جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
(١). أي الإنسان.
(٢). مثل العين.
در این بخش به آنچه پیشتر بیان کردهایم رجوع مینماییم؛ اینکه حکم به هدفمند بودن یا نبودن یک عمل، بیشک باید پیرو شناخت نقشهء آن عمل که کار با آن آغاز میشود، باشد ، و اینکه آن عمل از ابتدا قانونمند بوده، و محکوم به نظام و شناخت فرجام آن عمل میباشد. از آنجا که شناخت نقشه و حرکت آن و حکم به اینکه تصادفی بوده است یا غیرتصادفی، مسئلهای است که بهطور کامل در دسترس نمیباشد، لذا آنچه در اختیار خواهیم داشت، نتیجهء آن (مانند انسان) یا مقداری از نتیجهء آن (مانند چشم انسان) و بررسی آن برای صدور حکم خواهد بود. اکنون ما به وضوح میبینیم که ارجحیّت، بر هدفمند بودن نقشهء ژنتیکی است و هرکس که نمیخواهد با وجود آنچه در زمینهء ابزار هوشمندی بیان کردیم، این حکم را تصدیق کند، به خودش مربوط است.
جهشهای غیرمفید یا زیانباری که ژنهای عامل بیماریهای خاص بهبار میآورند، دلیل صددرصدی بر قاعدهمند نبودن جهش ژنتیکی محسوب نمیشوند، زیرا ممکن است علت بروز آنها، جهشهای ژنتیکی که به دلیل برخورد اشعههای خارجی به موجود زنده بهوجود میآیند، باشد؛ همان طور که این پدیده در مورد برخی جهشها که موجب بروز بیماریهای سرطانی میگردند، مشاهده میشود. بهطور کلی در اینجا مسئله ارتباطی با نقشهء ژنوم و سیستم جهش داخلی آن ندارد. علاوه بر این باید بدانیم زمانی که میگوییم جهش ژنتیکی ضابطهمند است نه تصادفی، این به آن معنا نیست که این نوع جهش صددرصد آرمانی و عالی عمل میکند و هیچ نقص و پسرفتی در آن راه ندارد که باعث ایجاد ژنهای مُسبّب بروز بیماریها گردند و نسلها، این بیماری را از طریق این ژن (مانند سرطان پستان) به ارث ببرند. این مسائل به وقوع میپیوندند، اما در مسیر تکاملِ کلیِ هدفمند تأثیری ندارند. آنچه مهم است تحقق هدف است، اما میتوان از وجود خطا ـ با علت پذیرنده ـ به گونهای گذر کرد که بهطور کلی سبب ایجاد مشکلی در راه تکامل نشود و این به آن معنا نیست که نقشهء ژنتیکی تصادفی است، یا اینکه برای رسیدن به هدفی معین طراحی نشده است، زیرا نظام DNA و دقیق بودن ترکیب آن و نیز صحّت و دقّت همانندسازی اطلاعات آن، همچنین احتمال اندک رویدادن اشتباه در همانندسازی اطلاعات، همگی حاکی از آن است که بر ژنها قانونی حکمفرمایی میکند که بر تغییر و جهش آنها نظارت دارد، به گونهای که این تغییر در غالب موارد، ثمربخش و مفیدِ فایده میباشد.
١. المصدر (دوكنز- صانع الساعات الأعمى): ص١٧٦.
این سخن دکتر داوکینز مؤید دقت همانندسازی صحیح و این نظام شگفتانگیز میباشد:
«در دنیای واقعی، یک منشی خوب در هر صفحه یک اشتباه دارد که حدوداً میشود نیممیلیارد برابر میزان خطای ژن هیستون هـ٤ (histone H4)». (١)
١.منبع (ریچارد داوکینز، ساعتساز نابینا): ص١٧٦.
