جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاموهم الإلحاد ، الفصل الرابع ، نظرية التطور والأدلة العقلية على وجود الرب أو الإله (ص١٩٣-٢٦٣ ) / توهم بیخدايي ، فصل چهارم: نظریهء تکامل و دلایل عقلی بر وجود پروردگار، اله یا خداوندگار (ص٢٠١-٢٦٤ )
نظریهء پیدایش و تکامل یا ارتقا از نظر زیستشناسان تکاملی، تفسیری است معقول و تاییدشده با ادلهء علمی؛ مبنی بر اینکه زندگی زمینی از مواد شیمیایی ِگردهمآمدهای پدیدار گشته است، بهصورتی که قابلیت همانندسازی از خود را دارند. اینها همان همانندسازهای اولیه هستند که بهتدریج و طی میلیونها سال تکامل یافتهاند. به این ترتیب ثابت میشود که عامل مؤثر در رشد و تکامل زندگی زمینی، طبیعت میباشد. یعنی اگر موجودات زنده را اثر در نظر بگیریم، این موجودات بر وجود یک مؤثر دلالت مینمایند. این مؤثر، غیبی و پنهان نیست بلکه مؤثری است شناخته شده که همان طبیعت موجود و در دسترس ما میباشد. بنابراین آفرینندهء این موجودات زنده، طبیعت است و نه چیز دیگری.
به دنبال آن، کسانی که برای خداناباوری نظریهپردازی میکنند، بیان میدارند که:
ما تفسیر کاملی از چگونگی پیدایش و تکامل زندگی بر روی زمین در دست داریم؛ بنابراین برای توضیح حیات و تکامل آن بر روی زمین، هیچ نیازی نداریم که وجود نیروی ماوراءالطبیعی شناخته شده، یا نیرویی نامرئی یا الهی را تصور کنیم. رشد و شکلگیری زندگی از مواد غیرجاندار، هرچند به صورت جزئی، در آزمایشگاه به اثبات رسیده، و تکامل و ارتقا نیز مقولهای است که با دلایل علمی ثابت شده؛ بنابراین زندگی زمینی، نه در نتیجهء وجود خدا بلکه صرفاً محصول و نتیجهء طبیعت میباشد.
در حقیقت، تفسیر علمی زندگی زمینی، وجود اِله (خدا) را اثبات میکند و نه عکس آن را؛ چرا که با دقت در نظریهء تکامل (پیدایش و ارتقا) درخواهیم یافت که این نظریه عبارت است از فرآیندی برای اجرای نقشهء ژنتیکی قانونمند و هدفمند، و این خود دالّ بر وجود یک قانونگذار هدفدار میباشد. در نتیجه نه تنها این موارد با یکدیگر در تعارض نمیباشند، بلکه بهطور کامل با دلایل عقلی که قرآن برای اثبات وجود خدا ارائه کرده، به خصوص دلیل “صفت اثر دلالتی است بر صفت مؤثر” هماهنگ میباشد؛ چرا که مجموعهء تکامل هدفمند است.
اما آنچه زیستشناسان تکاملی و داوکینز ـ که برای خداناباوری نظریهپردازی میکند ـ انجام میدهند، فریبی برای بخشبخش کردنِ یک وجود یکپارچهء بزرگ میباشد؛ چرا که ما و طبیعت - یا محیطی که در آن زندگی میکنیم - وجودی واحد را تشکیل میدهیم. بهعبارت واضحتر: طبیعت و همانندسازها یا خودنسخهبردارها، وجودی یکپارچه هستند؛ یا باید بگوییم همهء اینها عناصر تشکیلدهندهء یک وجودِ واحد و یکپارچه میباشند. در نتیجه مجموع این عناصر یا این وجود، بیشک هدفمند است. از همین رو داوکینز به عمد اینها را از هم تفکیک میکند تا بگوید: ببینید، اینها مجموعهای هستند که در ظاهر هدفمند به نظر میرسند ولی در واقع اینگونه نیست!
آنچه داوکینز انجام داده همچون غوطهور شدن در درون انسانی است که بهسوی هدفی مشخص در حال دویدن میباشد، و سپس میگوید: به قلب نگاه کنید که چون عضلات به اکسیژن و غذا نیاز دارند، خون را با قدرت پمپاژ میکند، کلیهها اوره را از بدن بیرون میریزند، کبد سموم بدن را دفع میکند، معده غذا را هضم میکند و ... و ... و ... هدف همهء اینها زنده نگهداشتن انسان نیست؛ بلکه مقصود و آرمان آنها، کوچک و فقط در حوزهء عملکرد خودشان میباشد؛ آنها نابینایانی هستند که زندگی جسم را نمیبینند، بنابراین هدف درازمدتی را مد نظر ندارند، پس هدفی هم وجود ندارد! این در حالی است که کل این مجموعه با تمام اجزایش هدفمند است و هدف از این فرآیندها، ناظر به کل است؛ نه اینکه هر بخش بهطور جداگانه برای خود هدفی مستقل داشته باشد.
