جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
اینکه: روح در بدنی که بر این زمین تکامل یافتهبود دمیدهشد. این نظریه، آفرینشِ آدم را در دو مرحله میداند. در مرحلهء اول بشر از گِل آفریده شد. یعنی بدنِ بشر بهصورت یک مخلوق راستقامت که بر روی دوپا راه میرفته و قابل تکامل بوده است، بهطور مستقیم از مادهء این زمین خلقت یافت. طرفداران این نظریه، چنین میپندارند که با این شیوه، تاریخ سنگوارهای کشفشده برای نیاکان انسان را که تاریخ آن به میلیونها سال پیش بازمیگردد، را توضیح میدهند، ولی در عین حال هر نوع ارتباط تکاملی بین این تاریخ سنگوارهای و تاریخ حیات حیوانات زمینی را منکر میشوند.
آنها بر این باورند که پس از پایان فرآیند تکامل در بشری که بهطور مستقیم از گل آفریده شد، نوبت به مرحلهء دوم رسید که عبارت بود از نفخ روح در این بدنِ بشرِ تکاملیافته که از مهارتهای زبانی و فنی برخوردار بوده است. بنابراین، آدم(عليه السلام) اولین انسان بوده است.
دکتر عبدالصبور شاهین این ایده را در کتابش به نام "پدرم آدم، داستان آفرینش بین افسانه و واقعیت" مطرح نموده است.
وی بر اساس درک خود، چنین باور داشته که نیاکان انسان و سایر گونهها بهطور مستقل آفریده شدهاند. وی تکامل را فقط در چهارچوب یک گونه یا یک تیره قبول دارد. این سخن علمی نیست زیرا تکامل در چهارچوب گونه یا تیره هر چقدر هم که زمان ببرد و بهدرازا بکشد، در نهایت به گونهزایی و تولید گونههای دیگر منجر میشود؛ چرا که گونهزایی نتیجه و دستآورد فرآیند تکامل میباشد. این ایده، شکافی بزرگ در آنچه دکتر عبدالصبور مطرح نموده است، پدید میآورد. وی میگوید:
1. المصدر (شاهين، أبي آدم - قصة الخليقة بين الأسطورة والحقيقة): ص46.
« امروزه اندیشهء تکاملِ هستیبخش بهکلی شکست خورده است. گفتیم اندیشه نه نظریه، با وجود آنکه مردم دهها سال با این نظریه فریب خوردهاند. ... این اندیشه با هر چه به آن مرتبط بود، شکست خورده و حقیقت آفرینش مستقل و جداگانهء موجودات که دین آن را بیان کرده و علم نیز بر آن تأکید کرده، پیروز شده است. پس انسان از زمانی که بوده، جز بشر نبوده و هرگز میمون نبوده است، و ماهی هرگز موجودی غیر از ماهی در داخل آب نبوده، و همهء اینها جز طبق مشیت مطلق خداوندی و تحقق قدرت ذات اقدس نبوده است »(1).
1. منبع: شاهین، پدرم آدم، داستان آفرینش بین افسانه و واقعیت، ص٤٦.
هرچند بر چنین کلام و طرز تفکری باید تأسف خورد، ولی متأسفانه برخی از رجال دینی با استناد به گفتههای فلان و فلان، بسیار آن را تکرار مینمایند؛ در حالی که اینها فقط یک سری سخنان غیرعلمی است و به هیچ کاوش و تحقیق علمی وزینی مستند نیست و هیچ مرکز پژوهشی یا دانشگاه معتبری آنها را تأیید نمینماید. من نمیدانم در کجا نظریهء تکامل از لحاظ علمی شکست خورده و بیارزش شده است؟ پاسخ این است که فقط در مخیلهء خیالپردازان و توهمگرایان، زیرا تکامل نظریهای است علمی و دقیق که با ادلهء بسیاری ثابت شدهاست و تمام دانشگاههای باسابقه و مراکز پژوهشی معتبر در سراسر جهان آن را پذیرفتهاند. نه تنها تکامل هیچ نقص قابل اعتنایی ندارد، بلکه در پایان قرن بیستم و پس از آنکه دانش به مرحلهء پژوهشهای پیشرفتهء ژنتیکی رسید، این نظریه بیش از پیش استحکام و قطعیت یافته است. حال فقط کسانی نسبت به آن چونوچرا بهراه میاندازند که از درک مفاهیمی که علم ژنتیک به آنها دست یافته، ناتوان هستند.
