپینس رسیده، تفاسیر مختلفی ارائه شده است. همهء این نظریهها را میتوان در یک سخن خلاصه نمود: به طور کلی مغز، ابزار برتر بقا است، و هرگاه شرایط مناسب فراهم شود و جهش، ژنهای بهبود مغز را چه از نظر کمّی و چه از نظر کیفی فراهم آورد، قطعاً مغز به سمت بهبود حرکت خواهد کرد.
مغز ابزار آرمانی بقا در موجودات است ولی هزینهء زیادی به بدن تحمیل میکند، زیرا مغز در مقایسه با دیگر اندامها و اجزای بدن برای انجام فعالیتهای خود، به مقادیر زیادی انرژی نیاز دارد. بنابراین در صورت موجود بودن مغز پیشرفتهتر، بدن نیز به عنوان یک مجموعهء کلان، به غذای بیشتری نیاز خواهد داشت. در نتیجه یک معادله شکل میگیرد: هرگاه بهبود این ابزار به وسیلهء جهش ژنتیکی به نفع بدن باشد به این معنی که بتواند غذای بیشتری به دست آورد، توانایی تولیدمثل به او بدهد، فرصت بیشتری برای گریز از خطرها در اختیار او قرار دهد، یا توانایی بیشتری در برقرار کردن ارتباطات اجتماعی به وی اعطا نماید، قطعاً انتخاب طبیعی، چنین ژن جهشیافتهای را در سریعترین زمان ممکن، تأیید و تثبیت میکند و تا زمانی که جهش ژنتیکی بهسمت بهبود و اصلاح پیش رود، مغز رشد خواهد کرد. مغز ابزار آرمانی نجات است و به همین دلیل طبیعی است که انتخاب طبیعی تا زمانی که تمام بهبودِ فراهم شده توسط جهش ژنتیکی را بهکار نگرفته است، از تکامل دادن ابزار هوشمندی جاندار باز نایستد.
شاید مهمترین وجه تمایز اجداد بشر در آفریقا در چند میلیون سال اخیر، زندگی اجتماعی آنها بوده باشد. آنها به شکار میپرداختند، نیروی خود را متمرکز میکردند، و در قالب جوامع بزرگتر، بهتر میتوانستند از خطرات نجات یابند. بیتردید ارتباط بهینه بین افراد یک جامعه، محور ساخت جامعهء موفقی است که به نجات منجر خواهد شد. افراد برای ایجاد ارتباط بهینه، به زبانی هر چه متکاملتر نیاز دارند تا با آن بتوانند احتیاجات ارتباطی خود را برآورده سازند. در نتیجه، هر نسل جدید ممکن است خود را با واژهها و دادههای بیشتری نسبت به گذشته روبرو ببیند که البته جز حفظ کردن آنها چارهای ندارد. با گذشت زمان این واژگان تکامل یافته، پیچیدهتر میشوند. در ابتدا زبان اشاره و اصوات کمشمار شکل گرفت؛ ولی در طول زمان این فرآیند متعدد و پیچیده شد و نیاز انسان به بهبود ابزارِ بهیادسپاری - یا همان مغز - نیز بیشتر شد. هر زمان که جهش ژنتیکی چنین بهبود و ارتقائی را رقم بزند، انتخاب طبیعی نیز قطعاً آن را برمیگزیند و تأیید و تثبیت میکند؛ چرا که افرادی که دارای چنین قابلیتی باشند، بر نجات، تولیدمثل و انتقال ژنهای خود به نسل بعد تواناتر خواهند بود. بر این اساس ژنهای بهینهسازی کمّی و کیفی مغز، رو به ازدیاد نهاده و در مجموعه ژنهای موجود در طبیعت، پابرجا میشوند و به این ترتیب اندک اندک مغز، بزرگ و بزرگتر میگردد.
