جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامایستگاه پنجم:
اشاره به گوشههایی از رفتار ایشان (عليه السلام) با مردم و انصارش
شما بار زحمت آنها را از دوش من برداشتهاید
این سخنان سید احمد الحسن (عليه السلام) است که در آن برای انصارش شهادت میدهد؛ کسانی که حق را برای مردم آشکار میسازند و در این راه از بسیاری از مردم، آزار و اذیتهای فراوانی از قبیل ریشخند و استهزاء و مانند آن را متحمل میشوند:
«خداوند شما را در برابر این افراد یاری کند! به خدا سوگند من با آنها رویارو نشدهام، شما بار زحمت آنها را از دوش من برداشتهاید؛ ولی به خدا سوگند، گاهی اوقات مینشینم و بر آنچه برای حضرت علی (عليه السلام) رخ داد اشک میریزم. امثال کسانی که با آنها مواجه میشوید بر سرش یورش بردند و به او گفتند: چند تار مو در ریش من است! و این از بهیمت و حیوان صفتی آنان است.»
* * *
هر یک از شما باید یک امت باشد
اکنون بیاناتی از سید احمد الحسن (عليه السلام) را که خطاب به انصار گرامیاش ایراد فرموده نقل میکنم.
و اما ماجرای آن: یکی از انصار که در گرویدن به دعوت مبارک حق تاخیر میورزید، نوشتهای خدمت سید احمد الحسن (عليه السلام) فرستاد و در آن بابت تعلل خود در نصرت ایشان و لبیکگویی به دعوتش عذرخواهی کرد. وی از ایشان درخواست کرد با توسل به مادرش فاطمه زهرا (عليها السلام) برای او و خانوادهاش دعا کند، و این که اگر آنها جزو اشقیا هستند، خداوند اسمشان را از پروندهی اشقیا پاک کند و به برکت محمد و آل محمد (صلوات الله عليهم أجمعین) در طومار سعیدان ثبت و ضبط فرماید.
از آنجا که سید (عليه السلام) معتقد بود پاسخ او حالت عمومی دارد، لذا آن را برای همهی مؤمنین منتشر میکنم، شاید که به قلبی وارد شود که در آن اندیشه نماید و آن گونه شود که حجت و خلیفهی الهی خواستار آن است.
این متن کلام ایشان (عليه السلام) است:
بسم الله الرحمان الرحیم
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
از خدا مسئلت مینمایم که شما را بر هر خیر موفق بگرداند و از هر شر و پلیدی دور بدارد. منِ بندهی مسکین که به غفران و رحمت پروردگارش چشم امید دارم، چه هستم که بگویم این سعادتمند است و آن شقی!
من آمدهام تا به حق شهادت دهم و راه حق و حقیقت را آشکار سازم؛ آمدهام تا شالودهی باطل را در هم شکنم و به حول و قوهی الهی و با کمک کسانی که به آن ایمان دارند، ساختار حق را بنا سازم؛ بلکه من خود یکی از نشانههای راه هستم؛ پس بر حذر باشید از این که به نشانه مشغول شوید و غایت و هدف را از یاد ببرید. غایت شما رسیدن است و هدفتان معرفت. بلکه از خداوند درخواست دارم و به شما بزرگان ارجمند امیدوارم که شما نیز این گونه نشانههایی در مسیر الهی باشید، و به منزلهی دلالتهایی در مفازهها (بیابان های بی آب و علف) و هدایتکنندگان به حق و به خدای سبحان، که افراد ره گم کرده را هدایت و راهنمایی میکنید، باشید.
یقین کامل داشته باشید که خدای سبحان همواره با شما است. برای خداوند سبحان اخلاص ورزید. هر یک از شما باید به تنهایی حق را برگیرد و جز خدا چیز دیگری را با آن را نبیند، و با همهی باطل با یقین ستیز کند، به این ترتیب هر یک از شما باید خود یک امت باشد.
بپرهیزید از این که بر کسی توکل و تکیه نمایید. بر حذر باشید از این که بر احمد الحسن بندهای که مرگ فرجام او است توکل کنید؛ بلکه توکلتان فقط بر خدایی باشد که هرگز نمیمیرد: «(و توکل کنندگان بر خدا توکل کنند)» (ابراهیم: ۱۲). پروردگار شما برترین پروردگار است، زیرا او کریمی است که خودش را به متقین بایقین مخلص عطا میکند. در راه خدا جهاد کنید و بکوشید که چنین باشید؛ تا به وسیلهی شما خفتگان بیدار و مردگان زنده گردند، و با شما کوران ببینند و کران بشنوند. هر یک از شما یقین کامل داشته باشد که اگر به تنهایی حق را به دوش کشد و با باطل مبارزه نماید، خدای واحد را یاری نموده است.
پس جهادتان در رکاب حق، و جنگتان با باطل، گوارای وجودتان باد.
و سپاس خدایی را که بر من منت نهاد و مرا شناخت عطا فرمود و با شما سروران گرامی و نیکوکار، یک جا گرد آورد؛ فضل خداوند بر من بزرگ است و امید دارم که بزرگواران انصار حق، با دعای خویش بر من منت نهند.
و سپاس خدایی که مرا جبار و شقی نساخت
و از خدا برای خود و شما طلب مغفرت مینمایم.
گناهکار تقصیرکار
احمد الحسن - ۲۰ ذی الحجه ۱۴۲۸ هـ ق»
* * *
کسی که گمان میکند ریسماناش (دلبستگی) به دنیا را قطع کرده است
ما همواره دنیا را به دار سراب و خیال توصیف میکنیم ولی با وجود فهمی که نسبت به این حقیقت داریم، یا دست کم چیزی که در این باره از طریق متون دینی فراوان به گوشمان خورده است، باز هم ریسمانهای (دلبستگی) دنیا همچنان محکم و استوار است، ولی شاید در ذهن بعضی چنین خطور کند که وی برخی از این رَسَنها را قطع کرده است.
یک بار در این خصوص از سید احمد الحسن (عليه السلام) پرسیدم. ایشان فرمود:
«انسان همواره و تا آخرین لحظهی عمرش با نفسش، هوا و هوسش، دنیا و زیباییها و تجملات آن، و با شیطان در حال مجاهده است. کسی که بگوید رشتههای وابستگی به دنیا را گسسته است، دروغگو است و چنین کسی به درد عظیمی که او را در ظلمت به قید و بند میکشد یعنی عُجب و خود بزرگبینی، مبتلا گشته است. انسان باید به طور دایم خودش را سرزنش کند و خویشتن را مقصر و ستمکار و گنهکار بداند. ما عمل میکنیم ولی برای عملمان قیمت و ارزشی تعیین نمیکنیم. کسی هست که کارهای ما را قیمتگذاری کند، و کسی هست که به آن جزا و پاداش دهد».
ولی آیا این به آن معنا است که انسان همواره سر به زیر بماند؟ یا نه چه بسا بتواند نشانهی رضا را در چهرهی کسی که اعمال را جزا میدهد و قیمت مینهد، نظاره کند؟
این چیزی است که به ذهنم خطور کرد و آن را از ایشان (عليه السلام) سؤال کردم. ایشان (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
«این مساله به کسی که جزا میدهد بازمیگردد؛ او اگر بخواهد مژده میدهد و گرنه خیر؛ چرا که او از ارواح و آنچه که به صلاح آن است آگاهی دارد؛ یعنی چه بسا شما را با خبر کند که کار نکویی انجام دادهای و شما را عجب دربرگیرد. پس او به آنچه شما را به اصلاح میآورد، داناتر است. خداوند متعال میفرماید: «(بشارت است ایشان را در دنیا و آخرت، سخن خدا دگرگون نمیشود، این است کامیابی بزرگ)» (یونس: ۶۴).
