جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
کسی که به ایثارگری دوجانبه میپردازد، حامل صفت "به من بده تا من هم به تو بدهم" میباشد. این صفت را ژنها پایهگذاری کردهاند و امکان ندارد که به "بی هیچ چشمداشتی به تو میدهم" تبدیل شود، حتی اگر به دلیل فریب خوردن یا مانند آن، هر نوع خطایی در اجرای این قاعده روی دهد؛ چرا که این مسئله، بیولوژیکی است. ولی اگر آن را بیولوژیکی ندانیم، دیگر اساساً معنایی برای گفتگو دربارهء ایثارگری دوجانبه به عنوان یک اصل ژنتیکی داروینی باقی نمیماند!
از سوی دیگر، در خصوص فرد حقهبازی که "میگیرد و نمیدهد" انتخاب طبیعی معمولاً به انقراض فرد سادهلوحی که به بخشیدن عادت کرده است تا آنجا که در دام فریب گرفتار شده، رأی میدهد. موضوع انقراض سادهلوحها با وجود حضور حقهبازها، قضیهای حتمی است، حتی اگر سادهلوحها در اکثریت باشند. در نتیجه با وجود حقهبازی که تا آخر کار از آنها سواری میگیرد، فرجام کار آنها انقراض خواهد بود.
بهطور طبیعی، حقهباز اصولاً در مبحث ایثارگری جای نمیگیرد؛ زیرا وی اساساً میگیرد و نمیدهد. اما فرد حسابگر که مثلاً مرامش این است که میگوید پشتت را میخارانم تا پشتم را بخارانی، ولی من چهرهات را به یاد میسپارم تا اگر روزی سرم را کلاه بگذاری، دیگر پشتت را نخارانم، جای میگیرد و این نمونهای از ایثارگری دوجانبه است که در طبیعت غالب بوده و از تکاملی که باید آن را در چهارچوب ایثارگری دوجانبه بررسی کرد ناشی میشود.
به واقع نمیتوان تصور کرد که چگونه این ایثارگری دوجانبه ممکن است به خطا برود و به ایثارگری واقعی تبدیل شود. به عنوان مثال اگر خفاش خونآشام مقداری از غذایش را به همسایهء گرسنهاش ببخشد، از وی انتظار دارد بعداً لطف او را جبران کند. اگر همسایه چنین نکند، خفاش حسابگر ما که قربانی شده، دیگر بار فریب نمیخورد زیرا وی حسابگر است و چهرهها به یادش میماند و به حقهباز، دو بار بذل و بخشش نمیکند. اینکه وی یکبار به همسایهء حقهبازش محبتی کرده است، به این معنا نیست که قاعده به خطا رفته، زیرا قاعدهای که ژنها بنا نهادهاند به خفاش چنین میگوید: "به سراغ خفاش گرسنهای که به دنبال خون است، برو و او را سیر کن ولی چهرهاش را به یاد بسپار و اگر لطفت را جبران نکرد، دیگر به او چیزی نده ولی اگر محبتت را به خوبی پاسخ داد، هرگاه که یکی از شما شبهنگام در تنگنا و سختی گرفتار شدید و حیوانی برای آشامیدن خونش نیافتید، این ایثارگری دوجانبه را با او ادامه بده".
حتی اگر بگوییم در اجرای قاعدهء ژنی خطایی رخ داده باشد و حسابگر دو یا سه بار به حقهباز لطف نماید، بههیچوجه به این معنی نیست که حسابگر به سادهلوح تبدیل شده است؛ زیرا این قضیه حول بیادسپاری چهره و بازشناسی دوست از همجنسِ حقهباز میچرخد، و اصولاً با وجود حقهباز، اگر حسابگر به سادهلوح تبدیل شود، فرجامش انقراض و نابودی خواهد بود. بنابراین مادام که ایثارگری ظاهری و غیرواقعی، بر مبنای تشخیص ویژگیهای فردی طرف استوار باشد، ایثارگری دوجانبه نمیتواند به ایثارگری واقعی منجر شود.
بنابراین، لزوماً حسابگرها در تکامل دستِ بالا را دارند، همان طور که لازمهء ایثار دوجانبه، تشخیص دقیق افراد است، چه بهوسیلهء بخاطرسپردنِ چهرهها و چه با حفظ کردن مکانی که طرف مقابل در آن سکونت دارد که او را بهعنوان طرف مقابل در معامله تشخیص میدهد.
1. المصدر (دوكنز - الجينة الانانية): ص294 ـ 296.