٢. المصدر (شاهين، أبي آدم - قصة الخليقة بين الأسطورة والحقيقة): ص95 ـ 96.
دکتر عبدالصبور شاهین در بیان تفکر خود میگوید:
« در فرمایش خداوند متعال: (وقد خلقكم أطوارا) (و شما را در مراحل مختلف بیافرید) از منظر تاریخی، مراد از "اطوار یا مراحل" مراحل زمانی پیوستهای است که سپری شده تا بشر خلق شود و شامل مراحل تنظیمکردن (تسویه)، صورتگری و دمیدن از روح خداوند (وجعل لكم السمع والابصار والافئدة) میباشد و از دید مادی، منظور از "اطوار" چیزی است که از لفظ قرآن در مورد جنین و مراحل آن در (القرار المكين) که همان رحم مادر است، دریافت میشود. از آنچه سورهء مؤمنون بیان میکند، مانند پاسخی برای پرسش سورهء نجم هنگام ذکر "اطوار" در سورهء نوح آشکار میشود، ... واقعاً این "اطوار" چیست؟؟؟ ..... سر نخ آن در سورهء هفتادوچهارم قرآن، سورهء مؤمنون آمده و آن قول خداوند متعال است که: (ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طين) (هرآینه ما انسان را از عصارهای از گِل آفریدیم) این آیه بهطور عقلی احتمال جمعبستن این دو عمل را در یک عمل واحد رد میکند؛ انسان از نژادی که زادهء گِل است، خلق شده یعنی به طور مستقیم از گِل خلق نشده، اما فرزند مستقیم گِل، پدر بشر است که میلیونها سال پیش بوده است. و این معنی که از سورهء هفتادوپنج (سجده) حاصل میشود و متمم مهمی برای توضیح سؤال بحثبرانگیز مقصود از "اطوار" در سوره هفتادویکم میباشد ، خداوند سبحان و متعال میفرماید: (آنکه هر چه را آفرید، به نیکوترین وجه آفرید و خلقت انسان را از گِل آغاز کرد * سپس نسل او را از عصارهء آبی بیمقدار پدید آورد * آن گاه آن را موزون ساخت و از روح خود در آن بدمید...)(سورهء سجده). پس خداوند خلقت انسان را از گِل آغاز کرد (بدأ من طين)، به معنی پیدایش بشریت، خداوند نسلی از آن خارج فرمود (من سلالة من ماء مهين)، سپس تنظیم و تسویه فرمود و نفخ روح انجام گرفت و انسانی شکل گرفت که ثمرهء نهایی میباشد.... شما را از این مراحل تاریخی کهن و طولانی عبور داد »(٢).
٢. منبع: شاهین، پدرم آدم، داستان آفرینش بین افسانه و واقعیت، ص٩٥و٩٦.
٣. المصدر (شاهين، أبي آدم - قصة الخليقة بين الأسطورة والحقيقة): ص102.
« حقیقتی که شکی در آن نیست: کلمات بشر و انسان اطلاقهایی عمومی و خصوصی میباشند. بشر، لفظی عام و عبارت است از هر مخلوق راستقامتی که روی سطح زمین با دو پا راه میرود؛ در حالیکه انسان، لفظی خاص است و به نوعی از بشر که مکلف به شناخت و عبادت الله است، اطلاق میشود. بنابراین هر انسانی، بشر است اما بشر، الزاما انسان نیست. طبیعتاً منظور از کلمهء بشر که در آیات قرآن بهکار رفته، معنی اول میباشد که مربوط به صفتی آشکار و جنبدهای دارای حسن و جمال میباشد »(٣).
٣. منبع: شاهین، پدرم آدم، داستان آفرینش بین افسانه و واقعیت، ص١٠٢.
٤. المصدر (شاهين- أبي آدم: قصة الخليقة بين الأسطورة والحقيقة): ص104.