* * *
نصیحتی برای هر یک از انصار که به مناظره میپردازد
این متن اندرز سید احمد الحسن (عليه السلام) به تک تک آن دسته از انصار بزرگوارش است که به مناظره و بیان حق برای مردم روی میآورند:
«به .... و به تمام کسانی از انصار حضرت مهدی (عليه السلام) (خدا حفظشان کند) که به مناظره میپردازند
بسم الله الرحمان الرحیم
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیرا
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
از شما خواهش میکنم که بر خدا توکل کنی، توکلی حقیقی با همهی قلبت؛ و بر فهم و درکت تکیه ننمایی، بلکه خود را برای خدای سبحان خالص کنی تا جایی که خود را نبینی بلکه او را نظارهگر باشی؛ فقط او را! در آن هنگام خدا با زبان تو سخن میگوید و آنچه را که بخواهد به وسیلهی تو میگوید و به واسطهی تو حقش را ظاهر میگرداند.
برحذر باش از این که غَرّه شوی یا به خود گمانها ببری. «(با تکبر، از مردم روی مگردان و با خودپسندی بر زمین راه مرو، زیرا خدا هیچ نازخرامندهی فخرفروشی را دوست ندارد)» (لقمان: ۱۸). از کجا آمدهای، مبداء تو کجا است و سرانجام تو به کجا ختم میشود؟ اگر تو خویشتن را یاد کردی و از خدایت غفلت ورزیدی، در ظلمت هستی و مبداء تو «نطفه» و فرجام تو نیز «جسدی» خواهد شد که اگر به خاک سپرده نشود، کسانی که امروز با آنها زندگی میکنی، آرزو میکردند که ای کاش تو نبودی؛ و اگر خدا را یاد کردی و از جمله کسانی بودی که در هر لحظه و هر آنی به یاد خدا هستند، تو نور و روح قدسی میشوی که فرشتگان او را مسح میکنند و با نزدیک شدن به او، به آن تبرک میجویند. در آن هنگام مبداء و منتهای تو خداوند سبحان که بسی برتر و والاتر است، خواهد بود. در کار خود نظاره کن، و در حال خود بیاندیش و بنگر که کدام یک میخواهی باشی.
خداوند سبحان و تعالی شما را دوست میدارد و لذا اگر از یاد او غفلت بنمایید و چنین بپندارید که شما با خویشتن خویش و با قدرت خودتان توانا هستید و غالب، او شما را برای شیطان وانمیگذارد تا بر شما چیره گردد، بلکه متذکر و متنبهتان میسازد، همان طور که پیشینیان شما را با شکست و عجز در برابر دشمنان و کفار، متذکر ساخت و تنبیه نمود. آری شما اُحُد و حنین را به یاد میآورید؛ آن هنگام که مسلمانان پنداشتند میتوانند به وسیلهی خودشان به پیروزی دست یابند، و از یاد خدا غافل شدند، و خداوند به آنها رحم فرمود و ایشان را به وجود سبحانش متذکر ساخت، و این زمانی بود که خداوند طعم شکست و ناکامی را به آنها چشاند؛ از آن رو که پیروزی حقیقی، پیروز شدن بر نفس و اخلاص برای خداوند متعال است. میفرماید: «(خدا شما را در بسیاری از جاها یاری کرد و نیز در روز حنین، آن گاه که انبوهی لشکرتان شما را به شگفت آورده بود ولی برای شما سودی نداشت و زمین با همهی فراخیش بر شما تنگ شد و بازگشتید و به دشمن پشت کردید)» (توبه: ۲۵).
مبادا به خاطر نصرتی که محقق ساختهای، خوشحال و سرمست شوی، مگر این که خرسندی شما به خاطر پیروز شدن دین خدا باشد، و نه برای خودت و به خاطر خودت، و این سخن خدای متعال را به یاد آر که فرمود: «(سرمست مباش، زیرا خدا سرمستان را دوست ندارد)» (قصص: ۷۶) و نیز فرمود: «(تا بر آنچه از دستتان میرود اندوهگین نباشید و به آنچه به دستتان میآید شادمانی نکنید و خدا هیچ متکبر خودستایندهای را دوست ندارد)» (حدید: ۲۳).
خداوند شما را به صواب راهنمایی کند (تسدید کند)! و بدانید کسی که خواهان چیزی باشد، خودش را برای رسیدن به آن آماده میسازد. پس شما همگی چونان بنیانی پولادین باشید و توان خود را بسیج کنید، و خویشتن را با علم و عمل مجدانه و اخلاص برای خدای سبحان آماده نمایید. بر شما باد به پاکیزگی و نماز و دعا! خداوند شما را توفیق دهد و به صواب، رهنمون گردد (تسدید نماید) و به نصرتی شکستناپذیر یاری کند! حداقل قبل از هر مناظره و مقابله، غسل کنید، غسل توبه، تا در حالی به عرصهی رزم وارد شوید که از گناهان خویش خارج گشته باشید. پس از هر مناظره نیز دو رکعت نماز شکر برای خدای سبحان به جا آورید تا او بر شما رحم آورد و از فضل خودش بر شما بیافزاید: «(و پروردگارتان اعلام کرد که اگر مرا سپاس گویید، بر نعمت شما میافزایم، و اگر کفران کنید، بدانید که عذاب من سخت است)» (ابراهیم: ۷). و چه عظیمْ نعمتی است که شما جزو بندگان شاکری باشید که خداوند در ملأ اعلی مدح و ثنایتان گفته است: «(ای خاندان داوود، شکرگذار باشید و اندکی از بندگان من سپاسگزارند)» (سباء: ۱۳)
مذنب مقصر
احمد الحسن - رمضان المبارک ۱۴۳۱ ه ق».
* * *
مرثیهخوانی ایشان بر انصار شهیدش
سید احمد الحسن (عليه السلام) بر شهدای انصار خویش ندبه کرده است؛ کسانی که در سال ۲۰۰۸ از روی ظلم و جور کشته شدند؛ کسانی که خونهای پاکشان بیشترین تاثیر را در فراگیر ساختن دعوت حق و رساندن آن به اقصی نقاط عالم داشت. متن زیر، بیانیهی ایشان در خصوص این شهدا (خداوند مقامشان را رفیع گرداند) میباشد:
بسم الله الرحمان الرحیم
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً
«(از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هرگز پیمان خود را دگرگون نکردهاند)» (احزاب: ۲۳).
سلام بر شهدای نیکبخت.
سلام بر دوستان خدا و دوستان رسولش.
سلام بر کسانی که بر آنچه با خدا پیمان بستند وفا کردند.
سلام بر کسانی که با خون پاک و مقدس خود شهادت دادند که خدایی جز خدای یگانه نیست.
من شهادت میدهم که شما همراه با برگزیدگان خدا از خلقش در علیین هستید، زندهاید و روزی میخورید.
شهادت میدهم که شما امت میانه (بهترین امت) و بر مردم شاهد هستید: «(آری چنین است که شما را بهترین امتها گردانیدیم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد)».
شهادت میدهم که شما شفیعان شفاعت شدهاید.
و شهادت میدهم که خونهای پاک شما که جاری گشت، سرّی است از اسرار خدا و نشانهای است از نشانههای این عالم که فرشتگان آن را میشناسند، و کلید دولت عدل الهی است. پس سلام بر شما روزی که به دنیا آمدید و روزی که به شهادت رسیدید و روزی که برانگیخته خواهید شد.
حزن و اندوه من بر شما هرگز فروکش نکند، نه به خدا سوگند، پس از این روز هرگز؛ تا آن گاه که به جوار شما منتقل شوم. اما تا وقتی که جان در بدن داشته باشم، اشک و سرشک من بر شما جاری است. به خدا سوگند در قلب احمد الحسن درد و زخمی عمیق بر جای نهادید که شفا نمییابد مگر آن گاه که در سرای ارجمندی که به آن منتقل شدید شما را دیدار کنم. پس سلام بر شما باد ای عزیزانِ احمد الحسن و روح و قلب او!