« خیلی سرگرمکننده خواهد بود شاهد یک شبیهسازی در رایانه باشید که با اکثریت قاطع سادهلوحها، اقلیتی از حسابگرها با تعداد کمی بالاتر از بسامد بحرانی، و اقلیتی به همان اندازه از حقهبازها شروع شود. اولین چیزی که اتفاق میافتد کاهش تاسفآور جمعیت سادهلوحها است که نتیجهء بهرهجویی بیرحمانهء حقهبازها از آنها میباشد. جمعیت حقهبازها افزایش رو به انفجاری پیدا میکند که با از بینرفتن آخرین سادهلوح به اوج خود میرسد. اما هنوز حسابگرها برای حقهبازها وجود دارند. در کنار کاهش سریع سادهلوحها، تعداد حسابگرها به تدریج کم میشود، جمعیت آنها مدام از حقهبازهای موفق ضربه میخورد اما به نحوی خود را حفظ میکنند. بعد از نابود شدن آخرین سادهلوح، وقتی که دیگر حقهبازها نمیتوانند به راحتی خودخواهانه بهرهجویی کنند، حسابگرها کم کم خرج و هزینهء حقهبازها را زیاد میکنند. خیزش جمعیت آنها به طور مرتب شتاب میگیرد. جمعیت حسابگرها با شیب تندی افزایش مییابد و جمعیت حقهبازها به انقراض نزدیک میشود، ولی بعد با استفاده از امتیاز کمیاب بودن، و پیامد آن که تقریباً سالمدررفتن از تلافیجویی حسابگرها است، جمعیتشان متعادل میشود. به هر حال، حقهبازها آرام آرام و بهصورت ناپیدا از صحنه بهبیرون رانده میشوند و تنها حسابگرها هستند که باقی میمانند. عجیب اینکه در ابتدا، حضور سادهلوحها در عمل، حسابگرها را بهخطر میانداخت، زیرا موفقیت کوتاهمدت حقهبازها را تأمین میکرد.
به هر حال، نمونهء فرضی من درباره خطر تیمار نشدن کاملاً معقول و پذیرفتنی است. موشهایی که تنها نگه داشته میشوند، روی قسمتهایی از سرشان، جایی که در دسترس نیست، زخمهای ناجوری پیدا میشود. در یک مطالعه دیده شد در موشهایی که در گروه بودند، این مشکل وجود نداشت، زیرا سر همدیگر را میلیسیدند.
آزمایش عملی نظریهء ایثارگرایانهء دوجانبه باید جالب باشد و بهنظر میرسد موشها موضوع مناسبی برای این کار باشند.
ترِورز(*) همزیستی جالب ماهیهای رفتگر را مورد بحث قرار میدهد. میدانیم حدود پنجاه گونه از جمله ماهیهای کوچک و میگوها زندگی خود را از راه کندن انگل از روی ماهیهای بزرگترِ گونههای دیگر تأمین میکنند. بدیهی است ماهی بزرگ از تمیز شدن سود میبرد و به تمیزکننده هم غذای خوبی میرسد. این رابطه از نوع همزیستی است. در بسیاری موارد ماهی بزرگ دهانش را باز میکند و اجازه میدهد که ماهی رفتگر داخل آن برود و دندانهایش را پاک کند و بعد با شنا از راه آبششها بیرون برود، که به این ترتیب آنجا هم تمیز میشود. انسان ممکن است انتظار داشته باشد یک ماهی بزرگ زیرکانه صبر کند تا کاملاً تمیز شود و سپس تمیزکننده را قورت دهد. اما، به جای این کار ماهی بزرگتر معمولاً میگذارد رفتگر شناکنان و بدون هیچ درگیری و ناراحتی پی کارش برود. این یک نمونهء چشمگیر از ایثار ظاهری است، زیرا در بسیاری موارد، آن رفتگر، هماندازهء ماهیهایی است که به طور عادی طعمهء آن ماهی بزرگ میشوند.
