جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاموهم الإلحاد ، الفصل الثالث ، التطور سنة إلهية (ص ١٥٤-١٥٦ ) / توهم بيخدايي ، فصل سوم: تکامل، سنتی الهی (ص ١٦٣-١٦٦ )
ملائکه همانطور که خداوند آنها را فرمان داده بود گِلی را از زمین به آسمان بالا بردند و در آسمان اوّل از این گل صورت آدم (عليه السلام) خلق شد؛ سپس روح در آن دمیده شد ، و آدم (عليه السلام) یا نفسِ آدم (عليه السلام) در آسمان اوّل - بهشت آدم (عليه السلام) - خلق گردید؛ سپس مشیّت الهی بر آن تعلّق گرفت که آدم (عليه السلام) را به زمین فرود آورد، و او یا نفْسش به زمین فرود آمد، حوا (عليها السلام) نیز به همین صورت بود. سپس نفس آدم (عليه السلام) در زمین به گردش و حرکت درآمد و اعمالی را که میبایست انجام دهد، به جا آورد؛ از جمله: ملاقات او با سنگ عهد (یا حجر الاسود) و حمل کردن آن، استغفار آدم و طواف او و حوا به دور خانهء خدا. نفس وی بر این حال ماند و در زمین گردش میکرد، تا اینکه خداوند اراده فرمود که به جسم متصل شود و این جسم متولد شود تا حاملِ نفسِ اولین انسان بر روی این زمین گردد. در مورد حضرت حوا (عليها السلام) نیز به همین گونه رخ داد.
و روایت زیر نشان میدهد که آدم در ابتدا جسم مادی نداشته بلکه فقط از یک جسم لطیف یا نفس برخوردار بوده و پس از نزول به زمین، به جسم پیوسته است:
١. المصدر (الراوندي - قصص الأنبياء): ص50.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: [هنگامی که آدم از بهشت هبوط کرد و غذا خورد، در شکمش سنگینی احساس کرد ، پس به جبرئیل (عليه السلام) شِکوه کرد پس به او گفت: ای آدم به خلوت برو. وی نیز به خلوتی رفت و حدث نمود و سنگینی از وی خارج شد] (١).
١. راوندی، قصص الأنبیاء، ص ٥٠ .
و سپس خداوند اراده فرمود که جسم آدم و حوا را با هم جمع گرداند و اولین خانوادهء انسانی شکل گیرد؛ تا این دو ، نخستین روستای زراعی را پدید آورند؛ زیرا خدا خواسته بود که آدم کشاورزی کند، حیوانات را اهلی و رام سازد و دامپروری کند. به این ترتیب با آدم، مسیر انسانیت، کشاورزی و دامپروری آغاز گردید.
٢. المصدر (الراوندي - قصص الأنبياء): ص50.
از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است که [رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: «هنگامی که خداوند عزّوجلّ آدم (عليه السلام) را از بهشت هبوط داد، به وی فرمان داد تا با دستانش کشاورزی کند و پس از محروم گشتن از نعمت های بهشت، از دسترنج خود روزی بخورد. او دویست سال از حسرت بهشت فریاد میکشید و گریه میکرد. سپس به سجود پرداخت، سجدهای که سه شبانهروز سر خود را بلند نکرد] (٢).
٢. راوندی، قصص الأنبیاء، ص ٥٠ .
گریهء دویست سالهء آدم زمانی بود که نفس او به فرمان خدا بر زمین نازل شد تا در زمین زندگی کند و پیش از آن بود که به جسم مادی بپیوندد ، و برای وی این وظیفه تعیین شده بود که پس از پیوستن به جسم مادی، به کشاورزی بپردازد و حیوانات را اهلی کند و پرورش دهد.