سلام بر مجروحین و اسرای مظلوم. به خواست خدا التیام جراحتهای شما و آزادی اسرایتان عاجل خواهد بود، و نیز نشانه و رحمتی از جانب رب العالمین بر مؤمنان، و کیفر و نقمتی بر کافرین مزدور آمریکا و مزدوران سفیانی و دجال خواهد بود که خداوند آنها را لعنت کند و در دنیا و آخرت خوار و ذلیل گرداند!
سلام بر خانوادههای مؤمنی که عزیزان خود را از دست دادهاند و به ویژه مادران فرزند از دست داده. امیدوارم از احمد الحسن درگذرید. به خدا سوگند این که طاغوتیان مزدور دجال یک چشم آمریکا هزاران بار مرا بکشند، آسانتر است از این که به یکی از انصار پاک، اذیت و آزاری برسد. من سخنی جز این نمیگویم که ما برای دنیا آفریده نشدهایم تا خواهان جاوداگی یا زندگانی طولانی در آن باشیم. برترین مردم کسی است که عاقبت را بشانسد و برای بار سفر بستن توشه گرد آورد. من کسی را که بهتر و والاتر از این پاکان، توشه برچیده باشد نمیشناسم. به خدا سوگند آنها بندگان باتقوا و علمای عارفاند، و خداوند عاقبت آنها را با تمامی خیر که همانا شهادت حقیقی است و جز پیامبر یا وصی یا مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده به آن نمیرسد، ختم فرموده است.
«(و زمین به نور پروردگارش روشن شود و نامههای اعمال را بنهند و پیامبران و گواهان را بیاورند و در میان مردم به حق داوری شود و بر کسی ستمی نرود)» (زمر: ۶۹).
سلام خداوند بر آنان تا هنگامی آسمانها و زمین برقرارند!
همه از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم، و کسانی که در حق آل محمد ستم کردند، به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز میگردند و فرجام نیکو از آن پرهیزکاران است.
احمد الحسن - محرم الحرام ۱۴۲۹ هـ ق».
ایشان دمی از یاد انصارشان که در زندانها پنهان گشتهاند، غافل نیست
سالها است که دهها تن از انصار حضرت مهدی (عليه السلام) در عمق زندانها و تاریکیهای زیرزمینها محبوس گشتهاند. اگر چه ممکن است برادران انصار آنها خاطری آسوده داشته باشند و زندگانی برای آنها شیرین و گوارا باشد ولی این خوشی هیچ راهی به قلب سید احمد الحسن (عليه السلام) ندارد.
این بعضی کلمات ایشان (عليه السلام) در پیشگاه پروردگار کریمش در رجب گذشته میباشد:
«السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
ان شاء الله در خیر و عافیت به سر برید.
اگر امکان دارد این خبر را به انصار برسانید که برای فرج و گشایش در کار اسرای انصار، روزهای ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ را روزه بگیرند و عمل ام داوود را به جای آورند. خداوند توفیقتان دهند.»
* * *
نقش زنان در یاری حق
یکی از خواهران مؤمن دربارهی وظیفهی زنان در نصرت حق در زمان کنونی (تاریخ پرسش به چند سال قبل بازمیگردد) و این که حدود تقیه چیست و با کسانی که با ما اظهار دشمنی میکنند چه طور باید برخورد کرد، سؤال کرد.
از آنجا که در پاسخ ارائه شده، آموزهها و عبرتهایی نهفته است که میتواند برای همگان و به ویژه خواهران مؤمن سودمند باشد، لذا جواب سید احمد الحسن (عليه السلام) به این پرسش را نقل میکنم:
«بسم الله الرحمان الرحیم
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً
زن مؤمن مانند مرد مؤمن است. زن مؤمن نماز میگزارد، روزه میگیرد و به آنچه مورد رضای خداوند سبحان اوست عمل میکند دقیقاً مانند مرد مؤمن، مگر در برخی تفاصیل و خصوصیات. زن مؤمن مکلف است که نسبت به دین خود معرفت یابد و در حد وسعش، حق را به مردم بشناساند و ابلاغ نماید: «(خدا هیچ کس را جز به اندازهی طاقتش مکلف نمیکند. نیکیهای هر کس از آن خود اوست، و بدیهایش از آن خود اوست)» (بقره: ۲۸۶).
در بیان حق و ابلاغ به مردم کوتاهی نکنید، چه تبلیغ چهره به چهره باشد و چه از طریق رسانههایی که در دسترستان است مانند اینترنت؛ همان طور که بسیاری از برادران انصار شما، به انتشار مقالات در روزنامههایی که در اینترنت منتشر میشود و مردم در بخش عمدهای از کشورهای جهان مطالعه میکنند، مبادرت ورزیدهاند. این کار بسیار اثرگذار بوده و باعث گرویدن برخی مردم از کشورهای مختلف شده است.
همچنین بانوان مؤمن میتوانند به اندازهی وسع و توان خود، کارهایی برای خویش تنظیم و تعریف کنند و به برپایی مجالس عزا در مناسبتهای مربوط به مصائب آل محمد (عليهم السلام) اقدام کنند و حق را به مردم بشناسانند و باطل را تبیین کرده و اهل باطل را مفتضح سازند. حضرت زینب (عليها السلام) پس از واقعهی کربلا، نقش بسیار عظیمی در تبیین حق و رسوا نمودن باطل برعهده داشت. از خداوند مسئلت مینمایم که شما خواهران را در رویارویی با طاغوتیان این زمان موفق بدارد، همان طور که حضرت زینب (عليها السلام) را در رسواسازی و بیآبرو کردن اهل باطل و بیان جنایات و سرکشیها و طغیانشان توفیق عطا فرمود.
و اما تقیه، ابزاری است که مؤمن با آن از زندگیاش محافظت میکند تا حق را نصرت دهد. تقیه این نیست که آدمی فقط به خاطر محافظت از زندگیاش، نسبت به آن بیم داشته باشد و از آن مراقبت کند. فرو گذاشتن و یاری نکردن حق، ربطی به تقیه ندارد و جزو آن نیست. از خداوند مسئلت دارم که اسباب را برای شما فراهم سازد و کارها را برای شما آسان گرداند تا حق را نصرت دهید و حق را بر دست و زبان شما هویدا گرداند و شما را در حرکت بر مسیر زنان صالح مانند فاطمه (عليها السلام) و زینب (عليها السلام) و خدیجه (عليها السلام) و مریم و زن مؤمن و نیکوکار فرعون که خانهای نزد خدا را بر زینت و زخرف دنیا ترجیح داد، قرار دهد : «(و خدا برای کسانی که ایمان آوردهاند، زن فرعون را مثل میزند آن گاه که گفت: ای پروردگار من، برای من در بهشت نزد خود خانهای بنا کن و مرا از فرعون و عملش نجات ده و مرا از مردم ستمکار برهان)» (تحریم: ۱۱). وی با طاغوت دست و پنجه نرم کرد و تا به آنجا از حق دفاع نمود که راضیه، مرضیه، مجاهد و شجاع به سوی پروردگارش شتافت و خداوند در برترین کتابی که نازل فرموده یعنی قرآن، یادی از او به میان آورده است؛ این همان فضل بزرگ است: «(عمل کنندگان باید برای چنین پاداشی عمل کنند)» (صافات: ۶۱)
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته»
کشته شدن حجت خدا، پیامد تفرقه و چنددستگی
روزنهای از روزنههای رساندن حق به مردم گشوده شده بود. بین افراد مؤمنی که روی آن، کار میکردند اختلاف پیش آمد و این مساله به گشوده شدن روزنهی دیگری در عین باقی ماندن روزنهی اول منجر شد. برخی از آنها چنین اظهار نظر کردند که شاید کاری که از آنها سر زده است، مورد رضای خلیفهی خدا نباشد .
و حتی برخی از آنها گفتند برای بستن روزنهی جدید آمادهاند، اگر این کار منظور نظر سید (عليه السلام) باشد.
ایشان (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
«چرا آن را ببندند؟ این کار نیکویی است. خداوند به آنها و به کارشان برکت دهد! از خدا مسئلت مینمایم که آنها را موفق بدارد و خیر آخرت و دنیا را ارزانیشان فرماید!
