جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
در پایان توقفگاه چهارم بعضی از رواياتی که متعلق به پيامبران خدا، آدم، نوح و ابراهيم ع بودند، ذکر شد. این پیوست، پارهای دیگر از این روایات است که نوحهسرایی و گریهی خلفای الهی بر امام حسین ع را بیان میکند. نوحهسرایی آنها پس از این بود که خداوند عزوجل آنها را از آنچه بر او در سرزمین کربلا (از سرزمینهای سومر و اکد) خواهد گذشت، آگاه نمود.
آدم ع:
علامه مجلسی نقل میکند: (صاحب دُر ثمين در تفسير فرمودهی حق تعالی: (فَتَلَقَّى آَدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ) (آدم از پروردگارش کلماتی چند فرا گرفت) روایت میکند که او به ساق عرش نگریست و نامهای پيامبر و ائمه ع را ديد. آنگاه جبرئيل به او آموخت: ای آدم بگو: ای خدای ستوده (حمید) به حق محمد، ای خدای برتر (عالی) به حق علی، ای خدای پديدكننده (فاطر) به حق فاطمه، ای خدای احسانكننده (محسن) به حق حسن و حسين؛ و احسان و خوبی تنها از آنِ توست. وقتی نام حسين را ياد كرد، اشکش جاری و دلش نرم شد و گفت: برادرم جبرئيل، در ياد پنجمين، دلم شكست و اشکم روان شد. جبرئيل گفت: اين فرزندت، مصيبتی خواهد ديد كه تمام مصائب در برابر آن كوچک است. آدم پرسيد: برادرم، كدام مصيبت؟ جبرئيل عرض کرد: حسين با لبتشنه، غریب، یکه و تنها بدون هیچ یار و یاوری كشته میشود و ای آدم اگر او را ببينی، میگويد: آه از تشنگی، آه از کم بودن یاور؛ تا آنجا كه تشنگی بين ديدگانش و آسمان چون دودی فاصله میافكند، پس كسی او را پاسخی نمیدهد مگر با شمشير و نوشانیدن مرگ. آنگاه چونان برّهای که از قفا ذبحش کنند، سر از تن او جدا میكنند و دشمنان به خيمههای او حملهور شوند و سرهای او و یارانش در ميان شهرها به گردش درآيد در حالی كه زنان (اسير و دربند) همراه آنها هستند. چنین در علم خداوند واحد منّان گذشته است. آدم و جبرئیل چون فرزند از دست داده، بسیار گریستند).([بحار الانوار: ج 44 ص 245.])
اسماعيل فرزند ابراهيم ع:
علامه مجلسی نقل میکند: (وقتی اسماعيل گوسفندان خود را برای چَرا کنار فرات برده بود، چوپان به او گفت از فلان موقع گوسفندان از این نهر آب نمیآشامند. اسماعيل ع سبب و علت را از پروردگارش پرسید. جبرئيل نازل شد و گفت: ای اسماعيل، از گوسفندانت بپرس که آنها علتش را پاسخ خواهند گفت. به آنها گفت: چرا از این آب نمینوشید؟ گوسفندان با زبانی فصيح گفتند: به ما رسیده است که فرزند تو حسین ع نوهی محمد ع اينجا تشنه کشته میشود و ما به خاطر ناراحتی بر او، از این شریعه آب نمینوشیم. از آنها از قاتلش پرسید. پاسخ دادند: او را لعين اهل آسمانها و زمينها و تمامی آفريدگان، خواهد کشت. اسماعيل ع گفت: بارالها! قاتل حسین ع را لعنت کن).([بحار الانوار: ج 44 ص 243.])