« میتوانیم با انسانشناسان همصدا شویم که این مخلوق، میلیونها سال است که در زمین ظاهر شده؛ با توجه به قدمت عمر سنگوارهها و نتایج تحلیلهای علمی، در حالی که از روی خطا یا زیادهروی، دانشمندان نام انسان را بر این مخلوق نهادهاند و گفتهاند: انسان پکنی، انسان جاوه، انسان کنیا یا واژههای دیگری که با توجه به قرآن، معنی مراحل تکوین بشر را میدهد. به کار بردن واژهء انسان برای توصیف این گونهها جز برای عمومیّت بخشیدن نمیباشد؛ همانطور که کاربرد واژهء بشر برای دلالت بر معنی انسان، از جهت تعمیمدادن است. وگرنه با لفظ صریح قرآنی و آنچه شایسته است برای نامگذاری بر این مخلوقات قدیمی که سنگوارهها به آنها اشاره دارند بهکار رود، فقط لفظ بشر است و باید گفته شود بشر پکنی، بشر جاوه، بشر کنیا و بشر نئاندرتال. اما طبق مفاهیم قرآنی، لفظ انسان فقط برای مخلوقی که مکلّف به توحید و عبادت است کاربرد دارد و لا غیر. انسان مخلوقی است که با بوجود آمدن آدم(عليه السلام) پدیدار گشت و بر این اساس، آدم، ابوالانسان است نه ابوالبشر و قطعاً ارتباطی بین آدم و بشرهایی که قبل از او از بین رفتند و زمینهسازانی برای ظهور نسل آدم جدید بودند، وجود ندارد، بجز همان ارتباط عمومی و یادگارگونهای که به نسل آنها باز میگردد »(٤).
٤. منبع: شاهین، پدرم آدم، داستان آفرینش بین افسانه و واقعیت، ص١٠٤.
خلاصهء نظریهء او چنین است: میلیونها سال پیش مخلوقی که بهطور مستقیم از گِل آفریده شد، وجود داشته و این مخلوقِ راستقامت، بر روی دوپا راه میرفته است. این همان بشر میباشد. سپس شکل و ظاهر او تکامل یافت و از توانایی عقلی و زبان باستانی برخوردار گشت. سپس روح مخصوص در او دمیده شد که باعث ارتقای او گردید و به اولین انسان که همان آدم باشد تبدیل شد. وی میکوشد در این نظریهپردازی، مشکل ناسازگاری گفتمان عوامانهء دینی با علم را به گونهای ناپسند و نادرست برطرف سازد، زیرا وی جایی برای بحث در خصوص این گفتهء علم که تاریخ نیاکان انسان امروزی به میلیونها سال پیش بازمیگردد، و اصل او از آفریقا است و اینکه انسان در مراحل پیدرپی به تکامل رسیده، نیافته است.
دکتر عبدالصبور در صدد است مشکل اقرار به این واقعیت را که این تاریخ دامنهدار ِچندمیلیونساله، همان تاریخ نیاکان نزدیک انسان بهویژه نیاکان موجوداتی که بر روی دو پا راه میرفتهاند، میباشد، را حلوفصل نماید؛ بنابراین او نیز به تکامل اعتراف کرده ولی چهارچوب آن را به همین تاریخ محدود ساخته است و منکر این شده که انسان با نیاکان یا پیشینیانی دورتر از نیاکانی که بر روی دوپا راه میرفتهاند اتصال و ارتباطی داشته باشد. عبدالصبور شاهین نهتنها این مقوله را که تمام زندگیهای جاری بر این زمین همان طور که علم زیستشناسی تکاملی و پژوهشهای ژنتیکی آن را ثابت مینماید از خاستگاه واحدی نشأت گرفته است را نمیپذیرد، بلکه چنین فرض گرفته که انسان بهعنوان بشر، میلیونها سال پیش خلق شده، سپس تکامل و تشکل یافته تا سرانجام به انسان اول یعنی حضرت آدم(عليه السلام) تبدیل گشته است. وی هیچ دلیل و مدرک علمی برای این فرضیه ارائه نمیکند، حال آنکه این تئوری با علم زیستشناسی تکاملی ناسازگار است و در تناقض با تمام دلایل علمی است که ثابت میکند پیشینیان مشترک ما ادامه دارند و در جایی پایان نمیپذیرند، مگر در آنجا که کل زندگی زمینی از آنجا بهوجود آمده است؛ یعنی اولین ترکیب شیمیایی که قادر به همانندسازی بوده و از آن RNA و DNA و باکتری و سپس سلولهای با هستهء حقیقی (یوکاریوت) و سپس موجودات نباتی و حیوانی با تعداد زیادی سلول بهوجود آمده است.