جهشهای ژنتیکی بهبود مغز با این شدت، فقط در چندمیلیون سال اخیر یا حتی میتوانیم بگوییم تقریباً در دومیلیون سال اخیر و چه بسا فقط برای اجداد خاص انسان، رخ داده است. زیستشناسان هیچ تفسیر دقیق و قابل قبولی از این روند در اختیار ندارند، به جز اطلاعاتی که از سنگوارهشناسی مبنی بر اینکه در تکامل، سنتی تکرارشونده وجود دارد، بهدست آوردهاند؛ اینکه اصولاً سرعت تکامل ثابت نیست، زیرا از یکسو در آن توقف یا شبهِتوقفهایی بهوجود میآید و از سوی دیگر، گاهی تکامل، شتاب نسبتاً زیادی - بر اساس معیارهای تکامل - به خود میگیرد که با این توقفها مقابله مینماید. اما این سنت تکاملی قادر نیست مسئلهء فراهم شدن جهش ژنتیکی برای جهشهای بهینهسازی پیدرپی و بسیار سریع را که گاهی اوقات در زمانهای خاص رخ داده و به نسبت تاریخِ معمولاً کند تکامل، سریع و شتابان است، تفسیر نماید. زیرا هنگامی که ما از سرعت تکامل یا سرعت آن بهسمت بهبود سخن میرانیم، گویی از وقوع یک جهش ژنتیکی پرشتاب به سمت بهبود سخن گفتهایم؛ این دو ملازم و همراه یکدیگرند، چرا که اصولاً تکامل بدون جهش ژنتیکی امکانپذیر نخواهد بود. اینکه جهش ژنتیکی میتواند جهشهای بسیاری برای بهبود رقم بزند، بهویژه برای بخش خاصی از بدن، در گونهای معین و در زمانی خاص، موضوعی است که معتقدان به تصادفی بودن تمام و کمال و صددرصدی جهش ژنتیکی از توضیح آن عاجزند.
حال آنکه ما میتوانیم بگوییم: این موضوع هدفمند و بابرنامه است، زیرا جهش ژنتیکی، جهشهای بهبود کمّی و کیفی مغز انسان را به ویژه در دورهء اخیر فراهم آورده است؛ بنابراین نسبت دادن این مطلب صرفاً به اتفاق و تصادف محض، عاقلانه نیست.
چرا جهش ژنتیکی، جهشهای متعدد بهبود کمّی و کیفی را برای مغز انسان، آن هم در دورهء اخیر ( كه تقریباً دومیلیون سال اخیر) فراهم آورده است؟!
چرا جهشهای بهبود مغز، برای دیگر موجودات مثلاً شامپانزه، فراهم نشده است؟!
شاید یک زیستشناس تکاملی این گونه پاسخ دهد: فرض میگیریم که جهشهای مزبور برای شامپانزه و دیگر جانداران نیز رخ داده باشد ولی از آنجا که مغز برای کار کردن به انرژی فراوانی نیاز دارد، این بهبودها هزینهبر بوده است؛ بنابراین هر بهبودی برای مغز، فقط مترادف با قدرت بیشتر برای کسب غذا و نجات از دست دشمنان و به طور کلی نجات نمیباشد بلکه بهمعنای نیاز بیشتر به انرژی اضافی، غذای اضافی و در نتیجه قرار گرفتن حیوان در معرض خطر بیشتر هم میباشد. از آنجا که شامپانزه راستقامت نیست و بر روی دو پا راه نمیرود، بنابراین نمیتواند به آن سود ایدهآل دست یابد، تا در نهایت این فرآیند توسط طبیعت انتخاب گردد؛ بنابراین، این ژنها خارج شده و در مجموعهء ژنهای شامپانزه تثبیت نمیشوند. در حالی که انسان چون راستقامت است سود فراوانی از این جهشها کسب میکند، یعنی سودی بیش از هزینههایی که به او تحمیل مینمایند. پس این ژنها، انتخاب و تأیید و در مجموعهء ژنهای او تثبیت میگردند.
اما این پاسخ نیز بهمعنای آن است که تکامل، هدفدار است و طبق برنامه پیش میرود، تا به هدفی مشخص و معین برسد. زیرا بر اساس این پاسخ، گامهای تکامل مشابه تکمیلِ یک جورچین (پازل) میباشد. طی شدن شتابان مراحل بهبود کمّی و نوعی مغز، تا مغزی برتر را برای ما پدید آورد، فقط در انسان روی میدهد؛ چرا که لازمهء محقّق شدن این هدف، مرحلهء پیش از آن، یعنی راستقامتی و راه رفتن بر روی دو پا میباشد. هنگامی که راست قامتی محقق شد، نوبت به مغز برتر میرسد؛ بنابراین، این روند دارای نظم است، نه تصادفی. تکامل کمّی و کیفی مغز در مقطع زمانی اخیر (تقریباً دومیلیون سال اخیر) به مقدماتی نیاز دارد که باید حتماً از قبل پایهگذاری شده باشد؛ و بدون این مقدمات، تکامل مغز هرگز رخ نخواهد داد، حتی اگر جهشهای بهبودساز مناسب فراهم شده باشد. به طور خلاصه یعنی فرآیند تکامل، هر طور که پیش رود، به هر حال به تولید انسان یا موجود راستقامت خردمند که از عقل برتری برخوردار باشد، منجر میشود؛ چرا که جهش و انتخاب دیر یا زود در نهایت باید حیوانی راستقامت را بهوجود آورد و این حیوان در صورت موجود شدن، باید از مغزی که از نظر کمّی و کیفی پیشرفت زیادی کرده است، برخوردار باشد، تا حیوانی با مغزی برتر یا انسان، برای ما پدیدار گردد. زیرا جهش و انتخاب دیر یا زود باید این فرآیند را طی کند و ما به این رهآورد یعنی انسان امروزی یا هوموساپینس برسیم.