موسی ع:
علامه مجلسی روایت میکند: (روزی موسی ع عبور میکرد در حالی که یوشع بن نون ع به همراهش بود. هنگامیکه به سرزمین کربلا رسید کفشش پاره شده، بندش گسست، خار در پاهايش خليد و خون جارى شد. موسى عرض كرد: خدايا! چه گناهى از من سر زد؟ به او وحی شد اينجا حسين ع كشته و خونش ريخته مىشود و از همین رو خون تو در موافقت با او جاری شد. موسى ع عرض کرد: پروردگارا، حسین کيست؟ گفته شد: او نوهی دختریِ محمد مصطفی ص و فرزند علی مرتضی ع است. پرسيد: قاتل او كيست؟ گفته شد: لعنتشدهی ماهیان دریاها، وحوش صحراها و پرندگان هواست. موسی ع دستانش را بلند کرد و یزید را لعنت و نفرین نمود و یوشع ع بر دعایش آمین گفت و مقامش را یاد کرد).([بحار الانوار: ج 44 ص 244.])
سلیمان ع:
مجلسی روایت میکند: (سليمان ع بر بساط خود مینشست و در هوا حركت مىكرد. روزی در حالی که در حرکت بود به سرزمین کربلا رسید. باد سه مرتبه گردش کرد تا اینکه نزدیک بود سقوط کند. باد از حرکت ایستاد و بساط وى در سرزمين كربلا فرود آمد. سليمان ع به باد گفت: چرا فروکش کردی؟ باد پاسخ داد: در اين مكان، حسين ع كشته مىشود. پرسيد: حسين کيست؟ گفت: دخترزادهی محمدِ برگزیده ص و فرزند علی کرّار ع. پرسید: قاتل او كيست؟ پاسخ داد: یزید، لعین اهل آسمانها و زمین. سليمان دستانش را برآورد و او را لعنت و نفرین نمود و جن و انس بر دعایش آمین گفتند. باد شروع به وزیدن کرد و بساط به راه افتاد).([بحار الانوار: ج 44 ص 244.])
اسماعيل فرزند حزقيال ع:
مجلسی روایت میکند: (از برید عجلی نقل شده است: به ابوعبدالله ع عرض کردم: ای فرزند رسول خدا ص! به من خبر ده از اسماعيلی که خداوند در کتابش از او ياد کرده آنجا که میفرمايد: (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا) (و در اين کتاب اسماعيل را ياد کن. او درستوعده و فرستادهای پيامبر بود). آیا منظور اسماعيل فرزند ابراهيم است؟ برخی اذعان میکنند که ايشان، همو میباشد. فرمود: اسماعيل ع پيش از حضرت ابراهيم ع از دنيا رفت و جناب ابراهيم ع حجت خداوند و راهبر و صاحب شريعت بود و با این توصیف اسماعيل ع بهجانب چه كسانی میتوانست مبعوث شده باشد؟! راوی گويد: عرض كردم: فدایت شوم، منظور چه کسی است؟ حضرت فرمود: وی اسماعيل فرزند حزقيال پيغمبر ع میباشد كه خداوند او را بهسوی قومش مبعوث نمود و آنها وی را تكذيب كرده، كشتند و سپس پوست صورتش را كندند. خداوند بر ايشان غضب کرد و سطاطائيل را كه فرشتهی عذاب است بر آنها نازل نمود. فرشته عرضه داشت: ای اسماعيل من سطاطائيل فرشتهی عذاب میباشم. پروردگار با عزت مرا نزد تو فرستاده تا اگر بخواهی قومت را با انواع عذابها معذّب نمايم. اسماعيل ع به او فرمود: ای سطاطائیل، به چنین چیزی نیاز نیست. پس حق تعالی وحی فرستاد: ای اسماعيل، حاجت تو چيست؟ عرض كرد: پروردگارا، تو برای خودت بر ربوبیت، برای محمد ص به نبوت و برای اوصیایش به ولایت، عهد و میثاق گرفتی و خلقت را به آنچه امتش با حسین بن علی ع پس از پیامبرشان میکنند باخبر نمودی و به حسین ع وعده دادی به دنيا برگردانیده میشود تا خودش از آن قوم جفاكار به عقوبت عملشان انتقام گيرد. حاجت من به تو ای پروردگارم آن است كه مرا نيز به دنيا برگردانی تا از آنچه بر من رفت انتقام گیرم، همانطور که حسین ع به دنیا برمیگردد. پس حق تعالی اسماعيل بن حزقيال را وعده داد که او با حسين بن علی ع به دنيا بازمیگردد).([بحار الانوار: ج 44 ص 237.])