و اما در مورد اختلافات بارها گفتهام: «اصلاح میان خودتان» از برترین اعمال و مورد رضایت خدا و رسولش است، لیکن چه چیزی در دست من است؟ و آیا لشکر علی (عليه السلام) از او فرمانبری کردند تا امروز همگان از من گوش بگیرند؟!
مهم این است که به عمل بپردازند و خود را نجات دهند. آنچه برای حجج الهی اهمیت دارد همین است؛ این که مردم، خودشان را برهانند و از جهنم فاصله بگیرند. آنها به اصلاح میان مؤمنین روی میآوردند ولی کسی نباید از حق رویگردان و متنفر شود، ولو با کلمهای که موجب آزار او است؛ و چه بسا نتیجهی اختلاف و دو دستگی، کشته شدن حجت الهی باشد، همان طور که برای حضرت علی (عليه السلام) حادث گشت».
بر ما لازم است که بارها و بارها در این بخش از کلام ایشان تأمل کنیم. به گمان من، این قسمت نیازی به شرح و حاشیهپردازی ندارد. از خدا مسئلت میکنم که با محافظت خویش، آل محمد (عليهم السلام) را حفظ فرماید و مؤمنین را همیشه و همراه با یکدیگر متحد نماید.
در مورد اصلاح و رهانیدن مردم از آنچه مؤمنین در گرفتاریها واقع میشوند، گفتار ایشان (عليه السلام) را ملاحظه میکنیم:
«شیطان معمولاً میکوشد هر کس را که بتواند به گمراهی بکشاند، ولی ما در پی آنیم که حتی المقدر اصلاح نماییم.
از برادرانتان سؤال کنید که من چند بار کوشیدم به هر وسیلهای که میشد، حیدر مشتت و پیروانش را به سوی حق هدایت کنم.
به طور کلی ما همواره میکوشیم حتی المقدور با کمترین خسارت، از فتنهها بیرون بیاییم و تا آنجا که امکان دارد، هیچ غنیمتی به شیطان ندهیم».
* * *
خطاب به کسانی که آزاری اندک از مؤمنین را برنمیتابند!
یکی از برادران مؤمن در یکی از عرصههای عمل در زمینهی دعوت حق حضور فعالی داشت. سید احمد الحسن (عليه السلام) روزی او را نیافت و سراغش را گرفت. پاسخ دادم که این برادر گفته به خاطر دلیلی، از کار منصرف شده است.
دلیل انصراف او این بود که یکی از برادران مؤمن، وی را نصیحت کرده بود و احتمالاً نصیحتش به گونهای بر این فرد ثقیل و سنگین آمده بود، لذا تصمیم گرفته بود از آن به بعد در میدان عمل حاضر نشود.
ایشان (عليه السلام) وقتی قضیه را متوجه شد فرمود:
«خواهش میکنم به او خبر بدهی که بیاید و برادرانش را تحمل کند، نصیحت را از آنها بپذیرد و جزو متکبرین نباشد. امام حسین (عليه السلام) پذیرفت که حیوانات سینهاش را لگدکوب کنند و شما آزار اندکی از یک مؤمن را برنمیتابید! کسی که برای خدا فروتنی کند، خدا او را بالا میبرد.
به او بگو که از شیطان استعاذه (دوری) کند و در عرصهی کار حاضر شود و بر آزار مؤمنی که وی را میرنجاند صبر پیشه نماید و یا اگر کسی نصیحتش کرد، او را تحمل کند».
* * *
نحوهی تعامل با افراد مشکوک
شماری از برادران انصار با مشکلی دست و پنجه نرم میکنند که خلاصهی آن چنین است: برخی از کسانی که مدعی ایمان به دعوت حق هستند، بعضاً حرکات و رفتاری از خود نشان میدهند که آنها را در موضع شک و بدگمانی قرار میدهد. خصوصاً با توجه به این که افراد مؤمن به دعوت حق، از مردم چه مصیبتهایی که نکشیدهاند و چه بسا همین موضوع، آنها را در این شک کردن معذور بدارد.
یک روز دربارهی چگونگی تعامل با چنین گروههایی که در آنها راستگو از بدخواه قابل تشخیص نیست و چه بسا برخی از آنها در دستگیری برادران مؤمن و بازجویی از آنها مشارکت و همکاری داشتهاند، سؤال کردم.
ایشان (عليه السلام) در جواب فرمود:
«همیشه به انصار میگویم: هر کس که گفت من مؤمنم، با او بر اساس این که وی فرد مؤمنی است تعامل کنید و او حقوق مؤمن را بر شما پیدا میکند؛ ولی در عین حال محتاط و دوراندیش باشید».
* * *
هر کسی به حضور در مجلس امام حسین (عليه السلام) توفیق نمییابد!
سید احمد الحسن (عليه السلام) انصار خود را به برپایی مجالس عزا به مناسبت شهادت سیدالشهدا و اهل بیت و اصحاب طاهر آن حضرت (عليهم السلام) تشویق و ترغیب مینماید. یکی از انصار در یکی از مناطق به برپایی مراسم مربوط به ایام حزنآور عاشورا اقدام کرد ولی تعداد همهی کسانی که در آن مجلس شرکت کردند حتی با حساب کردن کودکان به پانزده نفر هم نمیرسید.
یکی از آنها از کم بودن حاضرین در مجلس امام حسین (عليه السلام) گلایه کرد؛ و حال آن که تعداد افراد حاضر در مجالس بازدارندگان از دعوت حق از شماره بیرون بود.
ایشان (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
«آیا با امام حسین هزاران نفر همراهی کردند تا در مجلس حقیقی او هزاران نفر حاضر شوند؟
این توفیق عظیمی است که هر کسی بر آن موفق نیست و اگر هم کسی موفق شد، چه کسی میتواند بگوید او ثابت قدم خواهد ماند؟!
سالها قبل آنها را با دلایل آشکار به وحشت انداختیم در حالی که حاکمان و علمای دین با امکاناتی که در اختیار داشتند، بر حق برتری یافته بودند و چه بسا بسیاری از آنها به کسی که چیزی در اختیار نداشت و میخواست آنهایی که کرامات بسیاری در اختیار داشتند را به پایین بکشد، مسخره میکردند؛ ولی امروزه حاکمان سقوط کردند و از زیانکارترین افراد گشتند؛ فقط دنیا را از دست ندادند بلکه دنیا و آخرت را از کف دادند. انشاء الله روز این راهگمکردگان نزدیک است و روزی که به آنها وعده داده شده است را خواهید دید.
در روزی که اطرافیان آنها از سفرا و وزرا و غیره از همراهی با آنها دست میکشند ....، در آن روز آنها را مطرود و منفور خواهید یافت، و همان کسانی که برای جنگ با آل محمد فراهم میکردند، آنها را خوار میکنند.
تقریباً یک سال پیش خوابی دربارهی .... دیدم که گویی او به دعوت ایمان آورده بود.
چه بسا دیوارِ گرداگرد این گمراهان از جایی که نمیدانند، فرو خواهد ریخت و آن گاه است که مردم به خواست خدا هدایت خواهند یافت».
* * *
اهمیت مطالعه و پژوهش در حوزهی مهدویت
چه بسا گاهی اوقات برخی از دیگر امور دعوت یا امور مختلف زندگی، عدهای از ما را از حضور در درس و بحث در حوزهی مبارک مهدویت چه به صورت میدانی و چه به صورت اینترنتی بازبدارد. در حقیقت من خودم سرگردان بودم که آیا در درس حوزه حاضر شوم یا به کارهای عملی دیگر بپردازم.
نظر ایشان (عليه السلام) به این شرح است:
«خداوند توفیقت دهد! تدریس بسیار مهم است تا به این ترتیب مؤمنین را برای امری بس مهم مهیا سازید؛ اما پرداختن به کار میدانی هم ممکن و قابل انجام است. همچنین میتوانی گاهی اوقات که مشغول کاری هستی (و فرصت نمیکنی)، به عنوان مثال یک جلسه (سخنرانی) را ترک گویی یا در یک روز دو جلسه را با هم انجام دهی یعنی میتوانی وضعیتت را مرتب و جمع و جور نمایی، ان شاء الله.
