جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
در حقیقت برای خداوند سبحان و متعال اسمی که او را از غیب به شهود ظاهر نماید، یا شناختی کامل از کُنه و حقیقتش بدهد، یافت نمیشود؛ بلکه تمام اسامی کریم و مقدسش اسمهایی برای صفات ذاتی یا افعالی او میباشند.
اسم الله به اینکه اسمی است که در بر گیرندهء همهء صفات کمالی ذاتی و افعالی خارج شده از آن میباشد، اختصاص داده شده است.
و بهعبارتي: اینکه اسم رحمان برای صفت رحمتش قرارداده شده است؛ و او به واسطهء رحمتش رحم میکند ، و رحمت ، عین ذات او است ، و اسم قادر (توانا) برای صفت توانایی او وضع شده است؛ او با قدرتش، قادر و توانا است ، و قدرت، عین ذات او میباشد؛ همانطور که از ائمه (علیهم السلام) روایت شده است، و ميتوان به كتاب توحيد شيخ صدوق رجوع شود .
این ذات توصیفشده بهوسیلهء این صفات، و شناختهشده بهوسیلهء این اسمها، غیر از کُنه و حقیقت او سبحان و متعال میباشد؛ حقیقتی که غیر از خودش کسی آن را نمیشناسد ، کُنهی که با اضافه کردن “هاء” به انتهای کلمهء ذات هنگام گفتن ذاتُهُ (ذاتَش) آن را اثبات، و غایب بودنش را نیز با إعراب ضمّه (ــُـ) بیان میکنیم.
بهعبارت دیگر : در ضمیر غایب “هو” (او)، (هاء) برای اثبات او ، و (واو) برای غیب بودنش میباشد ، و از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (خداوند تبارک و تعالی قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را نازل فرمود، که «هاء» اثبات ثابت ، و «واو» اشاره به غیب میباشد).
باید توجه داشت که ذات و کُنه، فقط در مقام شناخت و تجلّی (یعنی ظهور) با یکدیگر فرق دارند؛ وگرنه او سبحان و متعال، حقیقتی یکتا و بسیط است که نه جزئی دارد و نه ترکیبی در آن وجود دارد ، و او نوری است که برای حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به اندازهء چیزی شبیه سوراخ سوزن گشایش یافت؛ و فقط ذات توصیف شده ای بود نه حقیقت و کُنهی که برای تمامی خلایق غایب است، چه محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و چه پایینتر از او؛ همانطور که از اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده است؛ کسانی که هفتاد و چند حرف از اسم اعظم را میشناسند ، و خداوند سبحان یک حرف را نزد خودش در علم غیب ویژهء خود قرار داده است ، این معنا در دعا از اهل بیت (علیهم السلام) روایت ، و در چند دعا تکرار شده است: (اسم پوشیدهء نگهداریشدهای که از تو به سوی کس دیگری خارج نشده است).
در حدیث از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (خداوند تبارک و تعالی اسمی خلق نمود در حالی که او عزوجل با حروف ستایش نمیشود، و با لفظ سخن نمیگوید، و با شخصیت به هیأت جسم درنمیآید، و با تشبیه کردن توصیف نمیشود، و با رنگها رنگین نمیگردد، اقطار (جهتها) در او راهی ندارد، و حدود از او بهدور است، و از احساس هر توهّمکنندهای پنهان و پوشیده است ، بی آنکه پردهای باشد؛ پس خداوند آن اسم را کلمهای تام بر چهار جزء همزمان قرار داد، بهطوری که هیچ کدام از این اجزا بر دیگری اولویت ندارد؛ از آنها سه اسم بهجهت احتیاج خلق به آنها ظاهر نمود، و یکی را پوشیده نگاه داشت ، که همان اسم پوشیدهشدهء نگهداشتهشده است، و اینها اسامی سهگانهای هستند که ظاهر شدند. پس ظاهر، همان الله تبارک و تعالی است، و خداوند سبحان برای هر کدام از این اسمها چهار رکن مسخّر گردانید.... تا انتهای حدیث).
هر اسم از اسمهای خداوند سبحان و متعال سایهای در خلق دارد؛ سایهء ذات یا شهر کمالات الهی ، یا اسم الله, حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) ، یا شهر علم میباشد. سایهء رحمان ـ که درب شهر کمالات الهی است ـ علی (علیه السلام) است که دروازهء شهر علم میباشد ، و سایهء رحیم ـ که درب شهر کمالات خداوندی است ـ حضرت فاطمه (علیها السلام) ، یا دروازهء شهر علم است . و به همین صورت سایر ارکان دوازدهگانهء این سه اسم اینچنین میباشند. تنها اسمی که هیچ سایهای در خلق ندارد، حقیقت یا کُنه خداوند میباشد؛ بلکه سایهء آن، ذات الهی است؛ از همین رو عبادت حقیقی ، عبادت کُنه و حقیقت میباشد ، که بالاترین درجات آن را کسی جز محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نمیشناسد؛ همان کسی که در مسابقه پیروز شد ، و این لیاقت را پیدا کرد که همهء خلق به بندهبودن او شهادت دهند.
