جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاماشکالات عقلی دیگر
اشکال اول: "اگر سهو و نسیان برای خلیفهی خداوند جایز باشد، نسیان و سهو در تبلیغ شرع نیز برای او جایز میباشد و به همین خاطر در برانگیخته شدن ایشان، نَقضِ غرض میشود."
پاسخ: در حقیقت هیچ ملازمهای بین این دو مسئله در اینجا وجود ندارد. مسئله این است که معصوم از سهو و نسیان در مواردی بازداشته میشود و در موارد دیگری بازداشته نمیشود؛ به این خاطر که معصوم به واسطهی یادآوریکنندهی خارجی بازداشته میشود. ملازمه تنها در صورتی امکان پذیر است که خلیفهی خداوند، در ذات خود سهو و نسیان داشته باشد؛ نه اینکه عامل عصمت او، بازدارندهی خارجی باشد. درحالی که ما بطلان سخن به عصمت ذاتیِ مطلق از سهو ونسیان را بیان کردیم؛ و گفتیم که عصمت به ذات مسئلهای است که موافق با سخن غُلات است؛ و در نتیجه معنای آن این است که لاهوت مطلق، متعدد است و این باطل است.
اشکال دوم: "اگر سهو و نسیان برای خلیفهی خداوند جایز باشد، مردم از او متنفر میشوند و این مسئله باعث نقض غرض از برانگیخته شدن ایشان میباشد که همان هدایت مردم است."
پاسخ: استدلال یک فرد مسلمان به متنفر شدن مردم، به خاطر نادانی آنان، صحیح نیست، چه برسد به فردی که ادعا دارد، عالم است. به خصوص اینکه این مسئله را نقض غرض بداند؛ به خاطر اینکه براساس این قاعدهی بیهوده، امکان از بین بردن اسلام وجود دارد. مثالی برای این مطلب: خداوند به رسولش پیش از هجرت، در زمانی که در مکه بود، دستور داد که قبلهی مسلمانان، بیتالمقدسِ شام باشد. این مسئله باعث متنفّر شدن اَحناف (افراد دارای دین حنیف ابراهیمی) میشد؛ چرا که قبلهی آنها کعبه بود. چگونه محمد(ص) درون خانههایشان نزد ایشان میآید و به ایشان میفرماید: قبلهای را که به آن سجده و گرد آن طواف میکنید، ترک کنید و در نمازتان به قبلهی یهود رو کنید. آیا این مسئله باعث تنفر واضحی نمیشود؟ و براساس این قاعدهی خودساخته که تنفر مردم از دین خداوند، نقض غرض است، خداوند نقض غرض کرده است و اسلام دین الهی نیست. این مسئله در اینجا تمام نمیشود؛ به این خاطر که محمد رسول (ص) وقتی به مدینه هجرت نمود، در حالی که قبلهی یهود بیتالمقدس بود، قبلهی اسلام تغییر کرد و کعبه قبلهی مسلمانان شد. این مسئله نیز باید باعث تنفر یهود از ورود در دین جدیدی میشود که قبلهی دیگری به جز قبلهی آنها دارد. همچنین بنابر قاعدهی پیشین، خداوند در اینجا باعث تنفر مردم شده است و مانع ایمانآوردن آنان شده است و در برانگیخته شدن محمد (ص) نقض غرض شده است. درحالی که حقیقت این است که تنفر مردم از حق، به خاطر نادانی آنان نسبت به آن، اصلاً باعث نقض غرض نمیشود. تازه آنها این را در نظر نمیگیرند که خود دو قبله داشتن و تغییر قبله ممکن است باعث تنفر بعضی افراد شود و موجب شود به رسالت رسول (ص) انتقاد کنند و آن را بیثبات بدانند و بگویند او نسبت به قبلهی صحیح، آگاهی ندارد. همچنین سبب نتیجهگیریهای بیمورد توسط افراد شود و مدعی نقض رسالت محمد (ص) شوند.