بُکَیر بن اعین گوید: [از امام صادق (عليه السلام) پرسیدم: برای چه خداوند متعال حَجَرْ را در رُکنی که فعلاً در آن است، قرار داد؛ نه در ارکان دیگر؟ و برای چه بوسیده میشود؟ و برای چه از بهشت اخراج شد؟ و برای چه میثاق و عهد بندگان در آن قرار داده شده، نه در سایر ارکان. فدایت شوم از این علل مرا با خبر کنید که در اینها سرگردان و متحیّر میباشم. امام (عليه السلام) فرمودند: از مسئلهای بسیار مشکل و سخت پرسیدی و پيگيرى نمودى. پس بدان و دلت را فارغ بدار و گوش فرا دِه تا ان شاء الَّله تو را با خبر سازم. خداوند تبارک و تعال حجر الأسود را که گوهری بود از بهشت بیرون آورد و نزد حضرت آدم (عليه السلام) قرار داد و در آن رکن قرار داده شد زیرا میثاق و پیمان خلایق در آن بود. به این صورت که: زمانى که ذریهء بنی آدم را از صلب آنها خارج نمود، خداوند در همین مکان از آنها عهد و پیمان را اخذ نمود و در این مکان ایشان را رؤیت کرد و نیز از همین مکان پرنده بر حضرت قائم (عليه السلام) فرود میآید و اولین کسی که با قائم بیعت میکند آن پرنده است که به خدا سوگند، همان جبرئیل (عليه السلام) میباشد. قائم (عليه السلام) به همین مقام تکیه میدهد در حالی که آن مقام دلیل و حجتی است برای قائم و شاهدی است برای کسی که عهدش را در آن مکان وفا میکند و شاهدی است بر کسی که در آن مکان عهد و میثاقی را که خداوند عزّ وجّل از بندگان گرفته است، ادا مینماید. اما بوسیدن و لمس کردنش بهجهت تجدید عهد و میثاق است؛ تجدید پیمانی به جهت بازگردانیدنش به او، پیمانی که خداوند در عالم ذرّ از آنها گرفته است. بنابراین در هر سال نزد حجر میآیند و آن عهد و پیمانی که از ایشان گرفته شده است را به او بازمیگردانند؛ آیا توجه نمىکنى که وقت به حجر میرسی میگويي : امانتم را ادا کردم و میثاقم را تجدید نمودم تا برایم شهادت دهى که به عهدم وفا نمودم؟ به خدا سوگند غیر از شیعیان ما احدى آن عهد را ادا نمىکند و غیر از ایشان هیچ کس آن عهد و میثاق را نگه نداشته است. هرگاه شیعیان نزدش مىآیند ایشان را میشناسد و تصدیقشان مىکند و دیگران که به حضورش مىرسند انکارشان کرده، تکذیبشان مىنماید؛ به این جهت که غیر از شما شیعیان كسى آن امانت و عهد را حفظ و نگهدارى نکرده است و به خدا سوگند که به نفع شما و به ضرر دیگران شهادت مىدهد؛ يعنى شهادت مىدهد که شما به عهد وفا کردید و غیر شما آن را نقض و انکار کردند و به آن کفر ورزیدند؛ در حالی که شهادت حجر در روز قیامت حجّت بالغه و روشنِ خداوند بر آنان میباشد. در روز قیامت حجر مىآید در حالى که زبانى گویا و دو چشم دارد و این همان صورت اوّلین او است که تمام خلایق او را با آن صورت میشناسند و انکارش نمىکنند. برای هر کس که به او وفا نماید و عهد و میثاقی که نزد او است را با حفظ کردنش و ادای امانت بهجا آورد، شهادت میدهد، و بر علیه هر کس که آن را انکار نماید و عناد ورزد و با کفر و انکار، میثاق را فراموش نماید، شهادت میدهد.
