جوانان احمد الحسن
وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلاماگر خلیفه دوم عمر حضرت فاطمه سلام الله علیها را به شهادت رسانده است چند سؤال مطرح میشود:
۱) چرا علی (ع) از ناموس خود دفاع نکرد؟
۲) چرا علی (ع) برای انتقام شمشیر نکشید؟
۳) چرا اهل مدینه برای دفاع از دخت پیامبر قیام نکردند؟
۴) چرا علی (ع) سالها بعد دخترش را عروس عمر قاتل فاطمه (ع) کرد؟
۵) اگر علی (ع) برای حفظ وحدت مسلمین از قاتل دخت پیامبر انتقام نگرفت پس چرا در سه جنگ جمل، صفین و نهروان با مسلمین جنگید؟
پاسخ:
در ابتدا، باید این واقعهی تاریخی که در کتب فریقین که به فراوانی نقلشده را ذکر کنیم، سپس دلایل مربوط به سؤالات شما را شرح خواهیم داد انشاءالله.
اینکه عمربن الخطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت كرده است، از قطعيات تاريخ است، و جای شکی در آن نیست.
رواياتى كه در رابطه با هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره در كتب اهل سنت آمده به چند دسته میشود، تقسيم كرد.
1.تهديد به سوزاندن خانه:
ذكر الطبرى: باسناده عن زياد بن كليب قال: (أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ و فيه طلحة و الزبير و رجال من المهاجرين فقال: و اللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من بده فوثبوا عليه فأخذوه).تاريخ الطبرى: 4432
(عمر به خانهی علی آمد در آن خانه طلحه و زبیر و چند نفر از مردان مهاجرین حضور داشتند. سپس عمر گفت: یا برای بیعت خارج میشوید یا خانه را همراه شما (و آنانی که در خانه هستند) به آتش میکشم).
و ابن أبي الحديد: عن سلمة بن عبد الرحمان قال: (فجاء عمر اليهم فقال: و الذى نفسى بيده لتخرجنّ إلى البيعة أو لأحرقنّ البيت عليكم).شرح نهجالبلاغه: 1/164 (2/45)
(پس عمر بهسوی ایشان (متحصنین) رفت و گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست یا برای بیعت از این خانه خارجتان میکنم یا خانه را بر سرتان به آتش میکشانم).
2. آوردن وسایل آتشسوزی و بیتوجهی خليفه دوم بر اعتراض مردم:
و ابن قتيبة: قال: ... و قال عمر: (و الذى نفس عمر بيده لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فيها! فقيل له: يا أبا حفص إنّ فيها فاطمة! فقال: و إن). الامامة و السياسة: 1/12، أعلام النساء لعمر رضا كحالة: 4/114
(قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش میزنم. به او گفتند: ای ابا حفص در آن فاطمه است! گفت: حتی اگر باشد).
3. آوردن وسایل آتشسوزی و درگيرى لفظى ميان حضرت صديقه و خليفه دوم:
البلاذرى: باسناده عن سليمان التيمى و عن ابن عون: (إنّ أبابكر أرسل إلى على يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة فتلقّته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يا بن الخطاب! أتراك محرقاً عليّ بابى؟ قال نعم: و ذلك أقوى فيما جاء به أبوك). انساب الاشراف: 1/586
(ابوبكر به دنبال على فرستاد تا بيعت كند، ولى على از بيعت با او امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد و با فاطمه در مقابل در خانه روبهرو شد. فاطمه گفت: اى فرزند خطاب! آيا در صدد سوزاندن خانه من هستى؟ عمر گفت! بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است).
أبو الفداء: قال: (... فأقبل عمر بشيء من نار على أن يضرم الدار، فلقيته فاطمة رضى اللّه عنها و قالت: إلى أين يابن الخطاب؟ أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم). تاريخ أبي الفداء: 1/164
(... سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مىبينم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى).
و ابن عبد ربّه: (الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بكر: علىّ و العباس، و الزبير، و سعد بن عبادة، فأمّا على و العباس و الزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتّى بعث اليهم ابوبکر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتلهم. فأقبل عمر بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم).العقد الفريد: 5/12، طبعة مكتبة الرياض الحديثة
(... سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مىبينم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى).