خداوند توفیقت دهد! اگر به دست من بود، با شما در تدریس در حوزه مشارکت میکردم چرا که این موضوع، حائز اهمیت است و ان شاء الله ثواب عظیمی هم دارد زیرا این کار عبارت است استحکامبخشی عقائدیِ دولت حق، ان شاء الله».
* * *
تعبیر خواب
یکی از انصار خوابی دید که خلاصهاش چنین است: خواب دید که گویی عمامهی سفید بزرگ قومی در یک منطقه، از او گرفته شد و به یکی از انصار پوشانده شد. وقتی عمامه بر سر وی جای گرفت، او با نگریستن در آینه به مرتب کردن آن پرداخت، مادرش نیز او را تماشا میکرد. آن قسمت از عمامه که با پیشانی در تماس بود، مقداری چرک و کثیفی داشت. پایان رؤیا.
من داستان را بر سید احمد الحسن (عليه السلام) تعریف کردم. ایشان در تعبیر رؤیا فرمود:
«در خواب، عمامه به مواردی چند اشاره میکند؛ از جمله علم و معرفتی که شخص از آن بهرهمند است، و به فرمانروایی و حکومت دنیوی نیز اشاره دارد، چرا که عمامهها به منزلهی تاج عرب میباشند یعنی تاج پادشاهان آنها. گمان نمیکنم این فرد از علم زیادی برخوردار بوده باشد، لذا عمامهی او به فرمانروایی دنیویاش حکایت دارد؛ ان شاء الله که خیر است.
عمامهی این فرد از آن رو سفید است که وی به اسم پیامبر خدا و به اسم دین و به اسم خدا حکم میراند. سفیدی نماد عدل است و چرک نماد ستم؛ شریعت به قدر سهلانگاری در آن ظالمانه شده بوده است یعنی در اصل سفید و پاکیزه است ولی آنها با مَس کردن آن با تشریع و تنفیذ باطل، آن را به ستم آلودند.
این چکیدهای از معنا و تعبیر رؤیا است و من از خداوند برای شما عافیت در دین و دنیا را خواهانم».
* * *
با سید خود مدارا کنید!
یکی از برادران مسئولیت رساندن سؤالی به سید احمد الحسن (عليه السلام) را بر عهده داشت. سؤال دربارهی برخی امور شخصی یکی از انصار بود. وی پاسخ سید (عليه السلام) خطاب به او را برای من نقل نمود. من نیز به نوبهی خود آن را اینجا برای همهی مؤمنین درج میکنم، امید که باعث اندرز و عبرتی برای ما باشد.
«خدا توفیقت دهد! این قضیه به خود وی بازمیگردد. خواهش میکنم سؤالات در چهارچوب موضوعات فقهی، عقایدی و قرآنی باشد. اما در مورد امور خاص و شخصی، هر کس میتواند آنچه را که برایش مناسب و متناسب است برای خود مقرر گرداند. از شما خواهش میکنم پیش از آن که به ارائهی سؤالی اقدام نمایید، فکر کنید. خداوند به شما جزای خیر عنایت فرماید!».
* * *
اهتمام ایشان نسبت به هدایت مردم و محبتی که ایشان به مردم دارد
سید احمد الحسن (عليه السلام) همواره رساندن پیام حق به مردم، سلوک مهربانانه با آنها و نیز دعوت نمودن مردم بر اساس حکمت و دانش به حق و راه مستقیم را به انصارش توصیه میکند؛ همچنین به تلاش برای هدایت مردم، به هر صورت ممکن و با هر وسیلهای که مقدور و در دسترس آنها باشد.
ایشان (عليه السلام) در خصوص تبلیغ مردم و رساندن پیام حق به آنها فرمود:
«خداوند توفیتان دهد! تبلیغ باید مستمر باشد و به شکلی نیکو صورت گیرد نه با درنگ و سستی؛ ولی با این حال احتیاط و دوراندیشی را از یاد نبرید؛ همان احتیاطی که امکان ادامهی کار را به شما میدهد و نیز شما را از شر شیاطین انس و جن (خداوند خوارشان گرداند) محفوظ میدارد».
ایشان (عليه السلام) که خودشان به تبلیغ مردم همت گماشتهاند میفرماید:
«در مورد تبلیغ بارها گفتهام که تبلیغ کنید ولی با احتیاط؛ البته احتیاط و ملاحظهکاری، به معنی ترک تبلیغ نیست. من در مناسبتها برخی بیانیهها را به دست خودم بین مردم توزیع میکردم. جز احتیاط چارهای نیست، تا کار ادامه یابد؛ یعنی نباید بیگدار به آب زد. همچنین به بهانهی احتیاط ورزی نباید عمل را رها کنید؛ باید کارتان منظم و حساب شده صورت پذیرد».
ایشان (عليه السلام) همچنین فرمود:
«از خداوند مسئلت مینماییم که مردم را هدایت و حال آنها را اصلاح فرماید. دعوت مردم به سوی حق را رها نکنید ولی این دعوت باید با نظم و ترتیب انجام شود. خداوند توفیقتان دهد! آن کس که خدا هدایت را خواهان است، هدایت میگردد إن شاء الله».
حتی ایشان (عليه السلام) به کیفیت چگونگی ارایهی موضوع علمی به آنها نیز اهتمام میورزید؛ چگونگی ارایهی دعوت مبارک حق جهت هدایت بهتر برای قبول حق.
یک روز به یکی از انصار فرمود:
«از برادران شما خواسته بودم که جزوههایی در زیارت شعبانیه توزیع کنند. یکی از آنها گفت: آنها اعلامیهای ترتیب دادند که در آن، بیانیهی یمانی و برخی از ادلهی دعوت درج شده بود. از این کلام برمیآید که آن اعلامیه، یک نوشتار پراکنده و پریشان است زیرا در تبلیغ مختصر، بیانیهی یمانی مفید نیست و درج آن در جزوهی تبلیغاتی فایدهای ندارد. از شما خواهشمندم اگر جزوهای تبلیغی داری، آن را به ایشان بدهی یا یک جزوهی مختصر تبلیغاتی برای ایشان گردآوری نمایی، خداوند توفیقت دهد! که در آن دعوت را به همراه برخی روایات مطرح نموده باشی. این جزوه باید کوچک و مختصر باشد و نه پیچیده، تا هر کس بتواند آن را بخواند. افزون بر این، در این جزوه آدرسهای اینترنتی و دفاتر روزنامه را نیز درج نما ..... تا انتها.»
یک روز ایشان (عليه السلام) خواستار کار بر روی پژوهشهای تطبیقی شد، با این امید که این نوع مطالب تحقیقی، در شناساندن حق به مردم اثرگذار باشد. ایشان (عليه السلام) فرمود:
«از خداوند مسالت دارم شما را توفیق دهد و گامهایتان را استوار سازد! اگر وقت داری، یک رشته سخنرانیهایی در تبیین علومی که در کتابهای «نبوت خاتم» و «توحید» و «متشابهات» و غیره آمده برگزار کن. خداوند توفیقت دهد! این سخنرانیها ثبت و ضبط شود تا مثلاً در عراق منتشر گردد تا مردم حق و علم را بشناسند و فرق بین حق و باطل را دریابند؛ یعنی این سخنرانیها باید یک مجموعهی مدون و برنامهریزی شده باشد تا به خواست خدا در عراق منتشر گردد. بر خدا توکل نما! خداوند عملتان و اخلاصتان را به شما مینمایاند و گامهای تان را استوار میسازد!».
