جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
مهمترین راه شناخت خلیفه و جانشین خدا در زمینش عبارت است از:
راه اول: راهی است که فرشتگان از آن طریق، آدم ع را شناختند که همان نصّ یا وصیّت میباشد. خدای سبحان و متعال، بر آدم ع، تصریح فرمود که او خلیفهاش در زمینش میباشد:
﴿(و چون پروردگارت به ملائکه گفت: من در زمين خليفهای قرار میدهم، گفتند: آيا کسی را قرار میدهی که در آنجا فساد کند و خونها بريزد، و حال آنکه ما به ستايش تو تسبيح میگوييم و تو را تقديس میکنيم؟ گفت : آنچه من میدانم، شما نمیدانيد)﴾().
و پس از آدم ع، باز هم نص و تصریح (الهی) راه شناخت خلیفهی خدا در زمینش میباشد ولی این بار نص الهی از طریق خلیفهی پیشین شناخته میشود و او کسی است که به فرمان خداوند سبحان و متعال با وصیت به امّتش در مورد خلیفهی پس از خود سفارش میکند؛ (در واقع) او کسی نیست که خلیفهی پس از خود را تعیین میکند بلکه این خدای سبحان و متعال است که خلیفهاش در زمینش را در هر زمان تعیین میفرماید و نقش خلیفهی قبلی فقط رسانیدن این متن و تصریح الهی از طریق وصیت میباشد؛ به همین جهت است که خلفای خداوند در زمینش، از انبیا و اوصیا، با نام وصی شناخته میشوند؛ زیرا قبلی، بر بعدی وصیت میکند و هیچ نبی از انبیا یا هیچ کدام از ائمه ع را نمیتوان یافت جز آنکه فرد پیش از او بر وی وصیت کرده باشد. آری، ابراهیم ع و اسحاق ع و یعقوب ع و انبیای بنی اسرائیل علیهم السلام بر موسی ع، تصریح و وصیت نمودند و موسی ع و انبیا علیهم السلام به عیسی ع وصیت کردند و عیسی ع نیز به محمد ص وصیت نمود و محمد ص به علی ع و ائمه علیهم السلام و مهدیین از فرزندانش وصیت کرد و جای خالی باقی نماند که کسی غیر از آنها آن را پُر کند؛ ولی امّتها از آنان منحرف شدند در حالی که در این امتها، علمای عاملی بودند که مردم را به بازگشت به راه اوصیا و ضرورت پیروی از ایشان و دریافت (علم و حکم) فقط از ایشان، فرا خواندند و همچنین علمای غیر عاملی که کوشیدند لباس حکومت را بر تن خویش نمایند، همانگونه که ابن ابی قحافه عمل نمود.
امیرالمؤمنین ع میفرماید: «(آگاه باشید، به خدا سوگند که ابن ابی قحافه خلافت را چون جامهاى بر تن کرد در حالی که نیک مىدانست جایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب، سیلها از من فرو مىریزد و پرنده را یاراى پرواز به قلهی رفیع من نیست. پس میان خود و خلافت پردهاى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم. در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم؛ فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤمن، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید. دیدم، شکیبایى در آن حالت خردمندانهتر است و من طریق شکیبایى گزیدم، در حالى که همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته و استخوان در گلویش مانده باشد. مىدیدم، که میراث من به غارت مىرود....)»().
اما راه دوم: برای شناخت خلیفهی خدا در زمینش، سلاح انبیا و اوصیا یعنی علم و حکمت میباشد و این خصوصیت از کلام ایشان و درمان مشکلات و امور توسط آنها مشخص میگردد؛
گریزی نیست از اینکه انسان از هوا و هوس و منیّت رها شود تا حکمت و علم آنها علیهمالسلام برایش آشکار گردد. خدای سبحان نیز با همین علم بر فرشتگان دلیل و حجت میآورد:
﴿(و همهی اسمها را به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگوييد مرا به این نامها خبر دهيد)﴾() که این، بهترین دلیل برای خلیفهی خدا در زمینش میباشد.
راه سوم: برای شناخت خلیفهی خدا در زمینش، برافراشتن پرچم بیعت برای خدا یا مُلک و پادشاهی تنها از آنِ خداوند است که خدای سبحان آن را برای اولین خلیفهاش در زمینش یعنی حضرت آدم ع خواستار شد:
﴿(چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد)﴾() ؛
یعنی او را اطاعت نمایید و فرمانش را گردن نهید چرا که او خلیفه و جانشین من است.
خدای متعال میفرماید: ﴿(بگو: بار خدايا، تويی صاحب ملک، به هر که بخواهی ملک میدهی و از هر که بخواهی ملک میستانی، هر کس را که بخواهی عزت میدهی و هر کس را که بخواهی ذلیل میگردانی)﴾()
و همچنین میفرماید: ﴿(مالک روز جزا است)﴾().