اگر کسی نخواهد این نتیجه را به عنوان یک نتیجهء کلی بپذیرد و به آن گردن نهد، از قبول آنچه پیشتر با شواهد قطعی بیان داشتم، هیچ گریزی نخواهد داشت؛ مبنی بر اینکه زندگی تکامل یافته، با داشتن وقت کافی، در هر صورت باید به تولید هوشمندی منجر شود.
پیشتر به کلام کارل ساگان که در آن نظر خود و دیگر دانشمندان را در رابطه با هوشمندی ابراز داشته بود، اشاره شد. این کلام او را مجبور میسازد که خواه این نتیجه را بپذیرد و خواه رد کند، اقرار کند که زندگی و تکامل هدفی دارد؛ زیرا این یگانه دلیل منطقی برای پیدایش ابزار هوشمندی است که آن را هدفی بهشمار میآورد و حیات پیشرفته و تکاملیافته در هر کجای کائنات که ما در آن زندگی میکنیم، الزاماً باید به آن دست یابد.
١. المصدر (ساغان - تأملات في تطور ذكاء الانسان): ص١٣٦.
« تعداد تمدنهای پیشرفتهء موجود در کهکشان راه شیری، به عوامل مختلفی بستگی دارد که تعداد سیارات پیرامون هر ستاره و احتمال پیدایش حیات بر آن، از آن جمله است. ولی به محض پیدایش زندگی در محیطی مناسب و ارائهء فرصت بقا به آن طی میلیاردها سال، طبق انتظار بسیاری از ما، زندگی به سمت پیدایش مخلوقات هوشمند توسعه مییابد »(١).
١. ساگان، نکاتی در مورد تکامل هوش انسان، ص١٣٦.
٢. بروفسور ستيفن هوكنج عالم فيزياء نظرية مشهور ويشغل كرسي لوكاس للاستاذية في جامعة كيمبرج الذي كان يشغله نيوتن ولهوكنج نظرية مهمة في إشعاع الثقوب السوداء.
اما کسانی هستند که این موضوع یعنی اینکه ابزار هوشمندی نتیجهء حتمی وجود حیات است، را نمیپذیرند، مانند استیون هاوکینگ(٢) که به آن اعتراض میکند و میگوید:
٢. پروفسور استیون هاوکینگ فیزیکدان نظری پرآوازه و دارندهء کرسی ریاضیات لوکاس در دانشگاه کمبـریج اسـت، ایـن کرسی پیشتر در اختیار نیوتن قرار داشت. هاوکینگ نظریهء مهمی در زمینه پرتوزایی سیاهچالهها دارد.
٣. المصدر (ستيفن هوكنج - الكون في قشرة جوز): ص١٥٦.
« پس چگونه میتوان نبود بازدیدکنندگان فرازمینی از ما را توضیح داد؟ شاید نژاد پیشرفتهای هست که از وجود ما هم آگاه است، ولی ما را به حال خودمان رها کرده تا از نتایج کارهای بدوی خودمان در رنج باشیم. اما به سادگی نمیتوان پذیرفت که چنین نژاد پیشرفتهای، شدیداً مراقب و پیگیر شکل زندگی پستتری همچون ما باشد: آیا بیشتر ما، نگران کرم خاکیها و حشراتی که زیر پایمان له میکنیم هستیم؟ یک توضیح عقلانیتر آن است که احتمال تکامل زندگی در دیگر سیارات یا احتمال آنکه زندگی در حال بوجود آوردن هوش باشد، بسیار اندک است. از آنجا که ما خود را هوشمند میدانیم، دوست داریم هوش را نتیجهء گریزناپذیر تکامل بدانیم. اما میتوان پرسشهایی را پیش کشید. در فرآیند استمرار بقا، اینکه هوشمندی بسیار ارزشمند است چندان مشخص نیست. باکتریهای بیهوش، بسیار ماندگارترند و اگر روزی، به اصطلاح هوش ما موجب شود خود را در یک جنگ هستهای نابود کنیم، باکتریها از این حادثه جان بهدر خواهند برد. به این ترتیب ما در کاوش در کهکشانها شاید به زندگی بدوی برخورد کنیم؛ اما بعید است موجوداتی همانند خودمان را بیابیم »(٣).
٣. استیون هاوکینگ، جهان در پوست گردو، ص ١٥۶.