داوکینز و کسانی که در پِیِ بازارگرمی خداناباوری هستند، از آنجا که راهکارشان از انکار نشأت گرفته است و نه بر اساس شک و تردید، تکامل را از دیدگاه خود تجزیه و تفکیک کرده، میگویند: ببینید! یک جهش ژنتیکی بیهدف شکل گرفته و یک انتخاب طبیعی غیرتصادفی و هدفمند برای کوتاهمدت بهوقوع پیوسته، بهگونهای که نتیجهاش انتخاب برتر و ابقای نیرومندتر در محیط طبیعی میباشد. بنابراین هیچ هدف نهایی یا درازمدتی وجود ندارد. نتیجهء نهایی یا کنونی، از انباشت نتایج این فرآیند در طول زمان حاصل گشته است؛ از این رو، این فرآیند، در نهایت فرآیندی کور و بیهدف میباشد.
اگر آنها از کفر و خداناباوری و عدم اعتقاد به وجود خدا، بهسمت شک و تردید در وجود خداوند حرکت میکردند و به تکامل به عنوان مجموعهای یکپارچه مینگریستند، درمییافتند که این موجودیت، براساس سیستمی دقیق و مُولّد کار میکند؛ مانند بهترین کارخانهء ریختهگری که ممکن است به چشم ببینیم. در کارخانهء ریختهگری، معمولاً قطعات بهصورت صیقلیافته از قالب بیرون نمیآیند بلکه بر روی آنها چندین عملیات صیقلکاری و پرداخت و حتی برشکاریهایی صورت میگیرد، تا بهشکل نهایی و مورد نظر درآیند. تکامل نیز همینگونه است. اگر منکران تکامل آن را به چشم وجودی واحد بنگرند، از مولّد بودن آن، حکم به هدفمند بودنش میدهند. تکامل، هوشمندی و بهدنبال آن حکمت، ایثار و اخلاق را بهبار آورده است. فاقد هیچچیز نمیتواند اعطاکنندهء چیزی باشد؛ بنابراین اگر تکامل هدفمند نبود و در پسِ آن قانونگذاری وجود نمیداشت، این دستآورد ارزشمند بهبار نمیآمد.
اما متأسفانه این عده، تکامل را تفکیک و پارهپاره میکنند و به اجزای تشکیلدهندهء آن مینگرند، و بهدنبال آن نمیتوانند نتیجهء خاصّ حاصل از کُلِ آن را ببینند. آنها دقیقاً مانند کسی که صنعت بزرگی را به خطوط تولید جدا از هم تقسیم میکند، عمل میکنند تا به این ترتیب نظر پژوهشگر را روی اهداف کوتاهمدت هر یک از خطوطِ تولید متمرکز کنند و از هدف نهایی این صنعت به عنوان یک واحد یکپارچه منحرف نمایند.
نگرش و دید میتواند از زوایای مختلفی شکل بگیرد. برخی مواقع زاویهء دید، نگرش ما را بهطور کلی تغییر میدهد. زاویهء دید درست، نگاه انسان را کاملاً تغییر میدهد. بهعنوان مثال تصاویر نقوش برجسته در تصویرهای سهبعدی را فقط از زاویهء دید درست یا معین میتوان تشخیص داد و اگر نپذیریم كه از این زاویهء خاص به آن بنگریم، مطمئناً آن نقش برجسته را نیز نخواهیم دید؛ با وجود اینکه دهها نفر قادر به تماشای آن میباشند!
تکامل، عملیاتی پیچیده و مرکب است که همچون وجودی واحد و هدفمند در جریان میباشد. جهش ژنتیکی، طبیعت محیط و زاد و ولد، همگی اجزای این وجودِ یکپارچه و هدفمند یعنی همان تکامل میباشند. زیستشناسان تکاملی با هدف انجام پژوهشهای علمی، تکامل را بخشبخش کردهاند و به صورت قسمتهای جدا از هم به آن نگریستهاند. هر کس میخواهد همچون دکتر داوکینز بازارِ خداناباوری را گرم کند، تکامل را به جهش ژنتیکی و گزینش طبیعی تفکیک میکند تا هدفمندی آن را انکار نماید و بگوید: نگاه کنید! ما فقط با اهداف کوتاه مدت روبرو هستیم و هیچ هدف نهایی یا بلندمدتی وجود ندارد. بنابراین در پسِ این عمل، هیچ نیروی عاقل و با شعوری در کار نیست؛ بنابراین هیچ خدایی وجود ندارد. در حالی که روش درست آن است که ما به کُلِ این مجموعه و نتایج ناشی از این کُل بنگریم تا بهوضوح دریابیم تکامل هدفمند است.
متأسفانه دکتر داوکینز و همهء افرادی که نظریهء تکامل را برای اثبات الحاد و بیخدایی بهکار میگیرند، میکوشند چشمان خود را از دیدن علائم آشکارِ قانونمند بودنِ تکامل بهعنوان یک کل، فرو بندند. این در حالی است که وقتی آنها دربارهء عناصر تشکیلدهندهء تکامل دست به تحقیق و پژوهش میزنند، این مطلب آشکارا برای ایشان عیان میگردد. آنها ناچارند اهداف کوتاهمدت و امکان نسبت دادن آن به انتخاب طبیعی یا حتی ژنها را ببینند. همچنین بهناچار اقرار میکنند که مسئلهء تکامل در کوتاه مدت، تصادفی نیست بلکه قانونمند میباشد و اینجا حداقل قانون بقای ژنهای برتر مطرح میشود. قطعاً ژنهایی وجود دارد که از گردونه خارج میشوند و برخی ژنهای دیگر، باقی میمانند، استوار میشوند و صیقل مییابند؛ نظیر ژنهایی که برای قدرت، سرعت، یا مغز و هوش مفید هستند.
*****