همچنین در تلبیه حج میگوییم: (پادشاهی از آنِ تو است و شریکی نداری).
آنها با هیچ کس بر سر این حقیقت، مدارا و سازش نمیکنند؛ حتی اگر به خاطر بر دوش کشیدن این پرچم، متهم شوند. همانطور که در گذشته دربارهی عیسی ع میگفتند: «او بر پادشاهی بر بنی اسرائیل حریص است»، همان سلطنت و پادشاهی که علمای بیعامل بنی اسراییل با سازش و مدارا با روم، تباهش نموده بودند. دربارهی دعوت حضرت محمد ص نیز میگفتند: «نه بهشتی در کار است و نه جهنمی، فقط مدعی حکومت است»؛() یعنی محمد ص آمد تا پادشاهی را برای خود و فرزندانش طلب کند. دربارهی علی ع نیز گفته شد: «او بر پادشاهی حریص است» با آنکه از او میشنیدند که میگفت: «ما لِعلی و ملک لّا یبقی» (علی را با سلطنتی که دوام ندارد، چه کار!) در حالی که زهد او و روی برگردانیدنش از دنیا و زینتهای آن را میدیدند. این وضعیت عیسی ع و محمد ص است که کاملاً آشکار و مشخص میباشد.
انبیا و اوصیا، اتهامات وارد آمده از جانب مردم را به حساب نمیآورند؛ یعنی آنگونه که علمای بیعمل رضایت مردم را بر خشم خدا ترجیح میدهند، رفتار نمیکنند؛ از این رو است که مردم، پیرو علمای بیعمل میشوند و با انبیا و اوصیا که خواهان حاکمیت خدا بر زمینش هستند، چه در تشریع (قانونگذاری) و چه در تنفیذ (حاکمیت و اجرا)، به نبرد بر میخیزند. باید قانون و دستور از طرف خدا باشد و حاکم نیز از طرف خدای سبحان و متعال انتخاب شود و این وضعیت، باب طبع بیشتر مردمی که پیرو شهوات گشتهاند و متمایل به راحتی و عافیت دنیا در برابر عافیت آخرت میباشند، نیست.
خدای علیم خبیر وضعیت بیشتر مردم را به ما خبر داده است، که چیزی نمیتوان بر آن افزود:
﴿(و اگر از اکثريتی که در اين سرزمين هستند پيروی کنی، تو را از راه خدا گمراه سازند)﴾().
﴿(ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند)﴾().
﴿(بيشتر مردم ايمان نمیآورند، هر چند تو (به ايمان آوردنشان) حريص باشی)﴾().
﴿(و پیش از آنها، بیشتر گذشتگان گمراه شدند)﴾().
﴿(و آن دو را جز به حق نیافریدیم، ولی بیشترشان نمیدانند)﴾().
﴿(بگو سپاس و ستایش تنها از آنِ خدا است ولی بیشترشان نمیدانند)﴾().
﴿(بگو سپاس و ستایش تنها از آن خدا است ولی بیشترشان نمیاندیشند)﴾().
﴿(گفتند: اگر از هدایت همراه با تو پيروی کنيم، از سرزمينمان رانده خواهیم شد. آيا، آنها را در حرمی امن جای ندادیم که همه گونه ثمرات در آن فراهم میشود که اين رزق و روزی است از جانب ما؟ ولی بيشترشان نمیدانند)﴾().
مردم برای شناسایی خلیفهی خدا در زمینش به بیش از این سه ابزار نیاز ندارند. این سه مورد، جز در خلیفهی خدا در زمینش، در هیچ کس دیگری جمع نمیشود ولی آنها درست مثل گروه نخستین، تفکیک شدند؛ همان گروهی که خدا امتحانشان فرمود؛ فرشتگان ایمان آوردند و سجده کردند و ابلیس کفر ورزید و بزرگی فروخت و راضی نشد که بین او و خدا، واسطهای باشد (یعنی همان خلیفهی خدا در زمینش). این شاخصهای سهگانه، حجت کامل خدای سبحان برای راهنمایی خلق به خلیفهی او در زمینش میباشند.
با این حال خدای سبحان و متعال از سرِ لطف و رحمت وسیعش، انبیا و اوصیا را با آیات و نشانههای بسیاری یاری داد که از جملهی این آیات و نشانهها: معجزات و رؤیاهایی است که مؤمنان میبینند و سایر مواردی که به دنبال باز کردن و بحث و بررسی آنها نیستم و میتوانید در این خصوص به کتابها و نوشتههای برادرانمان از انصار امام مهدی ع که خدا حفظشان کند و توفیق هر خیری در آخرت و دنیا را به آنها عطا فرماید، مراجعه نمایید.