(*) تروِرز، زیستشناس و یکی از پیشگامان علم زیستشناسی اجتماعی است. (مترجم)
باید اشاره کنم که ماهیهای رفتگر، طرح راهراه مخصوص و حرکتهای نمایشی ویژهای دارند که آنها را بهعنوان رفتگر متمایز میکند. ماهیهای بزرگ از خوردن ماهیهای کوچکی که آن طرح راهراه خاص را دارند و با رقص خاصی نزدیک میشوند، امتناع میورزند. هنگام تمیز شدن، آنها وارد یک وضعیت خلسه مانند میشوند و اجازه میدهند ماهی رفتگر به همه جای درون و بیرون آنها سر بزند. با خودخواهی که ژنها دارند عجیب نیست که حقهبازهای متقلّب بخواهند از این وضعیت به نفع خود سوءاستفاده کنند. گونههایی از ماهیهای کوچک وجود دارند که درست شبیه ماهی رفتگر هستند و همان طور میرقصند تا بتوانند سفر امنی در قلمرو ماهی بزرگ داشته باشند. وقتی ماهی بزرگ به آن خلسه خوابمانند موردنظر فرو میرود، آن متقلّبها بهجای اینکه انگلها را جدا کنند، یک گاز از بالهء بزرگ او میزنند و به سرعت پا بهفرار میگذارند. ولی با وجود این حقهبازها، باز رابطهء بین ماهی رفتگر و مشتریهایش کاملاً دوستانه و پابرجا است. حرفهء رفتگری نقش مهمی در زندگی روزانه اجتماعی گروههای مرجانی دارد.
هر رفتگری برای خود محدودهای دارد و دیده شدهاست که ماهیهای بزرگ مثل مشتریان یک آرایشگاه صف کشیدهاند تا نوبتشان شود. شاید در این مورد، این اصرار به یکجا ماندن است که تکامل ایثارگری دوجانبهء با تأخیر را ممکن ساخته است. برای یک ماهی بزرگ همیشه پیش یک سلمانی رفتن، بهجای اینکه مدام دنبال سلمانی تازهای باشد، خیلی راحتتر است. بنابراین صرف نمیکند آن ماهی رفتگر کوچک را ببلعد. باور این قضیه سخت نیست. حضور رفتگرنماهای متقلّب با فشار مختصری که به ماهی بزرگ وارد میکنند تا هر رقصندهء راهراهی را بخورد، احتمالاً رفتگرهای واقعی را بهخطر میاندازد. پافشاری رفتگرهای واقعی برای ماندن در محدودهء خود، مشتریها را قادر میکند که پیدایشان کنند و از متقلّبها بپرهیزند.
حافظهء درازمدت و توانایی شناختن افراد، در انسان بهخوبی شکل گرفتهاست. بنابراین میتوان تصور کرد ایثارگری دوجانبه نقش مهمی در پیدایش انسان داشتهاست. ترورز تا آنجا پیش رفته که میگوید بسیاری از خصوصیات روانشناختی ما (حسادت، شرمندگی، حقشناسی، همدردی و مانند اینها) راهکار انتخاب طبیعی برای توانایی بیشتر در تقلّبکردن، کشف تقلّب و پرهیز از متقلّب انگاشته شدن شکل گرفته است. از موارد قابل توجه "متقلّبهای زیرک" است که به ظاهر دوجانبه کمک میکنند، ولی همواره کمتر از آنچه میگیرند، میدهند. حتی ممکن است مغز انسان و استعداد او در ریاضی، به عنوان سازوکارهایی برای تقلّبهای هر چه زیرکانهتر و بهتر پی بردن به تقلّبهای دیگران پدید آمده باشد. پول نشانهء صوری ایثارگری دوجانبهء با تأخیر است.
نظریهپردازی دربارهء ایثارگری دوجانبه آنگاه جذّاب میشود که کاربرد آن را در گونهء خودمان ببینیم. هرچند این نظریه، وسوسهانگیز است ولی معلوم نیست نظر من از هر یک از خوانندگان بهتر باشد، بنابراین خواننده را تنها میگذارم تا با فکر خودش به آن بپردازد »(1).
1. منبع: ریچارد داوکینز، ژن خودخواه، ص٢٩٤ تا٢٩٦.
اگر ما به ویژگی ایثارگری دوجانبه که در دورههای پیشین تکامل، ژنها در انسان نهادینه کردهاند و طبق آنچه بیان شد هنوز ناپدید و نابود نشده و به ایثارگری واقعی نیز تبدیل نگشته است بنگریم درمییابیم که امروزه هم این نوع ایثار، در تمام رفتارها و تعاملات ما با دیگر افراد بشر کاملاً عیان است؛ که از آن جمله میتوان به کار کردن و ارائهء خدمات در ازای دریافت اجرت اشاره کرد. داد و ستد پایاپای در گذشته و خرید و فروش امروزی نیز جلوههایی از ایثارگری دوجانبه بهشمار میرود. بنابراین ایثارگری دوجانبه امروز نیز رواج دارد ولی نه در گذشته و نه در زمان حال، به ایثارگری واقعی و عمدی تبدیل نشده است.
بنابراین آیا درست است که بدون هیچ دلیل و مدرکی، پس از توضیحاتی که ارائه شد، صفت ایثارگری واقعی در انسان، به قاعدهء ایثارگری دوجانبه نسبت داده شود؟!
*****