جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلامموارد زیر در پیراهن یوسف ع وجود داشت:
١- سببی برای نجاتش؛ چرا که برادران یوسف ع در آن، راهی برای مکر و حیلهشان بدون به قتل رسانیدن او ع، یافتند: «(جامهاش را که به خون دروغين آغشته بود، آوردند)».
٢- دلیلی بر برائت و بیگناهی یوسف ع از تهمت زنا.
«(هر دو به سوی در دويدند، و زن جامهی او را از پشت دَريد، و سرور آن زن را نزديک در ديدند. زن گفت: جزای کسی که به همسر تو قصد بدی داشته باشد چيست؟ جز اينکه به زندان افتد يا به عذابی دردآور گرفتار آيد؟)».
«(يوسف گفت: او تن من را میخواست و مرا به خود خواند و يکی از کسان زن گواهی داد که اگر جامهاش از پيش دريده است، زن راست میگويد و او دروغگو است)».
«(و اگر جامهاش از پشت دريده است، زن دروغ میگويد و او راستگو است)».
«(چون ديد جامهاش از پشت دريده است، گفت: اين از مکر شما زنان است، که مکر شما زنان مکری است بزرگ)».
٣- آیه و نشانهای بود که بینایی را به یعقوب بازگردایند و آنچه پس ازآن رخ داد را رقم زد؛ از جمله انتقال بنیاسرائیل به مصر به جهت آماده ساختن سرزمینی مناسب برای قائم آل ابراهیم حضرت موسی ع: «(اين پیراهن مرا ببريد و بر روی صورت پدرم اندازيد تا بينا گردد و همهی کسان خود را نزد من بياوريد)».
۴- و در نهایت، آن پیراهن وسیلهای برای به انصاف رفتار کردن یعقوب ع از سخت گرفتن بر فرزندانش بود. چه بسیار گفتند: «(گفتند: به خدا سوگند پيوسته يوسف را ياد میکنی تا بيمار گردی يا هلاک شوی)» و «(گفتند: به خدا سوگند که تو در همان گمراهی ديرين خويش هستی)» ، اما «(چون بشارتدهنده آمد و جامه بر روی صورت او انداخت، بينا گشت. گفت: آيا نگفتمتان که آنچه من از خدا میدانم شما نمیدانيد؟)» و در این هنگام «(گفتند: ای پدر برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکار بودهايم)».
تمام اینها در پیراهن یوسف ع بود!
راز این پیراهن چه بود که محلی برای تجلّی فیض الهی و آیات و نشانههای خداوند سبحان و متعال شد؟
حقیقت این است که این پیراهن، پیراهنی بود که آن قلب پاکِ درستکار فرشتهخوی ملکوتی را لمس نموده بود؛ قلب یوسف ع که کلمات خداوند را به وسیلهی رؤیای صادقه دریافت کرده بود و درحالی که یوسف ع کودک کوچکی بود، این قلب پاک به کلمات خداوند ایمان آورد و به آن کفر نورزید.
کرامت این پیراهن در این بود که لمسکنندهی قلب یوسف بود و نه چیز دیگر؛ این راز پیراهن بود. در تمام این آیات و نشانهها، این پیراهن گواه عادلی بود که به پاکی و درستی قلب یوسف گواهی میداد. این پیراهن سخن گفت؛ ولی در عمل و نه با گفتار. چقدر مردم نیازمند هستند تا از پیراهن یوسف ع راستی، امانت، سخن حق و دادن حق به هر صاحب حقی را بیاموزند و همچنین از آن، ترک گفتن حسد، منیّت و اخلاق نکوهیده را یاد بگیرند.
حال، این پیراهن یوسف را که یک جسم جامد است در برابر کسانی قرار دهیم که ملازم یوسف ع بودند و یوسف ع را میشناختند ـدرست به همان شکل که پیراهن، ملازم یوسف ع بود و او را میشناختـ و ببینیم چقدر مردم به یوسف ع ستم روا داشتند و چقدر این پیراهن، نسبت به یوسف ع منصف و عادل بود؛ چقدر مردم یوسف ع را خوار و ذلیل نمودند و چقدر این پیراهن به یوسف ع کمک کرد و او را یاری نمود. هر دفعه، این پیراهن و این مردمان تغییر میکردند؛ ولی پیوسته پیراهن انصاف را رعایت میکرد و یوسف ع را یاری میداد در حالی که مردمان به او ستم روا میداستند و یوسف ع را خوار و زبون مینمودند.
این پیراهن داستانی همانند آنچه با یوسف ع به وقوع پیوست، نداشت؛ ولی شایسته است بدانیم که منظور خداوند از سخن گفتن با انسان از طریق این پیراهن چیست و از این خِطاب الهی که هر مرحله و در هر جایگاهی در این پیراهن تجلی نمود، درس بگیریم.
به علاوه چرا به طور خاص پیراهن، و نه هر لباس دیگری که بدن یوسف ع را لمس نموده است؟!