اگر چه عبدالصبور شاهین و پیروان او کوشیدهاند مشکل تناقض بین گفتمان سادهلوحانهء برخی فقهای ادیان و آنچه علم ثابت کرده را برطرف سازند، ولی نظریهپردازیهای آنها دارای نواقص و ایرادات بزرگی است که نهتنها در بسیاری موارد با متن دینی قطعی ناهمخوان است، بلکه همان طور که در توضیح نظریهء دکتر عبدالصبور تشریح شد در بعضی موارد با امور علمی ثابتشده نیز سر ناسازگاری دارد.
طبق این ایدهپردازیها، هیچ تفسیر منطقی و معقولی برای آن دسته از آیات و روایات که تصریح میکند انسانی که از گِلوروح آفریده شد و در بهشت خلقت یافته است، وجود ندارد: ﴿ پس گفتیم ای آدم همانا این است دشمنی برای تو و همسرت هان تا برون نکند شما را از بهشت که تیرهبخت شوی ﴾(طه:١١٧)، زیرا آنها این بهشت را یک باغ زمینی بهشمار میآورند و حال آنکه چنین چیزی، مخالف آیات و روایات بسیاری میباشد.
همچنین این ایدهپردازیها نمیتواند به گونهای معقول و منطقی توضیح دهد که چگونه آدم طبق این نظریه با اینکه از همان ابتدا و بهطور دائمی در زمین بوده است، نه برهنه میماند، نه گرسنه و نه تشنه میشد و نه دچار تابش آفتاب میگردید: ﴿ همانا تو را است که نه گرسنه شوی در آن و نه برهنه گردی * و آنکه نه تشنه شوی در آن و نه در آفتاب مانی ﴾ ( طه:١١٨-١١٩) .
همچنین این نظریه نمیتواند تفسیری معقول و منطقی از برهنه شدن آدم و پدیدار گشتن عورتش ارائه دهد؛ چرا که این تئوری معتقد است آدم همواره زمینی بوده: ﴿ پس خوردند از آن پس نمودار شد برای ایشان عورتهای ایشان و آغاز کردند گرد آوردند بر خود از برگهای بهشت و نافرمانی کرد آدم پروردگار خویش را پس زیانکار شد ﴾ ( طه:١٢١) .
برای هبوط آدم و حوا از بهشت نیز نمیتوان تفسیر معقولی یافت: ﴿ گفت فرود شوید از آن همگی گروهی از شما گروهی را دشمن تا گاهی که بیاید شما را از من رهبری پس آنکه پیروی کند راهنمائی مرا نه گمراه شود و نه رنج برد (یا بدبخت شود) ﴾(طه:١٢٣).
هبوط آدم بر زمین برای استقرار و زندگی پس از معصیت نیز بدون یک تفسیر معقول میماند؛ زیرا خِرَد نمیپذیرد که خروج و هبوطی که بهسراغ آدم آمد، از زمین و به زمین باشد: ﴿ پس بلغزانیدشان شیطان و برون راندشان از آنچه بودند در آن و گفتیم فرود شوید گروهی از شما دشمن گروهی و شما را است در زمین آرامشگاه و بهرهای تا زمانی ﴾(البقرة:٣٦).
﴿ گفت فرودشوید گروهی از شما دشمن گروهی و شما را است در زمین قرارگاه و بهرهای تا زمانی ﴾ ( الأعراف:٢٤ ) .
همچنین در خصوص روایاتی که تصریح میکند جسم آدم گلین، پیش از آنکه روح در او دمیده شود، در دروازهء بهشت نهادهشد، خاموشی اختیار میکند.
طرفداران این نظریه وجود آدم و آفرینش اولیهء او از گِل در بهشت را کاملاً منتفی میدانند. به اعتقاد آنان آغاز خلقت آدم، صددرصد زمینی است، و حال آنکه متون قرآنی بهوضوح بیان میدارد که آدم(عليه السلام) آغازی آسمانی و بهطور خاص در بهشت دنیا در آسمان اول دارد. درضمن این افراد قطعاً مجبور خواهند شد که عالم ذر را که در قرآن به آن اشاره شده است، انکار کنند، زیرا از آنجا که در نظر آنها پیدایش اولیهء آدم(عليه السلام) بر روی زمین است، پس در نظریهشان هیچ جایی برای عالم ذر وجود ندارد!
