جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامدر ابتدا این سخن آنان را که “تکامل فرآیندی است ضابطهمند که از بیضابطهگی پدیدار شده” را بررسی میکنیم.
١. المصدر (دوكنز- صانع الساعات الأعمى): ص٧٣-٧٤.
دکتر داوکینز در خصوص تعیین تصادفی و غیرتصادفی بودن، هنگامی که میخواهد برای فرآیند انتخاب طبیعی مثالی بزند و بگوید که انتخاب طبیعی فرآیندی غیرتصادفی است که از اصول تصادفی نشأت گرفته، از طبیعت و جهش یا تغییر ژنتیکی نام میبرد. وی میگوید:
«اگر شما در ساحلی پُر از سنگریزه قدم بزنید، متوجه میشوید که سنگریزهها به صورت یکنواخت پخش نشدهاند. سنگریزههای کوچکتر بیشتر در امتداد ساحل هستند و درشتترها در جاها و باریکههای دیگر قرار دارند. به نظر میرسد سنگریزهها، تنظیم و گزینش شدهاند. ممکن است افرادی که نزدیک ساحل زندگی میکنند، از این دستهبندی و نظم شگفتزده شوند و شاید برای توجیه آن از افسانهای کمک بگیرند، مثلاً آن را به اشباحی هولناک نسبت دهند. این حرفهای خرافاتی ممکن است برای ما خندهدار باشد، و ما توضیح آن را نظم قوانین طبیعت و در این مورد حاصل کنش امواج بدانیم. موجها قصدوغرض خاصی ندارند، از ذهن منظم یا اصلاً ذهن هم خبری نیست. موجها فقط سنگریزهها را با شدت به این طرف و آن طرف پرتاب میکنند ولی سنگریزههای کوچک و بزرگ هر یک به طرزی متفاوت به این کنش پاسخ میدهند و در نتیجه تودههای متفاوتی در ساحل پدیدار میشود. اندک نظمی که از میان بینظمیها پیدا میشود، زاییدهء هیچ ذهنی نیست. موج و سنگریزه نمونهای ساده از نظامی است که به طور خودکار، موجودی غیرتصادفی و نظمدار به وجود میآورد. دنیا پر از چنین نظامهایی است. سادهترین سیستمی که به نظرم میرسد، یک چاله است که فقط اشیای کوچکتر از دهنهء آن به درونش میافتند. یعنی اگر شما به طور تصادفی چیزهایی را به طرف چاله بیاندازید، نیرویی آن چیزها را جدا کرده و بنا به معیاری دستهبندی میکند. پس از مدتی میبینید چیزهای داخل چاله و آنها که بیرون افتادهاند، به گونهای منظم دستهبندی شدهاند. چیزهای درون چاله همه کوچکتر از اندازهء دهانهء آن هستند و در فضای بیرون چاله، اکثراً چیزهای بزرگتر قرار دارند. البته دیر زمانی است که انسان با الگوبرداری از این اصل سادهء دستهبندی، از وسیلهای مفید بهنام غربال استفاده میکند»(١).
١. ریچارد داوکینز، ساعتساز نابینا. ص٧٣-٧٤.
در مورد مثال سنگریزه و امواج واقعاً نمیدانم چگونه دکتر داوکینز از این موضوع غفلت ورزیده که چنین پدیدهای قانونمند است و تصادفی نیست، و نیز نتیجهای غیرتصادفی به بار آورده است. یکی از دلایل حرکت امواج تأثیر قانون جاذبهء بین ماه و زمین است که به دلیل نزدیک بودن ماه به زمین رخ میدهد. پس این قضیه از پایه بر مبنای قانون ضابطهمند جاذبه استوار است؛ یعنی حرکت امواج زاییدهء تصادف نیست، بلکه از نظام و قانون جاذبه پدیدار گشته است. سنگریزهها نیز در سیطرهء قانون جاذبه قرار دارند؛ پس هر یک بر اساس وزنی که دارند، در جایی میافتند و در ساحل به صورت دور و نزدیک دستهبندی میشوند. قانون جاذبه تصادفی نیست و بصورت تصادفی نیز پدید نیامده است. به خواست خدا این قانون را به هنگام پرداختن به تئوری انفجار بزرگ بررسی خواهیم کرد. نه فضایی که انحنا دارد از تصادف یا عدم مطلق پدید آمده، و نه ذرات گراویتون از عدم مطلق سرچشمه گرفته است!