اما فقط به صورت جزئی و گذرا دربارهی معجزه که انبیا به وسیلهی آنها تأیید شدند، به دلیل اهمیت آن و غفلتی که مردم در این خصوص دارند، بحثی مینمایم: موضوع شُبهه و سوء تفاهم در مورد معجزه و هدف از آن.
همانطور که مردم میدانند از جمله معجزات موسی ع، عصا است که تبدیل به افعی شد، و این معجزه در زمانی رخ داد که سحر و جادوگری رایج بود، و از معجزات عیسی ع، شفای بیماران است، در زمانی که طب بسیار شایع بود، و از معجزات محمد ص، قرآن است، در زمانی که بلاغت بسیار شایع و منتشر شده بود. کسی که درکی از حقیقت ندارد، علت مشابهت معجزه با آنچه در آن زمان شایع بوده است را اینگونه تحلیل میکند که هدف از معجزه، صرفاً پیروزی بر ساحران، پزشکان و سخنوران میباشد تا عجز و ناتوانیشان را به اثبات برساند؛ ولی حقیقتی که بر مردم پوشیده مانده ـبا اینکه در قرآن ذکر شده استـ این است که معجزهی مادی، همراه با مقداری شبهه و پوشیدگی برای مقهور کردن کسی که جز ماده را نمیشناسد، میآید. خداوند سبحان، به ایمان مادی رضایت نمیدهد، بلکه ایمان باید مبتنی بر غیب باشد. ﴿(آنان که به غيب ايمان میآورند و نماز را به پا میدارند و از آنچه روزيشان دادهايم، انفاق میکنند)﴾().
﴿(تو، تنها کسی را بيم میدهی که از قرآن پيروی کند و از خدای رحمان در نهان بترسد. چنين کس را به آمرزش و مزدی کریم بشارت بده)﴾().
﴿(آنهايی را که در نهان از خدای رحمان میترسند و با دلی توبهکار آمدهاند)﴾().
﴿(ما پيامبرانمان را با دليلهای روشن فرستاديم و به همراه آنها کتاب و ترازو را نيز نازل کرديم تا مردم عدالت را به پا دارند و آهن را که در آن نيرويی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستاديم، تا خدا بداند چه کسی به ناديده، او و پيامبرانش را ياری میکند که خدا توانا و پيروزمند است)﴾().
آنچه مطلوب میباشد و خداوند سبحان میخواهد ایمان به غیب است و معجزهای که خداوند سبحان میفرستد باید به گونهای باشد که مِیدانی برای ایمان به غیب باقی گذارد و از همین رو است که مقداری از شبهه و پوشیدگی در آن وجود دارد و به همین دلیل در بسیاری مواقع با آنچه که در زمان فرستادنش رایج بوده است، مشابهت دارد. ﴿(و اگر (آن پيامبر را) از ميان فرشتگان بر میگزيديم باز هم او را به صورت مردی میفرستاديم و بر ایشان همان میپوشانیدیم که آنها میپوشند (اين خلط و شبهه که پديد آوردهاند بر جای مینهاديم))﴾().
به همین دلیل مادیگرایان و کسانی که جز مادّه نمیشناسند، تشابهی که وجود دارد را بهانهای برای سقوطشان قرار میدهند:
﴿(چون حق از جانب ما به سوی آنان آمد، گفتند: چرا آنچه به موسی داده شده به او داده نشده است؟ آيا اينان پيش از اين به آنچه به موسی داده شده بود کافر نشده بودند؟ و گفتند که اين هر دو، دو جادو هستند که پشتیبان یکدیگرند و ما به هيچ يک ايمان نمیآوريم)﴾().
تشابه و شباهت، بهانهای برای آنان بود تا بگویند: ﴿(هر دو جادو هستند)﴾ و﴿(ما به هیچ یک ایمان نمیآوریم)﴾ ، امیرالمؤمنین ع در وصف یکی از منافقان میفرماید: «(... تا شبهات را عذری برای سقوط خود قرار دهد)»().