من نمیدانم اگر از اینها خواستهشود توضیح قابل قبولی از این آیات ارائه نمایند، چه خواهند گفت: ﴿َ و هنگامی که بگرفت پروردگار تو از فرزندان آدم از پشتهای ایشان نژاد ایشان را و گواهشان گرفت بر خویشتن آیا نیستم پروردگار شما گفتند بلی گواهی دادیم تا نگوئید روز قیامت بودیم ما از این ناآگاهان * یا گوئید جز این نیست که شرک ورزیدند پدران ما از پیش و بودیم نژادی پس از ایشان آیا تباه کنی ما را بدانچه کردند نادرستان ﴾(الأعراف:١٧٢-١٧٣).
عالِم سبیط نیلی در کتاب خود بنام "منشأ آفرینش و امر به سجود" نظریهای بر همان چهارچوب نظریهء دکتر عبدالصبور وضع کردهاست:
از کلام سبیط چنین برداشت میشود که او نظریهء تکامل را درست میداند و بر خلاف دکتر عبدالصبور قیدی بر آن نمینهد. استنباطی که از گفتههای سبیط صورت میگیرد، این است که وی تکامل و انتخاب طبیعی را آنگونه که در علم زیستشناسی تکاملی آمده است باور دارد، زیرا وی نیز میگوید آدم نتیجهء نفخ روح در جسدی است که پیامد تکامل در این زمین بوده است. آقای سبیط نیز همچون دکتر عبدالصبور شاهین بین انسان و بشر تمایز قائل است ولی آنچه را که دکتر عبدالصبور خطاب قرآنی به انسان مکلف میداند، آقای سبیط مذمّتی برای او بهشمار آورده و مسئله را کاملاً برعکس نموده است. آقای سبیط بشر را تکاملیافتهء انسان میداند و آدمی که دکتر عبدالصبور او را اولین انسان میداند، از دیدگاه سبیط اولین بشر است.
٥. المصدر (عالم سبيط - أصل الخلق): ص34.
« صلصال همان خلاصهای است که از خاک (حمأ) گرفته شده است و در واقع مادهء متراکمی است که از روش تعیینشدهای (مسنون) گردآوری شده است. گل دارای قدرت ذاتی برای حمایت از خود است، همانگونه که نیروی ذاتی برای بقا از طریق تقسیم و تولیدمثل را دارد. پس صلصال برگرفتهشده از خاک کهنه (حمأ مسنون) مادهء اولیهء زندگی میباشد »(٥).
٥. منبع: عالم سبیط، منشأ آفرینش، ص٣٤.
٦. المصدر (عالم سبيط - أصل الخلق): ص36.
« بزودی درخواهید یافت که فرضی که گفتیم یعنی: (صلصال برگرفته از خاک کهنه مادهء اولیهء زندگی است که در نهایت از خلال عصرها و روزگاران ارتقا پیدا کرد تا به انسان رسید)، از بیشتر جهتها، فرضی صحیح است »(٦).
٦. منبع: عالم سبیط، منشأ آفرینش، ص٣٦.
عالم سبیط باید ناسازگاری فرضیهء خود را با آن دسته از روایات و آیاتی که از آدم آفریده شده از گِل سخن میگوید، برطرف میساخت. بنابراین وی فرضیهای پایهگذاری کرده است که مفاد آن چنین است: آدم از گِل خلق شده و نه از صلصال، زیرا آن که از صلصال خلق شده، انسانی است که پس از مدتی به بشر ارتقا یافت و بشر (آدم) همان مخلوق آفریدهشده از گِل است و آدمِ بشر آفریدهشده از گِل، عبارت است از نتیجهء مداخلهء خداوند در سرعت بخشیدن به فرآیند تکامل، به وسیلهء انتخاب اجباری.