و دکتر داوکینز گفتهء خود را تکمیل کرده و اظهار میدارد که انتخاب طبیعی حتی منتظر اشتباهها و پسرفتهای بیفایده در خارج است تا آنها را تصفیه و پاکسازی نماید. وی میگوید:
٢. المصدر (دوكنز- صانع الساعات الأعمى): ص١٧٦.
«در این مقایسه اندکی فریبکاری شده بود؛ ولی منظور من جالبتر کردن و روشن کردن موضوع بود. آنچه میخواستم بیان کنم، درک میزان اشتباه در نسخههای کپیشده بود. اما اسناد هیستون H4 فقط کپی نشده، بلکه در معرض انتخاب طبیعی هم واقع شدهاند. وجود هیستون برای بقا اهمیت حیاتی دارد. از آن در مهندسی ساختار کروموزومها استفاده میشود. احتمالاً در نسخهبرداری از ژن هیستون هـ٤ اشتباههای زیادی هم رخ داده است، ولی زندگی جانوران جهشیافته ادامه نداشته یا لااقل تولیدمثل نکردهاند. برای اینکه این قیاس عادلانهتر باشد، باید فرض کنیم که در صندلی هر تایپیستی تفنگی کار گذاشتهاند به نحوی که اگر اشتباه کند، بلافاصله او را بیرحمانه هدف قرار میدهد، تا تایپیستِ کمکی جای او را بگیرد "خوانندههای نازکدل ممکن است ترجیح دهند صندلیها گردان باشد و به آرامی تایپیستِ خطاکار را از صف خارج کند، ولی تفنگ تصور واقعیتری از انتخاب طبیعی ایجاد میکند"»(٢).
٢.منبع (ریچارد داوکینز، ساعتساز نابینا) ص١٧٦.
(#)- هیستونها (Histone) پروتئینهای موجود در هستهء سلولهای یوکاریوت هسـتند. بـهطـور معمـول پـنج هیسـتونِ فراوانِ موجود در سـلولهای یوکـاریوتی H1 ،H2A ،H2B ،H3 و H4 مـیباشـند. رشـتههای DNA بـهدور پروتئینهـای هیستون پیچ میخورد و نوکلئوزوم را تشکیل میدهد. هیستونها با داشتن بار الکتریکی مثبت با گروههای فسـفات کـه بـار الکتریکی منفی دارند در دی ان ای اتصال مییابنـد. بـه ایـن ترتیـب هیسـتونها نقـش سـازماندهی و فشردهسـازی DNA کروموزومی را بر عهده دارند. (مترجم)
بنابراین خلل باقیمانده اگر با تکامل و ارتقا که نتیجهء حرکت و تغییر و جهش ژنها میباشد همراه گردد، چیز قابل ذکری نخواهد بود؛ به این معنا که جهش و تغییر و جایگزینی قانونمند است و تصادفی نمیباشد. ماشینی که در کارخانهای معین قرار داده شده و کالای مشخص و مفیدی را تولید میکند قانونی دارد و هدفمند است؛ حتی اگر روزی به دلیلی چیز بیفایدهء دیگری یا حتی چیز بد و مضری تولید کند. همچنین اگر جهش ژنتیکی و انتخاب طبیعی را یک مجموعهء عملیاتی رو به تکامل در نظر بگیریم، واضح است که این دو یکدیگر را کامل میکنند تا در نهایت، حیات و تنوع و تکامل و پیشرفت آن حاصل شود. این به آن معنا است که این مجموعه ضابطهمند بوده و بر اساس قانونی نتیجهبخش عمل میکند.