در حقیقت موضوعی که استیون هاوکینگ و بسیاری افراد دیگر دستمایهء اعتراض خود قرار دادهاند، مناسبتی با آنچه ما در پی اثبات آن هستیم ندارد؛ زیرا ما نمیخواهیم اثبات کنیم که ابزار هوشمندی، برترین ابزاری است که به بدن قابلیت بقا تحت هر شرایطی از جمله شرایط بحرانی میبخشد. نهایت آنچه در پی اثباتش هستیم، این است که ابزار هوشمندی، برترین ابزار بقا به هنگام رقابت با همتایان بر سر غذا یا نجات است؛ یعنی در مسیر تکامل حیات، و از این رهگذر، تکامل اگر وقت کافی در اختیار داشته باشد باید به آن دست یابد و آن را پیشرفت دهد.
برای اینکه گفتار، علمی و دقیق باشد باید بحث را به اثر ابزار هوشمندی در مسیر تکامل موجودات و مقایسهء آن با دیگر ابزارهای بقا به هنگام رقابت بر سر غذا یا نجات محدود کنیم. در این صورت چارهای جز صدور این حکم که ابزار هوشمندی، وسیلهء آرمانی بقا است، را نخواهیم داشت.
با این وصف، در مورد باکتریها و موجودات تکسلولی یوکاریوتی -هرچند خیالی باشد- اگر ظهور ابزار هوشمندی نتیجهء جهش در بعضی از آنها باشد، پس حتما ابزار هوشمندی برای افراد، بیش از هر ابزار بقای دیگری مانند سلاحهای بیولوژیکی و سرعت ، برای بقا سزاوارتر خواهد بود و آنها را از مزیّت یافتن غذا و نجات از دشمنان برخوردار میسازد. بنابراین تکامل، ابزار هوشمندی را برگزیده و آن را متحول میسازد. این نتیجهای است قطعی که استیون هاوکینگ، داوکینز و دیگران از آن گریزی ندارند، مگر در صورتی که حیات سنگوارههای زندهء باکتریایی را انعطافناپذیر تلقی کنند، که البته این یک فرضیهء خیالی است و تا زمانی که جهشی در جهت پیشرفت و زمان کافی برای تثبیت آن وجود داشته باشد، تحقق آن در عالم واقع، امکانپذیر نیست.
واقعیت آن است که حتی در سطح مغالطهای که هاوکینگ و دیگران مطرح نمودهاند، میتوانیم بگوییم هرگاه باکتری با جانداران هوشمند بر سر بقا به رقابت برخیزد، پیروزی قطعاً از آنِ هوشمندی خواهد بود. بهترین دلیل، نتایجی است که امروزه در حوزههای پزشکی شاهدش هستیم. آیا هاوکینگ تردید دارد این هوشمندی ما است که توانسته ما را بر باکتریهایی که به جسمهای ما حملهور میشوند، پیروز گرداند؟ و آیا در اینکه هوشمندی ما، ما را به این توانایی رسانیده است که بسیاری از انواع باکتریهای زیانبار را در هر مکان خاصی که اراده کنیم (مانند اتاق عمل) نابود کنیم، شک و شبههای دارد؟ حتی تصور اینکه انسان این امکان را به دست آورد که بتواند هر نوع باکتری یا میکروارگانیسم یوکاریوتی را در سرتاسر زمین از بین ببرد، چندان دور از ذهن نیست.
به گمانم اکنون ثابت شد که حیات ، مادامی که تکاملی در کار باشد، هدفدار است و هدفش نیز تولید ابزار هوشمندی میباشد. هر جا که از هدف و هدفمندی سخن برود، لاجرم در پس آن قانونگذار و هدفگذار خواهد بود که در پی تحقّق آن است، چرا که ما با عقلهای خود او را مشاهده میکنیم، همان ابزار هوشمندی که با پیام ارسالی او تولید شده و ما را به عنوان بدنهای بیولوژیکی هوشمند پدیدار ساختند.
رسیدن بشر به نظریهء مکانیک کوانتوم، قانون همارزی ماده و انرژی و سپس تولید انرژی هستهای، با استفاده از ابزار هوشمندی قطعاً مفید فایده بوده و در اینجا خطایی از ابزار هوشمندی سر نزده است؛ زیرا اگر این ابزار را به کار گیریم، به ما نخواهد گفت که سلاح هستهای بسازید و آن را در زمین منفجر کنید. بر این اساس اگر جنگ هستهای هم روی دهد، قطعاً از دستآوردهای ابزار هوشمندی بهشمار نخواهد رفت بلکه فقط به کنار گذاشتن ابزار هوشمندی در انسان مربوط میشود. ابزار هوشمندی هیچ دخالتی در تصمیم زشت دولت آمریکا در بمباران ژاپن با بمب هستهای نداشت.
به نظرم این ظلم است که مسئولیت ناشی از کنار گذاشتن ابزار هوشمندی را متوجه این ابزار کنیم!
*****