ابن عبد ربه در عقد الفرید جلد ۲ صفحه ۷۳ مینویسد:
(فأقبل (عمر) بقَبس من نار على أن یُضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمةُ، فقالت: یا بن الخطاب، أجئت لتُحرق دارنا؟ قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلتْ فیه الأمة).
(سپس عمر مقداری آتش آورد و آنها را پیش (نزدیکی) درب (خانه حضرت زهرا سلام الله علیها) گذاشت. پس فاطمه آمد و گفت: ای پسر خطاب آیا میخواهی خانهی ما را به آتش بکشی؟ عمر گفت: بله؛ بلکه آنانی نیز که در خانه هستند (را به آتش خواهم کشید)).
(قال عمر بن الخطاب: أحرقوا دارها بمن فیها؛ و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمة و الحسن و الحسین).
(عمر بن خطاب گفت: خانه را با آنانی که در آن هستند به آتش بکشید؛ در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود).
4. حمله خليفه دوم به حضرت صديقه طاهره سلام الله علیها
الشهرستانى: عن الجاحظ: (إنّ عمر ضرب بطن فاطمة سلام الله علیها يوم البيعة حتّى ألقت الجنين من بطنها و كان عمر يصيح: إحرقوا دارها بمن فيها، و ما كان فى الدار غير علىّ و فاطمة و الحسن و الحسين و زينب (ع)). الملل و النحل: 1/57 طبعة بيروت، دار المعرفة
(عمر به شکم فاطمه روز بیعت گرفتن ضربه زد تا جنینش سقط شد و عمر فریاد میزد، منزل و هر آنچه دارد را به آتش بکشید، و در منزل کسی بهغیراز علی و فاطمه و حسن و حسین و زینب نبود).
قال المسعودى: (فهجموا عليه و أحرقوا بابه، و استخرجواه منه كرهاً، و ضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً). اثبات الوصية: 143
(پس به آن حملهور شدند و دربش را سوزاندند، و او را ازآنجا با اکراه بیرون کردند، و درب را چنان فشار دادند که فاطمه بين در و دیوار قرار گرفت، تا جنينش سقط شد).
قال ابن حجر العسقلانى: (إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن). لسان الميزان: 1/268
(عمر فاطمه را لگد زد تا محسن جنینش سقط شد).
قال الصفدى: (إنّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت المحسن من بطنها). الوافى بالوفيات: 5/347
(عمر به شکم فاطمه روز بیعت ضربه زد تا محسن را از شکمش سقط نمود).
پاسخ سؤال اول و دوم: حضرت علی (ع) از ناموس خود دفاع کردند.
(... قال امیرالمؤمنین (ع): يا خالد ما الذي أمرك به؟ قال امرني بضرب عنقك، قال و كنت تفعل؟ قال إي و الله لو لا أنه قال لي لا تفعل لقتلتك بعد التسليم، قال فأخذه علي (ع) فضرب به الأرض و اجتمع الناس عليه فقال عمر يقتله و رب الكعبة فقال الناس يا أبا الحسن الله الله بحق صاحب هذا القبر فخلى عنه، قال فالتفت إلى عمر و أخذ بتلابيبه و قال يا بن الصهاك لو لا عهد من رسول الله (ص) و كتاب من الله سبق لعلمت أينا أضعف ناصراً و أقل عدداً، ثم دخل منزله). الطبرسی- الإحتجاج- ج 1 ص 127
(پس امير مؤمنان به خالد فرمودند: ای خالد؛ تو را به چه چيزی امر کرده بود؟ گفت: به من دستور داده بود که گردن تو را بزنم؛ حضرت فرمودند: و آيا چنين کاری را میکردی؟ پاسخ داد: آری قسم به خدا که اگر به من نگفته بود چنين نکن، تو را بعد از سلام به قتل میرساندم؛ پس حضرت او را گرفته و به زمين زدند؛ مردم نيز دور او جمع شدند؛ عمر گفت: قسم به پروردگار کعبه که او را میکشد!!! مردم گفتند: اي ابا الحسن، تو را به خدا، تو را به خدا، بهحق صاحب اين قبر؛ پس حضرت او را رها کردند؛ پس حضرت رو به عمر کرده و يقه او را گرفته و فرمودند: اي فرزند صهاک؛ اگر نبود پيمانی که رسول خدا (ص) از من گرفتند، و نيز اگر نبود دستورات خداوند که از قبل آمده است، میدانستی که کدامیک از ما ياوران ناتوانتری دارد و نيروی کمتری دارد؛ و سپس به منزل خود وارد شدند).