اما اگر اشکال از دید فلسفی و به این صورت مطرح شود: چرا نظام ژنی یا نظامDNA ایدهآل نیست و در آن نقص وجود دارد؟ در حالی که اگر خالق آن کامل مطلق است، نظام هم باید کامل و بینقص باشد؛ همانند اشکالاتی که در مورد عصب حنجره پیشتر مطرح شد یا همانند آنچه در ژنهای ناقل برخی بیماریها مشاهده میکنیم. چرا نقشهء ژنتیکی و قوانین تکامل به گونهای ایدهآل وضع نشده است تا این اشکالات در آنها راه نیابد و این هدر رفتن انرژی در اثنای روند تکامل و پس از آن بوجود نیاید؟
به این اشکال علاوه بر آنچه پیشتر گفته شد، به چند صورت میتوان پاسخ داد:
٢. فهذه الأيدي هم خلق الله الذين يعملون بأمره، ومهما كان قربهم وعلو شأنهم فهم خلق وليسوا لاهوتاً مطلقاً فمحمد وعلي (عليهما السلام) وآل محمد والأنبياء والملائكة (عليهم السلام) هم كائنات مخلوقة فيها ظلمة ولا تخلو من النقص الذي تعكسه في العمل.
اول: خالق مستقیم یا طراح مستقیم، لاهوت مطلق نیست، بلکه عواملی روحانی از مخلوقات خداوند میباشند؛ چنانکه در قرآن آمده خداوند با دستان خلق نموده است: ﴿و آسمان را با دستانی بنا نهادیم و حقاً که ما وسعتدهنده هستیم ﴾﴿الذاريات:٤٧﴾ . دستان خداوند یعنی همان کارگزارانی که به ارادهء او عمل میکنند. بنابراین خالقِ نقشهء ژنوم، دستان خداوند یعنی مخلوقی است ناقص، نه خود خداوندِ کامل و مطلق؛ پس اشکالی ندارد که خالقِ نقشهء ژنوم، نه تنها این نقشه را به گونهای ایدهآل وضع نکند، بلکه نقشهای بیافریند که نقص و تاریکی در آن راه داشته باشد (٢)، زیرا وی لاهوت مطلق نیست.
٢. این دستان همان آفریدههای خدایند که اوامر الهی را اجرا میکنند. اینها هرچند مقام قرب و علو شأن داشـته باشـند بـاز هم مخلوق هستند و لاهوت مطلق نمیباشند. پس محمـد و علـی (عليهما السلام) و آل محمـد و پیـامبران و ملائکـه (عليهم السلام) موجـوداتی مخلوق هستند که در آنها تاریکی وجود دارد و از نقصی که در عمل بازتاب میشود برکنار نیستند.
دوم: عالم جسمانی، عالمی است که با نور و ظلمت توصیف میشود و قابلیت اجرای قانون را در همین چهارچوب دارا است؛ یعنی ناقص است و کامل نیست و باید این نقصِ آن اثری داشته باشد.
سوم: از کجا معلوم که قانونگذار، خودش خواهان برخی اشتباهها یا ژنهایی که ویژگیهای نامطلوب یا بیماری را به ارث میگذارند نباشد؟! در سطحی که ما برای قانونگذار اصلی که همان خداوند است مطرح نمودیم، میتوانیم بگوییم: بیماریها در واقع امتحانهایی برای آزمودن خَلقَش و سنجشِ میزانِ صبر آنها است؛ بنابراین نقصها و بیماریها از منظر دینی دلیل دارند.
چهارم: این اشکال را میتوان بهوسیلهء یک واقعیت و اصلِ ثابت رد کرد و آن این است که طرحکنندهء اشکال، کار خود را بر مبنای نتایجی پایهگذاری کرده که از برخی مقدمات ابتدایی و میانی آن غفلت ورزیده است. چه بسا این طراحیِ بهظاهر ناقص و مخدوش برای نجات جانداران در مراحلی خاص از تکامل در زمانهای گذشته و یا حتی در مراحلی از زندگی آنها صورت گرفته باشد(#).