بنابراین دکتر داوکینز حق ندارد بگوید یک ضابطهمندی از بیضابطهگی پدیدار گشته؛ چون این فقط یک سفسطه است. ممکن است داوکینز بپرسد: قانون جاذبهء غیرتصادفی، از چیدن سنگریزهها بر ساحل چه هدفی دارد؟ پاسخ آن بسیار ساده است: ضرورتی ندارد هدف مشخصی داشته باشد. مهم این است که جاذبه قاعدهمند، سازمانیافته و غیرتصادفی است و از عدم مطلق ناشی نشده؛ پس قطعاً هدفی دارد. این سخن ما کفایت میکند که: این هدف قانون جاذبه است که سبب بهوجود آمدن ستارگان و کهکشانها و خوشههای کهکشانی و به دنبال آن حتی وجود خود ما شده است؛ بنابراین قانونمند و هدفدار است. ضرورتی ندارد ما تمام اهداف جاذبه را بدانیم، در حالی که خودمان ذرهای ناچیز از این هستی که قانون جاذبه را پدید آورده است میباشیم. اگر ما در مکانی خاص، در زمانی خاص و به دلیلی خاص، هدف جاذبه را ندانیم، به معنای بیهدف بودن جاذبه نیست؛ مثل آنکه فرض کنیم هدف جاذبه کاری باشد که یکمیلیون سال ادامه داشته باشد. همین ما را کفایت میکند که ثابت کردیم جاذبه قانونمند است و نه بیضابطه؛ و این خود ثابت میکند که جاذبه هدفدار بوده و قانونگذاری دارد که میخواهد با آن به مقصودی دست یابد.
به نظر من اکنون مشخص شد که قبیلهء بَدَوی صاحب ماجرای اشباح هولناک، منطقیتر از دکتر داوکینز هستند؛ زیرا آنها حداقل این موضوع بدیهی را میدانند که نظام و ضابطهمندی، از بیقاعدگی بر نمیخیزد، زیرا “فاقد یک چیز نمیتواند اعطاکنندهء آن چیز باشد”. بیضابطهگی کجا میتواند یک نظام تولید کند؟!
ماجرای چاله و چیزهایی که در آن غربال میشود هم واضحتر از جریان سنگریزهها و امواج است. اگر چیزهایی را بالای چاله بگذاریم، در واقع آن را در معرض قانون جاذبه قرار دادهایم. بهعلاوه قانون جاذبه حکم به سقوط اشیا میکند؛ پس اینجا هم با قانون و ضابطه و ترتیب مواجه هستیم، نه یک بیقانونی که از بیضابطهگی پدیدار گشته؛ پس این غربال هم هدفدار است.
ضرورتی نمیبینم که به دیگر مثالهای دکتر داوکینز مانند مثال منظومهء شمسی بپردازم و آنها را به تفصیل نقد کنم. منظومهء شمسی نیز محکوم به قانون ضابطهمندِ جاذبه است و کسی در این مورد شک ندارد. آنچه منظومهء شمسیِ قاعدهمند را پدیدار ساخته همان قانونِ قاعدهمند جاذبه است.
#. راجع: إشكال الاحتمالات على نظرية التطور - ص: ١٠٣.
همچنین در مثال پیشین، در خصوص پاسخ به شبهه یا اشکال بروز احتمالات در تکامل(#)، دکتر داوکینز تفاوت بین تکامل تکمرحلهای که ربطی به نظریهء تکامل ندارد و از طریق اشکال احتمالات پیشگفته مردود است، و تکامل انباشتی را که در طبیعت رخ میدهد و نظریهء تکامل قائل به آن است و اشکال مزبور آن را رد نمیکند، را بیان کرده است. مثال فوق هرچند این تفاوت را به طور عمومی روشن ساخته ولی او را درگیر این مسئله نموده که جهش یا تغییر ژنتیکی رخدادی است غیرتصادفی؛ پس تکامل - با توجه به مثال - قانونمند و هدفدار است و این یعنی آنکه قانونگذاری هست که آن را قانونمند ساخته است تا به هدفی دست یابد. این اثباتکنندهء وجود خدایی است که دکتر داوکینز در پی نفی آن میباشد؛ در حالی که در مثال بالا خودش آن را ثابت نموده است. حتی اگر دکتر داوکینز بر این باور نباشد که مثال وی آنچه را که در طبیعت است را بیان میکند، از آنجا که وی تکامل را هدفمند میداند، مثال وی به آنچه در طبیعت میگذرد بسیار نزدیک است و به همین دلیل این مثال به خوبی نشان میدهد که تکامل چگونه پیوسته هدف خود را دنبال میکند.