وی برای حل تناقض این سخن با نظریهء تکامل و علم ژنتیک و با این سخن خداوند متعال که میفرماید : ﴿ برای بشری که آفریدی او را از گِلی خشک از گل تیره ریختهشده ﴾ میگوید: گِل در اینجا به معنای ِگِلی که مردم میشناسند نیست، بلکه مادهء آمیختهء همگنی است که از گِل ترقی یافته است. وی همچنین برای برطرف نمودن ناسازگاری فرضیههایش با سخن الهی که میفرماید : ﴿ آنکو نکو کرد هر چیزی آفرینش آن را و آغاز کرد آفرینش انسان را از گل ﴾ میگوید:
٧. المصدر (عالم سبيط - أصل الخلق): ص74.
«(بدأ خلق الانسان من طين) (خلقت انسان را از گِل آغاز کرد) ظاهراً دارای نوعی تعارض است؛ اما در اینجا اعجازی در قرآن نهفته است. در سورهء ص نیز گفته شده است که او از "طین" (گِل) خلق شده است ولی تفاوت در بقیهء کلمات آن پنهان شده است. جملهء (اني خالق بشرا من طين) (من بشری را از گِل میآفرینم) با این جمله متفاوت است: (وبدا خلق الانسان من طين) (و خلقت انسان را از گِل آغاز کرد). جملهء اول جملهای است که در گذشته بیان شده چرا که حاکی از واقعهای است که در آینده به وقوع خواهد پیوست. یعنی خداوند میخواهد بشری را از گِل خشک (صلصال) یا از گِل (طین) بیافریند؛ که در آن منشأ اولیه برای آشکار کردن اختلاف شدید بین دو حالتی که قدرت از طریق نیروی ارتقا دادن آشکار میکند. در حالی که جملهء دوم به عکس جملهء اول حاکی از خبر دادن از واقعهای است که در گذشته رخ داده است. پس موجود حیوانی ابتدایی بعداً به مرحلهء انسانی نمیرسد، بلکه آفرینش انسان از گِل آغاز گردیده است. از نظر واژگانی لفظ "طین" (گِل)، ممکن است بر هر دو حالت دلالت کند، اما میزان خلوص را میتوانیم از واژگان دیگر دریابیم »(٧).
٧. منبع: عالم سبیط، منشأ آفرینش، ص٧٤.
به این ترتیب او به مجموعهای از فرضهای پوچ و انتخابهای بیدلیل خود ادامه میدهد و به کمک بافتن مطالب به یکدیگر میکوشد خودش را از این اشکال برهاند، ولی چه سود که در دام اشکالات دیگری گرفتار میشود؛ مانند هیزمشکنی که شبهنگام نمیداند تبر خود را به کجا بزند:
٨. المصدر (عالم سبيط - أصل الخلق): ص56.
« در مرحلهء گِل، تغییر در توصیف را ملاحظه کنید : (إلا ابليس استكبر وكان من الكافرين)(مگر ابلیس که تکبر ورزید و از کافران شد.) خداوند او را متکبر و کافر قلمداد کرده است، زیرا اگر ما در این ایده، موضوع دخالتدادن عنصر عجله یا الگو بودن را وارد نماییم، وی نمونهای سرعتیافته از تکامل میباشد که از همان خاک آفریده شده است؛ چرا که همان طور که خواهید دید، این تنها ایدهای است که میتواند مشکلات روایات صحیح از معصوم (ع) دربارهء گِل و منشأ خلق را حل و فصل کند. همهء آنچه روی داد، این بود که خاک، این بار صاف و پاکیزه و عاری از هر نوع ناصافی بود - همانطور که عبارت یکی از روایات به آن اشارت دارد - و گِل تشکیلیافته از آن نیز صاف و عاری از هر گونه کدورت بوده است، بر خلاف منشأ "الصلصال من حما مسنون." (خاکی از گِل خشک بد بو). چنین گمان مبرید که مراد از گِل در اینجا، ناخالصیهای معمول است و این گِل، گِلی معمولی است، بلکه گِل را به این جهت گِل نامیدهاند که اصل لغوی گِل یعنی اجزای کاملاً به هم چسبیده، برای انجام عملی خاص. همانطور که خداوند بعداً آن را "طين لازب" (گِل چسبنده) توصیف کرده است، به دلیل چسبندگی شدید اجزایش به هم که از نبود هر نوع ناخالصی در این صافی نشأت گرفته است و خلقت انسان را به مرحلهء انسانیت، به سرعت کامل مینماید. آن، گلی مقدس است و بنابراین تنها جایگاهی است که در آن خلقت این بشر به ذات مقدس خداوند با صیغهء مفرد (خلقت) منتسب میگردد... »(٨).