(#)- نمونهء آن بیماری مالاریا است که توسط پشهء آنوفِل منتقل میگردد. آنوفلهای بیماریزا سالانه جان بیش از ٢میلیون نفر در جهان را میگیرند و حالت تهوع، سردرد، بدن درد، تعرق شدید، رنگپریدگی و کماشتهایی از علائم شایع این بیماری است. نکته جالب اینجاست افراد مبتلا به بیماری ژنتیکی کمخونی داسیشکل و تالاسمی در برابر مالاریا مقاوم هستند. انگل مالاریا در صورت کاهش اکسیژن قادر به ادامه حیات نیست و افراد مبتلا به کم خونی داسیشکل و تالاسمی به علت کاهش اکسیژن خون در برابر این بیماری مصون بوده و انگل مالاریا فرصتی برای رشد و تکثیر ندارد. تعداد افراد دارای کمخونی داسیشکل و تالاسمی در مناطق گرمسیری بهعلت مقاومت آنها در برابر مالاریا در حال افزایش است. (مترجم)
در خصوص تشخیص قانونمندی جهش ژنتیکی، موضوع بسیار مهمی باقی میماند؛ اینکه: آیا تکامل فقط بدنبال جهش ژنتیکی پدید میآید؟ یا به عبارت دیگر: آیا جهش ژنتیکی، بوجود آورنده و جهتدهندهء تکامل است؟
در واقع این اشکال همواره برای رد کردن ضابطهمند بودنِ جهشِ ژنتیکی به کار میرود:
(١)- المصدر (دوكنز- صانع الساعات الأعمى): ص٤٠٥.
«جهش برای تکامل لازم است ولی در مورد کافی بودنش جای بحث وجود دارد. تغییرات تکاملی، خیلی بیشتر از آنکه بتوانیم فقط آنها را به حساب شانس بگذاریم، پیشرفت بشمار میآیند. مشکلِ در نظر گرفتنِ جهش، به عنوان تنها نیروی پیشبرندهء تکامل را میشود اینطور ساده کرد: چطور میشود از جهش انتظار داشت بداند چه چیز برای جانداری خوب است و چه چیز خوب نیست؟ از میان تمام تغییراتِ ممکنی که احتمال رخ دادنش برای دستگاه پیچیدهای مثل یک عضو وجود دارد، بیشترشان نتیجه را بدتر میکنند. فقط اقلیت بسیار کوچکی از تغییرات در جهت بهتر کردن آن میباشد. از هر کس که جهش بدون انتخاب را نیروی پیشبرندهء تکامل میداند، باید پرسید، جهش چطور میتواند کار را در جهت پیشرفت پیش ببرد؟ با چه داناییِ جادوییِ کارسازیشده در درون بدن، تصمیم میگیرد که در جهت بهتر شدن جهش کند، نه در جهت بدتر شدن؟»(١).
(١)- منبع (ریچارد داوکینز- ساعتساز نابینا): ص٤٠٥.
داوکینز به گونهای سخن میگوید که گویی قضیه تنها یکی از این دو حالت است: یا نیروی پیشبرندهء تکامل فقط جهش ژنتیکی است، یا اینکه جهش ژنتیکی فرآیندی تصادفی است و راهبر این فرآیند هم فقط انتخاب طبیعی میباشد. واقعیت آن است که وضعیت بین این دو است؛ نه انتخاب به تنهایی راهبر فرآیند تکامل است، و نه جهش ژنتیکی به طور صددرصد این مهم را بر عهده دارد، بلکه عقیدهء درست آن است که نوعی قانونمندی در جهش ژنتیکی یافت میشود که همان، پدیدآورندهء احتمالات مفید و مثمر ثمری است که به این تکاملی که ما امروزه مشاهده میکنیم فرجام یافته است. همچنین در بیرون، یک نیروی انتخابگر وجود دارد که این ژنها را حفظ میکند، آنها را به طور مداوم منتشر میسازد و ژنهای زیانبار را پس میزند. همان طور که کنار گذاشتن سازوکار انتخاب ممکن است جهش را از نظر ارزش تکامل واقعی بیمحتوا سازد، کنار گذاشتن قانونمندی جهش ژنتیکی و تصادفی بودن آن نیز باعث میشود توضیح علمی و منطقی بسیاری از پدیدههای ذاتی تکامل از قبیل تغییر سرعت تکامل دشوار گردد؛ زیرا ما میبینیم در برخی برهههای زمانی، گویی تکامل متوقف شده است ولی در برخی دیگر از دورهها سرعت بسیار زیادی به خود میگیرد. انتخاب طبیعی به تنهایی نمیتواند این پدیده را تفسیر کند.