اشکال سوم: "اگر سهو و نسیان برای خلیفهی خداوند در نماز جایز باشد، همانطور که روایت شده است که رسولالله(ص) در نمازش سهو داشته است و رکعتها را کم و زیاد نموده است، در نمازش خاشع نمیباشد؛ و این مسئلهی قبیحی است که از خلیفهی خداوند یا امام یا رسول در زمین سر نمیزند."
پاسخ: این اشکال بر این فرض بنا شده که فردِ غافل از تعداد رکعتها، در نمازش خاشع نیست و توجه او به خداوند سبحان و متعال نیست. و این فرض صحیح نیست؛ به این خاطر که اگر بنده با خشوع و بریدن(از دیگران) به خداوند توجه نماید، امکان دارد که به دلیل توجه به خدا و با خشوع در مقابل خداوند سبحان و متعال از شمارش تعداد رکعتهای نماز غافل شود. همانطور که امکان غافل شدن از تعداد رکعتهای نماز به علت تفکر به مسائل دنیوی نیز امکانپذیر است، امکان دارد که گریه در مقابل خداوند او را در حالتی قرار دهد که از شمارش تعداد رکعتهای نماز غافل شود. بنابراین امکانِ منحصر کردن این امر در خشوع نداشتن و توجه نکردن به خداوند وجود ندارد؛ پس نمیتوان گفت سهو و نسیان در نماز، به علت خشوع نداشتن است. در نتیجه نفی سهو از خلیفهی خداوند، به این دلیل موهوم میباشد.
خلاصه: آیاتی گفته شد که دلالت بر سهو معصوم در مسیر زندگی دارد و احادیث و روایات بسیاری وجود دارد که بر سهو معصوم در عبادات تصریح دارد. اصل این است که خلیفهی خداوند یا معصوم، انسان است و از آنچه به انسان عادی عارض میشود، مستثنی نمیشود؛ مگر اینکه دلیل قطعی برای آن داشته باشیم. از جمله ویژگیهای انسان، سهو و نسیان است. بنابراین اصل این است که امکان سهو و نسیان برای معصوم مانند هر انسان دیگری وجود دارد؛ مگر مواردی که با دلیل مستثنی شود. مانند عدم امکان نسیان و سهو معصوم در تبلیغ از سوی خداوند؛ به این خاطر که لازمهی آن، نقض غرض از فرستادن اوست. پس خداوند باید در این مورد به معصوم یادآور شود و او را از سهو و نسیان در این مسئله بازدارد؛ تا او بتواند رسالت خداوند سبحان و متعال را به درستی تبلیغ کند. «جز پیامبری را كه از او خشنود باشد، كه [در این صورت] برای او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانی بر خواهد گماشت، تا معلوم بدارد كه پیامهای پروردگار خود را رسانیدهاند؛ و [خدا] به آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره كرده است»([720]).
همچنین گفته شد که هیچ آیهای وجود ندارد که بر سهو نداشتن معصوم دلالت کند و همچنین هیچ روایتی در این مورد وجود ندارد و دلیل عقلی تام و کاملی نیز وجود ندارد؛ به غیر از دلایل نادرست و اشکالاتی که به مفهوم مغالطه تکیه میکند. و پاسخ آن، به سادگی امکانپذیر است.
بنابراین خلاصهای که هر عاقلی میتواند به آن برسد، این است: حتی اگر همهی این دلایل برای استدلال نسبت به امکان سهو معصوم در مسائل زندگی و عبادی کافی نباشد، لازم است که مخالفان ثابت کنند که نداشتن دلیل میتواند عدم سهو معصوم را، به صورت مطلق یا در عبادت، نتیجه دهد. چرا که آنان بدون هیچ دلیلی چه یک آیهی محکم، چه روایتی قطعی الصدور و دارای دلالت قطعی و چه دلیل عقلی تام و کامل، به این عقیده پایبند هستند.
این مسئلهای است که بسیاری از علمای عقاید به آن دست پیدا کردند؛ از جمله سید خویی، خداوند رحمتش کند، با سخن پیشین خود: «مقدار یقینیِ سهو و اشتباهی که در مورد معصوم غیرممکن است، همان سهو در مسائلی به غیر از موضوعات بیرونی است».
[720]. قرآن کریم، سورهی جن، آیات ۲۷ و ۲۸.