ایشان (عليه السلام) سفارش بسیاری دربارهی انسانهای فریب خوردهای که توسط برخی از راهزنان اغفال شدهاند داشتند و میفرمود:
«خداوند توفیقتان دهد! مردم سادهاند. کسانی که میخواهید با آنها گفت و شنود کنید، تقریباً چیزی دربارهی دعوت و ادلهی آن نمیدانند. برخی افراد نادان، رؤیا را به ریشخند میگیرند و به آن میخندند در حالی که آنها نمیدانند که با این کار، به ابراهیم و یعقوب و یوسف و دیگر پیامبران الهی میخندند».
ایشان (عليه السلام) در خصوص ارائهی تبلیغ به طلاب و اهل علم فرمود:
«خداوند توفیقتان دهد! سعی کنید که کمابیش پیام را به طلبههای علم نیز برسانید چه بسا خداوند حال برخی از آنها را اصلاح فرماید؛ زیرا طبق آنچه که یکی از برادرانتان به من گفته، در حوزهی نجف تا کنون تعدادی اندک ایمان آوردهاند.
چند روز پیش خوابی دیدم:
شیخی را دیدم که او را میشناختم. وی فردی عالم و در حوزه، معروف و سرشناس است. وی نشسته بود و به گروهی از شیوخ در مسجدی در حوزهی نجف درس میداد. یکی از این شیوخ، گویی دعوت را در اثنای درس مطرح کرد. این شیخی که دعوت را عرضه کرده بود، گویا به دعوت ایمان داشت و از جلسهی درس خارج شد. من استاد را میدیدم که پنداری به دعوت ایمان دارد و یا شدیداً به آن متمایل است، ولی از واکنش حوزه یا چیزی از این قبیل بیم داشت و احتیاط مینمود. گویا استاد سر به زیر افکنده بود و چیزی نمیگفت ولی پنداری در دلش به دعوت ایمان آورده بود یا به چنین چیزی تمایل داشت. رؤیا تمام شد.
چه بسا برخی از معممین (روحانیون) هدایت یابند؛ لذا ابلاغ و رسانیدن حق به آنها را رها نکنید، باشد که هدایت گردند!».
وانگهی احیاناً از نشانههای صلاح این است که شما به طور تصادفی با شخصی برخورد میکنی و حق را برای او تبیین مینمایی و او دعوت شما را میپذیرد و از کسانی میشود که توفیق یاری آل محمد را مییابد!! در حالی که خیری در او به نظر نمیرسد. مثل این افراد بسیارند که خداوند به آنها توفیق یاری آل محمد را میدهد.
سید احمد الحسن (عليه السلام) به ما تعلیم داده که در برخورد با افرادی از این دست چه کنیم. ایشان (عليه السلام) فرموده است:
«اینها انسانهایی سادهاند. برای آنها بیان نمایید که افرادی وجود دارند که جزو اولیاء خدا شدهاند مانند وهب و حال آن که دورهی اسلام آوردن وی کوتاه بود. اینها نیاز دارند که بفهمند مردمانی وجود دارند که به محض این که با خلفای الهی برخورد داشتند، از اولیاء الله و از مقربین گشتند؛ در حالی که علمای دین از پیوستن به خلفای الهی ناکام ماندند. همان طور که این قضیه برای حضرت عیسی (عليه السلام) رخ داد. افراد زناکار و لشکریان طاغوت که دین را نمیشناختند، به عیسی ملحق گشتند و جزو اولیاء الله شدند، در حالی که علمای یهود و افراد متدین بزرگ و سرشناس، شکست خوردند و حضرت عیسی (عليه السلام) را یاری ننمودند. بیان چنین مطالبی نیز برای آنها سودمند است».
ایشان همچنین چگونگی احتجاج صحیح و اصولی را به انصارش آموزش میدهد. هدف نهایی ایشان از این کار، تلاش برای هدایت مردم است. ایشان (عليه السلام) میفرماید:
«شما از قرآن و سنت ثابت دلیل ثابت شدهای به او ارائه میدهی و او به سراغ اشکالگیری از دلیل میرود، یعنی وی دلیل نقض ندارد بلکه فقط اشکالی وارد نموده است. رفتن به سراغ اشکالگیری بر دلیل بدون ایراد دلیل نقض، به این معنا است که دلیل، حجت را بر او تمام و واجب نموده و از آنجا که او بر رد دلیل به دشواری برخورده، لذا فقط به خردهگیری بر آن بسنده کرده است. به اشکالات پاسخ داده میشود ولی اینها تمامی ندارد، دقیقاً مانند اشکالاتی که مسیحیها بر قرآن و حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) میگیرند، و نیز همچون اشکالات اهل سنت بر ائمه (عليهم السلام) .... تا انتها».
با این حال، ایشان نحوهی پاسخگویی به اشکالات آنها را به ما آموزش میدهد و نیز ما را به آن سفارش میکند؛ و این کار از روی شفقت و دلسوزی بر آنها است تا دیگر هیچ عذر و بهانهای برایشان باقی نماند.
رفتار ایشان نسبت به انصارش:
نسبت به همهی آنها مهربان و رئوف است. نسبت به بیچارگان دلسوز و بخشنده و نسبت به ایتام، مشفق و مهربان است.
ایشان (عليه السلام) سفارش میکردند که به آن دسته از مؤمنین که گناهی میکنند و توبه مینمایند، اهتمام ویژهای شود. ایشان (عليه السلام) دربارهی یکی از انصار که وضعیتش را توصیف کرده بودم فرمود:
«خداوند توفیقتان دهد! اگر وی ندامتش را ابراز کرد، او را با آغوش باز پذیرا باشید و نسبت به وی توجه فراوانی نشان دهید. خداوند شخص توبهکار را دوست دارد، شما نیز او را دوست بدارید و بسیار به او اهتمام ورزید. خداوند توفیقتان دهد! شاید خداوند با رحمت خویش او را مورد عفو و رحمت قرار دهد».
از جمله سیرت ایشان آن است که پیگیر احوال انصارش در همه جا هست، و بسیار از آنها سراغ میگیرد. هنگامی که به وی خبر رسید که انصاری با زبانهای مختلف به حق ایمان آوردهاند، فرمود:
«کسانی که به حق ایمان میآورند، به تعلیم و آگاهیبخشی به آنها و استوارسازی عقیدهشان مبادرت ورزید و کتابهای استدلالی به زبان خودشان را برایشان فراهم آورید».
* * *
برخورد ایشان با مال و اموال
یکی از برادران که مسئول ادارهی بیت المال در یکی از مناطق بود میگفت اموال مختلفی به بیت المال میرسید که برخی از آنها حقوق واجبه و برخی دیگر کمکهایی مربوط به پشتیبانی از دعوت حق و بخشی هم هدایایی از طرف برخی انصار برای سید احمد الحسن (عليه السلام) بود.
وی میگفت: به خدا سوگند روزی ندیدم ایشان چیزی از اینها را بردارد یا حتی به چیزی از آنها دست بزند. وقتی از ایشان در مورد نگه داشتن اموالی که در اختیارم بود سؤال میکردم و این که آیا ایشان کمبودی دارد یا نه، میفرمود:
«خداوند توفیقت دهد! من فقط به دعای شما محتاجم نه چیز دیگر و دلیلی ندارد که چیزی باقی بگذاری. خداوند توفیقت دهد! در همه چیز تصرف نما و آن را به انصار نیازمند بده، یا برای پشتیبانی از دعوت خرج کن، ان شاء الله. از خداوند مسئلت دارم که به فضل و منتش، برای شما و به وسیلهی شما گشایشی حاصل فرماید!».
از جمله رفتار ایشان چنین است که سهمی از بیت المال برای خانوادههای ایتام، بیوه زنان، فقرا و نیازمندان در نظر گرفته بود. این کار ایشان با وجود کمی امکانات و منابع صورت میگرفت و همین امر باعث شده بود دعوت الهی حتی از گشودن یک شبکهی وسیع اطلاع رسانی مانند شبکهی تلویزیونی که به عنوان مثال انصار از طریق آن بتوانند حق را به مردم برسانند، بازبماند. همچنین این تنگدستی باعث شده بود مسئولین بیت المال احیاناً به کم کردن مستمری این مستضعفین دست بزنند و حال آن که خود مستمری چیز اندکی بود. ایشان (عليه السلام) میفرمود:
«خداوند توفیقتان دهد! شما کارهایتان را بر اساس مال و اموالی که موجود است سامان دهید. ان شاء الله خداوند به شما وسعت میدهد. به هر حال اگر با کمبود پول روبهرو هستید، از مستمریها بکاهید تا همان مقدار که در اختیار دارید، شما را بس باشد. کارتان را به همین روش به جلو پیش ببرید».