زکریا ع:
«طبرسی روایت میکند: (سعد بن عبدالله گويد: از قائم تأویل (کهیعص) را پرسیدم. فرمود: اين حروف از اخبار غيبی است که خداوند بندهاش زکریا را از آن مطلع ساخت و سپس برای محمد و آل او ع روایت نمود. این هنگامی بود که زکریا از پروردگارش، خداوند تقاضا کرد اسماء پنجگانه را به او تعلیم دهد. جبرئیل ع را بر او نازل کرد و آنها را به او آموزش داد. هنگامیکه زکریا ع نامهای محمد، علی، فاطمه و حسن ع را ياد کرد، اندوه و ناراحتیاش برطرف شد و گرفتاریاش از بين رفت امام هنگامیکه نام حسین ع را ياد کرد، بغض گلويش را فشرد و مبهوت شد. روزی از خداوند پرسید: خداوندا! مرا چه میشود که وقتی چهار تا از آنها را یاد میکنم غمهایم تسلی مییابد اما وقتی حسین ع را یاد میکنم اشکم جاری و نالهام بلند میشود؟ خدای تبارکوتعالی او را از داستانش باخبر ساخت و فرمود: کهیعص: (کاف) اسم کربلا، (هاء) هلاکت عترت طاهره، (یاء) یزیدِ ظالم بر حسین ع، (عین) عطش و تشنگیاش و (صاد) صبرش میباشد. هنگامیکه زکریا ع این را شنید سه روز از محل عبادتش خارج نشد و مردم را نيز به حضور نپذيرفت و به گريه و زارى پرداخت و در مرثیهاش چنین میگفت: پروردگارا! آيا بهترين بندگانت را دچار مصيبت فرزندش مىكنى؟ خداوندا! آیا بلای این مصیبت را با ازبینبردن آن میفرستی؟
پروردگارا! آيا بر قامت علی و فاطمه ع جامهی چنین مصیبتی میپوشانی؟ خداوندا! آيا اين اندوه را به ساحت آن دو فرود مىآورى؟ سپس مىگفت: بارالها! در پيرى فرزندى عنايتم فرما كه مايهی روشنى چشمم گردد، پس از آن مرا در محبتش بىقرار گردان، سپس در غم مرگش سوگوارم نما؛ همانطور كه محبوبت محمد ص را به فرزندش سوگوار نمودى. خداوند يحيى ع را روزیاش فرمود و سپس او را به مصيبتش دچار ساخت و مدت باردارى يحيى ع همانند امام حسین ع، شش ماه بود).([احتجاج: ج 2 ص 273.])
عیسی ع:
مجلسی روایت میکند: (مسيح ع با حواريون از كربلا مىگذشت كه شيری درنده سر رسيد و سد راه وى شد. مسیح ع بهسوی شیر رفت و از او پرسید: چرا در این مسیر نشستهای؟ چرا اجازه نمیدهی از آن عبور کنیم؟ شير با زبان فصيح گفت: راه را برایتان باز نمیکنم مگر اینکه یزید قاتل حسین ع را لعنت کنید. عيسى ع پرسيد: حسین کیست؟ پاسخ داد: او فرزند دختر محمد ص نبی امّی و فرزند علی ع ولی خداست. پرسید: قاتل او کیست؟ پاسخ داد: قاتل او لعنتشدهی تمام وحوش، حشرات و درندگان، مخصوصاً در روزهای عاشوراست. عیسی ع دست به دعا برداشت و يزيد را لعنت و نفرين نمود و حواريون بر دعایش آمين گفتند. شیر از مسیرشان به کناری رفت و حرمتشان را نگه داشت).([بحار الانوار: ج 44 ص 244.])