همچنین کنار گذاشتن ضابطهمند بودن جهش ژنتیکی و غیرتصادفی بودن آن، ما را به سمت احتمالاتی سوق میدهد که امکان تحقق آنها بسیار اندک است و وقوع آنها در این چهارچوب زمانی که بر روی زمین میشناسیم، شدنی نیست. تکامل انباشتی نمیتواند این گمشدهء تقریباً ناممکن را حل کند، زیرا به تمام فرآیند تکامل تعلق ندارد، بلکه فقط به جهش مربوط است. بنابراین در پیشرفت و تکامل، هر ذرهء موجود در بدن مفید و کارآمد است - هرچند این ذره را کوچک و ناچیز تصور کنیم - و در زنجیرهء انبوهی از احتمالات، احتمالی در جهش خواهد بود. بنابراین تنها راه این است که بگوییم: جهش قانونمند است و نه تصادفی. حتی داوکینز هم به قانونمند و غیرتصادفی بودنِ جهش اعتراف دارد، ولی در چهارچوب مرزهایی که بر خداناباوری وی تأثیر سوئی نگذارد و باعث اثبات وجود پروردگار نشود.
١. المصدر (دوكنز- صانع الساعات الأعمى): ص٤٠٦.
«لازم است دقیق و شفاف توضیح دهیم که منظور ما از تصادفی بودن جهش چیست؟ تصادفی داریم تا تصادفی! بسیاری از مردم برداشتهای متفاوت از واژهء تصادفی را با یکدیگر اشتباه میگیرند. در حقیقت، از خیلی نظرها جهش ، تصادفی نیست. تأکید من روی این نظر است که این شامل چیزی معادل پیشبینی آنچه زندگی را برای جاندار بهتر میکند نمیشود. و لازم است چیزی معادل آن پیشبینی وجود داشته باشد تا بتواند بدون انتخاب برای توضیح تکامل بهکار رود. خوب است در مفاهیمی کمی گستردهتر ببینیم کجا جهش تصادفی هست و کجا نیست. ابتدا به اولین موردی که در آن جهش غیرتصادفی است میپردازیم. جهشها بر اثر رویدادهای طبیعی خاصی پیدا میشوند، این طور نیست که بهصورت خودبخود بهوقوع بپیوندند. آنها حاصل چیزی به نام «جهشزا» هستند (که خطرناک است و اغلب باعث بروز سرطان میشود)، مانند پرتو ایکس، پرتوهای کیهانی، مواد رادیواکتیو، مواد شیمیایی مختلف و حتی ژنهای دیگر به نام “ژنهای جهشزا”. و دوم: این طور نیست که همهء ژنها در همهء گونهها به یک اندازه جهش داشته باشند. و در کروموزوم، هر جایگاه (ژن) میزانِ جهشِ خاصِ خود را دارد. برای مثال، میزان جهشی که عامل بیماری “داءالرقص هانتیگتون” (شبیه رقص سنتی ویتوس) است و انسان را در سالهای اوایل میانسالی میکُشد، حدود ١ در ٢٠٠,٠٠٠ است. این میزان در گورزایی (نقص رشد غضروف) نشانگان آشنای کوتولگی، ویژگی خاص سگهای شکاری پاکوتاه و سگ پاکوتاه آلمانی، که در آنها اندازهء طول دستوپا نسبت به بدن بسیار کم است، ده برابر بیشتر میباشد. این میزانها در شرایط طبیعی اندازهگیری شدهاند. با حضور عامل جهشزایی مثل پرتو ایکس، میزان همهء جهشها بهشدت زیادتر میشود. بعضی بخشهای کروموزوم که اصطلاحاً نقاط داغ نامیده میشوند و تغییر(Turnover) ژنتیکی زیادی دارند، جایی است که در آن میزان جهش بسیار بالا است.