و امّا علّت اینکه خداوند آن را از بهشت خارج نمود، آیا مىدانى اصل حَجَرْ چیست؟ بکیر مىگوید: عرضه داشتم: خیر. حضرت ع فرمودند: حجر ، مَلَکی عظیمالشأن و از بزرگان ملائکه بود و وقت خداوند از ملائکه میثاق را اخذ نمود آن ملک اوّلین نفرى از ملائکه بود که به آن ایمان آورد و اقرار نمود. بنابراین خداوند او را بر جمیع مخلوقاتش امین قرار داد و میثاق خلایق را به رسم امانت در او قرار داد و از تمام مخلوقات اقرار گرفت که در هر سال نزد او اقرار به میثاق و عهدى که خداوند عزّوجلّ از آنها گرفته است را تجدید نمایند. سپس خداوند او را همنشین آدم ع در بهشت قرار داد تا وى را متذکّر میثاق مزبور نماید و نیز هر سال آدم ع نزد او به عهد و پیمان گرفته شده اقرار کند و آن را به این وسیله تجدید نماید. وقتی آدم ع عصیان نمود و از بهشت بیرون شد خداوند متعال آن عهد و پیمانی را که از او گرفته بود و همچنین برای فرزندانش بر محمد (صلى الله عليه وآله) و وصیش (عليه السلام) گرفته بود از یادش برد و او را سرگردان و حیران نمود. هنگامى که خداوند توبهء آدم (عليه السلام) را پذیرفت، آن ملک را به صورت مروارید سفیدی از بهشت به سوی آدم (عليه السلام) فرو فرستاد در حالی که او در سرزمین هند بود. هنگامی که نگاه آدم به او افتاد، با او انس گرفت ولی بیش از اینکه گوهری گرانقدر است، شناختی نسبت به آن نداشت. خداوند عزّ وجلّ آن سنگ را به نطق آورد و گفت: اى آدم آیا مرا مىشناسى ؟ گفت: خیر! سنگ گفت: البته که مرا مىشناسى منتهى شیطان بر تو غالب شد و پروردگارت را از یادت بردى. سپس به همان صورت که در بهشت با آدم بود درآمد و به او گفت: کجا رفت آن عهد و میثاق؟ آدم به سوی او شتافت و میثاق به یادش آمد و گریست و براى سنگ خضوع و خشوع نمود و آن را بوسید و اقرار به عهد و میثاق را نزد او تجدید کرد. سپس خداوند او را به گوهری سفید و شفاف و نوران و درخشنده تبدیل فرمود. آدم (عليه السلام) با عزت و احترام آن را بر دوش خود گرفت و حمل نمود و هرگاه خسته میشد جبرئیل (عليه السلام) آنرا از آدم میگرفت و با خود حمل میکرد و به همین منوال مىرفتند تا به مکّه رسیدند. آدم ع در مکه پیوسته با آن مأنوس بود و روز و شب میثاق و عهد را با اقرار برای او، تجدید مینمود.
(١). المصدر (الكليني - الكافي): ج4 ص184 – 186؛ و (الصدوق - علل الشرائع): ج2 ص429 ـ 431.
سپس خداوند عزّوجلّ وقتى کعبه را بنا نمود، سنگ را در آن مکان قرار داد چرا که وقتی خداوند تبارک و تعالی از فرزندان آدم عهد و میثاق گرفت، در آن مکان اخذ نمود و در آن مکان آن مَلَك میثاق را در خود فرو برد؛ به همین علت خداوند حجر را در آن رکن قرار داد. سپس خداوند آدم را از جاى بیت به طرف صفا، و حوّا را به جانب مروه راند، و سنگ را در آن رکن قرار داد. وقت آدم از صفا چشمش به حجر افتاد که در رکن نصب شده بود، اللَّه اکبر و لا اله الا الله گفت و خدا را تمجید و تعظیم نمود به همین علت سنّت است که در هنگام روبرو شدن با رکن که حجر در آن است، از صفا تکبیر بگویند. خداوند عهد و میثاق را در او بهودیعه نهاد و نه در هیچ ملک دیگری؛ چرا که وقتی خداوند عزّوجلّ بر ربوبیّت خودش و بر پیامبری حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) و بر وصایت علي (عليه السلام) پیمان گرفت، پشت ملائکه لرزید در حالی که آن مَلَک اوّلین كسى بود که به اقرار شتاب نمود و در بین ایشان، دوستدارتر از او نسبت به محمد و آل محمد (صلى الله عليه وآله) وجود نداشت. از این رو خداوند او را از بین ایشان اختیار فرمود و میثاق را در او قرار داد. او روز قیامت میآید در حالی که زبانی گویا و چشمى بینا دارد و برای هر کسی که در آن مکان عهد خود را وفا کند و میثاقش را حفظ نماید، شهادت خواهد داد] ( ١ ) .
(١). کلینی، کافی، ج ٤، ص ١٨٤ تا ١٨٦، و نیز: صدوق، علل الشرایع، ج ٢، ص ٤٢٩ تا ٤٣١ .
*******