#- به “اشکال احتمالات بر نظریهء تکامل” مراجعه کنید. ص١١٣.
اما در مثال میمون و شکسپیر که دکتر داوکینز بیان کرده، چگونه هدفدار بودن صددرصدی تکاملِ انباشتی را ثابت نموده است؟ در مثالی که وی از تكامل (تراکمي) انباشتی زده، رایانه در هر بار و در هر نسل، عبارتی را که میخواهد از طریق تلاشهایش به آن برسد، بررسی و مرور میکند، و این به طور خلاصه به این معنا است که رایانه هدفی دارد که میخواهد به آن برسد؛ که همان عبارتی است که جملاتش را هر بار با آن تطبیق میدهد و جملات نزدیکتر را برمیگزیند تا در نهایت به جملهء مورد نظرش برسد.
١. المصدر (دوكنز- صانع الساعات الأعمى): ص٧٩.
«رایانه جملههای بیمعنیِ جهشیافته را که فرزند جملهء اصلی هستند، را بررسی میکند و آن را که شباهت بیشتری به جملهء مورد نظر دارد، برمیگزیند»(١).
١. منبع (ریچاد داوکینز، ساعتساز نابینا): ص٧٩.
خلاصهء کلام آنکه: رایانه، نقشهای دارد که آن را اجرا میکند، ولی نه بطور مستقیم؛ بلکه از طریق آزمونها و تکامل انباشتی، و این دقیقاً همان چیزی است که میخواهیم به آن برسیم؛ یعنی اینکه تکامل قانونمند است و جهش یا تغییر نقشهء ژنتیکی حداقل در برخی موارد غیرتصادفی و قانونمند است و هدف مشخصی را دنبال میکند. بنابراین در پس آن کسی هست که او را قانونمند ساخته تا به هدف - یا میتوان گفت هدفی که قانونگذار در نظر داشته - برسد؛ و او اجرای قانونی را که لازمهء رسیدن به آن غایت است، عملیاتی مینماید.
علاوه بر این، رایانهای که کارِ بر عهده گذاشتهشدهاش را انجام میدهد، دارای نوعی از تعقل است که میتواند با آن نتایج را بخواند و آن را با هدف اصلی مقایسه کند تا بهترین موارد برای نیل به این هدف را برگزیند.
٢. المصدر (دوكنز- صانع الساعات الأعمى): ص٧٩.
«رایانه جملههای بیمعنیِ جهشیافته را که فرزند جملهء اصلی هستند، را بررسی میکند و آنرا که شباهت بیشتری به جملهء مورد نظر دارد، را برمیگزیند»(٢).
٢. ریچاد داوکینز، ساعتساز نابینا. ص٧٩.
در نتیجه این مثال برای تطبیق دادن بر طبیعتی که دکتر داوکینز آن را نابینا میخواند نادرست است، مگر اینکه قدرتی آگاه و دانا فرآیند تکامل را از خارج سمتوسو ببخشد، هرچند به مقدار اندک و در برخی شرایط خاص؛ یا قدرتی دانا که به هنگام ضرورت در کار دخالت میکند؛ و این همان منظور ما را از مثال پیشگفتهء دکتر داوکینز ثابت میکند.
ولی ما چگونه میتوانیم این قدرت آگاهِ دانا را که بر فرآیند انتخاب طبیعی سیطره دارد، ثابت کنیم؟ طبیعت یا محیط موجود زنده با تمام اجزا و عناصری که دارد، پیرو قوانین ذرات کوانتومی است که عناصرِ همهء اجسام از آن شکل میگیرد و وجود این ذرات کوانتومی نیز به نوبهء خود، به یکی از چهار نیروی اصلی که همان نیروی جاذبه است، بازمیگردد -این مطلب را در بخشهای بعدی توضیح خواهم داد- این نیرو الزاماً باید به یک وجود اصیل ازلی که بینیاز از دیگران است، بازگردد -این مطلب را نیز در بخشهای بعدی توضیح خواهم داد- به این ترتیب ثابت میشود که جریان این بی نیاز مطلق، فقط به طبیعت پیرامون موجود که دست به انتخاب میزند محدود نمیشود، بلکه او در هر جزء از جسم موجود جریان دارد. این اجسام قائم به او هستند، چون آن ذرات کوانتومی اصل ماده را تشکیل داده است؛ درست مانند دوران ژنراتور برق در نیروگاه که وجود نیروی الکتریکی ، قائم به آن است.