سوم: اینکه در هر جای کروموزوم، چه داغ باشد چه نباشد، احتمال جهش در یک جهت خاص بیش از احتمال جهش در جهت عکس آن است. این موضوع باعث پیدا شدن پدیدهای موسوم به فشار جهش میشود که میتواند در تکامل تأثیر داشته باشد. برای مثال، حتی اگر دو صورت از مولکول هموگلوبین، فرم١ و فرم٢، از نظر گزینش خنثی باشند، به این معنی که هر دو در حمل اکسیژن به خون بهطور یکسان عمل کنند، با این حال ممکن است جهش از فرم١ به فرم٢ عادیتر باشد تا عکس این حالت؛ یعنی جهش از فرم٢ به فرم١. در این مورد، گرایش فشار جهش بر این است که فرم٢ را بیشتر از فرم١ بسازد. وقتی در یک جای کروموزوم میزان جهش رو به پیش، درست معادل میزان جهش رو به پس آن باشد، میگوییم فشار جهش در آنجا صفر است.
حالا متوجه میشویم این سؤال که آیا جهش واقعاً تصادفی است، سوال بیاهمیتی نیست. جواب این سؤال بستگی به این دارد که منظور ما از تصادفی چه باشد. اگر منظور از “جهش تصادفی” این است که جهش تحت تأثیر رویدادهای بیرونی نیست، در این صورت پرتو ایکس عکسِ نظرِ تصادفی بودنِ جهش را اثبات میکند. اگر منظور از تصادفی بودنِ جهش این باشد که همهء ژنها با احتمال یکسانی ممکن است جهش داشته باشند، آنگاه نقاط داغ نشان میدهند که جهش تصادفی نیست. اگر فکر کنیم جهش تصادفی به این معنا است که در همه جای کروموزوم فشار جهش صفر است، آنگاه بازجهش نمیتواند تصادفی باشد. فقط در صورتی که تصادفی بودن را به مفهوم نبودن هیچ گرایشی در جهت بهتر کردن بدن در نظر بگیریم، آن وقت جهش کاملاً و به واقع تصادفی خواهد بود. هیچ یک از این سه نوع غیرتصادفی بودن را که ملاحظه کردیم، توانایی آن را ندارند که تکامل را در جهت پیشرفتهای سازشی، در مقابل هر نوع جهت تصادفی دیگر (از نظر کارکردی) پیش برند. تصادفی بودنی از نوع چهارم نیز وجود دارد که این قضیه در آن صادق است ولی وضوح کمتری دارد. لازم است کمی برای شرح آن وقت صرف کنیم، زیرا حتی بعضی از زیستشناسان امروزی را هم گیج کرده است»(١).
١. منبع (ریچارد داوکینز، ساعتساز نابینا): ص۴۰۶.
بنابراین داوکینز همانطور که در بالا آمد و همانطور که از نظر علمی گفته شده است، آشکارا به وجود نقاط داغ در جهش اقرار میکند و میپذیرد که فشار جهش در تمام نقاط یکسان نیست و اعتراف میکند و اعتراف میکند و اعتراف میکند... این اعترافات به این معنا است که نقشهء ژنتیکی تحت حکمفرمایی مجموعهای از قوانین قرار دارد و ضابطهمند و غیرتصادفی است و همین برای اثبات اینکه در پس آن قانونگذاری قرار دارد، کفایت میکند.