٨. عالم سبیط، منشأ آفرینش، ص٥٦.
٩. المصدر (عالم سبيط - أصل الخلق): ص60.
« گِل مورد بحث ما، گِل آدم است که مادهای متناسب و با اجزا و عناصری به هم چسبیده بوده که از صلصال و نه از چیزی دیگر ارتقا یافته، ولی دست ربانی با عنایتی خاص، در تصفیه و ارتقای آن شتاب کرده است. بنابراین طبیعتاً این گِل توانسته است خاستگاه ظهور آتی این بشر مترقی باشد »(٩).
٩. منبع: عالم سبیط، منشأ آفرینش، ص٦٠.
به طور کلی ایده یا نظریهای که آدم را پیامد روحی میداند که در جسد یا بدنِ ارتقایافته بهوسیلهء تکامل دمیده شده است، اندیشهای نادرست و خطا، و با آیات مربوط به عالم ذر در تعارض است: ﴿ و هنگامی که بگرفت پروردگار تو از فرزندان آدم از پشتهای ایشان نژاد ایشان را و گواهشان گرفت بر خویشتن آیا نیستم پروردگار شما گفتند بلی گواهی دادیم تا نگوئید روز قیامت بودیم ما از این ناآگاهان ﴾، و نیز با آیهء ﴿َ ای مردم بترسید پروردگار خود را که آفریدتان از یک تن و آفرید از او جفتش را و گسترانید از آنان مردانی بسیار و زنانی و بترسید خداوندی را که از او پرسش شوید و رحمها همانا خداوند است بر شما نگهبان ﴾، همچنین با روایاتی که میگوید نطفه به هنگام مرگ، از کالبد خارج میشود؛ و نیز بعضی دیگر از آیات و روایات.
عالم سبیط قادر نیست بر پایهء این نظریه، توجیه منطقی از مرگ و آنچه هنگام نَزع (جدا شدن) برای نفس یا روح اتفاق میافتد ارائه دهد: این چه نفس یا روحی است که به هنگام مرگ، از بدن جدا میشود؟ آیا این همان روح نفخشده است؛ روحی خاص که هر انسانی آن را دارا نیست، و طبق این نظریه فقط انسان ارتقا یافته از آن بهرهمند است؟ یا چیز دیگری است؟ طبق این ایده، چیز دیگری به بدن تکاملیافته بر روی این زمین متصل و پیوست نشده است. در عین حال مرگ بدن چیزی نیست جز فرآیند فروپاشی و توقف واکنشهای شیمیایی که سرچشمهء عملکرد اعضای بدن میباشند. پس هلاکت و تباه شدن بدن بهخودیخود جداشدن نفس حقیقی را بهدنبال ندارد، بلکه صرفاً عبارت است از متوقفشدن فعلوانفعالات، که به توقف کارکرد اعضا و در نتیجه کل بدن منجر میشود.
به لحاظ علمی، بدنِ تکاملیافته بر این زمین صرفاً بدنی است که از مواد شیمیایی تکوین و ترکیب یافتهاست. اگر بخواهیم این مطلب را به زبان علمی و به اختصار بیان داریم میگوییم: بدن هر موجود جانداری مانند انسان عبارت است از مجموعهای از همتاسازان (RNA ،DNA و ...) که دارای نقشهء مواد شیمیایی هستند که در تعامل با هم اجرای این نقشه را برعهده میگیرند، تا باقی بمانند و به نسلهای بعد از خود منتقل شوند؛ نه چیزی بیشتر.
اینجا ایرادات بیشتری بر نظریهء پیشگفته وارد میشود که حل آنها دشوار میباشد؛ از جمله:
تکلیف کردن به بدنی که فاقد روح حقیقی واجد شرایط دریافت تکلیف باشد، کار درستی بهشمار نمیرود. از دید علم، بدن انسان فقط یک ترکیب شیمیایی است مانند هر جاندار دیگری همچون خفاش، هشتپا یا شامپانزه. پس چگونه این بدن ابتدا به تکلیف گماشته میشود و بعد از آن به حسابوعقاب فراخوانده میگردد؟ مکلَّف و محاسبهشونده کیست؟ آیا این بدنِ ترکیبیافته از مواد شیمیاییِ واکنشدهنده است که باید به انجام برخی تکالیف قیام کند؟!