١. المصدر (دوكنز - صانع الساعات الأعمى): ص٨٢.
داوکینز همچنین بازگشتی به عقب دارد و در مورد مثالش میگوید:
«اگرچه نمونهء میمون شکسپیرِ ما برای توضیح تفاوت انتخاب تکمرحلهای و انباشتی مفید است، ولی چند اشکال اساسی دارد. یکی از این اشکالات این است که در هر نسل، فرزندان برگزیده یعنی جملههای جهش یافته با یک جملهء آرمانی یعنی همان
"ME THINKS IT IS LIKE A WEASEL"
سنجیده میشوند، در حالی که در زندگی واقعی چنین نیست. تکامل طبیعی برنامهء درازمدتی ندارد، از هدف آرمانی خبری نیست و معیار انتخاب، کمال خاصی نمیباشد. اما غرور انسان تمایل دارد این تصورِ بیاساس را تقویت کند که نوع خودش هدف نهایی خلقت است. در زندگی واقعی، همیشه معیار انتخاب کوتاهمدت بوده و شامل زنده ماندن یا به طور کلی موفقیت در تولیدمثل است. اگر پس از این همه سال عمر دنیا، به آنچه ظاهراً گام زدن در راه کمال است توجه کنیم، چیزی که به دست آمده ، حاصلجمعِ انتخابهای کوچک و کوتاهمدت طی نسلهای متوالی بوده است. ساعتساز یعنی انتخاب انباشتی طبیعت، برای دیدن آینده کور است و هیچ هدف درازمدتی را دنبال نمیکند»(١).
١. ریچارد داوکینز، ساعتساز نابینا، ص٨٢.
داوکینز چارهای نداشته جز اینکه اعتراف کند تکامل هدفی دارد تا آن را غیرتصادفی نماید، ولی او میگوید این هدف کوتاهمدت است، نه درازمدت:
«در زندگی واقعی، همیشه معیار انتخاب، کوتاهمدت و شامل زنده ماندن یا به طور کلی موفقیت در تولیدمثل است».
یعنی بالأخره هدفی وجود دارد، ولی اینکه هدف مزبور کوتاهمدت بوده و باعث موفقیت در تولیدمثل است، ضرری به حال هدف و اینکه تکامل هدفمند است نخواهد داشت. به عبارت دقیقتر: قانونگذار تکامل، هدفدار است و هدف نهایی، نتیجهء حتمی انباشت اهداف کوتاهمدت میباشد. آری، ممکن است وی بگوید این هدف، انباشت غیرتصادفی است که بر جهش تصادفی بیهدف متمرکز است، ولی پاسخ وی همان مطالبی است که آوردم، مبنی بر اینکه انباشتی که پیامد انتخاب طبیعی و جهش ژنتیکی است، پیرو قوانین فیزیکی میباشد و در نهایت این قوانین، ما را به نظریه یا قانون یگانهای سوق میدهد که این نیز به نوبهء خود، ما را به سبب ازلی و اصیل ماده یا طبیعت و هر چه که در آن است میرساند. در نتیجه این سبب اصیل (خداوند) بر انتخاب طبیعی که بهوسیله او برپا شده، سیطره دارد و بهوسیلهء جریان ذرات کوانتومی که آن را تشکیل داده است، در آن جریان دارد. بنابراین او قانونگذار آن میباشد.