اما اگر معجزه، قاهر و چیره باشد و هیچ تشابه و شبههای در آن باقی نماند، دیگر هیچ مجالی برای ایمان به غیب باقی نمیماند و نتیجهاش ایمانی خواهد بود که با زور و اجبار حاصل میشود که در حقیقت، ایمان نیست و چیزی از اسلام در آن وجود ندارد بلکه تسلیم شدنی است که مورد رضایت خداوند نمیباشد و خداوند خواهان چنین چیزی نیست و آن را نمیپذیرد: ﴿(ما بنی اسرائيل را از دريا گذرانيديم. فرعون و لشکريانش به قصد ستم و تعدّی به تعقيبشان پرداختند. تا جایی که فرعون در آستانهی غرق شدن قرار گرفت و گفت: ايمان آوردم که هيچ خداوندی جز آن که بنی اسرائيل به آن ايمان آوردهاند نيست، و من از تسليم شدگانم)﴾(). فرعون ایمان میآورد و مسلمان و یا حداقل، تسلیم میشود، (درست) پیش از مردنش، ولی خدا از این ایمان راضی نیست و این ایمان و اسلام را نمیپذیرد و خدای سبحان اینگونه جوابش را میدهد: ﴿(آیا اکنون (ایمان میآوری)؟! در حالی که تو پیش از این عصیان میکردی و از مفسدان بودی)﴾().
این به آن علت است که ایمانی که به سبب معجزهی مقهور کننده به دست آید، مجالی برای آنان که جز این عالم مادی را نمیشناسند باقی نمیگذارد تا آن را تأویل کنند یا بر آنان که به آن ایمان آوردهاند، شبهه وارد نمایند و به این ترتیب مجالی برای ایمان به غیبی که خداوند ایمان را به واسطهی آن و از طریق آن میخواهد، بر جای نمیماند. بنابراین چنین ایمانی پذیرفته نمیشود، چرا که این نوع ایمان، پناه بردنی از روی قهر و اجبار است و ایمان حقیقی محسوب نمیگردد. ﴿(آيا انتظاری جز آن دارند که فرشتگان نزدشان بيايند؟ يا پروردگارت؟ يا پارهای از نشانههای پروردگارت بر آنها بیاید؟ روزی که برخی نشانههای پروردگارت بیاید، ايمان کسی که پيش از آن ايمان نياورده يا در ایمانش خیری به دست نیاورده است، سودی نخواهد داشت. بگو: منتظر باشيد، که ما نيز منتظریم)﴾(). ﴿(در روز فتح و گشایش، ايمان آوردن کافران سودشان ندهد و مهلت نیز داده نشوند)﴾().
اگر خداوند میخواست مردم را از روی ناچاری و به اجبار مؤمن کند، با انبیایش، معجزات قاهر و ناتوانکننده میفرستاد تا مجالی برای کسی باقی نماند تا بگوید: ﴿(هر دو جادو هستند)﴾ یا بگویند ﴿(خوابهای پريشان است، يا دروغی است که میبندد يا شاعری است. پس برای ما از آن گونه که به پيامبران پيشين داده شده بود معجزهای بياورد)﴾(). حق تعالی میفرماید: ﴿(اگر پروردگار تو بخواهد، همهی کسانی که در روی زميناند ايمان میآورند؛ آيا تو مردم را به اجبار وا میداری که ايمان بياورند؟)﴾(). خدای متعال میفرماید: ﴿(اگر اعراض و رویبرگردانیدن آنها بر تو گران است، خواهی نقبی در زمين بجوی يا نردبانی بر آسمان بنه تا معجزهای برايشان بياوری، اگر خدا بخواهد، همه را به راه راست میبرد؛ پس، از نادانان مباش)﴾().
سپاس و ستایش تنها از آنِ خداوند است که به ایمان از طریق غیب، رضایت داد و ایمان را همراه با غیب و از میان غیب قرار داد و به ایمان بر اساس ماده رضایت نداد و آن را با ماده و از طریق ماده قرار نداد تا به این وسیله صاحبان قلبهای زنده و چشمهای بینا از دیدههای نابینا و قلبهای مُهر زده شده، متمایز گردند.
حق همان است که گفته شد، حتی اگر بسیاری از افراد باشند که در این موضوع بحث و جدل نمایند. من فقط به مقداری کم و برای گشودن باب بحث اکتفا کردم و بقیه را برای مؤمنان باقی میگذارم تا آن را شرح و بسط دهند و به اصل موضوع بر میگردم و میگویم: از آنچه گذشت روشن میشود که جهاد همراه با خلیفه و جانشین خدا در زمینش و به دستور او، حق است و هر چیز دیگر غیر از آن، بیهوده و باطل است.
از ابان بن تغلب روایت شده است: وقتی یادی از کسانی که در مرزها کشته میشدند به میان آمد، ابو عبد الله ع حاضر بود و فرمود: «وای بر آنها! با این عمل در پِی چه هستند؟ در کشته شدن در دنیا و کشته شدن در آخرت شتاب میکنند! به خدا سوگند کسی شهید محسوب نمیشود مگر شیعیان ما؛ حتی اگر در بسترهای خویش بمیرند».()
* * *