(فَوَثَبَ عَلِيٌّ (ع)، فَأَخَذَ بِتَلابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ مَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي).کتاب سلیم بن قیس- تحقیق محمد باقر انصاری- ص 151-150
(عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا سلام الله علیها بهطرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را درحالیکه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه سلام الله علیها زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: يا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بدرفتار مىكنند! علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را بهشدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر (ص) و وصيتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود،میدانستی كه تو نمیتوانی به خانه من داخل شوى).
ابوبکر باری دیگر امر به آتش کشاندن منزل فاطمه سلام الله علیها میکند:
(فأرسل عمر يستغيث، فأقبل الناس حتى دخلوا الدار و ثار علي (ع) إلى سيفه. فرجع قنفذ إلى أبي بكر و هو يتخوف أن يخرج علي (ع) إليه بسيفه، لما قد عرف من بأسه و شدته. فقال ابوبکر لقنفذ: ( إرجع، فإن خرج و إلا فاقتحم عليه بيته، فإن امتنع فاضرم عليهم بيتهم النار). فانطلق قنفذ الملعون فاقتحم هو و أصحابه بغير إذن، و ثار علي (ع) إلى سيفه فسبقوه إليه و كاثروه و هم كثيرون، فتناول بعضهم سيوفهم فكاثروه و ضبطوه فألقوا في عنقه حبلاً و حالت بينهم و بينه فاطمة سلام الله علیها عند باب البيت، فضربها قنفذ الملعون بالسوط فماتت حين ماتت و إن في عضدها كمثل الدملج من ضربته، لعنهالله و لعن من بعث به). کتاب سلیم بن قیس- تحقیق محمد باقر انصاری- ص 151-150
(عمر فرستاد و کمک خواست. مردم همه آمدند، تا داخل خانه شدند، و امیرالمؤمنین (ع) هم سراغ شمشيرش رفت. قنفذ نزد ابوبکر برگشت درحالیکه میترسید علی (ع) با شمشير سراغش بيايد چرا که از شجاعت و شدت عمل آن حضرت اطلاع داشت. ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد، اگر علی از خانه بيرون آمد (دست نگهدار) و گرنه در خانهاش به او هجوم بياور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشيد! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. علی (ع) سراغ شمشيرش رفت، ولی آنها زودتر بهطرف شمشير آن حضرت رفتند، و با عده زيادشان بر سر او ريختند. عدهای شمشيرها را به دست گرفتند و بر آن حضرت حملهور شدند و ايشان را گرفتند و بر گردنش طنابی انداختند).
پاسخ سؤال سوم:
بعد از وفات رسول الله (ص) حسد و کینه و حقیقت کسانی که خود را یاران رسول خدا (ص) جای زده بودند و بین مردم به یاران معروف بودند از آن روزی شروع شد که رسول خدا اشاراتی به قوم خود داد که ای مردم بدانید که علی (ع) بعد از من جانشین و خلیفهام میباشد. وصیت رسول اکرم به علی (ع) در مواضع زیادی مشاهده شد که آنها هم در کتب اهل تسنن تدوین شدهاند. در واقع یکی از مهمترین این وصیتها گرفتن بیعت از مردم برای امام علی (ع) روز غدیر خُم بود که برای صحابه آن روز ثابت شد که علی زمام امور را به دست خواهد گرفت و ما بینصیب خواهیم ماند، لذا تصمیم خود را گرفتند تا اینکه از ملک این دنیای فانی بی نصیب نشوند و فتنه و آشوبی به پا کنند.