رسول خدا حضرت محمد ص :
مجلسی میگوید: (از ابو بصیر از ابوعبدالله ع روایت میکند که گفت: شنیدم میفرماید: (روزی حسین ع در حضور رسول خدا ص بود که جبرئیل به حضورش رسید و عرض کرد: ای محمد، آیا او را دوست میداری؟ فرمود: آری. جبرئيل عرض کرد: ولی امت تو بهزودی او را خواهند كشت. رسول خدا ص بسیار اندوهگین شد. جبرئیل عرض کرد: اگر تربتی را كه حسين ع در آن به شهادت میرسد به تو نشان دهم خوشحال میشوی؟ حضرت فرمود: آری. راوی میگوید: جبرئیل فاصلهی بین جایی که رسول خدا ص نشسته بود تا کربلا را شکافت تا اينکه دو قطعه به این صورت يکی شدند -و دو انگشت اشاره را نزديک هم کرد- خاکی از آن را با بال خود برداشت و به رسول خدا ص داد و سپس آن زمين در کمتر از چشم بر هم زدنی ناپديد گشت. رسول خدا ص فرمود: خوشا به سعادت تو ای تربت و خوشا به حال کسی که در تو به قتل میرسد).([بحار الانوار: ج 44 ص 228.])
علی ع:
صدوق روایت میکند: (از مجاهد از ابن عباس روایت شده است که گفت: در خروج به صفين خدمت امیرالمؤمنین ع بودم. چون به نينوا در كنار فرات رسيد به آواز بلند فرياد زد: اى پسر عباس اينجا را میشناسى؟ عرض کردم: نمیشناسمش، ای امیرالمؤمنین. فرمود: اگر چون من آن را مىشناختى از آن گذر نمیکردی تا چون من گريه كنى و چندان طولانی گريست تا محاسنش خيس و اشک بر سينهاش روان شد و با هم گريه میكرديم در حالی که مىفرمود: ایوای، ایوای، مرا چهکار با آل ابوسفیان؟ مرا با خاندان جنگ که حزب شیطان و اولیای کفر هستند، چه کار؟ صبر كن اى اباعبدالله، كه پدرت از آنها میبیند آنچه تو از آنها خواهی دید.
سپس آبى خواست و وضوى نماز گرفت و تا خدا خواست نماز بهجا آورد. سپس سخن نخستین خود را بازگفت و پس از نماز و گفتارش چرتى زد و بيدار شد و فرمود: اى ابن عباس! عرض کردم: من اینجا هستم. فرمود: آنچه اکنون در رؤیایم در این چُرتم دیدم برایت بازگویم؟ عرض كردم: چشمانت خوابید و رؤیایی دیدهای، خیر است ای امیرالمؤمنین. فرمود: ديدم گويا مردانى با علمهایی سفید که شمشیرهایی درخشان بر کمر داشتند از آسمان فرود آمدند و گرداگرد اين زمين خطى كشيدند. ديدم گويا اين نخلها شاخههاى خود را با خون تازه بر زمين زدند و ديدم گويا حسين فرزند و دلبند و جگرگوشهام در آن غرقه است و کمک میخواهد در حالی که اجابتکنندهای نیست. گویی آن مردان سپیدروی از آسمان نازل شدند در حالی که او را ندا میدادند و میگفتند: صبر ای آل رسول خدا که شما به دست شرورترین مردم كشته میشويد و اين بهشت است اى اباعبدالله كه مشتاق توست. سپس مرا تسليت میگویند و میگویند: اى ابوالحسن! بشارت که خداوند در روزی که مردم در پیشگاه پروردگار میایستند، چشمت را روشن ساخت. سپس به اين وضع بيدار شدم. سوگند به آنکه جانم در دست اوست صادق مصدق ابوالقاسم ع برايم بازگفت كه من آن را در خروجم براى شورشيان بر ما خواهم ديد. اين زمين كربوبلا است كه حسين با هفده مرد از فرزندان من و فاطمه در آن به خاک مىروند؛ این زمین در آسمانها معروف و به نام زمين كربوبلا شناخته شده است، همانطور که بقعهی حرمين و بقعهی بیتالمقدس ياد میشوند.
سپس فرمود: اى ابن عباس برايم در اطراف آن پشکل آهو جستجو كن كه به خدا سوگند دروغ نگويم و دروغ نشنوم که زرد رنگ است، چون رنگ زعفران. ابن عباس گويد: آن را جستم و گرد هم يافتم و فرياد كردم: ای امیرالمؤمنین آنها را آنگونه که برایم توصیف فرمودی، یافتم. علی ع به من فرمود: راست گفت خداوند و رسولش.