* * *
آن زن در حالی که بر فرزندانش میگریست، جان داد
من به همراه یکی از مؤمنین، برای دیدار با برخی از انصار در حال مسافرت به شهری بودم که خبر وفات والدهی سید احمد الحسن (عليه السلام) (خداوند رحمتش کند) را شنیدم. پس از مدتی برای عرض تسلیت خدمت ایشان رسیدم و گفتم:
انا لله و انا الیه راجعون. وسیعلم الذین ظلموا آل محمد حقهم ای منقلب ینقلبون (و کسانی که در حق آل محمد ستم کردند، به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز میگردند).
خداوند به مناسبت شهادت طاهرهی مظلومه که آزار دید و صبر پیشه کرد و قرار گرفتن او در جوار رحمت الهی، اجر عظیم به شما عنایت فرماید. خدا شکیبایی شما در مصیبتش را نیکو گرداند و لا حول و لا قوة الا بالله.
ایشان (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
«خداوند پاداش شما را عظیم گرداند و اعمالتان را قبول فرماید! خداوند به شما برترین پاداش نیکوکاران را عطا فرماید!
چند روز قبل از وفات ایشان، خوابی دیدم که مرا هراسان و بیدار کرد، و من این خواب را به وفات ایشان تعبیر نمودم.
دو هفته قبل از وفات ایشان، علویه خوابی دید به این مضمون که: تابوتی وجود داشت که من و پسرم و علویه از سه رکن بر آن نماز میخواندیم. در آن تابوت چیز بزرگ و مهمی قرار گرفته بود.
علویه نیز دو روز قبل از وفات والده، خوابی دیده بود به این ترتیب که: ایشان فوت کرده و کفن پیچ شده بود و من و علویه نزدیک آن بودیم و آن را بر دوش گرفتیم.
در سال ۲۰۰۶ وقتی از خانهای که والده (رحمها الله) در آن بود خارج شدیم و به سبب پیگیری شدید ستمگران نتوانستیم به آنجا برگردیم، من در نجف در خانهای دیگر که ستمگران به آنجا حملهور شدند و ما مجبور به ترک آنجا شدیم، خوابی دیدم.
خواب این بود: من در جایی ایستاده بودم و دیدم که انفجاری بزرگ که گویی انفجار اتمی بود روی داد به طوری که انسانهای بسیار زیادی جان باختند یعنی چه بسا نصف مردم، یا برخی جاها از مردم خالی شد. پس از این ماجرا من ایستادم و به پوشیدن لباسهای نظامی مشغول گشتم. یک پرچم بزرگ و بسیار مهم نیز برداشتم. با این که من در مرکز عراق بودم، به سمت شمال حرکت کردم و به سمت خانهی پدرم (رحمه الله) که به همراه والدهام (رحمها الله) در آن زندگی میکردم متوجه شدم. وقتی به خانه نزدیک شدم، از دور دیدم تمام زمین سبز و بسیار زیبا شده است. همچنین فرزندان برادر بزرگترم را دیدم. سپس دختر برادرم را دیدم که از دور دست به من گفت: حال همهی ما خوب است، فقط عمه زینب وفات کرده است!
سپس خواهرم را نیز از دور دیدم که خطاب به من گفت: او در حالی وفات کرد که بر فرزندانش میگریست. آرزو میکرد که آنها را برای یک لحظه هم که شده ببیند.
من وقتی این مطلب را شنیدم، نتوانستم حرکت کنم. بر زمین خم شدم و نشستم و شروع به گریه کردم و گفتم: دیگر چه باقی مانده است؟ و صداهای بلندی در آسمانهای هفتگانه میشنیدم که گویی فرشتگان گریه میکردند. رؤیا تمام شد.
این رؤیا قدیمی است و قبلاً من آن را برای چند تن از انصار تعریف کردهام.
فقط از این غصه میخورم که وی فرزندانش را ندید و حال آن که او آنها را بزرگ کرده بود. همچنین از این که آنها را از او دور کردم، دردمندم ولی البته اگر آنها را نزدیک او میگذاشتم، آنها را میکشتند».
* * *
آیا احمد الحسن دنیاطلب است؟!
این بخشی از پاسخی است که سید احمد الحسن (عليه السلام) در پاسخ به سؤال کنندهای با امضای فراس الوادی بیان نموده است:
«... و اما سخن شما (خداوند توفیقت دهد) که گفتهای: «و اما اگر شما از کسانی هستی که با متاع آخرت در طلب دنیا هستند، داد و ستد تو سودی به بار نیاورد و پیروز نگردی».
آری، درست میگویی اگر من جزو کسانی بودم که دنیا را طالباند! لکن مثلاً من چگونه در پی دنیا هستم؟
گمان نمیکنم کسی که طالب جاه و بزرگی باشد، همانند مسیری که من رفتهام را طی کند. من قبل از دعوت گوشهگزین بودم و اکنون گوشهگیریام بیشتر شده و من و عیالم در زمین خدا آواره و رانده شدهایم. همان طور که طاغوتیان با پدران ائمهام (عليهم السلام) چنین کردند در حالی که آنها برای من الگویی شایستهاند. حق برای صاحبش جز خداوند سبحان، دوست و رفیقی باقی نمیگذارد.
محبوبترین مردم نزد من مادرم بود که قبل از این دعوت، حتی برای یک روز نیز از او جدا نشده بودم، لیکن مجبور شدم که از او دور شوم تا زمانی که وی جان باخت. او در حالی وفات کرد که من از ایشان دور بودم و او را وداع ننمودم. آیا کسی که طالب دنیا باشد، این گونه در راهی دشوار و وحشتآور، سلوک میکند و جرعه جرعه درد و غصه مینوشد؟!
من گمان نمیکنم کسی که به دنبال مال و منال باشد، برای مؤمنین در هر شهری، بیت المال تاسیس کند و یک سیستم حسابرسی راهاندازی نماید؛ به طوری که هر پولی که وارد بیت المال میشود، ثبت میگردد و هر مبلغی هم که خارج میشود نیز ثبت میشود. وکلایی که برای دریافت خمس اجازه دارند افراد شناخته شدهای هستند، مثل سید حسن الحمامی و شیخ صادق المحمدی و اینها (مبالغ دریافتی را) نه به من میفرستند و نه برای خودشان برمیدارند بلکه این مبالغ، به بیت المال تحویل داده میشود و مسئولان بیت المال نیز آن را بین فقرا، بیچارگان، ایتام، بیوه زنان، طلاب علم و غیره و حتی کسانی که به دعوت ایمان ندارند توزیع میکنند.
من بیش از مخارج معیشت روزانه و اجارهی خانهای که خانوادهام را در آن پناه دادهام، هیچ مال و اموال شخصی دیگری ندارم. آری، همهی آنچه تحت مالکیت من است، یک قطعه زمین کشاورزی کوچک در اطراف نجف است که آن را برای سکونتم خریدهام. من از سَرِ ابراز همدردی و غمخواری با فقرا، در آن زمین یک خانهی بسیار کوچک ساختهام و گفتم تا زمانی که در عراق هستم، همانند فقرا زندگی میکنم. شاید روزگار بگردد و روزی از روزها این خانه را ببینید. بخشی از پولی که این خانه را با آن خریدم، هدیهی برادر بزرگم (خداوند حفظش کند) بود و بخش دیگرش را از یکی از یارانم که او نیز از گروندگان به دعوت حق است، یعنی شیخ ابومحمد زیادی (خداوند حفظش کند) قرض کرده بودم. این مبلغ را با درآمد زمین پس از کشت و زرع در آن، تسویه نمودم. هنگامی که شیخ ابومحمد در حضور چند تن از انصار، مبلغ را به من تحویل داد بر روی اوراق مالی کلمهی فدک مهر شده بود. در همان روز هم کتاب الغیبة که بر آن کلمه فدک مهر شده بود به من هدیه شد. من گفتم: سبحان الله اینها نشانههایی است که یکی از پس دیگری میآید. این قضیه را گروهی از انصار (خداوند حفظشان کند) شاهد بودند؛ از جمله شیخ ابومحمد الزیادی و شیخ ابو حسن الزیادی و شیخ ابوحسین (خداوند حفظشان کند).