حدیث غدیر و غیره در کتب اهل تسنن ذکرشده که به بعضی از روایتها و منابع آنها اشاره خواهیم کرد.
قال لي عبيد بن يونس: حدثنا: يونس، سمع إسماعيل، عن جميل بن عامر، أن سالماً حدثه: سمع من سمع، النبي (ص):
(يقول يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه).. البخاري - التاريخ الكبير - جزء 1 - شماره صفحه 375
(...هر کس را که من مولای اویم علی مولای اوست).
حدثنا: إبن نمير ، حدثنا: عبدالملک، عن أبي عبد الرحيم الكندي، عن زاذان أبي عمر قال: سمعت علياً في الرحبة و هو ينشد الناس من شهد رسول الله (ص) يوم غدير خم و هو يقول: ما قال: فقام ثلاثة عشر رجلاً فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله (ص) و هو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه. مسند أحمد - مسند العشرة المبشرين بالجنة – و من مسند علي بن أبي طالب (ر) - شماره حدیث: 606
و عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس (رضي الله عنهما) قال: كنا عند النبي (ص) إذ جاء أعرابي فقال: (يا رسول الله سمعتك تقول ( و اعتصموا بحبل الله) فما حبل الله الذي نعتصم به؟ فضرب النبي (ص) يده في يد علي و قال: تمسكوا بهذا، هو حبل الله المتين). ينابيع المودة لذوي القربى: ج 1/ص 356.
(از سعید بن جبیر از ابن عباس (رضی الله عنهما) گفت: نزد پیامبر خدا (ص) بودیم وقتیکه اعرابی بر ایشان وارد شد و عرض کرد: ای رسول خدا شنیدم که شما میفرمایید: (به ریسمان خدا چنگ زنید) این ریسمان چیست تا به او چنگ زنیم؟ رسول اکرم (ص) دست خود را در دست علی (ع) گذاشت و فرمود: به این چنگ زنید او همان ریسمان محکم الهی میباشد).
آنچه پس از رحلت رسول اكرم (ص) در مدينه به وقوع پيوست اين پرسش را در ذهن تداعى میکند كه آيا رسول خدا (ص) از حوادث پس از حيات خود اطلاع نداشت؟ در آن صورت براى پيشگيرى از آن رخدادهاى تأسفآور چه تدابيرى انديشيده و مردم را تا چه حد آگاه ساخته بود؟
از مهمترین تدابیر و اندیشههای رسول الله (ص) میتوان به دو مورد زیر اشاره نمود:
الف: بیعت گرفتن از مردم برای امام علی (ع)
ب: اعزام لشگر اسامه به مرزهای روم جهت عدم اجرای نقشههای کشیده شده توسط صحابه
و بعد از وفات رسول الله (ص) موج بیدادگری و طغیان به بالاترین حد رسید، و مسلمانان نهتنها بیعت را شکستند، بلکه به امام علی (ع) پشت کردند، و به دنیا و زیورآلات و دنیاپرستانی که به فکر مُلک و خلافت دنیوی بودند روی آوردند؛ و درنتیجه پشت کردن به امام علی (ع) و روی آوردن مردم به ابوبکر و عمر و ... به آرزوی حکومتداری بسیاری از مواضع اسلام را تکان داد، و در این حال بود که این دنیاپرستان جهت تکمیل آن افکاری که در سر میپروراندند، به منزل وحی یورش برده و آن را به آتش کشیدند و حضرت فاطمه سلام الله علیها را به شهادت رساندند، اما از مردمی که از خلیفهی وقت خود رویگردان شدند و به دنیایی که زوال پیدا میکند روی آوردند، آیا میتوان توقع یاری داشت؟ مردمانی که در هنگام وفات رسول الله (ص) مشغول تقسیم حکومت در سقیفهی بنی ساعده بودند درصورتیکه بنیهاشم مشغول غسل و کفن پیامبر اسلام هستند، آیا توقع یاری از اینها میتوان داشت؟