داوکینز تصادفی بودن را این گونه تعریف کرده است:
«فقط در صورتی که تصادفی بودن را به مفهوم "نبود هیچ گرایشی در جهت بهتر کردن بدن" در نظر بگیریم، آن وقت جهش کاملاً و به واقع تصادفی است.»
واقعاً شگفتآور است. وی اذعان میکند که در جهش ژنتیکی نقاط داغی وجود دارد، فشار جهش در همه جا یکسان نیست و ... و .... و .... ، و ما شاهدیم که این امور یا قوانین که در واقع حاکم بر نقشهء ژنتیکی است، با همکاری با انتخاب طبیعی، ترکیب و پیچیدگی فوقالعاده و کاملی همچون ابزار هوشمندی برتر در انسان را پدید آورده است. پس این حق را داریم که نهتنها بگوییم قوانین مزبور بر وجود قانونگذار دلالت دارد، بلکه نشان از هدفدار بودن این قانونگذار و اینکه بهدنبال بهترکردن جسم است نیز میباشد؛ زیرا شاهدیم که جسم با تکامل بهتر میشود. شگفتانگیزترین بخش تعریف داوکینز این است که وی از بیهدف بودن گرایش با وجود وقوع گرایش سخن میگوید. وی از کجا مدعی شده که گرایشی برای بهتر کردن بدن در کار نبوده است؟ حتی اگر بدن بهتر نشود، دکتر داوکینز باید با دلیل و برهان سخنش را اثبات نماید، چه برسد به اینکه این بهبودی در عمل واقع شده و یکی از اسباب پیدایش آن نیز همان جهش است که خود در سیطرهء قواعد و قوانینی چند قرار دارد، که برخی از آنها را، دانشمندان ژنتیک، زیستشناسان و دکتر داوکینز نمیشناسند و برخی دیگر از قبیل نقاط داغ، فشار جهش و غیره را میدانند.
دکتر داوکینز پا را از این هم فراتر مینهد و زمانی که خود را با آن دسته از حقایق علمی مواجه میبیند که بر جهتگیری جهش بهسمت بهبود تأکید میورزند، اعتراف میکند که جهش بهسمت پیشرفت گرایش دارد.
١. المصدر (دوكنز - صانع الساعات الأعمى): ص٤٠٨.
«تنوع و انتخاب با هم در کارند تا تکامل را بهوجود بیاورند. پیرو داروین میگوید تنوع تصادفی است، تصادفی به این معنا جهت آن همسو با پیشرفت نیست و بر اثر انتخابی است که گرایش به پیشرفت در تکامل پیدا میشود. میتوانیم اصول تکامل را به صورت پیوستاری تجسم کنیم که در یک انتهای آن داروینیسم و در انتهای دیگر جهشباوری قرار داشته باشد. جهشباورِ افراطی فکر میکند انتخاب هیچ نقشی در تکامل ندارد و جهت جهشها است که جهت تکامل را تعیین میکند. برای مثال، بزرگ شدن مغز انسان را در نظر میآوریم که ظرف چندمیلیون سال تکاملِ ما رخ داده است. پیرو داروین میگوید تنوعی را که جهش در معرض گزینش قرار داد، هم شامل افرادی با مغزهای کوچکتر و هم افرادی با مغزهای بزرگتر میشد. انتخاب، مغزهای بزرگتر را برگزید. جهشباور میگوید در آن تنوع که جهش عرضه کرده بود، گرایش به نفع مغز بزرگتر بود. بعد از عرضهء آن تنوع انتخابی در کار نبود (یا نیازی به انتخاب نبود)؛ مغز بزرگتر شد، زیرا جهتگیری تغییرات جهشی به نفع مغزهای بزرگتر بود. و مطلب را خلاصه کنیم:
در تکامل، گرایشی به نفع مغزهای بزرگتر وجود داشت،
این گرایش میتوانست تنها حاصل انتخاب "دیدگاه داروینی" باشد
یا فقط حاصل جهش "دیدگاه جهشباور" باشد.