حقیقت این است که پیراهن، اشارهی روشنی به قلب یوسف ع دارد. آنچه باعث نجات یافتن یوسف ع شد، پاکی قلبش و اخلاص او برای خداوند سبحان و متعال بود. خداوند در قلب یوسف ع بود و به وسیلهی پیراهن یوسف ع با مردم سخن میگفت. خداوند متعال در تمامی این آیات و نشانهها میفرماید که من در قلب یوسف ع هستم و این پیراهن همان طور که یوسف ع را لمس نموده، مرا نیز لمس نموده است. خداوند متعال از طریق این پیراهن به یوسف ع میفرماید: «ای فرزند آدم! مرا هنگام خشمت یاد کن تا هنگام خشمم، یادت کنم، تا همراه آنان که نابودشان میکنم، نابودت نکنم، و آن هنگام که ستمی بر تو رفت، به یاری من برای خودت راضی و خوشنود باش؛ چرا که یاری من برای تو، از یاری خودت برای خودت بهتر است».
پس اگر در چاهی عمیق بیفتی، تو را نجات میدهم، و اگر اهل بدی و فحشا به تو بدی رسانیدند، تو را یاری میدهم، و اگر بخواهی مردگان را زنده کنی و بیماران را شفا دهی، من شفادهندهی زندهکنندهای هستم که خودم را به کسی که مرا یاد کند، عطا میکنم. پس من در قلب کسی هستم که مرا یاد کند و پیراهنش مرا لمس کند، همان طور که قلبش را لمس میکند.
پس از سپری شدن سالیانی از داستان پیراهن معجزهگونه، پیراهن آیات الهی، آیهی دیگری میآید: دست سپید موسی برای بینندگان؛ دستی که پس از لمس کردن قلب موسی ع سپید، بیرون میآید «(دست خويش در بغل کن، بیهيچ عيبی، سفيد بيرون آيد، اين هم آيتی ديگر)». گویی هرآنچه در قلب موسی ع است را بیرون میآورد تا مردم آن را سپید، خالص، طاهر و پاک، و عدل و نوری ببینند که هر آنچه در نوسان است را پُر میکند. همچنین، این دست آنچه در قلب موسی ع میباشد یعنی خداوند سبحان و متعال را لمس میکند، تا خبر دهد که او سبحان و متعال در قلب موسی است و او موسی ع را فرستاده است.
همان طور که پیشتر پیراهن به مردم خبر میداد که خداوند در قلب یوسف ع است و این خداوند سبحان و متعال است که یوسف ع را فرستاد و او را به عنوان خلیفه و جانشینش در زمینش منصوب فرمود.
این پیراهن، آیهای اعجازگونه است. چه بسیار نشانه از نشانههای خداوند هستند که مانند این پیراهن میباشند در حالی که مردم، غافل و رویگردان از آنها، از کنارشان میگذرند؛ که اگر خواستار حق میبودند، آنها را میشناختند و برایشان در درخت و سنگ و در هر چیزی که دیدگانشان بر آن میافتاد یا گوشهایشان میشنید، متجلّی میشد و حق را در پیراهن یوسف ع و دست موسی ع در آن زمان و این زمان میدیدند؛ ولی آنان از حق رویگرداناند: «(چه بسيار نشانههايی در آسمانها و زمين، که بر آن میگذرند و از آن رخ برمیتابند)».
این روشنگری از داستان پیراهن یوسف بود. بر مردم است که در آن تدبر کنند و از پیراهن یوسف ع یاد بگیرند؛ اگر سخن را از یوسف نمیپذیرند، از پیراهن یوسف ع و از قلب یوسف و از کسی که درون قلب یوسف است، بشنوند: «(در داستانهايشان، خردمندان را عبرتی است. اين داستانی بَرساخته نيست، بلکه تصديق سخن پيشينيان و تفصيلی بر هر چيز است و برای آنها که ايمان آوردهاند هدايت و رحمتی است)».
اما واحسرتا «(ای دريغ بر اين بندگان)» و اینکه هر چیزی در آن زمان و در این زمان، با یوسف ع به انصاف رفتار میکند و او را یاری میدهد مگر مردمان، موضوعی است بس حُزنانگیز!
و در انتها میگویم: اگر کار به جایی رسد که شیئی جامد (پیراهن یوسف) سخن بگوید و پس از آن، اگر مردم گوش شنوا نداشته باشند، به خاطر نسپرند و در نشانههای خداوند تدبر نکنند و با استهزا و مسخرهگری از آن رویگردان شوند، خداوند آنان را به عذابی که رَدخور ندارد، اِنذار میدهد. پس از اینکه پیراهن یوسف در انتهای داستان یوسف سخن میگوید؛ داستانی که با سخن گفتن پیراهن، آن هنگام که بینایی به یعقوب بازمیگردد، به پایان میرسد. حق تعالی میفرماید: «(چون فرستادگان نوميد شدند و به یقین دانستند که تکذيب میشوند، ياریِ ما برایشان آمد و هر که را خواستيم نجات داديم، و عذاب ما از مردم گنهکار بازگردانيده نشود)». آیا عاقلی هست که خویشتن را از عذاب در دنیا و آخرت نجات دهد، و پس از اینکه کر و کور بود، نشانهها و آیات خداوندی را در هر چیزی بشنود و ببیند که به حق و صاحب حق اشاره میکند؟!
«(بگو: اين راه من است؛ من و پيروانم، همگان را در عين بصيرت به سوی خداوند میخوانيم. منزّه است خدا، و من از مشرکان نيستم)».