شاید دلیل نقل حکومت و زمامداری از مدینه به کوفه توسط امام علی (ع) را الآن متوجه شدید، و آن به این دلیل است که تمامی مردم به او پشت کردند و لهذا نزدیک به بیستوپنج سال خانهنشین شدند؛ آیا توقع یاری از چنین اشخاصی میتوان داشت؟
پاسخ سؤال چهارم:
يكى از شبهاتى كه اهل سنت؛ بهویژه در سالهای اخير بهصورت گسترده مطرح كردهاند، ازدواج خليفه دوم با امّ كلثوم دختر امير مؤمنان و فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
روایتهایی که در این مورد نقلشدهاند، به اعتراف علمای اهل سنت کل راویان یا جاعل، یا دروغگو یا ضعیف میباشند و در نزد علمای شیعیان به دشمنی و طعنه به اهلبیت (ع) مشهور میباشند، و ضمن اینکه طبق همین روایتها نیز ازدواج دروغین تألیف شده هم صورت نگرفت، و روایتها دارای تناقض زیادی میباشند، و جهت اطلاع میتوانید به کتب آنها مانند: (تاریخ بغداد 182/6- الاصابة ابن حجر 321/4 – الاستیعاب 1954/4 و دیگر کتابها) مراجعه کنید.
و در این باب سؤالی که به امام احمدالحسن (ع) مطرحشده را برای شما نقل میکنم:
سؤال 219 از کتاب جوابهای روشنکننده از راه امواج- ج 3:
سؤال: اهل سنت ادعا میکنند که امکلثوم سلام الله علیها با ملعون دوم ازدواجکرده است، و ما یقین داریم که اینیک دروغ محض است، روایتشده است که عمر به آذینه گوید: به ابیعبدالله امام جعفر صادق (ع) عرض شد:
(إِنَّ النَّاسَ یَحْتَجُّونَ عَلَیْنَا وَ یَقُولُونَ إِنَّ امیرالمؤمنین زَوَّجَ فُلَاناً ابْنَتَهُ أُمَّ كُلْثُوم وَ كَانَ مُتَّكِئاً فَجَلَسَ وَ قَالَ وَ تَقْبَلُونَ أَنَّ عَلِیّاً أَنْكَحَ فُلَاناً بِنْتَهُ أَنَّ قَوْماً یَزْعُمُونَ ذَلِكَ لَا یَهْتَدُونَ إِلَى سَوَاءِ السَّبِیلِ وَ لَا الرَّشَادِ فَصَفَقَ بِیَدِهِ وَ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا كَانَ امیرالمؤمنین ع یَقْدِرُ أَنْ یَحُولَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا فَیُنْقِذَهَا كَذَبُوا لَمْ یَكُنْ مَا قَالُوا...).([1])
(بدرستیکه مردم برعلیه ما احتجاج میکنند و میگویند امیرالمؤمنین علی (ع) دخترش امکلثوم را به ازدواج عمر درآورد. در این حال که حضرت تکیه داده بود نشست و فرمود: آیا شما قبول میکنید که حضرت علی (ع) چنین کاری کرده باشد قومی که چنین گمان میکنند به راه راست و سعادت هدایت نمیشوند پس حضرت (به نشانه تأسف) دستش را بر دست دیگر زد و فرمود: خدا پاک و منزه است، آیا امیرالمؤمنین قادر نبود بین عمر و امکلثوم حائل شود تا دخترش را نجات دهد؟ دروغ گفتهاند، آنگونه که ایشان گفتهاند نیست).
پس آنها این شبهه را مطرح میسازند و میگویند اگر ملعون دوم همسر امکلثوم نباشد بنابراین با چه کسی ازدواج کرد؟
پاسخ: همسر امکلثوم محمد بن جعفر بن ابیطالب میباشد، ولیکن خداوند به شما رحمت کند چرا اجازه میدهید که شمارا به این مسائل بکشند، و ارتباط این با حق و باطل در چیست، آیا همسر فرعون از نوادگان پیامبران نبود که ایشان را رسول از بهترین زنان عالم یادکردند،([2]) آیا همسر نوح و همسر لوط کافر نبودند،([3]) و اگر به آنها گفتید که همسر او فلان است آیا به این گفته بسنده و قبول میکنند و دروغ را کنار میگذارند؟ اگر خواهان ظهور بر اهل خلاف و اتمامحجت بر آنها باشید، با قانون شناخت حجت بر آنها احتجاج کنید.
