جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام
داستان طالوت:
جناح طالوت عدهای از مؤمنان بنی اسرائیل بودند که خود را وقف فرمان خداوند سبحان و متعال کرده بودند، و از ساحت خداوند سبحان و متعال بسی به دور است که کسانی را که خود را برای فرمانش وقف کردهاند بدون اینکه فرج و گشایشی برایشان قرار دهد، رها نماید؛ در حالی که اینان حاکمیت مردم و انتخابات برای تعیین پادشاه بر خود را نمیپذیرفتند، بلکه از خداوند سبحان و متعال خواستند که برای آنها پادشاهی تعیین کند؛ چرا که آنها به حاکمیت خداوند سبحان و متعال ایمان دارند و به عوض شیطانیِ آن ـیعنی حاکمیت مردمـ راضی نمیشوند:
﴿(آيا آن گروه از سرانِ بنی اسرائيل را پس از موسی نديدی آنگاه که به يکی از پيامبران خود گفتند: برای ما پادشاهی منصوب کن تا در راه خدا پیکار کنیم. گفت: آیا نپنداريد که اگر قتال بر شما مقرّر شود از آن سر باز خواهيد زد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالی که ما از سرزمينمان بيرون رانده شدهايم و از فرزندانمان جدا افتادهايم؟! و چون پیکار بر آنها مقرّر شد جز اندکی از آن روی برتافتند؛ و خدا به ستمکاران آگاه است)﴾().
اما مگر گروه مؤمنان از منافقان خالی میشود؟! و اینچنین منافقان بر فرمان خداوند سبحان و متعال اعتراض میکنند:
﴿(پيامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را به عنوان پادشاه شما برگماشت. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی باشد؟! در حالی که ما سزاوارتر از او به پادشاهی هستيم و به او دارايی چندانی داده نشده است! گفت: خدا او را بر شما برگزيده و بر دانش و نیروی بدنیاش بيفزوده است، و خداوند پادشاهيش را به هر که بخواهد میدهد، که خداوند گشایندهی دانا است)﴾().
و در نهایت طالوت به همراه مجاهدان برای پیکار در راه خدا و برافراشتن کلمهی الله به راه افتاد:
﴿(چون طالوت، سپاهش را به راه انداخت، گفت: خداوند شما را به جوی آبی میآزمايد؛ هر که از آن بخورد از من نيست و هر که از آن نخورد يا تنها کف دستی بياشامد از من است. همه جز اندکی از آن نوشيدند. چون او و مؤمنانی که همراهش بودند از نهر گذشتند، گفتند: امروز ما را توانِ جالوت و سپاهش نيست. آنانی که یقین داشتند که با خدا ديدار خواهند کرد، گفتند: به خواست خدا، چه بسا گروهی اندک که بر گروهی بسيار غلبه کند، که خدا با کسانی است که صبر پیشه میکنند)﴾().
و این آزمون الهی برای جدا ساختن پاک از خبیث و برای نمایان شدن فضیلت و برتری اهل فضل از میان این گروه مؤمن مقرّر شده بود:
﴿(... خداوند شما را به جوی آبی میآزمايد؛ هر که از آن بخورد از من نيست و هر که از آن نخورد يا تنها کف دستی بياشامد از من است....)﴾.
در اینجا مسئلهی تشنگی و آشامیدن آب مطرح نبود بلکه مسئله، ایمان این جماعت به خدا و به ولیّ خدا و خلیفه و جانشین او در زمینش و تسلیم شدن به او و اطاعت از او میباشد، مسئلهی یقین داشتن به یاری خداوند و به فتح و پیروزی خداوند برای مؤمنانِ به او و مؤمنانِ به جانشین او در زمینش میباشد، که برای آن گروهها در میدان نبرد آشکار شد؛ عدهای که به خداوند یقین داشتند برایشان تفاوتی نمیکرد که به سوی مرگ بشتابند یا مرگ آنها را دریابد:
﴿(آنانی که یقین داشتند با خدا ديدار خواهند کرد، گفتند: به خواست خدا، چه بسا گروهی اندک که بر گروهی بسيار غلبه کند، که خدا با کسانی است که صبر پیشه میکنند)﴾.
عدهای هنگامی که گستردگی و شکوه لشکر جالوت را دیدند پاهایشان لرزید، اما با این ضعف درونی خود مبارزه کردند؛ اما گروه سوم در این پیکار درونی زیان دیدند و از آن بهرهای جز شکستی که آن را بر زبان میرانند، نصیبشان نشد؛ چرا که آنها در واقع از درون شکست خورده بودند:
﴿(امروز ما را توانِ جالوت و سپاهش نيست)﴾.
* * *