جهت روشن شدن موضوع مثالی میزنم: ما نوعی از تکامل را در نظر میگیریم که بر اساس هدفِ کوتاهمدتی حادث میشود و دستیابی به آن را موفقیت تکامل بهشمار میآوریم. تصور میکنیم که این هدف عبارت است از یک پرچم سرخ رنگ. ساعتسازِ نابینایِ داوکینز - یا همان تکامل - این پرچمهای سرخ را یکی پس از دیگری دنبال میکند. وی اگر چه هدف نهایی را نمیبیند، ولی هدف کوتاهمدت را با دقت میبیند و طبق قانونی که در آن بهودیعه نهاده شده و بر اساس قانون محیط که به آن سمتوسو ميبخشد با دقت آنرا دنبال میکند. در نتیجه دنبال کردن اهداف کوتاهمدت، وی را بدون اینکه خودش از ماجرا خبر داشته باشد، به هدف نهایی میرساند. این به معنای آن است که قطعاً کسی که برای تکامل قانون وضع کرده، هدفدار بوده و اهداف درازمدتی در نظر داشته است، زیرا در واقع همین قوانینی که اهداف کوتاهمدت را شکل داده، تکامل را به غایت خود میرسانند. بنابراین ما بدون در دست داشتن دلیل قطعی نمیتوانیم بگوییم که این قوانین جملگی و با هم، سودای رسیدن به این هدف را نداشته است؛ بلکه درست آن است که بگوییم: این قوانین هدفدارند و برای دستیابی به این نتیجه وضع شدهاند و بهخصوص این هدف، هدف گرانقدر و حائز اهمیتی بوده، و نمیتوان از اینکه هدف مزبور کاملاً شایستگی آن را دارد که هدف تکامل باشد ، غفلت ورزید. آیا میتوانیم بگوییم حلقههای صدف حلزون - که حاکی از معادلات دقیق ریاضی است - بیضابطه است و به دور از قانون و قانومندی؟! این حلقهها در واقع همگی پیرو قوانین ریاضی هستند. کوارک و الکترون یا هر ذرهء کوانتومی در مادهء جاندار پیرو قوانین است و اگر این موضوع را دنبال کنیم، در نهایت به قانونی یگانه که از سوی سبب ازلی و اصیل صادر شده است میرسیم؛ و او همان کسی است که تمام قوانین جاری در طبیعت و به دنبال آن، قوانین فرآیند تکامل بیولوژیکی را تدوین نموده است.
ما در طبیعت میبینیم که زندگی و تکامل قانونمند است و بر اساس سنت و قاعدهای رو به جلو حرکت میکند. سوختوساز و زندگی، از قانونی دقیق که آنها را پدید آورده است، پیروی میکنند و براساس آن نقشهء ژنتیکی که خود نشانی است از پیچیدگی، دقت و سازمانیافتگی ، به پیش میروند. محیط یا طبیعت نیز قوانینی دارد که از بیرون سمتوسوی حرکت این نقشهء ژنتیکی را به سوی یک نقطهء خاص یا به عبارت دیگر به سمت هدف کوتاهمدت تعیین میکند. اگر ما دریابیم که این اهداف کوتاه مدت هنگامی که انباشته میشوند، ما را به هدفی میرسانند، نه به هیچ چیز یا عدم، قاطعانه چنین حکم میکنیم که این قوانین هدفدار هستند یا به عبارت دقیقتر، وضعکنندهء این قوانین هدفدار است؛ حال چه برسد به اینکه علاوه بر اینها، قوانین مزبور به هدفی بزرگ و گرانمایه که همان ابزار هوشمندی انسان است یا همان انسانی که همه چیز را بر این زمین تجدید کرده، برسد. آیا شایسته نیست بگوییم همین موضوع، برای اثبات این مطلب کافی است که قانونگذارِ تکامل، یا کسی که تکامل را بنیان نهاده، یا کسی که نقشهء ژنتیکی منجر به حیات را وضع کرده، هدفدار بوده و از همان ابتدا به کار خویش آگاهی داشته است؛ به ویژه پس از آنکه بر ما ثابت شد که او علت اصلی پیدایش ماده و استمرار آن است؟ (در بخشهای بعدی به این مطلب پرداخته خواهد شد)
واقعیت آن است که هیچ عاقلی یافت نمیشود که انسان را هدفی بزرگ بهشمار نیاورد. حال جای شگفتی است که چگونه داوکینز، گرانبها بودن انسان به عنوان هدف را تصوری بی اساس تلقی میکند! حتی اگر فرض کنیم که انسان یا ابزار هوشمندی وی، هدفی میانمدت است و نه هدف نهایی، باز هم هدفی بزرگ خواهد بود که انکار آن از فرد عاقل بر نمیآید. واقعاً شگفتآور است که دکتر داوکینز از روی تعصب شدید خود میگوید:
«اما غرور انسان تمایل دارد این تصور بیاساس را تقویت کند که نوع خودش هدف نهایی خلقت است».