اگر نفخ روح فضیلت و ارتقای مقام محسوب شود، صحیح نیست که از همان ابتدا روح در بدن یکی دمیده شود و در بدن دیگری دمیده نشود؛ زیرا اینها صرفاً یک سری ابزار شیمیایی هستند که واجد شرایط دریافت تکلیف نمیباشند تا بر این اساس یکی پاداش گیرد و دیگری کیفر ببیند. این با عدالتی که در خالق عادل سبحان و متعال فرض گرفته شده است، سازگار نیست!
١٠. المصدر (عالم سبيط - أصل الخلق): ص53.
این در حالی است که عالم سبیط میگوید:
« از زمان شکلگیری خون بسته (علقه) تا لحظهء مرگ، همهء آنها مقداری از آن را که با دیگری متفاوت است دریافت میکنند. بعضی از آنها بدون روح از دنیا میروند، در حالی که بعضی دیگر از زمان تولد دارای روحی عظیم میباشند »(١٠).
١٠. منبع: عالم سبیط، منشأ آفرینش، ص٥٣.
تنظیمکننده و متولّی نفخ روح کیست؟ آیا این همان، عمل و طاعت است؟ حال آنکه نمیتوان طاعت را به بدنی که صرفاً از مواد شیمیایی کنش و واکنشدهنده تشکیل یافته، و نتیجهء این کنش و واکنش نیز تولید شهوت و قدرت و حیات بدن است که در حرکت و کارکرد اندام نمود مییابد، نسبت داد. اینها جملگی از منظر علم، نیروهای مادی هستند که شرح و تفسیر مادی دارند و نیاز نیست که چیزی بیش از ماده فرض گرفته شود. در روایات از اینها به روح شهوت، قوت، حرکت و وظایف اعضای بدن که تمام موجودات زنده در آن مشترک هستند تعبیر شده است. این روحها (شهوت، قوت و حرکت) چیزی جز لوازم زندگی مادی و نتایج آن نمیباشد.
گمان میکنم آنچه بیان داشتم برای نشاندادن نادرستی این نظریهها کفایت کند؛ بنابراین از بحث بیشتر در این خصوص باز میایستم، گرچه مطالب زیادی وجود دارد که ممکن است خوانندگان این کتاب در مورد آن به بحث بپردازند.
ایدهء صحیح همان است که در این کتاب بیان نمودهام؛ اینکه هر انسان، با نفس آفریده شده از گِل مرفوع و نفخ روح، متولد میشود، و این نفس با بدن اتصال و ارتباط دارد؛ اتصالی از نوع تعامل و تدبیر کامل، به گونهای که لذت و درد و حیات و مرگ بدن را درک میکند. این نفس مانند یک محرک، تأثیر مادی عملی بر بدن دارد.
از آنجا که این نفس از نفخ آفریده شده، صورتی آشکار از روح و عقل کلی بهشمار میرود و بههمین دلیل قابل تکلیفشدن است و بر این اساس او را به تکلیف واداشتن صحیح بهشمار میرود. و او همان است که اطاعت از دستورها و تکالیف الهی به او خطاب میشود و همان است که با متصل شدن به بدنی که دارای خواستهای شهوانی دنیوی است، در این دنیا مبتلا گشته است.
همچنین از مطالب پیشین مشخص شد که همهء انسانها دارای نفسهای واجد شرایط تکلیفشدن هستند و همگی از همان قابلیت و توانایی برخوردارند و از این ناحیه اشکالی بر عدالت خداوند سبحان وارد نیست؛ چرا که او بین همگان تساوی را رعایت کرده و آنها را به امتحان دنیوی وارد نموده است. محمد و علی و انبیا و اوصیا و صالحین براساس آنچه خود بهدست آوردند، از این امتحان سربلند بیرون آمدند؛ و این گونه نبوده است که خداوند از همان ابتدا آنها را بر دیگران برتری دهد تا از این طریق عدالت الهی نقض گردد. دیگر بازندگان نیز در همان امتحانی که حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) و حضرت علی و پیامبران و اوصیا (عليهم السلام) وارد شدند، داخل گشتند ولی از آنها کوتاهی سر زد و با ترک عمل و طاعت، زیانکار گردیدند.
******