امیرالمؤمنين (علیه السلام) میفرماید: (.... کمال توحید ، اخلاص برای او ، و کمال اخلاص، نفی صفات از او است؛ چرا که هر صفتی گواهی میدهد که غیر از موصوف میباشد ، و هر موصوف گواهی میدهد که غیر از صفت است... ).
امام رضا (علیه السلام) میفرماید: (هیچ شناختی نیست مگر به اخلاص ، و هیچ اخلاصی همراه با تشبیهکردن نيست، و هیچ نفیکردنی همراه با اثبات صفات برای تشبیهکردن، نمیباشد). و این مقام و جایگاه حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) میباشد.
و امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: (و با ذاتی که جز او کسی آن را نمیشناسد، برای خلقش شناخته شده است).
يعنی: با ظهور ذات و تجلی آن در خلق بهوسیلهء محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)؛ پس خداوند با محمد شناخته شد ، و کسی محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را آن گونه که شایستهاش است نمیشناسد مگر خداوندی که او را خلق نمود. از همین رو امیر المؤمنین (علیه السلام) میفرماید: (آن که کسی جز او آن را نمیشناسد....). پس کسی ذات یا الله را نمیشناسد ، مگر او (هو) سبحان و متعال؛ همانطور که کسی تجلی و ظهور آن در خلق را نمیشناسد جز او سبحان و متعال.
آری، درب شهر علم بیشتر آنچه در شهر است را میداند نه تمامی آنچه در آن است را. بنابراین علی و فاطمه، محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را میشناسند، اما نه آنگونه که آن حضرت ، خودش را میشناسد و نه آنگونه که خداوند او را میشناسد.
امیر المؤمنین (علیه السلام) میفرماید: (اگر پرده برای من برداشته شود....)، در حالی که همانطور که در حدیث آمده است برای رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مثل سوراخ سوزنی برداشته شد.
بنابراین کمال عبادت و اخلاص برای او سبحان و متعال، عبادت کُنه و حقیقت ، و توجه به او سبحان و متعال میباشد ، نه به ذاتی که توجه به آن در کمترین حد خود خالی از طمع برای بهدست آوردن کمال نیست.
از اینجا به جایگاه و مقام پیامبر خدا سید بزرگوار حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) پِی میبریم؛ هنگامی که بقایش را گناهی برمیشمارد، و وجودش را خطایی میداند که از آن استغفار میکند و طلب بخشش از او سبحان و متعال مینماید، و پاسخ از کریمترین کریمان سبحان و متعال با کنار زدن بخش کوچکی از پرده، داده میشود؛ که در نتیجه به نوسان درمیآید تا آنجا که برای ملائکهء بزرگ کریم خداوند نور او (صلّى الله عليه وآله وسلّم) با نور خداوند سبحان و متعال که بسیار والامقام است، اشتباه گرفته میشود. در حدیث معراج از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: (خداوند پیامبرش (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را به آسمانهای هفتگانه عروج داد. در اولی برکت بر او داد، در دومی .... تا آنجا که میفرماید: سپس حضرت به آسمان دنیا عروج کرد. فرشتگان به اطراف و اکناف آسمان پراکنده شدند، سپس بهسجده افتادند و گفتند: سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح، چقدر این نور شبیه به نور پروردگار ما است. پس از این کلام جبرئیل (علیه السلام) فرمود: الله اکبر الله اکبر (خدا بزرگتر است)! فرشتگان ساکت شدند، و دربهای آسمان گشوده شد و فرشتگان اجتماع نمودند. سپس به محضر مبارک نبی اکرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مشرّف شدند، فوج فوج جلو آمدند و به آن سرور سلام نمودند. بعد عرضه داشتند: ای محمد، برادرت چطور است؟ حضرت فرمود: بر خیر است. فرشتگان گفتند: اگر او را درک کردی، سلام ما را به او برسان. پیامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود: آیا او را میشناسید؟ عرضه داشتند: چگونه او را نشناسیم و حال آنکه خداوند عزّوجلّ پیمان تو و پیمان او را از ما گرفته است و ما بر تو و او صلوات میفرستیم.... سپس حق تعالی آن حضرت را به آسمان دوم عروج داد. زمانی که آن جناب نزدیک درب آسمان رسید فرشتگان به اطراف آسمان پراکنده شده، بهسجده افتادند و گفتند: سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح، چقدر این نور شبیه به نور پروردگار ما است. جبرئیل (علیه السلام) گفت: اشهد ان لا اله الا الله . اشهد ان لا اله الا الله.... تا انتهای حدیث).
*****