پاسخ سؤال پنجم:
دوران حکومت کوتاه امام علی (ع) شاهد شکلگیری سه جنگ معروف جمل، صفین و نهروان میان مسلمانان بوده است؛ جنگهایی که در عصر نبوی و نیز خلفای غاصب پیشین اثری از آنها دیده نمیشود. بر اساس شواهد تاریخی عدالت محوری حکومت علوی، پیروی از هواهای نفسانی برخی چهرههای سرشناس از صحابه و نیز عدم درک درست از موقعیت مهمترین علل جنگ مخالفان امام علی (ع) با ایشان بوده است.
پیشتر علت سکوت امام علی (ع) که عهد و پیمانی از جانب خدا و رسول الله (ص) بود را از لحاظ روایی بیان کردیم، اکنون اگر به علل جنگها نگاهی بیندازید متوجه میشوید که تمامی این مشارکت در جنگها برای حفظ دین ناب محمدی میباشد، به اعتبار اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) خلیفهی تعیینشده از جانب خدا و رسولش (ص) میباشد، و هر آنچه خلیفه انجام دهد حق است.
جنگ جمل : جنگ با پیمانشکنان
عثمان بن عفان خلیفهی به ناحق سوم مسلمانان روشی متفاوت از دو خلیفهی پیش از خود را پیشه ساخته بود؛ بدین معنا که خویشاوندان خود و نیز بنیامیه را در مناصب دولتی بسیار بهکارگماشته که در پیِ آن ثروتاندوزی کلانی بهوسیلهی ایشان صورت گرفت. سرانجام خود او در آتشی که افروخته بود سوخت و مهاجمان مسلمان او را به هلاکت رسانده و بر عمر و خلافت وی پایان دادند.
جنگ صفین :
جنگی بود که میان ارتش امام علی (ع) و ارتش معاویه ـ که عمدتاً شامی بودند ـ درگرفت. مخالفان امام علی (ع) در این جنگ را قاسطین مینامند.برخی از چهرههای شاخص و سرشناس حزب قاسطین عبارت بودند از: معاویه بن ابوسفیان (رهبر حزب قاسطین)، عمروعاص، عبیدالله بن عمر، عبدالرحمن بن خالد بن ولید (پرچمدار شامیان در جنگ صفین)، عبدالله بن عمر و بن عاص، مروان بن حکم، معاویه بن حدیج، ضحاک بن قیس، بسر بن ارطاة، ابو الامور سلمی، حبیب بن مسلمه و شرجیل بن سمط کندی.
جنگ نهروان :
نهروان نام محلی است بین بغداد و حلوان که جنگ معروف خوارج در سال 37 هـ در آن واقع شد.سبب جنگ نهروان این بود که چون در جنگ صفین با بر نیزه شدن قرآن و دعوت فریبکارانه معاویه به حکمت کتاب خدا، درحالیکه امام در اندیشهی خیانت عدهای و سادهاندیشی جمعی از سپاهیان عراق و آینده نظام اسلامی بود، شبکههای تبلیغاتی نفاق بدون اجازهی او شایع کردند که به حکمیت قرآن رضایت داده است.
و الحمدالله ربالعالمین
منابع:
[1]. الخرائج و الجرائح ج 2 ص 826، بحار الانوار ج 42 ص 88 و اللمعة البیضاء ص 281
[2]. شیخ صدوق در کتاب الخصال نقل می کند، رسول الله (ص) فرمودند: برترين زنان بهشت چهار تن هستند خديجه فرزند خويلد، فاطمه دختر محمد، و مريم فرزند عمران، و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون). خصال صدوق باب الربعه حديث 22 صفحه 206
[3]. الله تعالی فرمود: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ، (خدا براى كسانى كه كفر ورزيدهاند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [كه] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد). التحریم: 10