(١). يفرضها من الداخل التمايز الجيني والوراثة.
(٢). يفرضها من الخارج الظروف المحيطة والطبيعة.
فرض کنیم وی هدف نهایی نبوده، بلکه هدف میانمدت است؛ همین برای اثبات اینکه قانونگذارِ حیات و تکامل ، هدفدار است کفایت میکند. این در حالی است که ما ثابت کردیم و بعداً نیز ثابت خواهیم کرد که تکامل هدفمند است؛ حتی اگر ما انسان را به عنوان نتیجه و هدف این فرآیند در نظر نگیریم. فرآیند انتخاب طبیعی که برای هر نسل رخ میدهد، نتیجهء یک فرآیند ارزیابی دورهای قانونمند است که از داخل(١) و خارج(٢) تحمیل شده است، تا آنچه را با این قانون خاصّ تکامل همخوانی دارد، روا بشمارد و جلوی آنچه را که با این قانون سر ناسازگاری دارد، بگیرد. این موضوع آشکارا به این معنا است که قانون تکامل راهکاری است تا حیات را به نتیجه یا هدفی مشخص برساند. شگفتی از دکتر داوکینز و ملحدانی که همهء این قاعدهها را میبینند و باز از نبود قانونگذار دم میزنند، پایانی ندارد. این عده اهداف کوتاهمدت را میبینند و به آن اذعان میکنند، ولی هدف درازمدت را منکر میشوند؛ در حالی که این هدف محصول انباشت حتمی همان اهداف کوتاهمدت است.
(١)- تمایز ژنی و وراثت.
(٢)- شرایط محیطی و طبیعت
موضوع ساده است:
فرض کنیم ما مسیری داریم که از نقطهءA تا نقطهءZ امتداد مییابد.
شخص با هدف رسیدن به نقطهءB سفرش را از نقطهءA به نقطهءB آغاز میکند.
وی سپس بخش دیگری از این سفر را با هدف رسیدن به نقطهءC، از نقطهءB به نقطهءC میپیماید.
در ادامه، با هدف رسیدن به نقطهءD، مسیرپیماییاش را از نقطهءC به نقطهءD ادامه میدهد.
و همین طور پیش میرود تا در پایان به نقطهءZ میرسد.
قطعاً این شخص در ابتدا به دنبال رسیدن به نقطهءZ نبوده، ولی طبق قانونی که هدف فرد در هر مرحله را رسیدن به نقطهء معینی قرار داده است، وی گامبهگام به سمت نقطهءZ نزدیک و نزدیکتر میشود. یقیناً این قانون همان است که اجرای انباشتیاش، رسیدن به نقطهءZ میباشد. مجموع اهداف کوتاهمدت به هدفی بلندمدت رسیده است؛ یعنی اجرای این قانون در هر مرحله، در نهایت ما را به نقطهءZ رساند؛ با علم به اینکه مسیر تکامل عمومی به ناچار باید به نقطهءZ برسد. حال تصور کنیم که این نقطهء نهایی همان ابزار هوشمندی (مثلاً مغز) یا ابزار ادراک نور (مثلاً چشم) باشد. برای هر دو باید جهش ژنتیکی و بهبود ژنها رخ دهد و باید انتخاب طبیعی، این تغییرات و پیشرفت را تأیید و تثبیت نماید. به این ترتیب این مسئله به سود تکامل هدفمند ، به سرانجام رسید.
لازم به ذکر است که ما میتوانیم یکی از نتایج تکامل را پیدایش موجودات نابینا یا موجودات فاقد ابزار هوشمندی در نظر بگیریم، ولی نمیتوانیم تصور کنیم که تکامل، ابزار هوشمندی یا بینایی را تدارک ننموده، و سپس در مسیر عمومی و در زندگی به طور عام - و نه در افراد یک گونهء خاص - فراهم نیاورده است.
بنابراین تکامل هدفدار و قانونمند است و این قانون را قانونگذاری هدفدار وضع نموده که با اجرای این قانون، رسیدن به هدفی را در نظر داشته است.
******