سپس حضرت ع برخاست و بهسوی آنها دويد و آنها را برداشت، بویيد و فرمود: این دقیقاً همان است. ای ابن عباس، آیا مىدانى اين پشكلها چيست؟ اینها را عيسى بن مريم بوییده است، آن هنگام که او به همراه حواریون از اینجا گذر میکرد و دید آهوان گرد هم آمده، گریه میکنند. عیسی نشست و حواریون نیز با او نشستند. گریست و حواریون نیز گریستند در حالی که نمیدانستند چرا نشسته و چرا میگرید. گفتند: اى روح خدا و كلمهی او، چرا گريه مىكنى؟ فرمود: شما مىدانيد اين چه زمينى است؟ عرض کردند: خير. فرمود: اين زمينى است كه در آن جگرگوشهی رسول خدا احمد ع و جگرگوشهی آزادهی طاهرهی بتول -همانند مادرم- را مىكشند و در آن به خاكی سپرده میشود كه خوشبوتر از مشک است، چرا که خاک جگرگوشهی شهيد است و خاک پيامبران و پيامبرزادگان اینچنین است. اين آهوان با من سخن میگویند و مىگويند: به اشتياق تربت نسلِ بابركت در اين زمين مىچرند و معتقدند در اين زمين در امان هستند.
سپس آنها را برداشت، بویید و فرمود: اين پشکل همان آهوان است كه به خاطر گیاهانش چنین خوشبوست. خداوندا، آنها را تا ابد حفظ فرما تا پدرش ببويد و تعزیت و تسلّى برای او باشد. فرمود: تا امروز باقی مانده و به خاطر طول زمان زرد شدهاند و اين زمين كربوبلاست. سپس با بالاترین صدایش فریاد کشید: ای پروردگار عيسى بن مريم، به كشندگان حسين برکت مده و همچنین بر یاری کنندگان آنان و تنها گذاران او.
سپس حضرت ص بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم تا به رو در افتاد و مدتى طولانی از هوش رفت. سپس به هوش آمد و آن پشكلها را در ردایش بست و مرا نیز امر کرد: تو هم در ردايت ببند؛ و فرمود: اى ابن عباس، هرگاه ديدى خون تازه از آنها بیرون زد و روان شد بدان كه ابوعبدالله در این زمين كشته و دفن شده است.
ابن عباس گويد: به خدا سوگند آنها را بیشتر از برخی از فرایضی که خداوند عزوجل بر من واجب گردانیده است، حفظ میکردم و از گوشهی آستينم نمىگشودم تا هنگامیکه در خانه خوابيده بودم به ناگاه بيدار شدم و ديدم خون تازه از آنها روان و آستينم از خون تازه پر شده است. گريان نشستم و گفتم به خدا سوگند حسين ع كشته شد. به خدا سوگند على ع در هيچ حديث و خبرى که به من داده، دروغ نگفته و همانطور بوده چون رسولالله ص به او خبرها داده و به ديگران نداده است. در هراس شدم و سپیدهدم بيرون آمدم و ديدم گويا شهر مدينه يكپارچه مهآلود است طوری که چشم جايى را نبيند. آفتاب برآمد و گويا گرفته بود و گويا بر ديوارهاى مدينه خون تازه بود. گريان نشستم و گفتم: به خدا سوگند حسين ع كشته شد. از گوشهی خانه آوازى شنيدم كه میگفت:
صبر كنيد ای آل رسولالله كشته شد جوجهی پژمرده
روحالامین فرود آمد به گریه و شیون و زاری
سپس به فرياد بلند گريست و من هم گريستم. آن ساعت در ذهنم ثبت شد. ماه محرم، روز عاشورا، ده روز پس از آن، دیدم وقتی خبر و تاریخ آن به ما رسید، همانگونه بود. من حديث را به آنها كه با آن حضرت بودند گفتم. گفتند: به خدا سوگند ما در این معرکه آنچه تو شنیدی، شنیدیم و ندانستیم او کیست و گمان بردیم او خضر میباشد).([امالی: ص 694.])