ما میتوانیم این دو دیدگاه را دو سرِ پیوستاری در نظر بگیریم و نوعی توازن تقریبی بین این دو منشأ ممکنِ گرایشهای تکاملی داشته باشیم. یک دیدگاه میانی هم میتواند این باشد که در جهش تا حدی تمایل بهسوی مغز بزرگتر وجود داشت و انتخاب، این گرایش را در آن جمعیتی که بقا یافت، بیشتر کرد.
در اینجا، آن کاریکاتور برای نشان دادن منظور داروینی از اینکه میگوید در تنوعی که جهش در معرض انتخاب قرار میدهد، گرایشی وجود ندارد، بهدرد میخورد. برای من، به عنوان یک داروینیِ تمام عیار، تنها به این معنا است که جهش، گرایش سازمانیافتهای در جهت پیشرفتهای سازشی ندارد»(١).
١. ریچارد داوکینز، ساعتساز نابینا، ص٤٠٨.
بنابراین دکتر داوکینز اعتراف میکند که جهش ژنتیکی ممکن است به سمت بهبود بدن گرایش داشته باشد، و انتخاب نیز در جهت افزایش این گرایش بهسمت بهبود عمل میکند. در واقع همین اعتراف و کوتاه آمدن، برای اثبات قانونمند بودن جهش ژنتیکی و اینکه هدف و قصدی در سر دارد، کفایت میکند. واقعاً چگونه میتوان گرایش جهش بهسمت پیشرفتِ مشخص و مهمی همچون اندازهء مغز را بدون اینکه جهش را قانونمند و هدفدار دانست، تفسیر نمود؟!!! چه رسد به اینکه این گرایش در دورهء زمانی مشخصی حادث شود، همان طور که در واقع نیز همین طور بوده است؛ زیرا مغز انسان در دوران اخیر زندگی وی به سمت بهبود و پیشرفت تکامل یافته است؛ دورانی که میتوانیم آن را چندمیلیون سال اخیر زندگانی وی بهشمار آوریم. چرا این تکامل بهسمت بهبود، در دورانهای پیشینی که بر پستانداران گذشته، صورت نگرفته است؟ اگر قصد و هدفی در کار نبوده و اگر نقشهء ژنتیکی ضابطهمند نبوده است، از چه رو این تکامل در دورهء اخیر زندگی انسان، آن هم این چنین شتابان بوقوع پیوسته است؟ البته میتوان گفت در خلال آن، جهش ممکن است گاهی اوقات تصادفی باشد.
اما این سخن داوکینز که میگوید:
«جهش، گرایش سازمانیافتهای در جهت پیشرفتهای سازشی ندارد»،
هرچند حکمی است خودسرانه، تشکیکی و بدون دلیل، اما همین هم بر آنچه در مورد قانونمندی نقشهء ژنتیکی به دنبال اثبات گرایشمندی جهش بهسمت پیشرفت ثابت کردیم، بیاثر میباشد. اینکه انتخاب بر این پیشرفت میافزاید و تشدید میکند، به این معنا نیست که جهش، گرایش سازمانیافتهای ندارد، بلکه ورود انتخاب به فرآیند پیشرفت، مهر تأییدی است بر این واقعیت که نظام تکامل مانند یک کُل، با جهشِ ژنتیکیِ گرایشدار، بهسمت پیشرفت حرکت میکند. اینها همه تأکیدی است بر اینکه نظام مزبور با قواعدی دقیق یقیناً میخواهد در مسیری خاص به بهبود جسم برسد؛ و این همان هدف این نظام میباشد. این موارد همگی به روشنی حکایت از آن دارد که پشت سر این ماجراها قانونگذاری قرار گرفته است.
*****