به هر تقدیر، در سال ۲۰۰۷ من به همراه همسر و فرزندانم ساعاتی قبل از یورش نیروهای نظامی هوادار مرجعیت که با تحریک مرجعیت به حمله دست زده بودند، از این زمین خارج شدم. وقتی مرا در آنجا نیافتند، محل را قبضه کردند و بر آن نگهبان گماشتند و پس از چندی آنجا را ترک کردند؛ و چه قدر شبیه به فدک است، و چه قدر کار زشت آنها شبیه کار کسانی است که بر خانهی مادرم زهرا (عليها السلام) حمله بردند.
از سال ۲۰۰۷ تا چند روز پیش، هیچ اطلاعی در مورد این قطعه زمین نداشتم تا این که یکی از مؤمنین به نام شیخ ابو حسن و برخی از شیوخ عشایر نجف (خداوند خیرشان دهد) تلاش کردند آن را بازگردانند. سپاس خدایی را که برایم از مادرم فاطمه زهرا (عليها السلام) و پدرم امیرالمؤمنین علی (عليه السلام) الگویی قرار داده است:
آری، از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده است، فدک در دست ما بود که مردمی بر آن بخل ورزیده، و مردمی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور خداست. مرا با فدک و غیرفدک چه کار؟ در حالی که جایگاه فردای آدمی گور است، که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان میگردد. گودالی که هر چه بر وسعت آن بیافزایند، و دستهای گورکن فراخش نماید، سنگ و کلوخ آن را پر کرده، و خاک انباشته رخنههایش را مسدود میکند. من نفس خود را با پرهیزکاری میپرورانم، تا در روز قیامت که هراسناکترین روزهاست در امان، و در لغزشگاههای آن ثابت قدم باشم.
شاید برخی افراد با هدف ارضای شهوت جنسی، به دنبال دنیاخواهی باشند ولی من قبل از دعوت فقط با یک زن ازدواج کردهام و او مادر فرزندان من است و در زندگیام هیچ زوجهی دیگری چه دائم و چه موقت غیر از او نداشتهام؛ پس کجا است این دنیاطلبی؟!
من ـو پناه میبرم به خدا از منیتـ تا به امروز هرگاه به همراه برخی انصار باشم و به غذا پختن نیاز پیدا کنیم، خودم بلند میشوم و غذا میپزم و هنگامی که به کسی برای شستن ظرفها نیاز پیدا کنیم، با دست خودم آنها را میشویم، هر چند انصار درخواست میکنند که مرا خدمت نمایند ولی این افتخار من است که آنها را خدمتگزاری کنم. آیا کسی که دنیاطلب باشد، این گونه عمل میکند؟!
من ـو پناه میبرم به خدا از منیتـ خودم مایحتاج منزلم را از بازار خریداری میکنم و هیچ محافظ مسلح یا غیرمسلحی ندارم؛ و سپاس خدایی را که مرا ایمن ساخت و مرا به چنین چیزی نیازمند و مجبور نساخت.
قبول نمیکنم که کسی دست مرا ببوسد و دستم را دراز نمیکنم که مردم بر آن بوسه بزنند؛ بر خلاف رفتار مراجع و برخی از وکلای آنها.
اینها واقعیتهایی است که قبلاً انصار از آنها مطلع بودهاند. الآن هم انصاری که نزدیک من هستند از اینها اطلاع دارند؛ یعنی این موارد چیزهایی مخفی نیستند بلکه مورد مشاهدهی مردم بوده است، چه در حال و چه در گذشته.
پس کجاست آن دنیایی که من طالب آنم؟! و چگونه و با چه چیزی در طلب آن بودهام؟! خداوند شما را به صلاح آورد!
در روایات آمده است که بوسه جز بر دست پیامبر یا وصی روا نیست؛ حال آیا معقول است این عده که نه جزو پیامبراناند و نه از اوصیاء، دست خود را جلو ببرند تا مردمی که در پی آخرتند بر آن بوسه بزنند؟! و احمد الحسن که وصی است در حالی که نمیپذیرد احدی از مردم دستش را ببوسد، دنیاطلب به شمار رود؟!
به خداوند سوگند، نمیگویم که نسبت به احمد الحسن بیانصافی کردید بلکه اگر این گونه فکر میکنید و این گونه حکم میرانید، به عقلهای خودتان بیانصافی روا داشتهاید.
به خودتان رحم کنید تا خداوند بر شما رحمت آورد! این کسانی که وجوب تقلید را بر شما فرض گرفتهاند، سوداگران مرغ و مستغلات و پیرو شهواتاند. اینها نه خواهان آخرتاند و نه ربط و رابطهای با آخرت دارند. شما این را میدانید و خودتان ایشان را در عراق مشاهده کردهاید. در خارج دیدهاید که پسرانشان را برای جمع آوری خمس و اموال و کفارهی قضا نزد شما به کشورهای غربی میفرستند، (آن هم) به بهانهی تبلیغ! ای کاش از آنها میپرسیدید: چرا از طلاب حوزهی نجف، فقط پسرانتان را به کشورهای غربی گسیل میدارید؟ چرا دفاتر آنها را پسرانشان مدیریت میکنند و هر طور که بخواهند، بدون هیچ بازرسی یا مقررات یا حسابرسی در مال و اموال دخل و تصرف مینمایند؟!
به خودتان رحم کنید تا خداوند بر شما رحمت آورد! عقل و خردتان را برای تمییز و شناخت حقیقت به کار بندید. طالبان دنیا را از نحوهی رفتار و سلوک و عملکردشان بشناسید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
احمد الحسن - ذوالحجه ۱۴۳۳ هـ ق ».
سلام خدا بر تو ای عبد صالح و بر پدران طاهر تو و بر پسران مهدیین تو و بر شیعیان منتجب تو باد!
از خداوند مسئلت مینمایم که پیروزی شکستناپذیری نصیب تو فرماید و تو را در زمین تسلط و توان عطا نماید!
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیرا
فهرست
مقدمه
…
.
…
ایستگاه پنجم:
اشاره به گوشههایی از رفتار ایشان با مردم و انصارش
• شما بار زحمت آنها را از دوش من برداشتهاید
• هر یک از شما باید یک امت باشد
• کسی که گمان میکند ریسماناش (دلبستگی) به دنیا را قطع کرده است
• نصیحتی برای هر یک از انصار که به مناظره میپردازد
• مرثیهخوانی ایشان بر انصار شهیدش
• ایشان دمی از یاد انصارشان که در زندانها پنهان گشتهاند، غافل نیست
• نقش زنان در یاری حق
• کشته شدن حجت خدا، پیامد تفرقه و چنددستگی
• خطاب به کسانی که آزاری اندک از مؤمنین را برنمیتابند!
• نحوهی تعامل با افراد مشکوک
• هر کسی به حضور در مجلس امام حسینg توفیق نمییابد!
• اهمیت مطالعه و پژوهش در حوزهی مهدویت
• تعبیر خواب
• با سید خود مدارا کنید!
• اهتمام ایشان نسبت به هدایت مردم و محبتی که ایشان به مردم دارد
• برخورد ایشان با مال و اموال
• آن زن در حالی که بر فرزندانش میگریست، جان داد
• آیا احمد الحسن دنیاطلب است؟!
والحمد لله رب العالمين